صادقانه خودت را معرفی کن.......

[mariya]

سلام من مریم هستم 36 ساله
لیسانس مدیریت دارم 2 سال بانک کردم بعد هم 10 سالی میشه که در یک شرکت نرم افزاری هستم .
زود عصبانی میشم .قبلا" کمتر بود الان یه کم بد تر شدم سعی می کنم از قانون تا 10 بشمر استفاده کنم
زیر بار حرف زور نمیرم هیج جوری.
اصلا" آدم آرومی نیستم توی لحظات سخت حواسم به همه چیز هست هم خودم و هم اطرافم .
از بیکاری بیزارم اگه یه روز خونه باشم بیکار نمی مونم کتاب می خونم بافتنی می بافم به بار 4 روز خورد به تعطیلی رفتم تو کار رنگ کار درو پنجره اتاقم
خیلی ریسک پذیرم کل دارائیم رو 8 سال پیش پی یه اعتماد از دست دادم به همه بدهکار شدم سخت بود اما تونستم همه بدهی هارو تسویه کنم .
عاشق گل و گیاهم
من آشنائی با این سایت رو یک نشونه می دونم امیدوارم بتونم از راهنمائی شما عزیزان استفاده کنم .
موفق باشید

[Andisheh]

سلام
من اوایل امسال در این انجمن عضو شدم ولی چون در اون مقطع در حال تدارک امور تشرف به خانه خدا بودم (که انشاله قسمت همه دوستان بشه) و بعدش هم مشغله های متعدد ، باعث شد هدفی که از عضویت در این انجمن داشتم رو فراموش کرده تا اینکه چند روز پیش بطور اتفاقی دوباره گذرم به اینجا افتاد.
طی این روزها هم تقریباً به تاپیکهای مختلف سرکشی می کردم تا قبل از اعلام وجود به محیط آشنایی پیدا کنم. بهرحال یه فوروم باز ده ساله هستم.

و اما مختصری جامع از خودم؛
بنده حقیر رضا در حال ورود به 39 سالگی ، متأهل با سابقه سکونت در سه پایتخت سیاسی ، فرهنگی و معنوی ایران هستم. (به دلیل احتمال ایندکس شدن صفحه و قرار گرفتن در سرچ و ملاحظه آشنایان از ذکر کامل خودداری کردم)
در رشته کامپیوتر تحصیل کرده و حدود ده سالی در تهران و اصفهان آموزشگاه کامپیوتر داشتم. در کنار اون در طی تمام سالهای قرن اخیر میلادی در حوزه نت فعالیتهای متعددی رو تجربه کرده و در حال حاضر هم بعنوان یک وبمستر فعالیت می کنم. در یکی دو سال اخیر نیز سعادت مجاور شدن امام غریب نواز که غلامی ایشون رو هم بر اسمم دارم نصیبم شده.

همچنین دوره های کوتاه مدت متعددی در زمینه مدیریت ، بازاریابی و فروش ، بورس ، کارآفرینی و ... رو هم طی کردم.
اوایل دهه 80 هم با همکاری تعدادی از دوستان و در یک اقدام گروهی موفق به راه اندازی یکی از بزرگترین سازمانهای مردم نهاد شدیم که تقریباً کلیه طرحها و ایده های ارائه شده اون تشکل رو سازمان ملی جوانان بدون رعایت حق کپی رایت بصورت سراسری به اجرا گذاشت. (یه جورایی ما ندونسته پایلوتشون شدیم)

در محیط های مجازی نیز در چند حوزه مختلف دارای گروههایی بوده ام. هرچند در کل از فعالیتهای گروهی انجام شده تا حالا رضایت نسبی داشته ام ولی خب بعضاً در برخی موارد هنوز موفق به پیاده سازی کامل ایده های خودم نشدم که خوشبختانه این انجمن جزو معدود محیطهای مجازی است که تقریباً تمام اون مواردی که سالها دنبالش بودم و قصد پیاده سازی اون رو دارم در خودش داره که انشاله امیدوارم اینجا بتونم به اهدافم برسم.
یکی از مواردی که چندسالی در پی تشکیل اون بودم و بخاطرش دو دوره مشابه کارآفرینی رو در دو شهر مختلف طی کردم ایجاد یک باشگاه کارآفرینی بوده که چون بازار هدف و مخاطبین اون رو از دل همین دوره ها میتونستم پیدا کردم ولی در کمال ناباوری در هر دو دوره با بی اقبالی مواجه شدم.

اتفاقاً یکی از این دوره ها همین اسفند سال گذشته در مرکز جهاد دانشگاهی مشهد بود که علیرغم همکاری مسئولین اون مرکز در فراهم نمودن مکانی جهت جلسات خصوصی و خارج از برنامه با شرکت کنندگان دوره و افراد مختلف ، خود دوستان از اون طرح و برنامه ها استقبال چندانی نکردن.
ولی الان می بینم که دوستان در این انجمن تونستن در همین زمینه موفق عمل کرده و گروههایی رو تشکیل بدن که با خوندن تاپیکهای مربوطه واقعاً لذت بردم و به وجد اومدم.

در پایان از اینکه زیاده گویی کردم از محضر دوستان عذرخواهی می کنم. بهرحال قصدم این بود که رزومه مختصر و در عین حال کاملی از خودم ارائه بدم.
امیدوارم از این پس منو در جمع گرم و صمیمی خودتون بپذیرید.

با تشکر
موفق باشید

[eh.krd]

احسان محمدی هستم اهل سنندج متولد 12 مهر ماه 1359 متاهل هستم و یک فرزند پسر 3 ساله به نام "آکام" دارم
مدرک تحصیلیم فوق دیپلم کامپیوتر .وضعیت درسم خوب بود و تنها دلیل عدم ادامه تحصیلم این بود که به تخصص اعتقاد دارم نه به مدرک و هیچ وقت تصور اینو نمیکردم که کارمند بشم و برای کسی کار کنم اما به دلیل ازدواج زود هنگام نتونستم برنامه هایی رو که داشتم به نحو احسنت انجام بدم.علاقه مندی من در آن دوران بحث گرافیک و بخصوص انیمیشن کامپیوتری و میکس و مونتاژ بود
در دوران دانشجویی(سال 77 تا 80) با دوستانم یه آموزشگاه کامپیوتر راه اندازی کردیم و در آنجا مشغول به آموزش و فروش سخت افزار کامپیوتر شدم
سربازی رو در آموزش و پرورش و در هنرستان فنی حرفه ای گذراندم و با وجود اصرار زیاد مدیر و همکاران مبنی بر ماندن در شغل دبیری و دادن قول استخدام ، به دلیل عدم علاقه به کارمندی، با پایان خدمت آموزش و پرورش رو ترک کردم.
ساده ترین کار زندگیم ازدواج بود که با انجام اون وارد سخت ترین مراحل زندگیم شدم.
یکسال اول زندگی رو با کار در آموزشگاه کامپیوتر و کرایه کافی نت گذراندم و شروع به خریداری سی دی های آموزشی تری دی مکس کردم و استارت یادگیری رو زدم اما مشکلات مادی افکارم رو پریشان کرده بود تا جایی که به این نتیجه رسیدم که یادگیری انیمیشن کار من نیست چون دیگه مثل گذشته نه وقتشو داشتم و نه حالشو که چندین ساعت پای کامپیوتر بشینم و همش این جمله رو تو ذهنم تکرار میکردم "برو فکر نان بکن خربزه آبه" و دیگه به طور کلی ارزوی انیماتور شدن رو از سرم بیرون کردم.
بهمین خاطر یه ماهی شروع به مطالعه بحث Network+ , CCNA کردم و در نتیجه با شرکت در آزمون استخدامی شرکت خدمات انفورماتیک و طی مراحل آزمون کتبی و مصاحبه فنی و روانشناسی در دفتر استان کردستان مشغول به کار شدم و طی 5 سال کار شبانه روز تونستم یه واحد آپارتمانی و یه ماشین 405 خریداری کنم و در اواخر کار ماشین رو تبدیل به سمند کردم.
(کار من نصب و رفع اشکال م/ا/ه/و/ا/ر/ه های بانکی و خودپردازهای وینکور و شبکه و سخت افزار بود)
تو این مدت واقعا خیلی سختی کشیدم هم به خاطر کارمند بودن و هم به خاطر کار سخت با ماموریتهای بین شهری فراوان. من به عنوان کارشناس برتر در دفتر مطرح بودم اما چون لیسانس نداشتم حقوق و مزایای همکارام از من بیشتر بود(اینم نتیجه کارمند با تخصص و بدون مدرک)
تو این مدت همش بفکر کار دیگه ای بودم که خودم مدیرش باشم که یکدفعه متوجه کردستان عراق شدم. طی اتفاقاتی که تو محل کارم افتاد خودمو فدای یکی از همکاران کردم و از شرکت خدمات انفورماتیک استعفا دادم(البته خودمم دنبال یه فرصت اینجوری میگشتم)
با مراجعه به عراق و مشاهده وضعیت نابسامان اونجا (نبودن آب و برق و امنیت و ...) از رفتن به کردستان عراق منصرف شدم و با یکی از همکارانم با ثبت یک شرکت تجارت الکترونیکی ، نمایندگی پایانه های فروش (POS) شرکت انیاک رو دریافت کرده و مشغول به کار شدیم . در آن زمان نصب و پشتیبانی 5 بانک را برعهده داشتیم. سال اول خیلی عالی بود اما در سال دوم با ورود شرکتهای PSP جدید و زیاد شدن رقبا و ... نتونستیم ادامه بدیم .
با توجه به اینکه سرپرستیهای اکثر بانکهای خصوصی و دولتی استان با من آشنایی داشتند از طرف بانک ملی پیشنهاد شد که در شرکت "داده ورزی سداد" مشغول به کار بشم و من هم قبول کردم. به مدت دوسال هم با تمام توان کار کردم تا جایی که با رفتن مسئول دفتر ، من رو بعنوان مسئول معرفی نمودند اما بنده قبول نکردم . جو ادارات دولتی اصلا با افکار من تطابق نداره به همین خاطر دوباره به سراغ کردستان عراق رفتم.
این بار با استخدام در یک بانک عراقی به عنوان کارشناس خودپرداز مشغول به کار شدم اما به دلیل کم بودن حقوق، آنجا ماندگار نشدم و طی قرار دادی در صورت بروز مشکل به آنجا مراجعه نموده و موردی مزد دریافت میکنم. با سرویسهای دوره ای و رفع اشکال در کل بد نیست . البته استفاده از خودپرداز هنوز در عراق فراگیر نشده و در اول راه هستند مطمئنم که در صورت فراگیر شدن ،تمام شرایط من رو جهت کار قبول خواهند کرد
انشاالله با روابطی که در طول این مدت پیدا کردم و با پشتیبانی همکارانم در ایران، خودم میخوام شرکتی با هدف شهر الکترونیک در کردستان عراق ثبت کنم .
البته این قول رو به همه عزیزان میدم که بعد از اینکه خودم اونجا مقیم شدم ،نتیجه همه تحقیقاتم رو به اطلاع شما خواهم رساند و حتما با هم همکاری خواهیم داشت . حتی در نطر دارم با اجازه بزرگترها یک کارگروه به نام "کردستان عراق" ایجاد کنم
تو زندگیم هر چی خواستم از خدا درخواست کردم و همیشه دعام این بوده :خداوندا فقط تو را میپرستم و فقط و فقط از تو یاری میجویم (بدون هیچ واسطه زنده و یا مرده ای) هرچه مرا به تو نزدیک میکند مرا به سمت آن هدایت کن و هر آنچه مرا از تو دور میکنم مرا از آن دور بدار . آمین
در کل زیاد چیزای خصوصی تو زندگیم ندارم و همیشه صداقت رو سرلوحه زندگیم قرار دادم
اینم کل زندگی من . برام دعا کنید

[Mrs.Seyedi]

آقا احسان من به شخصه خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و معتقد واقعی به این جمله ی شما هستم:
خداوندا فقط تو را میپرستم و فقط و فقط از تو یاری میجویم (بدون هیچ واسطه زنده و یا مرده ای) هرچه مرا به تو نزدیک میکند مرا به سمت آن هدایت کن و هر آنچه مرا از تو دور میکنم مرا از آن دور بدار . آمین

[نی نی عسلی]

سلام مینا میانسال از مازندران
دیپلم کامپیوتر دارم. عاشق طبیعت و سفر و کار هستم اما بخاطر تنهایی خیلی کم از خونه بیرون می رم.
برای کسب درآمد حلال به کارهای زیادی دست زدم اما بخاطر مشکلات و بعضی مسائل با شکست مواجه شدم. البته اینو بگم خودم شکست نمی دونم اطرافیان می گویند دست به هر کاری بزنی شکست است. بنشین تو خونه، بخور و بخواب، که اصلا چنین چیزی با روحیه من سازگار نیست.
لحظه ای نمی توانم بیکار باشم. گاهی وقتها که خیلی ناراحت می شم و غصه دار و ناامید، میام بازیهای کامپیوتری می کنم و با خود می گویم به سرنوشتم و تقدیرم راضی باشم. اما خوب چند روز که نشد ایده ای نو به ذهنم میاد و دوباره دوست دارم کاری انجام بدم.
از اینکه پولهام بخاطر کارهایی که می کنم از دست بره ناراحت نیستم چون اصلا به پول اهمیت نمی دم اما موفقیت را دوست دارم یکی برای تشویق روحیه خودم و دوم برای بستن دهان خانواده و فامیل و سوم برای اهداف بزرگی که دارم.
کارهایی که از جوانی تا حالا کردم شامل خیاطی، گلسازی و انواع کارهای هنری، دفتر خدمات تایپ و ... ، میکس فیلم های عروسی، تولید شلوار و این آخرین کارم که به تازگی شروع کردم تولید بالشت و تشک کودک است که نمیدانم به نتیجه دلخواه که فروش گسترده در سطح ایران و بعد صادر به جهان است می رسد یا نه. البته با پیدا کردن این سایت خیلی امیدوار هستم.
کارهایی که از عهده ام بر بیاد را انتخاب می کنم و از کارهای سخت زود دلزده می شم چون الان خیلی کم حوصله شدم اما وقتی امیدوار می شم و نور امیدی وارد قلبم می شه از هیچ کاری خسته نمی شم. اگر تاکنون در کارهای قبلی موفق نبودم خودش داستانی داره که در این قسمت جایی نداره.
در زمان خودش از خیاطی پول درآوردم، از گلسازی هم، همچنین از دفتر خدمات تایپ . اما از میکس کمتر، چون خودم بخاطر عقاید مذهبی که دارم میکس را کنار گذاشتم.
و الان که این ها را نوشتم یادم افتاد که علت عدم موفقیت و پیگیری نکردن در کارها فقط بخاطر افراد بدنیتی بود که دور و برم بودند و حالا که تنها هستم فقط طریقه ی فروش را بلد نیستم. و نیاز به بازاریاب دارم.
واااااای که چقدر از معرفی اصلی خودم دور شدم چقدر درد دل داشتم خودم نمی دونستم. راستی خیلی مهربون و دلسوزم. هدفهای بزرگ زیادی دارم و بخاطر همین تلاش می کنم تا به درآمد خوبی برسم.
چند تا از هدفهایم را می نویسم.
می خواهم چند خانه بزرگ برای زندگی سالمندان و بچه های بی سرپرست داشته باشم
می خواهم باغی بسیار بزرگ با درخت های میوه بی شمار داشته باشم تا میوه هایش را میان مستمندان هدیه کنم.
و خیلی از این آرزوها که با سنی که دارم نمید انم به آن می رسم یا نه.
سرمایه کوچکی حدود 7 میلیون داشتم که الان فقط 2 میلیونش برام مونده البته چرخهای صنعتی برای تولید لباس گرفتم که فعلا بلااستفاده مانده است.
خوشحال میشم اگر لطف کنید و هر راهنمایی که می تونید به من بکنید از هیچی نمی ترسم.

[o0ehsan0o]

درود
هر چند که در ابتدای ورود رفتار نه چندان شایسته ای رو مشاهده کردم برای ادامه فعالیت در این فروم ولی به رسم ادب که اینجا عضو شدم خودمو معرفی میکنم.
احسان هستم 27 ساله! در ایران به دنیا نیامدم ولی در حاضر حاضر ساکن ایران هستم(شمال ایران) و چند سالی میشه با خونواده به مملکت خودمون تشریف آوردیم!
مهندسی صنایع خوندم (تحلیل سیستمها) هرچند که هیچ ارتباطی با شغل حال حاضر بنده نداره!
کار اصلیم در بورسه و بیشتر در حوزه ارز فعالیت میکنم ( تریدر و تحلیلگر بازارهای مالی هستم)
از 18 سالگی به صورت حرفه ای پوکر بازی میکنم و به اون به عنوان یک شغل دوم با درآمد اول نگاه میکنم!هر چند که بعد ورود به ایران بیشتر رو به پوکر آنلاین آوردم با قوانین عجیب کشور عزیزمون!
آدم بسیار ریسک پذیری هستم!عاشق هیجانم برای همین شغلمو پر استرسترین شغل و پر هیجانترین شغل دنیا در بزرگترین بازار مالی جهان انتخاب کردم!
عاشق شغلمم اینو واقعا" میگم اگر قرار باشه روزی مثلا" شرایطی پیش بیاد که بین عشقم و شغلم بخوام یکی رو انتخاب کنم 100% شغلمو انتخاب میکنم!!!
آدم زیاد رفیق بازی نیستم و فقط دو دوست صمیمی دارم! سرم بیشتر تو کار خودمه!
خدا رو شکر حس میکنم از جوان های هم سن و سال خودم تا حدودی موفق تر بودم و نیاز مالی هم ندارم البته فعلا"!البته به حد اشباع نرسیدم ولی فعلا" کافیه واسم...
در حال حاضر تنها یک هدف در زندگی دارم و فقط برای این هدف دارم تلاش میکنم و امیدوارم یک روزی به این هدفم برسم و اون رسیدن به وال استریته که آرزوی هر تریدر و تحلیلگری شاید باشه!
خیلی مطالعه میکنم در روز بیش از 7 ساعت رو به مطالعه اختصاص میدم البته بیشتر در حوزه کاری خودم و خیلی کم میخوابم ماکسیمم خوابی که در روز دارم شاید 4 الی 5 ساعت باشه از زندگی خودم لذت میبرم و سعی میکنم وقت مازادمو با اینترت پر کنم.
عاشق سفر کردن و ماجراجویی هستم و دوست دارم غذاهای مختلف و عجیبو که واسم تازه و جالب باشه رو همیشه امتحان کنم.
آدم احساساتی و بسیار مشکل پسندی هستم!
عاشق آرامشم و خیلی وقتها تنهایی رو به همه چیز ترجیح میدهم.
راستی با نجمن شما در لینکی که در انجمنی در حوزه مالی معرفی شده بود که یک لینک به یک تاپیک شما ارجاع داده شده بود سر کنجکاوی! لینک مذکور رو مشاهده کردم و از انجمنتون در نگاه اول و ایده هاتون خوشم اومد و در اینجا عضو شدم!
پایدار باشید.

[atena136569]

سلام من اتنا هستم . 26 ساله . دانشجوی ترم اخر سخت افزار. از بچگی ارزویم پولدار شدن بود. عاشق ماشینهای مدل بالا و خونه های شیک هستم. دوست دارم مدیر یه شرکت بزرگ شم. کاری رو با جدیت شروع میکنم ولی به دلیل نداشتن اعتماد به نفس خیلی راحت بی خیالش میشم. شاید بیخیال شدنم هم این باشه که نمیدونم از چه راهی برم. نمیدونم چطوری شروع کنم. قدم اول رو با اطمینان برنمیدارم. چون نمیدونم قدم اول چیه. ولی میخوام با کمک شما شروع کنم . میخوام میلیارد شم. میخوام به ارزوهام برسم.

---

البته بگم دانشجوی ترم اخر ارشد سخت افزار هستم.

[atena136569]

سلام اتنا هستم. دانشجوی ترم اخر ارشد سخت افزار هستم. ارزویم میلیاردر شدن هست. اگه کاری رو شروع کنم که بدونم توش پول هست حتما با جدیت کار میکنم. عاشق گیتارم. عاشق مسافرت به دور دنیا هستم. و هدفم از اینجا بودن آشنایی با میلیادرهای آینده و پیدا کردن راه زندگیم برای میلیادرشدن هست.

[pakro]

31 ساله و و تحصیلات سیکل ....البته کسی جز خودم نمی داند چون با توجه به تجربیات کاریم اصلا نشان نمی دهم که سوادم کم است ...شغلم خبرنگار و تا بحال در زندگی زیاد از صفر شروع کرده ام ...بالا و پایین زندگی را بسیار دیده ام .....الان وضعیت زندگیم خوب است البته از نظر خودم چیزی ندارم و البته خدا را شکر محتاج هم نیستم ولی با توجه به داشتن دو بچه بدم نمی یاید میلیارد شوم..در حوزه کاری خودم یعنی رسانه بسیار خلاق هستم...فعلا همین

[لاک پشت سریع]

شهرام هستم . از وقتی خیلی جوان بودم می خواستم در 40 سالگی میلیاردر بشم . اما متاسفانه به خاطر عجله زیاد , در بازار معاملات ارزی جهانی همه سرمایه ام را از دست دادم ! دوباره روحیه خود را به دست آورده ام و تصمیم دارم در 2 - 3 سال باقی مانده به هدفم برسم . البته اینبار در کارهای کم ریسکتر و به کمک شما اساتید محترم .
خوشحالم که این سایت را پیدا کرده ام و از وقتی این اتفاق خوش یمن افتاده , روزی 6 ساعت در حال مطالعه مطالب جالب سایت هستم .
با تشکر از همه دوستان