سفر گیلان ( انزلی-چمخاله) تابستان 92

[MARYAR]

(08-31-2013 09:29 PM)مهدی گل محمدی نوشته شده توسط:  سسسسسسسسسسسسسلام و صد سلام خدمت دوستان عزیز و گل
چی بگم واقعا خیلی برام سخته که بخوام بگم تموم شد ولی واقعا عــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــالی و زیبا بود.
تمام سفر هایی که رفته بودم یک طرف و این سفر هم یک طرف خیلی به من خوش گذشت.
خوشحالم که دوستان نازنینی مث شما دارم.
سفرمون با تموم خوبی ها و خوشی ها به پایان رسید و طبق گفته آبجی مریم آخرین بازمانده سفر هم(حمزه جان) رو با تمام تلاش رسوندیم به اتوبوس و راهیش کردیم به سمت اهواز.
این سفر به خاطر اینکه من اولین بار بود که میرفتم شمال خیلی برام لذت بخش بود و خداروشکر این اولین بار بودن مصادف با حضور در جمع خانواده میلیاردریم بود لذتش دو چندان شد.
همه بچه ها با هم خوب و مهربون بودن و این حس واقعا قابل ستایش بود.
من همین جا دست بوس دوستان عزیزم کامیار جان،مهیار جان و مریم آبجی هستم که واقعا خیلی زحمت کشیدن برای این سفر(دوستان به خدا سفر اینطوری نوشته میشه نه اینوطری:صفر ).
استاد عزیزم استاد قربانیان که تموم زندگیم رو مدیون ایشون هستم..واقعا زحمت زیادی بابت سفر کشیدن ....استاد از همین جا از تون تشکر ویزه میکنم.
مهیار جان واقعا خیلی زحمت کشیدن بابت هماهنگی ها ،تهیه کردن ویلا و... تمام کارهایی که ماها ندیدیم ولی به درستی هرچه تمام انجام شدند.مهیار خیلی خیلی ممنونم.
از آقای قاصدی هم تشکر میکنم بابت کمک هایی که در این سفر به مهیار جا کردند.
بابت متنی که برای ما آماده کردند هم تشکر میکنم.پیشنهادات جالبی را مطرح کرده بودند حمزه جان زحمت خوندنش رو کشیدن که مارو خیلی تکون داد.
جمله زیبای "برنده هیچگاه تسلیم نمیشود و تسلیم شونده هیچگاه برنده نمیشود" از ناب نوشته های آقای قاصدی بود که واقعا زیبا بود.

از تمام همسفرای گلم که زحمت همراهی تو این سفر رو کشیدند از جمله خواهران عباسی،لیلا و زنمو ،هاجر خانم و امیر ، محمد دوست داشتنی خودم،مهدی 1 پر انرژی و غذا درست کن حرفه ای ،پسر عمه خوبم داداش سعید ، هدی خانم دختر خاله مریم ، علی جان دوست صمیمی خودم ، عباس جان و خانمش و دختر دوست داشتنیش ، نسیم جان و خانم صدفی ، رادین عزیز ،کیارش جان ، حمید جان همکار خوبم تو راهکار ، مریم خانم(از همراهان خواهران عباسی) ، حمزه جان و... خیلی خیلی سپاسگذارم که باعث شدند تا این سفر به من خوش بگذره

در اخر میخوام از همه عزیزان حلالیت بطلبم بابت خوردن دو عدد بال در سر منقل
تو اونجا نشد که بگم از پشت همین تریبون من ازتون حلالیت میطلبم .من اون لحظه بر خودم واجب دونستم که این دو بال رو از دو سیخ مختلف بخورم تا اگر مشکلی بود خودم جان نثار قدوم شما باشم
ولی خوشبختانه هم چی عالی بود.

همتون رو دوست دارممممممممممممممم...

من می گممممممممممممممممممم ما به تعداد جوجه داشتیمممم چرا حالا کم شده!!!!!

مهدی می کشمتتتتتتتتتتتتتت

بعدش تازه اومده تو آشپرخونه قیافشم مظلوم کرده کلی به جون من غر می زنه که گرسنشهههههه و سیر نشده!!!

چطور تونستی سهم دیگرانو بخوری و صدات در نیادددد
مهدی مگه اینکه نبینمتتتتتتتتتتتتتت
شهرراد مهدی را به خودت می سپارم!!!