سفر به تنگه واشی/فیروزکوه/تهران

[MARYAR]

پنجمین سفر انجمن هم به پایان رسید و کلی دل تنگ هستیم باز هم.
تو این سفرها دوستانی پیدا کردیم که از فامیل و دوستان چندین ساله هم برایمان غزیزتو و محبوب ترند.
شاید فکر کنید این ابراز دل تنگی ها و این تعریف از هم ها غلو باشد اما وقتی در این جمع حتی یک روز فرار بگیرید می فهمید حس الان ما را . می فهمید که چقدر قلبای ما با شاید 2-3 بار دیدن هم به همدیگه نزدیک شده.
با اینکه مهدی 1 را فقط یک بار دیدیم اما همه تو این سفر یادش بودیم و مدام ازش یاد می کردیم با اینکه سبحان را 2 باز فقط دیدیم اما انگار یک برادر را می دیدیم که چند ساله ازمون دوره و برای خوش گذروندنش توی تهران همه کار کردیم.
با اینکه صبح زود راه افتادیم با اینکه خیلیامون شبش نخوابیده بودیم و صبح یه اتفاق کوچولو افتاد که اگر خانواده یا فامیل بودند کلی غر می زدند اما همه دوستان همون اتفاق کوچیک را به خاطره ای شیرین و پر از خنده تبدیل کردند.
واقعا لذت می برم از این همه صمیمی و یکدلی
سال ها بود در مورد تیم ورک تحقیق می کردیم و به دنبال یه همچین آدمای یکدلی در تیم بودیم اما پیدا نمی شد شاید برامون به یک افسانه تبدیل شده بود تا به این جمع از دوستان ناب رسیدیم و یکدلیشون را در سفر ها و معاملات در یافتیم.
واقعا درست گفتن که آدما را باید در سفر شناخت...
واقعا از ته دل لذت می برم از خنده و شادی و دل جوون عمو هوشنگ گل خودممممممم
واقعا شاد می شم از این همه انرژی و شادی و یک دلی داداش میر عباس و مریم بانو که تو این جمع این همه الگو شدن
واقعا افتخار می کنم به دوستی با شهرزاد عزیزم و آقا نسیم . این زوج موفق و خوشبخت که از خنده ها و صحبتاشون آدم سیر نمی شه. شهرزاد مث خواهر کنارمه تو همه سفرا و هم دلم شده دیگه.
واقعا افتخار می کنم به داشتن داداشایی چون مهدی که با اینکه 10 سال از من کوچیکتره اما روح و ذهن بزرگی داره و من خیلی چیزا ازش یاد گرفتم، علی که خیلی ساده و پاکه و واقعا همه نصایح و تجربیات دیگران را به گوش دل می شنوه و انجام میده، محمد که تلاش و زلالیش تو انجمن زبانزده، سبحان که با اینکه سنش خیلی کمه انا بزرگ فکر می کنه و تلاشش ده ها برابر هم سناشه و هیچوقت نا امید نمی شه. آقا کیارش که خیلی خوش فکر و با انگیزه هستن.
و تشکر می کنم از صبر و همکاری خانواده کامیار عزیزم. مادر عزیز و مهربان و همیشه خنده رو که ماشاله به انرژی شون با چه سرعتی تنگه ها را رد می کردند. کتی و خاله و زندائی که همسفرهای هماهنگ و خوش صحبت و خنده روی ما هستن
و تشکر می کنم از خوش رویی و صبوری شراره گلم (دختر آقای قربانیان)
تشکر می کنم از مرضیه و بهروز که واقعا در تهیه غذا و ماشین کمک ما بودند و با اینکه اولین سفرشون با ما بود خیلی زود با همه اخت شدند.
تشکر می کنم از آقا حمید که تو این دو سغر واقعا برای تهیه جوجه ما را مورد لطف قرار دادند و واقعا ما را به دست پحتشون عادت دادند.
همتون عالی و پرفکت هستید دوستون دارمممممممممممم