باشگاه زیبائی افکار

[Fela.Want]

درود بر دوستان همباشگاهی خوبم
سال 92 گذشت و سال 93 شروع شد و ماییم و 365 روز پر از موفقیت و پر از کسب دانش و معرفت
سال نو رو بهتون تبریک میگم
این سال پر از موفقیت ، سلامتی و شادی و عشق می تونه باشه برای "تو" برای "من".
این سال ها تماما برای من کوله باری از دانش و تجربه بوده و جریان زندگی من همینگونه رو به جلو ادامه خواهد داشت
امسال بزرگترین اتفاق زندگیم رو در این انجمن داشتم آشنایی با دوستان خوبی که همیشه منو مورد احترام خودشون قرار دادند
موفقیت ، شادی و هر حالت دیگه در زندگی ما نشان از باورها و اعتقادات ما داره ولی امسال شادی زیاد ، اعتماد به نفس چند برابر خویش

را به این انجمن مربوط می دانم
من در طی سالیان عمرم از ایزد گله مند بودم گله داشتم که چرا چیزی که در 17 سالگی ، هجده سالگی ، نوزده سالگی ، بیست سالگی ،

بیست و یک سالگی تا بیست و سه سالگی که خواستم اتفاق نیفتاد؟ ولی فراموشم شد که خدا گوهری رو بعد از چند سال در من پدید آورده که به

صد سال عمرم می ارزه این موهبت را مدیون خداوند هستم و از او کمال سپاس رو دارم راجع به اینکه این موهبت چی می تونه باشه نمی

تونم پاسخ گو باشم ولی باید بگم این موهبت سبب شده اعتماد به نفس فوق العاده ای داشته باشم و بتونم خیلی از مسائل زندگی خویش را از

طریقی شخصی حل کنم آغاز راهم و کلی راه مونده تا دولتمند شدن ، همانا این موهبت منو برای رسیدن به این آرمان یاری خواهد داد

انسانم و گاهی خطاهایی کردم عصبانیت ها ، قهرها و آشتی ها ، بیهوده خویش را صرف مسائل پوچ کردن از من نیز سر زد ولی خدا

همراهم بود گاهی مسبب تمام شکستها و اتفاقات زندگی خویش را اطرافیان دانستم ولی خیلی زود به این مسئله پی بردم که هیچ کس جز "

من" نمی تونه مسبب اتفاقات زندگی من باشه
سال 92 رو میگذارم گوشه ای از خاطرات و تجربه هایش به نحو احسن استفاده خواهم کرد و سال 93 را آغاز می کنم باوردارم که امسال

بهترین اتفاقات زندگی خویش را تجربه خواهم کرد باور دارم سالی پر از آرامش و سلامت رو پیش رو دارم برای هممون برای تمام

همباشگاهی های خوبم سالی تو ام با آرامش سلامتی خواستارم
امیدوارم سالی پر از شـــــــــادی و سلـــــــــــــامت داشته باشید
به تمام آرزوها و اهداف خودتون برسید
سال پر از عشق باشه براتون
در پایان داستان زیبایی رو تقدیم حضورتون می کنم
با آرزوی بهترین اتفاقات برای هممووووون
راااااااااااستی بچه هاااااا امساااااااااااااال می ترکووووووووووونیمااااااااااااااااااااا

"سلطان اعتماد به نفس"

در خلال یک نبرد بزرگ، فرمانده قصد حمله به نیروی عظیمی از دشمن را داشت. فرمانده به پیروزی نیروهایش اطمینان داشت ولی

سربازان دو دل بودند. فرمانده سربازان را جمع کرد، سکه از جیب خود بیرون آورد. رو به آنها کرد و گفت: سکه را بالا می‏اندازم،

اگر رو بیاید پیروز می‏شویم و اگر پشت بیاید شکست می‏خوریم. بعد سکه را به بالا پرتاب کرد. سربازان همه به دقّت به سکه نگاه کردند

تا به زمین رسید. سکه به سمت رو افتاده بود. سربازان نیروی فوق‏العاده‏ای گرفتند و با قردت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند. پس

از پایان نبرد، معاون فرمانده نزد او آمد و گفت قربان، شما واقعاً می‏خواستید سرنوشت جنگ را به یک سکه واگذار کنید؟ فرمانده با خونسردی

گفت: بله و سکه را به او نشان داد. هر دو طرف سکه رو بود!