ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی زمان کنونی: 09-24-2025, 11:59 AM |
|||||||
|
کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
|
02-15-2012, 04:26 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-15-2012 04:33 PM، توسط اقاي ايـــده.)
ارسال: #11
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
بسیار خوب! از آن لحظه ای که شما برگشتید و با دقت به احوال آن چکمه دقیق شدید و نگران صاحب آن چکمه شدید، ایده یا فکر اولیه شکل گرفته است. بنا بر این فکر اولیه از هر جایی ممکن است به ذهن شما برسد. دیدن یک عکس در یک مجله، شنیدن فریاد «نون خشک نمکیه»ی یک بچه مدرسه ای از توی خیابان، دیدن یک سگ ولگرد که جای جای بدنش پر از جای ضرب و شتم است، دیدن یک شاخه گل سرخ توی سطل زباله و به یاد آوردن یک خاطره، خواندن یک داستان، دیدن یک فیلم و یا هر چیز دیگر می تواند محرکهای خوبی برای شکل گرفتن یک ایده باشد. مهم آن است که گیرندههای حساسی داشته باشید و نسبت به اتفاقات ریز و درشت اطراف بی تفاوت نباشید.
همهی نویسندگان دفترچهای دارند که ایدههای فراوانی را در آن ثبت کرده اند. آنها آن قدر این کار را تکرار کرده اند که ذهنشان به سرعت نسبت به وقایع واکنش نشان میدهد و زودتر از دیگران قادر به کشف لحظهها هستند. شکل گرفتن ایده در ذهن مثل کاشته شدن یک دانه در زمین است که اگر باغبان، هوای آن را داشته باشد، با رسیدگی بسیار، رفته رفته به درختی تنومند تبدیل خواهد شد. یادتان باشد که در ابتدای امر ممکن است تعداد ایدههایتان به نسبت داستانهایتان صد به یک باشد! ممکن است این گونه تصور کنید که ایدههای بسیار نویی در اختیار دارید اما توان تبدیل کردن آن ها را به داستان ندارید. این موضوع کاملاً طبیعی است. بسیاری از ایده های شما این ویژگی را دارند که تا زمانی که به داستان نویسی قهار تبدیل نشده اید اجازهی داستان شدن خود را به شما نخواهند داد! بنا بر این سوژه هایتان را کنار بگذارید و مطمئن باشید روزی فراخواهد رسید که با تسلط بر اصول نویسندگی از آنها داستانی خوب خواهید نوشت. سید مهدی شجاعی دربارهی آخرین رمانش گفته است که از شکل گیری ایدهی آن بیست سال میگذرد! این را هم در نظر داشته باشید که با داشتن دهها فکر اولیه در سر نباید ذوق زده شد!! چرا که پس از فکر اولیه دو گام بلند بسیار مهم تا نگارش یک داستان فاصله است که یکی همان رسیدن به یک طرح منسجم است و دیگری تبدیل طرح به داستان که به گفته ی بزرگان این بخش دوم، خلاقانهترین بخش داستان نویسی محسوب می شود. انتخاب سوژه، ایده یا فکر اولیه یکی از ویژگی انسانها زمانی که فارغ از کارهای روزمره دور هم جمع می شوند، تعریف وقایعی است که از سر گذرانده اند. اگر در یک جمع دوستانه که حرفها گل انداخته بخواهید ماجرایی را تعریف کنید، آیا از خیل اتفاقهای روزمره، دست به انتخاب نمیزنید؟ اگر چه ممکن است این انتخاب ناخوداگاه باشد، دلایلی دارد! شما در انتخاب ماجرایتان به تازگی داشتن آن برای جمع فکر کرده اید. به جذاب بودن آن و همچنین نتیجه گیری آن. آیا میشود کسی این گونه روایت کند: راستی بچهها! من امروز که صبح از خواب پاشدم نماز خواندم. بعد دست و رویم را شستم. بعد صبحانه خوردم. سپس از خانه بیرون رفتم. دانشگاه رفتم و عصر با تاکسی برگشتم خانه. خیلی خسته بودم و خوابیدم. بعد که بلند شدم چای خوردم! شما اگر دوست صمیمی چنین آدمی باشید او را به خاطر چنین روایت بی معنایی شماتت نخواهید کرد؟! حالا فرض کنید دوست شما این گونه روایت کند: امروز صبح وقتی از خانه بیرون آمدم دو مرد جلویم را گرفتند. گفتند: شما آقای مسعودی هستید. گفتم:بله. گفتند:شما باید با ما بیایید به ادارهی پلیس! بزرگان میگویند داستان از جایی شروع میشود که تعادل به هم بخورد. در روایت اول چون نظم عادی زندگی به هم نخورده، داستانی نیز شکل نگرفته است. جذابیتی وجود ندارد و کسی علاقه مند به دانستن این اتفاقات روزمرهی تکراری نیست. اما همه ی ما علاقه مندیم بدانیم بر سر آقای مسعودی چه میآید! بنا بر این میتوان گفت: «بر هم خوردن تعادل» نیز یکی از مشخصه های یک ایدهی خوب است. حالا اگر بخواهید ماجرایی را نه برای جمع محدود دوستان، که برای طیفهای گستردهتری از انسانها تعریف کنید، چه؟ مثلاً تمام بچههای عالم یا همهی جوانان کشورتان! مسلماً انتخاب سختتر خواهد شد. برای مثال وقتی شما برای جمع دوستان داستانی تعریف میکنید از آنها پیش زمینهای دارید. آنها نیز از شما و شخصیتهای داستانتان پیش زمینه دارند. به قول معروف اگر بگویید «ف» آنها تا فرحزاد رفته اند... اما مخاطب انبوه که شما را نمیشناسد. آن مثلاً سعید نامی که شما درباره اش حرف میزنید را نمی شناسد و از مشخصات ظاهری، اخلاقی و باطنی او چیزی نمیداند. پس چگونه باید ماجرا را روایت کرد؟ پاسخ به این پرسش را در جلسههای آینده خواهید یافت. اینجا بحث بر سر انتخاب فکر اولیه یا ایده است! میگویند نویسندگان تازه کار بهتر است در انتخاب فکر اولیهی داستانهایشان به سراغ تجربه های ملموس زندگی بروند. بدون شک هر یک از ما در زندگی تجربههای منحصر به فردی داریم. اتفاقهایی که مختص ماست و جز ما کسی از آنها اطلاعی ندارد. اینها بهترین دستمایهها هستند. چرا که نویسنده از آنها و هر چه پیرامون آن است شناخت کاملی دارد و با کمی درایت میتواند داستانی باور پذیر و مقبول ارایه دهد. کسانی که تجربه هایشان از زندگی غنی تر و پربار تر است داستان نویسان بهتری خواهند شد. بنابراین با رجوع به خاطراتتان آنهایی را که خاصتر، جذابتر و برجستهترند، انتخاب کنید. واقعیت آن است که این مرحله آموختنی نیست. این شما هستید که انتخاب میکنید و خودتان باید این تشخیص را بدهید که آیا این فکر، همهی آن مشخصات لازم را دارد؟! و آخر اینکه لازم نیست برای نوشتن ایده یک طومار تهیه کنید. کافی است هر موضوع جالبی که به ذهنتان رسید یا جرقهای که از مشاهدهی حادثهای در ذهن شما ایجاد شد را در دفترتان یاداشت کنید تا سر فرصت به آن فکر کنید. تمرین: 1- نگارش پنج ایده که به نظر شما مناسب یک داستان کوتاه است. 2- مثال:دانش آموزی که قصد پنچر کردن اتومبیل معلمش را دارد! مردی که اتومبیلش وسط جاده خراب می شود. 3- سربازی که تصمیم به فرار از خدمت می گیرد. 4- 2- ایدهی احتمالی 2 داستانی را که در گفتار قبلی خوانده اید، ینویسید. كانال ايده يار: @ideayar
|
|||
02-16-2012, 02:34 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-16-2012 02:39 PM، توسط اقاي ايـــده.)
ارسال: #12
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
گفتار 4
خط طرح چیست و چرا به آن نیاز داریم؟ مقدمه همان طور که در گفتار 3 گفته شد، خطور «فکر اولیه» یا «ایده» از یک محرک بیرونی در ذهن نویسنده، اولین گام در نگارش داستان است. اما هنوز مراحل بسیاری تا خلق یک داستان پیش رو است. مرحلهی بعدی، نگارش «خط طرح» از روی «ایده» است. خط طرح چیست؟ در مورد طرح، طرح اولیه، پیرنگ، یا پلات داستان تعاریف و توضیحهای بسیاری از طرف نویسندگان و منتقدان ارایه شده است که بعضی از آنها زیبا اما غیر کاربردی هستند و بعضی دیگر فقط گره بر روی گره میآورند و کمکی به درک مطلب نمیکنند. بدون اینکه خود را درگیر این تعاریف و کلمات قصار نویسندگان و منتقدان بکنیم، اجازه دهید تعریفی کاربردی از خط طرح را در کارگاه استفاده کنیم. «خط طرح (Plot line)» مسیر داستان و به طور کلی حوادث و رویدادهایی است که از ابتدا تا انتهای داستان روی خواهد داد. خط طرح داستان کوتاه معمولاً بسیار کوتاه و در حد یک پاراگراف یا چند جمله است. این خط طرح موارد ذیل را در بر خواهد داشت: 1ـ شروع داستان 2ـ شخصیت اصلی داستان (توصیف اجمالی) 3ـ حادثهی اصلی داستان 4ـ پایان داستان خط طرح با این تعریف، میتواند نویسندهی نوقلم را از سردرگمی و به بیراهه رفتن در نگارش داستان حفظ کند. در مورد اصطلاحات فوق نگران نباشید. در ادامهی بحث به هر کدام از 4 اصطلاح بالا خواهیم پرداخت. همچنین «شخصیت» در جلسهی چهارم و «حادثه» در جلسهی پنجم به طور کامل تشریح خواهند شد. نکتهی مهم این است که «فکر اولیه» یا «ایده»ی داستان را با «خط طرح» اشتباه نکنیم. ایدهی داستان فکر خامی است که به واسطهی یک محرک بیرونی در ذهن نویسنده شکل گرفته است. محرک بیرونی را چون جرقهای فرض کنید که شمعک (پیلوت) بخاری را روشن کرده است. این شمعک مانند «ایده» شعلهی ضعیف و کوچکی است، اما این قابلیت را دارد که شعلههای اصلی بخاری را روشن کند. به عبارتی نویسنده با فکر، تامل، و صرف وقت میتواند ایده را به یک «خط طرح» خوب تبدیل کند و همان طور که شعلههای بخاری میتوانند تمام فضا و زوایای یک اتاق را گرم کنند، خط طرح مناسب نیز میتواند داستانی قوی را موجب شود. برای مثال یک نویسنده جرقهای در ذهنش میزند مربوط به:«خرابکاریهای بچهای لوس و بیادب». این فکر تنها یک ایده است و نویسنده برای نوشتن خط طرح باید شروع (مکان و زمان شروع داستان و محیط داستان)، شخصیت اصلی (همان بچهی لوس و بی ادب)، حادثهی داستان (ماجرایی که پیش میآید)، و پایان داستان را به طور خلاصه بنویسد. نوشتن این مطالب در چند جمله، خط طرح را تشکیل میدهد. سپس نویسنده از روی این خط طرح، داستان را می نویسد. در مورد همین مثال میتوان نوشت: «در خانهی افرادی ساده و از طبقهی اجتماعی متوسط، مهمان ناخواندهای میآید که پسری حدود 4 ساله، بسیار شیطون، لوس، و بیادب به نام نادر دارند. افراد خانواده با مهمانها رو در بایستی دارند و به خاطر اینکه آبرویشان حفظ شود شیطنتهای نادر را تحمل میکنند. این کار باعث میشود که نادر بسیاری از اسباب و اثاثیهی منزل آنها را بشکند و خراب کند. در نهایت مهمانها (و نادر) میروند و اهل خانه را با وسایل شکسته تنها میگذارند، در حالی که یکی از اعضای خانواده میگوید خوب شد آبرومون نرفت!» همان طور که میبینید، ایرادی ندارد علت و سبب ماجراها و حادثههای داستان را به روشنی در خط طرح بیان کنید، اما مشخص است که این علتها در داستان نویسی در لفافه و هنرمندانه به خواننده القا خواهند شد. به همین دلیل باید گفت: «خط طرح خلاصهای از داستان نیست!» خط طرح چهار چوبهای داستان است. درست مانند آنکه شما با گچ، تیرک، و وسایل نقشه کشی، زیربنای داستان خود را علامتگذاری کرده باشید تا بعداً پی را بکنید و بر روی آن خانهای (داستانی) بنا نهید. در خط طرح نوشته شده در بالا، «شروع داستان» مشخص شده است. توجه کنید که منظور از «شروع»، لحظهی زمانی دقیق یا مکان دقیق نیست! بلکه حدود و حیطهی داستان است. در خط طرح فوق، مکان داستان یک خانه ترسیم شده است و زمان داستان هر روز یا شب معمولی خواهد بود. در این خط طرح، همچنین، شخصیت اصلی داستان (نادر) به طور کلی مشخص شده است. شاید بعضی از شما موافق نباشید که نادر شخصیت اصلی داستان است و بگویید «راوی داستان» شخصیت اصلی است. بگذارید دعواهایمان را در این مورد در جلسه سوم (زاویه دید) و جلسهی چهارم (شخصیت پردازی) انجام دهیم. اما اگر قبول کنید «شخصیت اصلی کسی است که تمرکز داستان و ماجراها بر روی اوست»، شاید با من هم عقیده شوید. ماجرای کلی، حوادث داستان، و پایان داستان نیز در خط طرح فوق به طور کلی تشریح شده است. در این خط طرح شاید حادثهی اصلی ـ که نمایانتر و مشخصتر از دیگر حوادث است و باید در اواخر داستان رخ دهد ـ وجود نداشته باشد(که میتواند جزء ضعفهای یک داستان باشد)، اما به نظر من همان گفتن «خوب شد آبرومون نرفت» از زبان یکی از اعضای خانوادهای که قرار است آن همه بلا در داستان بر سرشان بیاید، یک حادثهی اصلی است و پیام مهمی دارد! آیا به خط طرح نیاز است؟ شاید بگویید تا به حال نشنیده و ندیدهاید که نویسندگان بزرگ ابتدا خط طرح بنویسند و بعد از روی آن داستان. بله، شاید حق با شما باشد. هر وقت شما هم نویسندهی بزرگی شدید حق دارید بدون نوشتن خط طرح، داستان خود را آغاز کنید! توجه داشته باشید که نویسندگان کار کشته، مانند استادان شطرنج هستند. بسیاری از استادان شطرنج، ساعتها به صفحهی خالی شطرنج یا مهرههای بیتحرک روی آن خیره میشوند و به ظاهر کاری نمیکنند. بسیاری از آنها نیز به نقطهای نامعلوم خیره میشوند و ظاهراً به خلسه فرو رفتهاند. اما آنها در ذهن خود هزاران و ملیونها حالت مختلف را ترسیم و تحلیل میکنند. نویسندگان بزرگ نیز ایدهها را در ذهن خود تحلیل کرده، به خط طرحهای متعدد بسط میدهند و سپس بهترین خط طرح را برای نگارش داستان انتخاب میکنند. برای شروع ـ دست کم برای دهها داستان اول زندگی نویسندگیتان ـ بهتر است قبل از نگارش داستان، خط طرح خود را مکتوب کنید. تمرین خط طرح داستان «معرفي بر عهده خانم قناد» را بنویسید. كانال ايده يار: @ideayar
|
|||
02-17-2012, 03:09 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-17-2012 03:16 PM، توسط اقاي ايـــده.)
ارسال: #13
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
گفتار 5
بسط خط طرح به داستان مقدمه در گفتارهای پیشین گفته شد که چگونه «فکر اولیه» یا «ایده» به ذهن نویسنده خطور میکند و چگونه نویسنده باید «خط طرح» داستان را از روی «ایده» بنویسد. مرحلهی بعد، نوشتن یا به عبارتی ساختن داستان از روی خط طرح است. حقیقت این است که بسط خط طرح و نگارش داستان از روی آن، فرایندی است که هر نویسنده باید خود به آن دستیابد. شاید این فرایند نیز از جمله مسایلی باشد که در هیچ دو نویسندهای مانند هم نباشد و نتوان یک قانون یا روند کلی برای آن در نظر گرفت. نگارش داستان آمیزهای است از خلاقیت، نثر، فنون داستان نویسی، تجربه، تجربه، و باز هم تجربهی نویسنده. در واقع تمامی جلسههای آیندهی این کارگاه مربوط به استفاده از فنون داستان نویسی در بسط خط طرح به داستان است. اما خلاقیت و تجربه چیزی نیست که بتوان آن را آموزش داد. در این گفتار سعی بر این است تا فرایندی پیشنهاد شود که مسیر کلی کار را به نویسندهی نو قلم نشان دهد. مراحل نگارش داستان فرایندنما (فلوچارت) زیر را ببینید. این فرایندنما، مراحل کلی خلق یک داستان کوتاه را نشان میدهد. تعیین زاویه دید و راوی- پس از نگارش خط طرح، باید مشخص شود که داستان را چه کسی روایت میکند. آیا یکی از شخصیتهای درگیر در داستان، داستان را روایت میکند؟ کدام شخصیت؟ آیا روایت مانند فیلمهای سینمایی است و راوی مانند دوربین فیلمبرداری هیچ گاه خود را نشان نمیدهد؟ در جلسهی آینده (جلسهی 3) به تفصیل در مورد زاویه دید صحبت خواهد شد. تعیین توالی ماجراها، اتفاقها و حادثهها- هنگامی که راوی مشخص شد، نویسنده باید از دید وی ماجراها، اتفاقها و حادثهها را به ترتیب بنویسید. این مرحله، ممکن است در ذهن یک نویسندهی با تجربه به طور خودکار ایجاد شود و وی این مراحل را بر روی کاغذ نیاورد. اما یک نویسندهی نوقلم بهتر است این موارد را مکتوب و در نگارش داستان از آنها استفاده کند. برای مثال در داستان «ماجرای من و شریکم»، میتوان توالی ماجراها را اینگونه نوشت: حسین (راوی) در مدت تعطیلات تابستان بیکار است ← یکی از همکلاسیهای حسین به نام حمید به او پیشنهاد شراکت در بلال فروشی (دستفروشی) میدهد ← حسین با اینکه از اخلاق حمید خوشش نمیآید، حاضر میشود شراکت را با او آزمایش کند ← با کلی چانه زنی بر سر شراکت حمید شصت درصد، حسین چهل درصد به توافق میرسند ← فردای آن روز هر دو برای خرید بلال به میدان جنوب شهر میروند ← شوفر اتوبوس اول، آنها را با بار بلال سوار نمیکند ← با توجیه حمید برای فروش بلالها به « بالای شهر» میروند ← حمید بلالها را به بعضی از مشتریهای با ظاهر پولدار بسیار گران میفروشد ← کودک فقیری ملتمسانه به بساط آنها نگاه میکند، حمید با او تند برخورد میکند و میخواهد او را دور کند اما حسین با پول خودش برای او بلال آماده میکند ← حمید چند بلال را به قیمت بسیار بسیار گران به یک مادر و پسر پولدار میفروشد ← حسین از رفتار و کردار حمید بسیار ناراحت است ← سر تقسیم سود حمید قصد دارد سر حسین کلاه بگذارد اما حسین هوشیار است ← درنهایت حسین تصمیم میگیرد شراکتش را با حمید به هم بزند و خودش جداگانه کار کند. نگارش داستان کوتاه- همان طور که گفته شد، بسط دادن خط طرح و ماجراهای آن به داستان، مستلزم خلاقیت، نثر مناسب، استفاده از فنون نگارش داستان کوتاه، و ـ بیش از همهی اینها ـ «تجربه» است. در ادامهی همین گفتار پیشنهادهایی در مورد نگارش داستان کوتاه ارایه خواهد شد. بازنویسی ـ شاید مهمترین مرحلهی نگارش داستان، باز نویسی باشد. توجه داشته باشید که به عنوان یک نویسنده، به ویژه زمانی که نویسندهی مجرب و معروفی شدید ـ هیچ داستانی را قبل از بازنویسی به کسی ارایه نکنید؛ حتا اگر آن فرد بخواهد به طور خصوصی اشکالها و ایرادهای داستان شما را به خود شما بازگو کند. بازنویسی جزئی از مراحل نگارش داستان است و تا انجام نشود، داستان نویسنده، داستان کاملی نخواهد بود. این مهم را درجلسهی دهم مورد بحث قرار خواهیم داد. نگارش داستان کوتاه نگارش داستان کوتاه کار واقعاً دشواری است که روز به روز دشوارتر نیز میشود. شاید بزرگترین دغدغهی ذهن نویسندهی جوان در به تحریر در آوردن داستان کوتاه، نقطهی شروع و پایان داستان باشد، حال آنکه علاوه بر اینها، ایجاد کشش و جذابیت برای خواننده، باید مد نظر هر نویسندهای باشد. کاری که با پیرتر شدن «داستان کوتاه» روز به روز سختتر میود. امروزه داستان کوتاه باید به نحوی نوشته شود که نام داستان، خواننده را به خواندن جملهی اول داستان ترغیب کند، جملهی اول خواننده را تا پایان بند (پاراگراف) اول، و آن تا پایان صفحهی اول و این تا پایان داستان همراه سازد. قطعاً این گونه نگارش کار یک نویسندهی زبردست است و کسی از نوقلمان انتظار ندارد که چنین نثری داشته باشند، اما باید توجه کرد که هدف نهایی، رسیدن به چنین نگارشی در داستان کوتاه است. نکاتی که در ادامه میآید، تنها اشارههایی برای توجه بیشتر به نگارش داستان و جستجوی آن نکات در داستانهای موفق نویسندگان بزرگ است. 1- عدم تعادل، سرچشمهی داستان 2- «داستان از جایی شروع میشود که تعادل زندگی بر هم خورد». این جمله را بارها شنیده اید و باز هم خواهید شنید. اما درک و به کارگیری آن در ایده و داستان مستلزم تجربه و توجه به داستانهای نویسندگان بزرگ است. 3- سیر داستان 4- داستان کوتاه با شرح (Exposition) وضعیت آغاز شده، گسترش (Development) مییابد، و با بار نمایشی (Drama) به پایان میرسد. برای مثال در داستان «ماجرای من و شریکم»، یکی دو صفحهی اول شرح، قضیهی شراکت و تمامی ماجراهای بعد از آن، گسترش، و بر هم خوردن شراکت درام داستان بود. 3- ایجاد پرسش نویسنده باید در حین داستان، در ذهن خواننده پرسش ایجاد کند. خواننده باید از خود بپرسد: «چرا عباس از امیر میترسد؟»، «چرا عاطفه عاشق علی است؟»، «چرا راحله حقیقت را به همکارش نگفت؟»، «چرا صمد در مقابل کار فرید، عکس العملی نشان ندارد؟»، و... «چرا»های ذهن خواننده ایجاد کشش میکند. اما نویسنده باید در جای مناسب داستان، پاسخ آن چراها را گنجانده باشد. 5- مدیریت اطلاعات 6- طبیعی است که نویسنده تمامی ماجراها، اتفاقات، حادثهها، نقشهها و فکر و درون شخصیتهای داستانش را میداند، اما چه زمانی باید این اطلاعات در اختیار خواننده قرار گیرد؟ اگر نام یک داستان پلیسی ـ جنایی «کشته شدن سعید به دست رضا» باشد، کسی آن داستان را خواهد خواند؟ نویسنده بر اساس تجربه و خلاقیت خود باید دریابد که چه زمانی و چه اطلاعاتی را باید به خواننده منتقل کند. طوری که خواننده پس از گرفتن آن مطالب در ذهن خود بگوید: «آهان! پس این قضیه وجود داشت! همین بود که 2 صفحهی قبل فلان شخصیت، چنان کاری کرد... آهان!» 4- تصویر بجای تلقین چخوف میگوید: «وقتی میخواهید غم انگیزی چیزی را نشان بدهید، خود آن چیز را تصویر کنید». نویسنده نباید درام داستان و دیگر نکات به ویژه پیام را مستقیما در داستان بیاورد یا ناشیانه به آن اشاره کند. روایت کردن قوی یک ماجرا، به صورتی که خواننده بتواند آن را در ذهن تصویر کند و آن قدر واقعی ببیند که احتمال دهد برای هر انسانی ـ حتا خود خواننده ـ ممکن است اتفاق افتد، بهتر از تلقین کردن مستقیم عقیدهی نویسنده در داستان است. گورکی میگوید: «هر چه دایرهی تجارب نویسنده وسیعتر باشد، جانبداری و تعصب در نوشتههایش کمتر خواهد بود.» 5- پایان غیر قابل پیشبینی نوشتن داستانی که خواننده نتواند پایان دقیقی برای آن پیشبینی کند، بیشک مهمترین عامل ایجاد کشش و جاذبه است. تمرین • دو داستان زیر را بخوانید: (معرفي بر عهده خانم قناد) خطر طرح يكي از داستان هاي خوانده شده را بنويسيد. كانال ايده يار: @ideayar
|
|||
02-18-2012, 01:18 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-18-2012 09:27 PM، توسط قناد.)
ارسال: #14
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
با عرض پوزش از اقای سجاد، اول یک خط داستانی را عنوان میکنم لطفا ادامه ان را بنویسید. لازم به ذکر است که به بهترین پاسخ شخصا جایزه میدهم:سیمین از فرودگا ه خارج میشود .چمدان سنگین را در دست جابجا میکند.در ذهن مادر را شماتت میکند او را مجبور به اوردن اینهمه بار اضافه در یک کشور بیگانه انهم برای بار اول وقتی اشنایی با محل اقامتش ندارد، کند. ناخوداگاه سبکی شانه و جای خالی کیف دستیش او را بهت زده میکند ، دستی به جای خالی کیف میکشد ،لحظه ای رنگ میبازد،تمام اوراق هویت، پاسپورت، مدارک تحصیلی، ادرس دانشگاه، محل اقامت که از طریق اینترنت اجاره کرده بود، ارز وپولها ...... یک ان از شدت ضعف میخواست پس بیفتد با عجله به باجه اطلاعات دوید......(ادامه دهید)
حال معرفی چند کتاب با پایانی متفاوت یا غیر قابل پیش بینی :پرنده های خارزار :کالین مکالو. کتاب معروف ارزوهای بزرگ چارلز دیکنز وکتاب توطعه روز رستاخیز نوشته سیدنی شلدون ترجمه (دخترم) انا هیتا رزم ارا - وهمینطور میتوانید با مطالعه کتابهای زیر تجربه خود را بیشتر کنید: نوشتن خلاق. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی . تاریخ شفاهی ادبیات ایران . زبان شناسی و رمان. از شهر خدا تا شهر انسان. توصیف در داستان . |
|||
02-20-2012, 12:47 AM
ارسال: #15
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
من كتاب پرندگان خار زار را خوندم خيلي دوستش دارم
من عاشق رمانهاي لئو تولستوي هستم پيشنهاد مي دم حتما مطالعشون كنيد من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود پس بخواه دوره توانگری و جذب |
|||
02-21-2012, 12:55 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-21-2012 01:03 PM، توسط اقاي ايـــده.)
ارسال: #16
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
گفتار 6 زاویه دید و انواع آن زاویه ی دید زاویه ی دید یا Point of View را تعریف کرده اند با «شیوه ای که نویسنده به وسیله ی آن مواد و مصالح داستان خود را به خواننده ارائه می کند» و در واقع روشی که برای در قالب ریختن و «روایت» خط طرح خویش انتخاب می کند. من در این باره همیشه این مثال را می زنم که اگر پیام و ایده ی داستان را روح داستان در نظر بگیریم و خط طرح را جسم و اسکلت داستان بدانیم، نوع لباسی که نویسنده بر تن این جسم می کند همان شیوه ی روایت یا زاویه ی دید داستان است. مثلا نویسنده ای که داستانش را با این عبارت شروع می کند: «نیمه شب بود که با صدای پایی از خواب بیدار شدم» زاویه ی دید یا روایت اول شخص را برای داستانش انتخاب کرده و نویسنده ای که داستانش را با این جمله آغاز می کند که «کریم سرش را بین دستها گرفت و اندیشید کاش مهتاب به حرفهایش گوش کرده بود» به یقین قصد دارد با شیوه ی روایت سوم شخص داستانش را پیش ببرد. این نکته را همینجا بگویم که سابق بر این اعتقاد بسیاری از نویسندگان این بود که زاویه ی دید در داستان کوتاه برخلاف رمان تغییر نمی کند اما به تازگی داستان کوتاه نویسان تلاشهای خوبی برای تغییر مقبول زاویه ی دید در داستان کوتاه انجام داده اند. به هر طریق، قبل از ذکر انواع زاویه ی دید در داستان کوتاه ذکر این نکته را ضروری می دانم که: زاویه ی دید بر همه ی عناصر دیگر داستان یعنی : شخصیت و فضا پردازی، گسترش و تکوین پیرنگ و روابط علی و معلولی داستان، شیه ی نگارش یا سبک و بالاخره تحول و دگرگونی صحنه ها و به خصوص نقاط تمرکز در داستان اثر می گذارد و حتی به نوعی نقش تعیین کننده دارد به همین دلیل زاویه ی دید در داستان کوتاه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. خب! حالا چشمهایتان را ببندید – نه! بعد از خواندن این چند سطر! چشمهایتان را ببندید و خیال کنید می خواهید متن زیر را به شکل داستانی بنویسید: علی وحسین دو دوست هم مدرسه ای در راه بازگشت از مدرسه چشمشان به یک اسکناس پنج هزار تومانی می افتد که گوشه ی خیابان مچاله شده. علی فکر می کند اول او اسکناس را دیده پس مال اوست حسین اما فکر می کند که باید اسکناس را به صاحبش برگردانند. حالا لطفا! چشمهایتان را باز کنید و انواع روایت های مختلف از متن بالا را بخوانید –ضمن آنکه سعی می کنید شیوه ی روایت خود را از میان شیوه های روایت زیر پیدا کنید -به اول شخص، سوم شخص یا دوم شخص بودن افعال دقت کنید همینطور به فرد یا راوی که هرکدام از شما از زبان او داستان را روایت کرده اید: بعضی از شما ممکن است این یا چیزی شبیه این نوشته باشید: علی سنگریزه ای را از جلوی پایش شوت کرد و به حسین گفت: «این معلم هندسه هم عجب سریشیه». حسین کیفش را روی شانه بالا کشید: «من که از هندسه تعطیل تعطیلم جون تو». علی انگشتش را به کله اش کوبید و خندید: «تو از اینجا تعطیلی» و دوید تا از دست حسین که آماده ی حمله به طرفش می شد فرار کند که وسط خیابان خشکش زد: «اینجا رو نگاه کن پسر...یه اسکناسه...» بعضی از شما ممکن است این یا چیزی شبیه این نوشته باشید –ممکنست علی را راوی قرار داده باشید یا حسین را: آن روز هم مثل همیشه من و علی از مدرسه که برمی گشتیم سری به غلام دستفروش زدیم تا باقالی داغ داغ بخوریم با گلپر. غروب بود و کم کم هوا داشت سرد می شد. باقالی داغ توی آن هوا خیلی می چسبید. یکدانه باقالی از توی قیف درآوردم و داد زدم: علی من یکی خوردم نوبت توئه. علی که گوشه ی خیابان زل زده بود به زمین چیزی گفت که نشنیدم. دویدم سمتش که خم شد و چیزی را که نمی دیدم چیست از روی زمین برداشت. خندید و داد زد: «نگاه پسر! پنج هزار تومنیه. تا حالا ندیده بودم...» خب! قبل از آنکه هدفم را بستن و باز و در نهایت خسته کردن چشمهایتان شرح بدهد، خوب است اشاره ای به انواع زاویه ی دید کنم. زاویه ی دید را کلا به دو دسته ی درونی (Internal) و بیرونی (External) تقسیم می کنند. 1) در زاویه ی دید درونی: گوینده یا راوی داستان، یکی از شخصیت های فرعی یا شخصیت اصلی داستان است پس داستان از زاویه ی اول شخص روایت می شود که این راوی اول شخص اگر شخصیت فرعی داستان باشد «راوی مفعولی» نام دارد و اگر شخصیت اصلی باشد «راوی فاعلی». 2) حالا با توجه به این تعریف دقت کنید که کدام یک از دو شکل روایت در مثال بالا زاویه ی دید درونی یا اول شخص است؟ آفرین و احسنت بر شما! دومین شکل روایت مثال بالا زاویه ی دید اول شخص دارد. نکته ای که می ماند اینست که اگر مثلا برخی از شما دوست داشته باشید «علی» شخصیت اصلی داستان شما باشد اگر داستان را از زبان حسین روایت کنید و «حادثه» و در واقع گره داستان بر علی متمرکز شود، راوی شما – حسین- راوی مفعولی خواهد بود. به ادامه ی داستان به این شکل دقت کنید: اسکناس را از دستش قاپیدم. راستش خودم هم تا آن روز اسکناس پنج هزار تومنی ندیده بودم. به قول ننه ام توی محله ی ما هزار تومنی هم پول درشت بود چه برسد به پنج هزار تومنی. گفتم: «فکر می کنی مال کیه؟». اسکناس را از توی مشتم بیرون کشید و شانه بالا انداخت: - به ما چه. خدا رسونده برای ما که خرجش کنیم. آب دهانم خشک شد. گفتم: «اگه صاحبش همین دور و برا باشه چی؟». پوزخند زد: «یعنی چی؟ پولشو اینجا انداخته و وایستاده تماشا؟ می گم از مخ تعطیلی بگو نه». بی هیچ اضطراب و شتابی اسکناس خوش رنگ را تا کرد و توی جیبش گذاشت. گفت: سر فرصت درباره ی اینکه باهاش چی بخریم حرف می زنیم» و راه افتاد. در حالیکه با ترس به اطراف نگاه می کردم دنبالش دویدم. در دل به شجاعت و بی خیالی اش غبطه می خوردم. علی همیشه همینقدر نترس و بی خیال بود. زنگهای حساب وقتی من از ترس معلم بد اخلاقمان کز می کردم گوشه ی نیمکت او سینه اش را جلو می داد و می خندید: «نمی خوردت که. فوقش اگه خیلی سریش شد بگو بلد نیستم». می بینید که در شکل روایت بالا، حسین بیشتر به شرح شخصیت علی می پردازد تا خودش و «پول پیدا شده» که نقطه ی تمرکز داستان است در جیب علی جا خوش کرده است و در واقع اوست که با اراده و کارها و بلاهایی که بر سر پول خواهد آورد داستان را پیش می برد و حسین تنها روایت گر این حوادث است به همین دلیل راوی در روایت بالا یک راوی اول شخص مفعولی به حساب می آید. اما اگر خود ِ حسین، شکل دهنده ی حوادث داستان باشد مثلا به شکل زیر: گفتم: «من این حرفا حالیم نیست. این پول مال یه بنده خدای دیگه اس. ما حق نداریم خرجش کنیم». علی دستهاش را توی هوا تکان داد: «زکی! پسر تو مخت تاب داره ها». مشتم بی اختیار گره شد. داد زدم: «شاید مال یه آدم بدبخت بیچاره ای باشه». خندید: «بدبخت بیچاره ای که پنج هزار تومنی توی جیبشه». یک هو نمی دانم چه شد که داغ کردم و حمله ور شدم طرفش. اسکناس را از توی مشتش بیرون کشیدم و دویدم سمت مغازه ی بقالی. فکر کردم: می دمش به اسماعیل آقا. اون شاید بدونه صاحبش کیه. اگرم ندونه می تونه پشت شیشه اش اعلامیه بچسبونه» که یک دفعه زیر دو تا پام خالی شد و با صورت افتادم روی آسفالت. مایع گرمی چانه ام را خیس کرد. دست زدم. خون بود. در این شیوه ی روایت اگر راوی یعنی حسین داستان را هدایت کند و به چالش بکشاند، شخصیت اصلی داستان خواهد بود و در نتیجه شیوه ی وایت اول شخص فاعلی است. كانال ايده يار: @ideayar
|
|||
02-22-2012, 07:04 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-22-2012 07:14 PM، توسط اقاي ايـــده.)
ارسال: #17
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
جاي خالي خانوم قناد براي نظارت و كمك در اين كارگاه واقعا خاليست.اميدوارم كه براي ادامه همكاري و كمك به دوستان در اين زمينه بعد از مدتي باز گردنند.
گفتار7
کدام زاویه دید محاسن زاویه ی دید اول شخص: الف: در روایت داستان توسط شخصیت اصلی (اول شخص فاعلی) پذیرش حوادث و اتفاقها حتی اگر نادر و خرق عادت باشند توسط خواننده راحت تر است. چون خود فرد راوی در حوادث نقش دارد. مثلا داستان سریالهای کارتونی محبوب کودکی های بسیاری از ما «خانواده ی دکتر ارنست» یا «جزیره ی اسرار آمیز». ب: در این زوایه ی دید ارتباط خواننده و راوی صمیمانه تر است و در واقع این شیوه ی روایت احساس برانگیزتر از سایر شیوه های روایت است. ج: شیوه ی روایت ساده و آسانی است و به دلیل روانی، محبوب اغلب نویسندگان است. معایب زاویه ی دید اول شخص: الف: نویسنده یا راوی تنها قادر است درباره ی منویات و تفکرات و حدسیات خودش صحبت کند و از تشریح عقاید و خصوصیت های درونی سایر شخصیت های داستان عاجز است. ب: راوی تنها می تواند از دریچه ی چشم خودش به دنیا و اطراف نگاه کند و نمی تواند از بیرون و از چشم سایرین به دنیای خود بنگرد مثلا در این شیوه ی روایت حسین می تواند بگوید علی به نظرش نترس و بی خیال می آید اما نمی تواند بگوید علی به او چگونه نگاه می کند. ج: معمولا شخصیت پردازی به ویژه شخصیت اصلی در صورتی که خود او راوی باشد در این شیوه اشکال دارد چون به عنوان مثال حسین نمی تواند درمثال بالا بگوید «من آدم خیلی صادق و امینی هستم برای همین پول دیگران را برنمی دارم حتی اگر گوشه خیابان افتاده باشد» چرا که این جمله هم خیلی خیلی شعاری است. هم انشایی است و هم اصلا! در داستان کوتاه جایی ندارد! بنابراین هنر نویسنده این است که طوری فضا پردازی و حادثه پردازی کند که در عمل و در طی داستان به خواننده زوایای شخصیت اصلی خود را نشان دهد. البته این ضعف در مورد راوی مفعولی به دلیل فرعی بودن شخصیت راوی کمتر حس می شود. د:سبک یا شیوه ی نگارش نویسنده در این نوع زاویه ی دید باید خیلی دقیق و حساب شده باشد. اما 2) در زوایه ی دید بیرونی: راوی فردی است از دنیایی بیرون داستان و در واقع گوینده ی داستان هیچ نقشی در پیشبرد داستان ندارد و تنها به روایت حوادث درون داستان می پردازد. این راوی می تواند یک فکر برتر یا عقل کل (Omniscient) باشد که در این صورت او به همه ی اتفاقهای گذشته، حال و آینده واقف است و به نوعی خدایی است که از افکار و احساسات همه ی شخصیت های داستان آگاه است و می تواند در صورت لزوم به تشریح عقاید یا منویات شخصیت های مختلف و اتفاقهای زمان های مختلف در داستان بپردازد. نوع دیگری از راوی می تواند یک راوی محدود یعنی دانای کل محدودی که تنها به صلاحدید نویسنده و در برش های مختلف و برهه های مختلف زمانی از دانایی خود استفاده می کند و گاه تنها دانایی اش محدود به یک یا چند شخصیت داستان است. شیوه ی اول نگارش مثال ابتدای درسمان، شیوه ی روایت از زبان سوم شخص و دانای کل است. در این مثال اگر نویسنده از احساسات هر دوی شخصیت ها یعنی علی و حسین آگاه باشد و در ادامه، داستان را در هر دو مسیر یعنی تاثیر پیدا شدن پول بر هر دو شخصیت داستان و ذکر عقاید و وقایع مربوط به هر کدام آنها پیش ببرد، دانای کل نامحدود خواهد بود اما اگر تنها به دنبال یکی از شخصیتهای داستان روان شود و در واقع رهبری اعمال تنها یکی از شخصیت های علی یا حسین را بر عهده بگیرد، دانای کل محدود است. محاسن زاویه ی دید سوم شخص: الف: شخصیت پردازی در این زاویه ی دید راحت تر و بهتر صورت می گیرد. ب: گره گشایی آسان تر صورت می گیرد. ج: بازگشتهای زمانی و مکانی بهتر انجام می شود. د: در صورت تعدد شخصیت، امکان پرداختن به هر کدام از آنها به راحتی وجود دارد. از جمله معایب زاویه ی دید سوم شخص: الف: کم شدن صمیمیت در شیوه ی روایت و از دست رفتن احساس نزدیکی با حوادث و وقایع (که البته این عیب در صورت انتخاب دانای کل امحدود تا حدی مرتفع می شود). ب: وقوف دانای کل به همه ی حوادث و وقایع و زمانها تا حدی از رازگونگی و زیبایی داستان می کاهد. یک شیوه ی روایت دیگر هم در داستان کوتاه داریم و آن روایت داستان از زبان چند نفر است که در واقع جزیی از شیوه ی روایت اول شخص حساب می شود به طوری که نویسنده در برش های مختلف از زبان افراد مختلف زوایای مختلفی از یک حادثه را بازگو می کند. عیب این شیوه ی روایت اینست که انسجام و یکپارچگی داستان از دست می رود اما مزایای بسیاری هم دارد که فکر می کنم نیازی به توضیح ندارد. در آخر باید خاطر نشان کنم که هر کدام از زاویه های دید ذکر شده باید به فراخور موضوع داستان و نوع پرداخت و سبک دلخواه نویسنده انتخاب شوند. این کاملا طبیعی است که شما درباره ی اینکه کدام زاویه ی دید برای داستان شما مناسب تر است تردید داشته باشید. هیچ عیبی ندارد! می توانید یک داستان را با چند زاویه ی دید شروع کنید... تجربه و ممارست در نوشتن و خواندن در گذر زمان به شما کمک خواهند کرد که کدام زاویه ی دید مناسب داستان خود را بی تلاش و تفکر و تردید زیاد انتخاب کنید. بنابراین خوب است که از همین امروز هر داستانی را که می خوانید از نظر زاویه ی دید بررسی کنید و از خودتان سوال کنید: «آیا به نظر من این زاویه ی دید برای این داستان مناسب است؟ اگر من بودم این داستان را به کدام شیوه راویت می کردم؟» تمرین خب! قبل از اینکه به شما و خودم خسته نباشید بگویم، دوست دارم برای تمرین این جلسه از کارگاه سه داستان «سوری»، «مقتل» و «دزد ناشی» را بخوانید و بنویسید که هر کدام از این داستان از چه زاویه ی دیدی روایت شده اند؟ و به جز این، زحمت بکشید و متن زیر را به شکل شروع داستانی از دو زاویه ی دید اول شخص و سوم شخص بنویسید: کبری خانم یک قوری چینی قدیمی گلسرخی دارد که همه محله آن را می شناسند و در هر عزا و عروسی در آن چای دم می کنند زیرا معتقدند شگون دارد. دیشب عروسی برادر ابراهیم بوده و امروز ابراهیم مامور بردن قوری برای خاله کبری است اما بین راه سکندری می خورد و قوری از دستش می افتد و می شکند... خسته نباشید. (منبع:سايت خانه انديشه و تعالي هنر اسلامي) كانال ايده يار: @ideayar
|
|||
02-23-2012, 11:59 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-23-2012 12:00 PM، توسط اقاي ايـــده.)
ارسال: #18
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
گفتار 8
شخصیت در داستان کوتاه مقدمه یکی از مهمترین مباحث داستان نویسی، بحث شخصیت پردازی است. به دو دلیل: 1_ روح و روان انسان، دنیایی بسیار پیچیده و ناشناخته است. غیر مادی بودن روح، باعث شده که بشر هیچ زمان، با ابزار علوم تجربی نتواند روح را تشریح کند. 2_ ارزش آدم ها در درجه اول، بستگی به تربیت روح و روان آنها دارد. یعنی بینش ها و گرایش های غیر مادی، پیچیده و متعالی بشر که هرگز در بین حیوانات مشاهده نشده، همان بینش ها و گرایش هایی است که منشا علم، دین، فلسفه، عرفان و اخلاق بوده اند. تمام این مقوله های غیر مادی که ریشه در روح و روان انسان دارند، همیشه شایسته بررسی و دقت نظر هستند. «اهمیت شخصیت پردازی به حدی است که می توان گفت داستان بدون شخصیت پردازی مناسب، قطعا داستانی ضعیف است.» تعریف شخصیت شخصیت را در حوزه روان شناسی، تعریف کرده اند به: مجموعه ای از صفات انسانی (نه یک صفت): • که ثبات یافته اند و به آسانی تغییر نمی پذیرند. • این صفات فقط در کنار همدیگر مجاورت ندارند، بلکه در تعامل (تاثیر گذار متقابل) بر یکدیگرند. • این تعامل، تدریجی است. • مستمر است. • شخصیت هر فرد، یگانه و منحصر به خود اوست. شخصیت وجه تمایز و شاخص وجودی آدم هاست. یعنی عامل تفاوت بین افراد بشری است. هر شخصیتی، در محیط خارج، نمودهایی دارد که از روی آن نمودها شناخته می شود. • انتخاب ها: انتخاب شغل، همسر، دوست، کتاب، ورزش، سرگرمی، لباس • عکس العمل ها: واکنش در مقابل شکست و موفقیت، نوع رفتار وی در مواجهه با مشکلات اجتماعی و عاطفی • روابط اجتماعی: ارتباط با آدم ها، نحوه نشست و برخاست و رفتار • گفتار: خیلی وقت ها، نحوه حرف زدن فرد، می تواند خیلی از وجوه درونی او را نشان دهد. • اعتقادات: جهان بینی و ایدئولوژی شخصیت پردازی در داستان شخصیت ها اساس پیدایش و گسترش داستان هستند. در واقع نویسنده داستانش را بر پایه ی روابط و تعامل شخصیت های درون آن می نویسد. بنا بر این واضح است که خلق و پردازش شخصیت های داستان، یکی از مهمترین وظایف هر نویسنده ای است. «احمد اخوت» در کتاب «دستور زبان داستان» شخصیت را اینگونه تعریف می کند: «شخصیت داستانی، معمولا انسانی است که با خواست نویسنده، پا به صحنه داستان می گذارد. با شگرد های مختلفی که نویسنده به کار می برد ویژگی های خود را برای خواننده آشکار می سازد، کنش های مورد نظر نویسنده را انجام می دهد و سر انجام از صحنه داستان بیرون می رود.» شخصیت بازیگری است که باید از روی سناریوی طرح ، نقش خودش را در صحنه داستان بازی کند. اگر چه همه انسان ها در آفرینش ، سرشتی یکسان دارند. اما همه یک جور نیستند. هر انسان با انسان های دیگر تفاوت های زیادی دارد. برای مهارت در شخصیت پردازی، دو نکته بسیار مهم است: 1_ تجربه کنیم: برای نویسنده ای که تازه می خواهد شروع به نوشتن کند، دقت در رفتار و منش آدم های دور و برش بسیار مهم است. مصالح نویسنده، مردمی هستند که در میان آنها زندگی می کنند و از آنها می نویسد. اشخاصی که برای داستان های خود بر می گزیند، باید از میان مردمی باشد که با آنها آشنایی دارد. دانش نظری اگر چه ارزشمند است، اما به تنهایی کارگشا نیست و باید با دانش عملی همراه باشد. نویسنده ای که از مردم جدا می شود و در گوشه ای می نشیند و افکار و تصورات خود را از مردمی که آنها را نمی شناسد، به روی کاغذ می آورد، نمی تواند اثری قابل توجه خلق کند. پس یادمان باشد برای اینکه بتوانیم شخصیت هایی باورپذیر خلق کنیم، باید به خصوصیات اخلاقی و رفتار آدم های دور و برمان توجه کنیم. زیاد توجه کنیم. وقتی به یک مهمانی می رویم، به جای آنکه نقل مجلس بشویم و مدام خاطره تعریف کنیم و بدون توجه به دغدغه های مختلف آدم ها، سعی کنیم همه را با حرف های مان بخندانیم یا حیرت زده کنیم، بیشتر بکوشیم به رفتارهای متفاوت آدم ها توجه کنیم. به منش و سلوک آنها دقت کنیم. ببینیم هر کدام از آنها، در یک موقعیت مشابه، چه رفتار متفاوتی می توانند داشته باشند. هر یک از آنها، وقتی شگفت زده می شوند چه عکس العملی نشان می دهند. وقتی عصبانی می شوند چه می کنند. تا وقتی که در رفتار های آدم ها دقیق نشویم، نمی توانیم شخصیت های کاملی خلق کنیم و همه جنبه های لازم برای شخصیت پردازی را در داستان خود، لحاظ کنیم. 2_ زیاد مطالعه کنیم: در کنار تجربه شخصی، عنصر مطالعه و تحقیق هم بسیار مهم و ضروری است. بدیهی است که هیچ نویسنده ای در عمر کوتاه خود، نمی تواند به طور جامع و دقیق به شناخت کاملی از آدم ها دست پیدا کند. پس باید زیاد بخوانیم. خوب بخوانیم و داستان های خوبی بخوانیم. در مقوله شخصیت پردازی، توجه به یک نکته لازم است. و آن اینکه شخصیت پردازی در داستان کوتاه، با شخصیت پردازی در رمان بسیار متفاوت است. در رمان، فضای کافی برای پرداختن به تمام زوایای فرد وجود دارد. اما در داستان کوتاه، این امکان وجود ندارد. بلکه همین قدر که رفتار و گفتار آدم های داستان تناقض نداشته باشد، شاید کافی باشد، که البته رسیدن به همین عدم تناقض، به مهارت زیادی نیاز دارد. چند توصیه برای پرداخت شخصیت 1_ تصور کردن یک فرد واقعی: برای پرداخت شخصیت داستان، بهتر است که یک فرد واقعی را در نظر بگیریم. بعد تغییرات لازم را متناسب با طرح داستان، روی او پیاده کنیم. این امر باعث می شود که بتوانیم در شخصیت پردازی موفقیت بیشتری داشته باشیم. حتی اگر می خواهیم یک داستان افسانه ای بنویسیم و موجودی خلق کنیم که مانندش در جهان وجود ندارد، باز هم می توان از این روش استفاده کرد. یک نمونه بیرونی در نظر گرفت و به فراخور قصه، شخصیت او را تغییر داد. به این شکل می توان شخصیت های باورپذیر تری خلق کرد و راحت تر زوایای مختلف وجود او را به تصویر کشید. 2_ بهره گیری از تخیل: در ادامه آنچه در توصیه قبل اشاره شد، باید اضافه کرد که بدون بهره گیری از تخیل و صرفا اکتفا کردن به بیان واقعیت بیرون، نمی توان به نتیجه خوبی در داستان رسید. شاید لازم باشد مصالحی را که از دنیای واقعی گرفته ایم، با کمک تخیل تغییر دهیم. خصوصیاتی را حذف کنیم و چیزهایی را اضافه کنیم تا داستان مان، شکل بهتری به خودش بگیرد و شخصیت مان، همان شود که در داستان به آن نیاز داریم. 3_ بازیگری مکتوب: بازیگری مکتوب یعنی اینکه ما کاملا در جلد اشخاص داستان فرو برویم و در شرایط مختلف داستان، به جای آنها بازی کنیم. رفتار آنها را پیش بینی کنیم و خودمان را به جای آنها بگذاریم. 4_ توجه به تعداد اشخاص داستان: تعداد اشخاص داستان به چند چیز بستگی دارد. _ حجم داستان _ وسعت ماجرا _ وسعت مکانی و فیزیکی داستان واضح است که در یک داستان کوتاه پنج صفحه ای نمی توان از بیست شخصیت استفاده کرد. اما همین بیست نفر، ممکن است برای یک رمان سیصد صفحه ای خیلی هم کم باشند. باید حواسمان باشد که آدم های اضافه وارد داستان کوتاه نکنیم. داستان را با تعدادی آدم بی کار شلوغ نکنیم. هر کسی در داستان باید عهده دار مسئولیتی باشد. به قول معروف باید به درد ما بخورد. 5_ پرهیز از آوردن شخصیت های مشابه: اصولا قرار دادن شخصیت های مشابه، به لحاظ اعتقادات و گفتار و عمل، باعث می شود که داستان از کشمکش و تضاد خالی شود. هر فرد در داستان ما، باید خصوصیاتی خاص خودش را داشته باشد و کارهایی منحصر به فرد انجام دهد. 6_ استفاده نکردن از شخصیت های مطلق: مطمئنا خیلی شنیده اید که یک شخصیت سیاه و یا سفید است و حتما این را هم شنیده اید که بهتر است شخصیت ها خاکستری باشند. واقعیت هم همین است. در دنیای پیرامون ما، چند نفر وجود دارند که بدِ بد باشند و یا خوبِ خوب؟ البته خلق شخصیت های مطلق، برای نویسنده، راحت و کم دردسر است. اما فراموش نکنیم که حقیقت، چیز دیگریست. كانال ايده يار: @ideayar
|
|||
02-28-2012, 08:55 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-28-2012 08:56 PM، توسط اقاي ايـــده.)
ارسال: #19
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
گفتار 9
انواع شخصیت در داستان کوتاه شخصیت اصلی و شخصیت فرعی شخصیت اصلی، فردی است که ماجرای اصلی داستان با تکیه بر او جلو می رود. در حقیقت، محور اصلی کشمکش داستان است و مهمترین فرد در داستان به حساب می آید. داستان، ماجرای زندگی اوست. عنصر «عدم تعادل» در زندگی او پدید آمده و با حل مشکل او هم اغلب، داستان به پایان می رسد. معمولا هر داستانی، یک شخصیت اصلی و محوری دارد. البته در قصه هایی که بر نوعی کشمکش دو طرفه شکل گرفته، به نظر می آید که دو فردی که در دو طرف قضیه قرار دارند، هر دو شخص اصلی هستند. بله، در حقیقت این دو نفر به نسبت دیگران، تاثیر بیشتری بر داستان دارند، اما از میان این دو نیز، اثر یکی، از دیگری بیشتر است و او شخصیت اصلی به حساب می آید. به آدم های دیگری که در داستان هستند ولی اهمیت آن ها به مراتب کمتر از شخصیت اصلی است، شخصیت فرعی گویند که آنها را باید نیروهای کمکی تلقی کرد. شخصیت فرعی دو فایده عمده دارد: 1_ کمک به شناسایی شخص اصلی: یکی از راه های نمود شخصیت، شناخت روابط و مناسبات فرد با دیگر اشخاص است. 2_ طبیعی جلوه کردن فضای داستان: در داستان هایی با فضای واقعی، حضور اشخاص فرعی به طبیعی تر شدن فضای داستان کمک می کند. البته وارد کردن اشخاص فرعی در داستان، مشکلاتی را هم به همراه دارد. این آدم ها، نیاز به رسیدگی و مراقبت دارند. نویسنده باید آنها را به حرکت درآورد. حرکات لازم را در جاهای لازم به آنها نسبت دهد و حرف های زائد را حذف کند. خلاصه اینکه شخصیت های فرعی هم باید باورپذیر باشند. به همین دلیل است که گاهی نویسندگان، از بار مسئولیت نگهداری آدم های فرعی، شانه خالی می کنند و با اینکه حضور آنها برای پیشبرد داستان، لازم است، آنها را از بعضی صحنه ها اخراج می کنند و همین باعث می شود که داستان در بعضی جاها غیر قابل باور جلوه کند. تفاوت شخصیت و تیپ شخصیت را که تعریف کردیم. اما تیپ، به راحتی در ذهن جا می گیرد. یعنی در اولین برخورد بدون اینکه نیازی به تفکر و تحلیل باشد، می توان آن را در ذهن تصور کرد. آدم هایی که تیپ هستند، خیلی راحت در یک یا چند خط تعریف می شوند و به طور کلی حضورشان در داستان، جاذبه چندانی برای خواننده ندارد. زیرا در وجود آنها راز و ابهامی برای کشف شدن نیست. کند و کاو در روح و روان چنین آدم هایی معنا ندارد. آدم جاهلی، لباس سیاه و چسبان به تن و کلاه شاپو به سر دارد. پاشنه کفش خود را خوابانده و دستمالی در در دستش می گرداند. سبیلی کلفت دارد، لوطی صفت و قوی هیکل است. این آدم، اگر به همین شکل در داستان تعریف شود، تیپ است. که خواننده با خواندن خصوصیات وی، می تواند کارهای بعدی اش را پیش بینی کند و می داند که باید توقعات مشخصی از او داشته باشد. اما شخصیت، از این نظر با تیپ فرق دارد. شخصیت، آن دسته از صفات را داراست که موجب جدایی و تمایز افراد از یکدیگر می شود. به هر کس فردیتی خاص خودش می بخشد و موجب می شود که هر انسانی، منحصر به فرد و تکرار نشدنی باشد. شاید پرداخت تیپ خیلی راحت تر از شخصیت باشد اما برای نوشتن داستان، باید بتوانیم شخصیت خلق کنیم. چرا که تیپ ها، همان آدم هایی هستند که همیشه در زندگی روزمره با آنها در ارتباط هستیم: پزشکی که سوار ماشین مدل بالایش می شود، به بیمارستان می رود و مریضش را جراحی می کند و علاقه ای ندارد که در مورد مشکلات شخصی بیمارش چیزی بداند. قصابی که قد بلند و درشت هیکل است. یک ساتور بزرگ به دست دارد و پیشبند خونی بسته است. موقع حرف زدن صدایش را درگلو می اندازد و هیچ احساسی نسبت به بریدن سر گوسفندان ندارد. این ها تیپ هایی هستند که همیشه با آنها سر و کار داریم. اما خواننده ، توقع دارد از افراد داستان کارهایی سربزند که متمایز باشند. همین «خاص بودن» شخصیت، خود به خود خواننده را کنجکاو می کند. به همین دلیل، شخصیت پردازی ارزش بیشتری به داستان می بخشد. خواننده آگاه، دوست دارد شخص اصلی داستان، افکار و رفتاری متضاد داشته باشد. چه بهتر که این تضاد و کشمکش در زمان وقوع داستان استمرار داشته باشد و در حقیقت، همین تضادهای درونی فرد، داستان را شکل دهد. به عنوان مثال، جوان پولداری را تصور کنید که پدرش صاحب یک کارخانه بزرگ است و هر چه بخواهد، در اختیارش قرار می دهد. اگر این پسر را صاحب ماشین و موبایل به تصویر بکشیم که مدام با دوستانش به مسافرت می رود، یک تیپ ساخته ایم. اما فکر کنید همین پسر، هیچ علاقه ای به ماشین شخصی و موبایل ندارد. مدام به فکر تفریح و سرگرمی نیست. در اتاق خودش کتابخانه ای دارد که تمام وقتش را آنجا می گذراند. این فرد، دیگر ویژگی های تیپ را ندارد. دیگر آن جوان پولداری نیست که همه ما می شناسیم بلکه یک شخصیت است. (البته بعد از آنکه به خوبی توانستیم جنبه های مختلف وجودش را در چهارچوب های داستانی به تصویر بکشیم!) درست است که پرداخت تیپ در مقایسه با شخصیت، از ارزش کمتری برخوردار است، اما تیپ ها می توانند به عنوان شخصیت های فرعی، در داستان قرار بگیرند که البته دیگر شخصیت نیستند. اما به هر حال در یک داستان، لازم نیست تمام افرادی که وجود دارند، شخصیت های خاص و غیر قابل پیش بینی داشته باشند. ممکن است به فراخور داستان، لازم باشد در جایی، یک تیپ داشته باشیم و آنجا هم آنچه اهمیت دارد، رفتار شخصیت اصلی داستان در مقابل آن تیپ است. از شخصیت و تیپ، به شخص جامع و شخص سطحی نیز یاد می شود. شخص پویا و شخص ایستا شخصیت ایستا شخصیتی است که از اول تا آخر داستان، تحولی در رفتارش روی نمی دهد. یعنی همانطور می ماند که در ابتدای داستان بود. ولی شخصیت پویا، در برخی از ابعاد شخصیتش، تحولی دائمی روی داده، این تحول، نوع نگرش یا رفتارش را تغییر می دهد. این تغییر و تحول ممکن است خیلی زیاد یا خیلی کم باشد. همچنین ممکن است رو به خوبی یا بدی باشد. اما مهم این است که باید «مهم و بنیادی» باشد. برای اینکه تغییر و تحول شخصیت باور پذیر و قابل قبول باشد، به چند نکته باید توجه کرد: • شخصیتی که تحول در درونش روی می دهد، نباید کارهایی که انجام می دهد، از حد توانایی اش خارج باشد. • شرایط و عوامل محیطی که شخصیت اصلی خود را در آن می یابد، باید متناسب با تغییری که روی می دهد باشد. • زمان تغییر، متناسب با اهمیت و میزان تغییری که روی داده باشد. طوری که خواننده، تغییر و تحول را باور کند. رابطه شخصیت، طرح و حادثه اصلی باید توجه داشته باشیم که اگر شخصیت پردازی ضعیف باشد، پیرنگ هم دچار تزلزل می شود و استحکامش را از دست می دهد. شخصیت، همچنین با حادثه اصلی رابطه دارد. اگر قرار باشد آدم های داستان مثل مجسمه یک گوشه بایستند و تحرک و بده بستان نداشته باشند، شخصیت آنها نمود پیدا نمی کند و ناشناخته و گنگ باقی می ماند. در بسیاری از داستان ها، حضور حادثه که تعادل و نظم معمولی زندگی را بر هم می زند، باعث می شود که اشخاص داستان نشان بدهند که چند مرده حلاجند. ضعف و سستی و یا قدرت و پایداری آدم ها، از نحوه مقابله آنها با تغییر و تحولات ممکن است در مصیبت ظهور کنند و یا در خوشبختی. به هر حال باید تحولی در بین باشد تا اشخاص، در معرض آزمایش قرار گیرند. كانال ايده يار: @ideayar
|
|||
03-05-2012, 01:32 PM
ارسال: #20
|
|||
|
|||
RE: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
گفتار 10
ابزار پردازش شخصیت بعد از همه این حرف ها، می رسیم به این سوال که اصلا چطور شخصیت پردازی کنیم؟ با چه ابزار و روش هایی؟ شخصیت پردازی در داستان، به دو طریق انجام می گیرد: 1_ پرداخت مستقیم شامل پرداختن به مشخصات ظاهری و خصوصیات اخلاقی شخصیت می شود. خصوصیات ظاهری: در این پرداخت، نویسنده به طور صریح و مستقیم، مشخصات ظاهری یکی از شخصیت های داستان را بازگو می کند. البته گاهی پرداخت مستقیم خصوصیات ظاهری، از زبان یکی دیگر از شخصیت ها صورت می گیرد. در این روش، نویسنده باید یکی از شخصیت های داستان را جایگزین خود کند تا به طور مستقیم، به توصیف شخصیت دیگر بپردازد. به مثال ها توجه کنید: چشمش به پیرمردی خورد که شب پیش فقط یک نظر او را دیده بود. پیرمرد، مو و ریش بلندی داشت. لحظه ای دم در ایستاد و کت پوستش را درآورد. پیرمرد موهای فرفری داشت. ابروهایش آنقدر پرپشت بود که انسان فکر می کرد او نمی تواند از پشت این ابروها چیزی را ببیند. (از کتاب «مادر» اثر لیوباورونکوا، ترجمه فاطمه زهروی) مادر بزرگ با پدربزرگ خیلی فرق داشت. او زن لاغر و ریز نقشی بود که موهای سرش پاک سفید شده بود و آنها را به شکل گلوله مضحکی پشت سرش جمع می کرد و خیلی هم حرف می زد. (از کتاب «پولیانا چشم و چراغ کوهپایه» اثر آناماریاماتونه، ترجمه محمد قاضی) پرداخت مستقیم خصوصیات ظاهری شخصیت، معمولا در داستان هایی صورت می گیرد که شخصیت های بسیاری دارند و نویسنده در طول داستان، مجال پرداخت غیر مستقیم مشخصات ظاهری همه آنها را پیدا نمی کند. خصوصیات اخلاقی: در بعضی از داستان ها می بینیم که وقتی یکی از شخصیت ها وارد داستان می شود، نویسنده برای معرفی او به خواننده، صفت هایی را به او نسبت می دهد: «علی پسر درس خوانی بود و همیشه سعی می کرد به دوستانش در یادگیری کمک کند.» در چنین توصیفی، نویسنده بدون آنکه درس خوان بودن و کمک علی را طی یک حادثه به خواننده نشان بدهد، به خیال خودش کار را راحت کرده و خواسته با یک جمله، این خصوصیت را به اطلاع خواننده برساند. اما نکته قابل توجه این است که چنین توصیفی، از قوت داستان می کاهد. نویسنده باید عادت ها، خصلت ها و خصوصیت های اخلاقی شخصیت های داستانش را در گفتگو ها و حادثه هایی که در طول داستان اتفاق می افتد، به خواننده نشان بدهد. از این طریق، خواننده خودش به این نتیجه می رسد که شخصیت داستان، چه رفتارها یا خصوصیاتی دارد. 2_ پرداخت غیر مستقیم: این نوع پرداخت نیز دربرگیرنده خصوصیات ظاهری و اخلاقی شخصیت های داستان است، اما نه به طور صریح و مستقیم. بلکه نویسنده تلاش می کند تا از طریق گفتار و رفتار شخصیت ها، آنها را به خواننده معرفی کند. خصوصیات ظاهری: این نوع پرداخت بیشتر در داستان هایی دیده می شود که یک شخصیت اصلی داشته باشند. در چنین داستان هایی، نویسنده کمتر به معرفی مستقیم و بدون واسطه ظاهر شخصیت در یک یا دو جمله می پردازد. بلکه در قسمت های مختلف داستان و به شکل غیر مستقیم، نشانه هایی از ظاهر شخصیت را به خواننده نشان می دهد. استاد، چشم های درشتش را به کتاب دوخت. به ریش بلند و سفیدش که مثل برف بود، دست کشید و با صدای گرفته ای گفت... دختر، شال قرمز روی سرش را کمی جلو کشید و عینک آفتابی قاب طلایی اش را به چشم زد... خیلی بهتر است که نویسنده، به جای آنکه شروع کند به توصیف لباس ها و شکل و قیافه استاد، همه اطلاعات لازم را در لابه لای اتفاقی که قرار است در کلاس بیفتد، به خواننده منتقل کند. خصوصیات اخلاقی: نویسنده باید تلاش کند با به وجود آوردن یک حادثه، نشان دهد که شخصیت داستانش، چه خصوصیاتی دارد. مثلا اگر خسیس است، به جای آنکه در یک کلمه و به راحتی بگوید: «احمد پسر خسیسی است.» باید کمی به خودش زحمت بدهد. حادثه ای خلق کند و در خلال آن، نشان دهد که احمد خسیس است. یا گفتگویی ترتیب دهد و در میان آن، خسیس بودن را بگنجاند. پس شخصیت پردازی به صورت غیر مستقیم، به دو شیوه کلی صورت می گیرد که هر کدام از آنها را توضیح خواهم داد. استفاده از کشمکش یا حادثه جدال ها و برخوردهایی که انسان در این جهان دارد و یک شخصیت نیز در داستان می تواند داشته باشد، بر سه نوع است. جدال با خود، جدال با طبیعت، جدال با دیگران. شخصیت داستان، در این جدال هاست که باید خود را به خواننده معرفی کند و ابعاد مختلف وجودی خود را نشان دهد. کشمکش یا جدال در داستان، میدانی است که شخصیت داستان می تواند خود را در آن به نمایش بگذارد و نویسنده قادر است با استفاده از این میدان، بدون هیچ گونه دخالت مستقیم و شعارگونه، خصوصیات اخلاقی شخصیت ها را معرفی کند. اوجیان گفت: «هوا، هوای زلزله است.» و به زودی، زمین لرزه روی داد. اما این زمین لرزه آنقدر شدید نبود که پسرک –تارا- را بترساند. زیرا در کشور ژاپن وقوع زلزله امری عادی بود. با این همه، این یکی حالت عجیبی داشت؛ تکان آرام و طولانی و یکنواخت... آب همچنان که عقب می رفت، شن های شیار شده و صخره های خزه پوش را عریان برجا می نهاد. به نظر نمی رسید که هیچ کدام از مردم دهکده، معنای این حالت را بداند... می بایست هر چه زودتر روستاییان را از این اتفاق آگاه می کرد. دیگر وقت ایستادن و فکر کردن نبود... اوجیان باید دست به کار می شد. او به نوه اش تارا گفت: «زود باش! مشعل برایم روشن کن...» پیرمرد با شتاب به سوی مزرعه اش که در آن، محصول برنج آماده برداشت بود، دوید... مشعل را به درون ساقه های خشک خرمن فروبرد و آتش به ناگهان شعله کشید...(از کتاب «موج» اثر مارگارت هوجر، ترجمه فریدون ریاحی) دقت کنید که نویسنده در این داستان، بدون آنکه به طور مستقیم بگوید که پیرمرد، انسانی فداکار است که حاضر می شود برای نجات مردم، حتی از اموال خود دست بکشد، با حادثه ای که نتیجه جدال او با محیط و طبیعت است، قدرت اراده و فداکاری اش را برای خواننده به تصویر کشیده است. استفاده از گفتگو گفتگو هایی که در طول روز انجام می دهیم، می تواند آرزو ها، عادت ها و خصوصیات اخلاقی ما را به دیگران نشان دهد. همان طور که سعدی گفته است: «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد» پس صحبت کردن، باعث می شود که عیب و هنر فرد، نمایان شود. در داستان هم همین طور است. گفتگو ضمن آنکه زندگی شخصیت ها و حوادثی را که بر آنها گذشته است برای خواننده روشن می کند، خصلت ها، عادات، شرایط سنی، میزان سواد، فرهنگ و خیلی چیزهای دیگر را نیز نشان می دهد. یعنی نویسنده در عین بیان مکالماتی که بین شخصیت ها می گذرد، علاوه بر پیش بردن طرح داستان، باید به طور غیر مستقیم، خصوصیات اخلاقی آنها را نیز معرفی کند. به مثال زیر توجه کنید: گفتم: «محمود بره، به من چه. همه کارهای سخت را من باید بکنم؟» بابام خونش به جوش آمد و گفت: «چی گفتی؟ یک بار دیگر بگو تا آن دهنت را پر از خون کنم... آن کمر کو؟» توی اتاق عقب عقب رفتم و با ترس و لرز گفتم: «چشم... چشم بابا... می روم. می روم بابا جون...» به گریه افتادم. مادر آمد جلوی بابام را گرفت و گفت: «مرد، بسه! بسه دیگر مردم چی می گن! صدات تا آن سر دنیا رفت... بچه تو هم که همش می خوای صدای بابات را دربیاوری، خوب برو دیگر.» بابایم نفس عمیقی کشید و آمد جلو. لیوان را گذاشت توی دستم و گفت: «این لیوان، می ری پیش آقا یعقوب، بقال سر خیابان و می گی بابام سلام رساند و گفت یک لیوان روغن کرچک بدین... فهمیدی یا باز هم حواست جای دیگر است؟» در این گفتگو، ضمن اینکه گوشه هایی از طرح داستان روشن شده است، خواننده متوجه می شود که پدر، آدمی عصبانی و بداخلاق است که تحمل کوچک ترین مخالفتی را ندارد. مادر مخالف کتک زدن پسر نیست، اما سعی دارد آبروی خانواده را حفظ کند. پسر نیز از زیر کار در رو است. اما وقتی پای کتک خوردن به میان می آید، رام و حرف شنو می شود. در درس گفتگو، جزئیات بیشتری را در این مورد خواهید آموخت. تمرین: 1_ داستان «داش آکل» را بخوانید و توضیح دهید که نویسنده، برای پرداخت شخصیت ها، چگونه عمل کرده و از چه فنون و ابزاری برای پررنگ تر شدن آنها استفاده کرده است. 2_ یک فرد را در نظر بگیرید. یک بار او را به شکل تیپ و یک بار به شکل شخصیت، پرداخت نمایید. (هر کدام در پنج خط) 3_ از روی خط طرح های نوشته شده در تمرینات قبل، یک داستان کوتاه با تکیه بر شخصیت پردازی بنویسید. كانال ايده يار: @ideayar
|
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
فراخوان رمان نویسی | کامیار کاظمی | 6 | 2,079 |
06-14-2012 12:16 PM آخرین ارسال: اقاي ايـــده |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: