سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: سفر به شیراز پاییز 92، برگزاری همایش و سومین تولد انجمن
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60

سفرنامه شیراز از زبان معاون الملوک شیرازی: (قسمت یازدهم)
حمعه 1آذر ساعت 10 صبح:
آقا هفته پیش در چنین روزی ما به راننده گفته بودیم ساعت 6:30 بیا ما را ببر داخل شهر بگردیمممم
ما شب قبلش گفتم تا ساعت 5 صبح بیدار بودیم و مسلمه که ساعت 6 ما بیدار نمی شیمممممم
بی چاره راننده اومده بود پشت در هرچی به سبحان زنگ زده بودددد برنداشته بود و در نهایت گوشیش خاموش شده بودددددددد
من ساعت 7 بیدار شدم اومدم بیرون دیدم همه خوابنننننن. اول رفتم سراغ سبحان هر چی صداش کردم انگاررر نه انگاررررررررر
اصا انگار خواب صد ساله رفته بود. هیچی دیگه رفتم پایین دیدم مادر آقا سهیل بیدارن گفتن بی چاره راننده 1 ساعتیه پشت دره
منم رفتم دست و صورتمو شستم و آماده شدم و شهرزاد و مرضیه و هدی و فاطمه را بیدار کردم تا آماده بشن و یک لیوان آب سرد برداشتم رفتم سراغ پسرا
اول کل لیوان آب را روی سبحان و مهیار خالی کردم که بیدار شدند Yosef.gif که از ترس آقا جواد و مهدی بیدار شدند Yosef.gif
بعدش رفتم اتاق آقایون کامیار و آقای قربانیان زودی بیدار شدند Yosef.gif ولی آقا حمزه با لیوان بعدی آب بیدار شد Yosef.gif
دیگه بقیه حساب کارشونو کردند و سریع از خواب بلند شدند.
اومدیم پایین دیدیم آقا سهیل و علی توی پذیرایی خوابیدن. اصا این چند روز از دست ما خواب و خوراک نداشتندددددددد Yosef.gif
مامان سهیل برامون صبحونه گذاشته بود واقعا ما را شرمنده کرده بودند. سریع صبحونه را خوردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم شده بود ساعت 8:30
اول رفتیم باغ ارممممممممممممم عالی بوداااا اونم توی اون هواااا. کسی هم نبود بیرون واقعا 2 ساعتی اونجا قدم زدیم و سرحال شدیممممممم.
کلی هم که عکس انداختیم و بی فرهنگ بازی در آوردیمممم Yosef.gif
بعدش رفتیم زینت الملوک و موزه مردم شناسی شیراز... و شربت بهارنارنج بسیار عالی اونجا خوردمممممم
بعد از اون هم رفتیم نارنجستان قوام و موزه عتیقه جاتش. گفتن نداره که باز بچه ها بودند و کلی عکس

بعدش رفتیم باغ دلگشا که نهارخوریش بسته بود و بعدش رفتیم دروازه قران و برای خوردن نهار به پیشنهاد راننده رفتیم رستوران کریم خان Yosef.gif
آقااااااااااااااا چه خاطره ای شد این رستوراننن Yosef.gif
اصا ما هی دلمون می خواد جمعه بشه بریم این رستوران Yosef.gif
اول که غذاها را سفارش دادیم و اینا ماست آوردن تاریخ گذشته بود بازم ماست آوردن باز مشکل داشت برای اولین بار دیدم آقا حمزه قاط زددددد Yosef.gif
بعدشم بقیه بچه ها و.... غذاهاش که افتضاح بود غذا را که اشباه آورده بود غذای هدا هم توش موی گربه بود Yosef.gif
خلاصه ما همگی بلند شدیم دعوا Yosef.gif
سبحان و مهیار همش به من می گفتن تو بلند نشو خونسرد باش ....
که در نهایت من و شهرزاد سیمامون به هم چسبید و ....
خاطره باحالی شد ولی Yosef.gif
کی می خواد بریم کریم خان؟؟؟؟
موزه نارنجستان...(میگن ندیمه های زینت الملک -خانم خیر شیرازی -تو این محل که مطبخ ایشون بود غذا را به خانه او که کوچه بغلی اینجا بود می بردند و ایشون تو خونشون ،فقرا را اطعام می کردند...)
*عجب مادر خانمی داری علی جون ،خدا خیرش بده... Smile

[تصویر: ca68c1hk45xcj8dublxo.jpg]
سفرنامه شیراز از زبان معاون الملوک شیرازی: (قسمت دوازدهم)
حمعه 1آذر ساعت 2 عصر:
خلاصه دیگه بساطمونو جمع کردیم و از اون محوطه دور شدیم درحالی که توی مینی بوس فریاد "مرگ بر کریم خان" را سرداده بودیم Yosef.gif
هفته پیش این موقع داشتیم می رفتیم باغ موزه عفیف آباد.
باغش بسیار زیبا بود و در واقع یه جور موزه توپ و تفگ بودش و بچه ها بازم از سر و کول این توپ و تانک ها بالا رفته و عکس می انداختند که چند باری هم مثل همه جاها تذکر دریافت کردیم Yosef.gif
کلی عکس از تفگ های زمان قلقله میرزا انداختیم و حتی تیر و کمون ها و گرزهای گران زمان شاه وزوزک... Yosef.gif

که حول و حوش ساعت 3:30 آقا سهیل و علی آقا به جمع ما اضافه شدند Yosef.gif (می دونید که شیرازی ها نمی تونن از این زودتر پاشن بیان بیرون دیگه Yosef.gif)
اولش رفتیم از حموم سنتی عفیف آباد دیدن کردیم و چندتا عکسم به همراه سهیل خان انداختیم.

رفتیم چای خانه سنتی عفیف آباد و چای و نسکافه سفارش دادیم و سبحان و علی با کلاه نمدی اونجا شروع به شیرین کاری کردند. و مینو جان هم در اینجا به ما اضافه شدند و از دیدنشون کلی شاد شدیم
و در نهایت اینجا جلسه 1 ساعته مربوط به ایده ای که سهیل شروعش کرد و ما ادامه دادیم و ایده بسیار عالی بود که از گفتنش فعلا معذوریم Yosef.gif
ینی شیطونی نمونده که نکرده باشیم!!! تو این خونه زینت الملک عکس گرفتن ممنوع بود اما با اصرار دوستان یه عکس دسته جمعی هم گرفتیم...
از سمت راست:
لطفعلی خان زند- محمد خان شموسی-کریم خان زند-آقا حمزه خان سلمان پور-آغا محمدخان قاجار 4yajuyo

[تصویر: x9hb0icc9auc3ns317nk.jpg]
دلم تنگه واااااااستووووون بچه هاااااا


کاش الان رستوران کریم خان بودیم قاطی میکردم حالم خوب میشد
(11-29-2013 03:41 PM)کتایون کاظمی نوشته شده توسط: [ -> ]موزه نارنجستان...(میگن ندیمه های زینت الملک -خانم خیر شیرازی -تو این محل که مطبخ ایشون بود غذا را به خانه او که کوچه بغلی اینجا بود می بردند و ایشون تو خونشون ،فقرا را اطعام می کردند...)
*عجب مادر خانمی داری علی جون ،خدا خیرش بده... Smile

[تصویر: ca68c1hk45xcj8dublxo.jpg]
ما یه همچین ادم هایی هستیم چی فک کردی در مورد مادر نرگس؟ اصلا خودش همسایه ها که حال نداشتن باین غذا بگیرن خودش میرفته براشون غذا میبرده

(11-29-2013 01:19 PM)MARYAR نوشته شده توسط: [ -> ]
سفرنامه شیراز از زبان معاون الملوک شیرازی: (قسمت یازدهم)
حمعه 1آذر ساعت 10 صبح:
آقا هفته پیش در چنین روزی ما به راننده گفته بودیم ساعت 6:30 بیا ما را ببر داخل شهر بگردیمممم
ما شب قبلش گفتم تا ساعت 5 صبح بیدار بودیم و مسلمه که ساعت 6 ما بیدار نمی شیمممممم
بی چاره راننده اومده بود پشت در هرچی به سبحان زنگ زده بودددد برنداشته بود و در نهایت گوشیش خاموش شده بودددددددد
من ساعت 7 بیدار شدم اومدم بیرون دیدم همه خوابنننننن. اول رفتم سراغ سبحان هر چی صداش کردم انگاررر نه انگاررررررررر
اصا انگار خواب صد ساله رفته بود. هیچی دیگه رفتم پایین دیدم مادر آقا سهیل بیدارن گفتن بی چاره راننده 1 ساعتیه پشت دره
منم رفتم دست و صورتمو شستم و آماده شدم و شهرزاد و مرضیه و هدی و فاطمه را بیدار کردم تا آماده بشن و یک لیوان آب سرد برداشتم رفتم سراغ پسرا
اول کل لیوان آب را روی سبحان و مهیار خالی کردم که بیدار شدند Yosef.gif که از ترس آقا جواد و مهدی بیدار شدند Yosef.gif
بعدش رفتم اتاق آقایون کامیار و آقای قربانیان زودی بیدار شدند Yosef.gif ولی آقا حمزه با لیوان بعدی آب بیدار شد Yosef.gif
دیگه بقیه حساب کارشونو کردند و سریع از خواب بلند شدند.
اومدیم پایین دیدیم آقا سهیل و علی توی پذیرایی خوابیدن. اصا این چند روز از دست ما خواب و خوراک نداشتندددددددد Yosef.gif
مامان سهیل برامون صبحونه گذاشته بود واقعا ما را شرمنده کرده بودند. سریع صبحونه را خوردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم شده بود ساعت 8:30
اول رفتیم باغ ارممممممممممممم عالی بوداااا اونم توی اون هواااا. کسی هم نبود بیرون واقعا 2 ساعتی اونجا قدم زدیم و سرحال شدیممممممم.
کلی هم که عکس انداختیم و بی فرهنگ بازی در آوردیمممم Yosef.gif
بعدش رفتیم زینت الملوک و موزه مردم شناسی شیراز... و شربت بهارنارنج بسیار عالی اونجا خوردمممممم
بعد از اون هم رفتیم نارنجستان قوام و موزه عتیقه جاتش. گفتن نداره که باز بچه ها بودند و کلی عکس

بعدش رفتیم باغ دلگشا که نهارخوریش بسته بود و بعدش رفتیم دروازه قران و برای خوردن نهار به پیشنهاد راننده رفتیم رستوران کریم خان
آقااااااااااااااا چه خاطره ای شد این رستوراننن
اصا ما هی دلمون می خواد جمعه بشه بریم این رستوران
اول که غذاها را سفارش دادیم و اینا ماست آوردن تاریخ گذشته بود بازم ماست آوردن باز مشکل داشت برای اولین بار دیدم آقا حمزه قاط زددددد
بعدشم بقیه بچه ها و.... غذاهاش که افتضاح بود غذا را که اشباه آورده بود غذای هدا هم توش موی گربه بود
خلاصه ما همگی بلند شدیم دعوا
سبحان و مهیار همش به من می گفتن تو بلند نشو خونسرد باش ....
که در نهایت من و شهرزاد سیمامون به هم چسبید و ....
خاطره باحالی شد ولی
کی می خواد بریم کریم خان؟؟؟؟
اجی فک کنم من از قلم افتادم از ارتفاع 130هزار پایی اب سرد روی بنده هم ریخته شد که چنان از خواب پریدم تا ساعت 14سرم درد میکرد البته یک طرف سرم درد میکرد همون طرفی که اب ریخته شد
سفرنامه شیراز از زبان معاون الملوک شیرازی: (قسمت سیزدهم)
حمعه 1آذر ساعت 5 عصر:


خلاصه بعد از کلی عکس رفتیم سعدیههههههههههه
چقدر خوب و قشنگگگگ. اونجا هم فاتحه ای خوندیم برای اینکه کسی کتاب بوستان گلستان نیاورده بود حافظ خوندیم تن سعدی را تو گور لرزوندیم Yosef.gif بعدش عکسای ویژه انداختیم که کلا سیستم اون آرامگاه را ریختیم به هم Yosef.gif
بعدش رفتیم اونجا یه چاه داشت و یه جریان جالب که همه اونجا برای براورده شدن آرزوهاشون پول می انداختن که سهیل حان به جای هممون یه 5000 تومانی انداخت تو آب و با این کار آقا جواد حالش دگرگون شد و می خواست خودشو بندازه پایین تو چاه و اون 5000 تومانی را نجات بده که ما نذاشتیمممم Yosef.gif
یه اعتقاد دیگه توی اون چاه این بود که هر کی لباسش با اب اون چاه خیس بشه یه عمر دیگه مرض نمی شه در این صحنه هم حمزه می خواست به زور کتشو بکنه تو آب که دستش نرسید و خدا خواست و تو آب نیافتاد و زنده موند Yosef.gif
از دیگر خوبیای آب این چاه محمد عکس گرفت که عکس را پیدا کردم می ذارم براتون.
بعدش رفتیم توی خیابون سعدی یه قدمی زدیم و بعضیا آش سبزی خوردنددددد
و محمد هم یه موسیقی محلی شیرازی خرید که من خیلی شیک ازش دزدیدمممم Yosef.gif

بعد از حدود 1 ساعت رفتیم سعدیههههههههههههههههههه

وای چی بگم براتوننن که واقعا بهشتی بود برای خودششششش. همه جاهای دیدنی یک طرف حافظیه هم یک طرففففففففف.
اونجا هم کلی عکس گرفتیمممم.(می دونید که این مورد هیچ وقت از قلم نمی افتاددد)
بعدش رفتیم یک فال گرفتیمممم که اصلا یه دونه بود توی این مایه ها که حافظ اومد بهمون گفت آقا 5 تا ایده دارید که همش می گیره موفق می شید پولدار می شید دیگه چی می خواید از جونمممم Yosef.gif
آقا با خوندن هی بیت از شعر ما به به می گفتیم که باز هم اومدن به ما تذکر دادن که بابا با این حافظ خوندن افتضاحتون تن حافظا تو گور لرزوندیننننن.
بعدش رفتیم یه بازار محلی بود کلی چیزای سنی خریدیم آقای مدیر دستبند چرمی با فال حک شده حافظ و یک مجسمه دروازه ملل تخت جمشید خرید.

بعدش رفتیم باغ جهان نما. اونجا همگی داشتیم از گرسنگی می مردیما ولی خوب باید باغ را می دیدیم تازه کلی هم هوا سرد بودددددددد
خلاصه تو باغ قدمی زدیم و گفتیم و خندیدیممممم.

شهرزاد هم که رفته بود از عصر خونه پسر خاله ش توی این باغ به ما پیوستتتتتت.
سفرنامه شیراز از زبان معاون الملوک شیرازی: (قسمت چهاردهم)
حمعه 1آذر ساعت 8 شب:


مینو جان آبجی مهربونم دیگه اینجا از ما جدا شد و خیلی حیف شد که زود رفت و آقا سهیل لطف کردند و با ماشین خودشون تا منزل رسوندنشون.

به پیشنهاد آقا سهیل رفتیم رستوران هفته خوان. البته رفتیم خوان 1 رستوران سنتیش. که الحق خیلی رستوران عالی و با کیفیت و زیبایی بوددددد البته به پای رستوران کریم خوان نمی رسیدااااااااااااا
ما دو تا میز گرد وسط رستوران را گرفتیم کامران و همسرش و علی و سهیل هم به ما اضافه شدند.
هر کدوم غذای اصلی و سالاد شیرازی و نوشیدنی سفارشش دادیم. غذای سبحان در نوع خودش بی نظیر بوددد.
سبحان سوپ و زرشک پلو با مرغ شکم پر دو نفره سفارش داددد
حین غذا خوردن کامران برامون یک جوک شیرازی گفت که هممون مردیممممم از خنده و دیگه نتونستیم ادامه غذامونو بخوریمم.

از رستوران هفت خواب با خاطره بسیار خوبی اومدیمممم به سمت مجتمع . توی راه هم آهنگ محلی شیرازی گوش دادیم و کلی خندیدیم.
ساعت 11 شب رسیدیم قلات...

فکر میکنم این داش سهیل داستان ما همون داش سهیلیه که من دنبالش بودم ولی نمیدونستم همونه
ممنون میشم اگر از دوستان کسی راه ارتباطی با داش سهیل سراغ داره به ما معرفی کنه
(11-29-2013 10:36 PM)MohamadMJ نوشته شده توسط: [ -> ]فکر میکنم این داش سهیل داستان ما همون داش سهیلیه که من دنبالش بودم ولی نمیدونستم همونه
ممنون میشم اگر از دوستان کسی راه ارتباطی با داش سهیل سراغ داره به ما معرفی کنه

راه ارتباطی آقا سهیل در انجمن: نام کاربری : starsoheil
آدرس سایت ایشون: payment24.ir

متاسفانه شماره موبایلشون را باید خودتون توی انجمن ازش بپرسید چون بدون اجازه خوب نمی شه
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60
لینک مرجع