ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


صادقانه خودت را معرفی کن.......
زمان کنونی: 09-23-2025, 09:01 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 31 مهمان
نویسنده: دکتر روانشناس
آخرین ارسال: Bahfaa
پاسخ:
بازدید: 343113

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 93 رأی - میانگین امیتازات : 3.01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
صادقانه خودت را معرفی کن.......
11-01-2013, 07:29 PM
ارسال: #718
RE: صادقانه خودت را معرفی کن.......
سلام.
35ساله،متاهل،یک دختر 3 ساله به اسم ترنم.مستاجر.دیپلم ماشین ابزار، دانشجوی انصرافی همین رشته.کلا 5 خواهر و برادر هستیم(بودیم) .مادرم سال76 فوت شد. پدرم83.برادر بزرگم84 (جانباز شیمیایی بود). از همه کوچکترم.سال84برای اجرای یک طرح منحصر به فرد بعد از فوت پدرم به روستای زادگاه پدری رفتم که 5-6سال اقامت کنم و بعد از اجرایی شدن طرح بازگردم.امکانات خوبی اونجا داشتیم. همسرم به سختی راضی شد و خواهر وبرادرم نیز اولش استقبال خوبی کردند از طرحم ولی بعد از 19 ماه بازی دراوردند و من را از انجا بیرون کردند. به علت اعتمادی که به انها داشتم برای کارای انحصار وراثت به یکیشون وکالت داده بودم که نامردی کرد و سهم من رو به نام خودش کرد. منم بقیه سهم ارثم رو اخیرا با وجود نیازی که داشتم دادم به موسسه محک.سال86 بعد از مراجعت به تهران وضع بسیار بدی داشتم. مدتی منزل مادر خانمم بودم. بعدش کار روزمزد پیدا کردم و شبها داخل مغازه پدری که حالا حکم انبار داشت میخوابیدم.بعد از 2 ماه کار روزمزد چند پیمانکار ومهندس از کار من خوششون امد و کار متری و کنتوراتی بهم دادند. وضعم داشت خوب میشد که متوجه شدم برادرم بیکار و بی پوله. ولی هنوز خبر نداشتم سرم کلاه گذاشته. اوردمش و مفتی شریکش کردم. بعدشم یک خواهر زاده 17 ساله داشتم که به علت اذیت و ازار پدرش که شیشه مصرف میکرد دست به خودکشی زد و مرد و همه مخارج بیمارستان و مراسم و دادگاه و شکایت کشی خواهرم و تا پول تو جیبیش گردن من افتاد. چون از همه وضعم بهتر بود. با اینکه تا اون زمان حتی ادرسی ازشون نداشتم و توی مغازه میخوابیدم. خلاصه2 سالی با برادرم کار کردیم و بعدش هم او و هم دو خواهر دیگر به نوبت و بی دلیل با من قطع رابطه کردند. که بعدش فهمیدم دلیل این قطع رابطه این بوده که من از اون قضیه سند زدن سر در نیارم. بعدشم تا امروز هیچ خبری از هم نداریم حتی نمیدونن که من یک دختر 3 ساله دارم. بعدش من همون کار رو ادامه دادم.یک گروه اجرای نمای کامپوزیت بودیم بدین ترتیب: یک مهندس پیمانکار با صاحب ساختمان قرارداد میبست و نقشه و طرح و خرید ورق و غیره به عهده او بود. پسر باجناقم با اون مهندسه طرف حساب بود و کار زیرسازی و نصب رو انجام میداد و من هم با پسر باجناق طرف حساب بودم و کار ساخت ورق رو انجام میدادم. بدون تعارف و تعریف هم بگم که من در این چند سال از نظر دقت و سرعت مثل خودم رو ندیدم و همه کسانی که براشون ورق ساختم این رو تایید میکنند. اما با این حال پسر باجناقم که من براش خیلی هم سود داشتم قدر این موضوع رو ندانست. البته زبونی چرا، ولی از نظر ریالی نه. هم نرخ من رو بسیار پایین میبست و هم پولم رو تیکه تیکه و دیر بهم میداد. از طرفی هم با طرز فکرشون اصلا سازگار نبودم. مثلا همیشه میگفت که اگر مهندس نباشه ما از گشنگی میمیریم. تا روزی که تصمیم گرفتم شغلم رو عوض کنم. با تحقیق بسیار وارد کار کابینت ام دی اف شدم ابتدای سال 91 . اما چون سرمایه کافی نداشتم و کمی هم عجله کردم وبا یک ادم غیر موجه شریک شدم و در عرض 2 ماه همه سرمایه و پس اندازم به باد فنا رفت. دوباره بعد از مدتی بیکاری به کار ورق سازی پیش همون پسر باجناق برگشتم. و تا اخر 91 باهاشون بودم. برج 6 امسال بهم زنگ زد و گفت یک کار اماده ورق داریم ولی دیگه بهت متری نمیدم واگه دوست داری روزمزد میدم و دوباره اون جمله رو تکرار کرد که اگه فلانی نباشه همه ما از گشنگی میمیریم. دیگه کاملا ازشون بریدم. و تا امروز بیکارم. البته از راه چیزای فنی که بلدم کمی درامد داشتم. اینم بگم که در تمام این سالها از 76 به بعد تنها سرمایه و امید من همین دانستن قانون جذب بود. و انصافا هم خیلی نتایج خوبی ازش گرفتم. مثلا چند سال پیش در یک شرایط بحرانی شدید، یک شب تصمیم جدی گرفتم و از تمرینات نوشتاری و جملات تاکیدی به طور مداوم استفاده کردم و خانمم رو هم انداختم توی مسیر. نتیجه کار دوتا کاغذ شد که همیشه همراهمون بود و روزی چند بار با احساس مثبت و روحیه خوب مرورش میکردیم. یکی دو سال ازین ماجرا گذشت تا یک بار توی خونه تکونی شب عید اون کاغذا از لای وسایل بیرون اومد و با دیدنش اشکم سرازیر شد. به همسرم گفتم همه رو میخونم، تو همه خواسته ها رو بشمار و من اجابت شده ها رو میشمرم. وقتی درصد گرفتیم در کمال حیرت و بدون اینکه اصلا متوجه شده باشیم دیدیم که 70 درصدش اجابت شده و ما اصلا نفهمیدیم. میخوام بگم که خانمم دقیقا میدونه این علم چیه و ازش نتیجه هم گرفته ولی این اواخر اصلا دل نمیده و حتی گاهی منو مسخره میکنه. همه خواسته اش از زندگی اینه که من یک جا استخدام بشم و یک اب باریکه! داشته باشیم. خصوصا از 2 ماه پیش که خودش هم شاغل شد ، دیگه اصلا خدا رو بنده نیست! همش میگه نمیشه، نمیتونی، سرمایه میخواد، پول نداریم،نمیتونی، هیچی نمیشی، به هیچ جا نمیرسی. در صورتی که خودش هم میدونه در قضیه کارگاه ام دی اف من از کار ضربه نخوردم بلکه از شخص ضربه خوردم. الانم فقط 4 تومن پول پیش خونه دارم با ماهی 300 اجاره و 7-8 ملیون بدهی . و دیگر هیچ. تنها سرمایه من اینه که عتش جانسوز ثروتمند شدن دارم و میدونم که میشه و دیگه اینکه با دیوار ذهنی هم میدونم چیکار کنم یعنی تجربه اش رو دارم. راستش روحیه من با کارای اب باریکه جور نیست. سنم هم دیگه ازین کارا گذشته. در مسایل فنی خیلی دقیق و علاقه مندم و با مهندسی معکوس حتی موتور ماشین هم پیاده کردم و جمعش کردم. به رشته حقوق بسیار علاقه دارم و ارزوم اینه که بخونم و وکیل بشم. عیال هم لیسانس حقوق داره . یه مدتی هم سنتور کار کردم و دوست دارم ادامه بدم. معرق چوب هم انجام میدم . بسیار احساسی و عاطفی هستم. ولخرج و خوشگذران هستم. دوست دارم انعام بده باشم نه انعام بگیر. یکی از اقوام همسرم یک کاری برام درست کرده بود که به غیر از حقوق ، بعضی از مشتریان انعام هم میدادن و به همین دلیل قبول نکردم. البته دلیل مهمتر اینه که دوست دارم شغلم ازاد باشه و نوکر و ارباب خودم باشم. همیشه از نه شنیدن متنفر بودم و یکی از دلایلی که باعث عقب موندنم شد همین بود.مثلا برای بازاریابی و مشاور املاک ، این برام یک دیوار ذهنی شده بود.کمی تنبل هستم که دارم باهاش مقابله میکنم. ولی وقتی همسرم بهم اعتماد به نفس میده و تشویقم میکنه میشم مثل جت و دیگه تنبلی معنا نداره و بالعکس. غیر از عمل جراحی هر چیزی رو حداقل یک بار تجربه کردم و توی اکثرش یک نتیجه قابل قبول یا خوب یا حتی عالی داشتم. از خیاطی بگیر تا تعمیر اساسی موتور خودرو. توی فامیل زنم معروفم به اینکه کاری نیست که من نتونم انجام بدم ولی بی فایده! نرم افزارایی مثل فتوشاپ، اتوکد و چند تا نرم افزار دیگه رو به خوبی بلدم.ارزوی داشتن یک ماشین خولم کرده. اما ایده ندارم. چندتا از پلهای پشت سرم رو هم بتازگی خراب کردم که اصلا روش حساب نکنم. مثل همون سهم ارث که دادم به محک. و یکی دوتا چیز دیگه که پیش پا افتاده است. به هر حال اماده میلیاردر شدن هستم. حالا فقط مشکلم اینه که هیچ ایده ای ندارم. سرمایه هم ندارم.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
RE: صادقانه خودت را معرفی کن....... - satrap - 11-01-2013 07:29 PM
معرفي - Amirstar95 - 06-22-2015, 12:44 AM

موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  معرفی همکاران ف/ی/س/ب/و/کی ما کامیار کاظمی 1 1,940 09-02-2012 06:01 PM
آخرین ارسال: کامیار کاظمی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 31 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS