درخواست پیشنهادات شما برای شروع کار من

[اقاي ايـــده]

محمد جان
نميدونم تا حالا داستان اون بنايي رو كه كلي خونه براي مردم به خوبي محكمي درست كرد ولي براي خودش نه رو شنيديد.ولي من خلاصه برات ميگم.
بنايي بود كه يك صاحب كاري داشت.اين بنا هر خانه اي رو كه بهش پيشنهاد ميدادن.با شوق ذوق كامل و با كيفيت هرچه تمام تر ميساخت و هم خودش راضي خوشنود بود هم صاحبكارش.تا اينكه بعد چند سال عمر.بنا گفت ديگه خسته شدم و كار نميكنم.صاحب كارش گفت همين اخرين خونه رو بساز بعد ميتوني بري استراحت.بنا كه دوست نداشت و حوصله كار هم نداشت.شروع كرد به ساخت خونه.ولي اصلا به هيچي اهميت نميداد.وسايل نا مرغوب.بنيان كم وووو.اصلا خونه مثل خونه هاي قبلي نبود.بعد ساخت.وقتي رفت كليك خونه رو بده به صاحب كارش.صاحب كارش گفت.اين خونه براي خودت هست.اينجا بود كه بنا تو خودش موند.چيزي رو كه بدون كيفيت بدون علاقه درست كرده بود.نصيب خودش شد.
شما هم دوست من.اين مشكل نا تمامي يا خوب پايان نيافتن.در خودت هست.نه در ديگران.ديگران فقط حرف هستند.بايد به خودتون اعتماد داشته باشيد.كارهايي رو شروع كنيد كه در توان تون باشه.وقتي هم وارد شديد.بگيد تا اخرش بايد برم جلو.بايد تموم بشه.اينكار بايد تموم بشه بعدش برم سمت كار ديگه.اينجور نبايد باشه كه تا يك كار رو شروع كرديد به جاي سختش يا مانعي جلو راهت اومد.بذاريش كنار.شما تو خيابون راه ميري.يك سنگ بزرگ جلو راهت باشه.همون پشت سنگ ميگيريد مينشينيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مسلما نه.موضوع بعد از كم شروع كنيد.وقتي از كم شروع كنيد.درصد تمام شدند خيلي هست.وقتي تمام شد رضايت هم در شما به وجود مياد.كم كم به سمت كارهاي بزرگ و پر درامد پيش بريد.
منم روز هاي بود كه همش به چندتا ايده بزرگ فكر ميكردم.شده بودند اين ايده مثل يك سد.كه ديگه به هيچ چيزي نميذاشتن فكر كنم.چراااااااااااااا؟؟
چون وقتي حساب كتاب ميكردم.ميديم وااااااااااااي چه پول ميلياردي در مياد ازش.من بايد برم دنبال.با وجود اينكه اصلا نه توان مالي رو داشتم نه دانش فني اون كار.به مرور زمان سعي كردم بذارمش كنار.
اومدم تو اين انجمن.خواستم يك كار گروهي رو شروع كنم.اما ديدم نه!!!!!!!
هنوز اونقدر كار گروهي جا نيوفتاده در انجمن.يك مدت درگير بودم.تا اينكه يك ايده ديگه اومد به ذهنم.كه به تنهايي و هيچي از دستم برمياد.
وارد ساختن كتاب موبايل شدم.بدون هيچ هزينه اي.ولي در ابتدا رايگان هست . هيچ سودي پولي ندارد.ولي يك سودي دارد اونم اسم پيدا كردن و اشنا شدن با عموم مردم هست.وقتي كم كم جا افتادم.به سمت درامد زايي هم خواهم رفت.
نكته اي كه وجود دارد.اصلا به سود اين چيزها فكر نميكنم.بيشتر به شكست فكر ميكنم.چراااااااااااا؟؟
فكر ميكنم اگر تو اين كار كه دارم پيش ميرم اگر شكست خوردم چيكار كنم.چه راهكاري داشته باشم.همينطوري ايده مياد به ذهنم.پس وقتي ايده مياد.با ايده هاي قبلي ادغام شون ميكنم.اينطوري درصد شكست كمتر ميشه.
ببخش دوست من كه سرت رو درد اوردم
موفق باشيد