03-23-2013, 12:04 PM
میلیاردر ذهنی، 22ساله ، دانشجوی مهنسی صنایع از دانشگاه علم و صنعت (از اول به این رشته علاقه ی زیادی داشتم و 16 انتخاب اولم "مهندسی صنایع بود)
خلاق و هدفمند،صبور و با پشتکار. خودانگیزش و آموزش پذیر. قبلنا عجول و مضطرب بودم ، تا اینکه یک روز با خودم حساب کردم حداقل 50سال دیگه زنده ام پس چرا اینقدر حرص بخورم؟ از اون روز به آرامشی وصف نشدنی رسیدم که باعث افزایش تمرکزم شد و به بهبود کارام خیلی خیلی زیاد کمک کرد.
2 تا ضعف بزرگ دارم:
1. حافظه کوتاه مدت فوق الاده ضعیف 2.حسادت مقطعی 3.غرور 4.سریع اعتماد کنندگی و وابستگی 5. ... (انگار از 2 تا بیشتره ضعفام!!)
البته دارم رو خودم کار میکنم که آدم بهتری بشم ، مثلا تا چند هفته پیش اصلا نمیدونستم تو وجودم حسادت هست ، اما الان دارم سعی میکنم حسادتم رو سرکوب کنم یا اینکه در جهت مثبتی ازش استفاده کنم!
این لیست مشاغلیست که از 13-14 سالگی تا 6 ماه پیش، بهشون مشغول بودم( البته از آخر به اول نوشتم):
آهنگ ساز و تنظیم کننده موسیقی بازی های کامپیوتری و تیاتر و فیلم کوتاه ، کارشناس استاندارد های کیفیت و مخلفاتش ، کارگر ساختمانی ، ویزیتور شارژر و باطری موبایل ،متصدی کلوپ ، وردست سرامیک کار و ...
اما لذت بخش ترین پولی که درآوردم واسه آهنگسازی بود ، میدونید چرا؟؟ چون واقعا عاشق موسیقی ام ، پس از کار کردن تو اون زمینه هیچ جوره خسته نمیشم.
از اون به بعد اصل دوم من این شد: کاری رو انجام بده که ازش لذت میبری! ( البته این قانون بعدا یکم تغییر کرد و تبدیل شد به : "اگه از کارت لذت نمیبری یعنی داری اشتباه انجامش میدی
خوب شاید بپرسید پس اصل اول چی؟
داستان اصل اولم برمیگرده به دوران "کارشناس ایزو و ..." . یکی از دوستان فرد واقعا بلندپرواز و پر ایده ای بود. هر چند وقت یک بار ایده ی تجاری جدیدی رو رو میکرد.. ( حالا که فکر میکنم داستان خیلی مفصله ، در این مجال نمیگنجه ) خلاصه اش اینکه به صورت اتفاقی و کاملا تدریجی تبدیل شد به یک کارمند معمولی که راضی شده! امنیت و آرامش کارمندی لهش کرد. همون جا بود که اصل اول زندگی من شکل گرفت : هیچ وقت هیچ وقت من کارمند نمیشم همون موقع از اون شرکت بیرون اومدم. و روزی که مجبور شم کارمند بشم مطمئنم روز شکست بزرگ من خواهد بود.
کلی داستانای دیگه باید تعرف کنم تا برسم به شغل فعلیم.
خیلی طولانی شد معرفیم. بقیه شو میزاریم برای فرصت دیگه!
موفق باشید و میلیاردر!
خلاق و هدفمند،صبور و با پشتکار. خودانگیزش و آموزش پذیر. قبلنا عجول و مضطرب بودم ، تا اینکه یک روز با خودم حساب کردم حداقل 50سال دیگه زنده ام پس چرا اینقدر حرص بخورم؟ از اون روز به آرامشی وصف نشدنی رسیدم که باعث افزایش تمرکزم شد و به بهبود کارام خیلی خیلی زیاد کمک کرد.
2 تا ضعف بزرگ دارم:
1. حافظه کوتاه مدت فوق الاده ضعیف 2.حسادت مقطعی 3.غرور 4.سریع اعتماد کنندگی و وابستگی 5. ... (انگار از 2 تا بیشتره ضعفام!!)
البته دارم رو خودم کار میکنم که آدم بهتری بشم ، مثلا تا چند هفته پیش اصلا نمیدونستم تو وجودم حسادت هست ، اما الان دارم سعی میکنم حسادتم رو سرکوب کنم یا اینکه در جهت مثبتی ازش استفاده کنم!
این لیست مشاغلیست که از 13-14 سالگی تا 6 ماه پیش، بهشون مشغول بودم( البته از آخر به اول نوشتم):
آهنگ ساز و تنظیم کننده موسیقی بازی های کامپیوتری و تیاتر و فیلم کوتاه ، کارشناس استاندارد های کیفیت و مخلفاتش ، کارگر ساختمانی ، ویزیتور شارژر و باطری موبایل ،متصدی کلوپ ، وردست سرامیک کار و ...
اما لذت بخش ترین پولی که درآوردم واسه آهنگسازی بود ، میدونید چرا؟؟ چون واقعا عاشق موسیقی ام ، پس از کار کردن تو اون زمینه هیچ جوره خسته نمیشم.
از اون به بعد اصل دوم من این شد: کاری رو انجام بده که ازش لذت میبری! ( البته این قانون بعدا یکم تغییر کرد و تبدیل شد به : "اگه از کارت لذت نمیبری یعنی داری اشتباه انجامش میدی
خوب شاید بپرسید پس اصل اول چی؟
داستان اصل اولم برمیگرده به دوران "کارشناس ایزو و ..." . یکی از دوستان فرد واقعا بلندپرواز و پر ایده ای بود. هر چند وقت یک بار ایده ی تجاری جدیدی رو رو میکرد.. ( حالا که فکر میکنم داستان خیلی مفصله ، در این مجال نمیگنجه ) خلاصه اش اینکه به صورت اتفاقی و کاملا تدریجی تبدیل شد به یک کارمند معمولی که راضی شده! امنیت و آرامش کارمندی لهش کرد. همون جا بود که اصل اول زندگی من شکل گرفت : هیچ وقت هیچ وقت من کارمند نمیشم همون موقع از اون شرکت بیرون اومدم. و روزی که مجبور شم کارمند بشم مطمئنم روز شکست بزرگ من خواهد بود.
کلی داستانای دیگه باید تعرف کنم تا برسم به شغل فعلیم.
خیلی طولانی شد معرفیم. بقیه شو میزاریم برای فرصت دیگه!
موفق باشید و میلیاردر!