باشگاه زیبائی افکار

[sir-mahyar]

سلام سلام سلام

یه صبح زیبای دیگه شروع شد

حتما پیام خصوصیه هادی براتون اومده و خوندینش و کلی پر انرژی هستین

بالاخره بارون قطع شد ولی سرماش مونده که اونم با گرمای دوستای خوبم اصلا حس نمیشه

صبح که پا شدم یه کم دلتنگ بودم و گفتم چی کنم!

دراز کشیدمو مشهد رفتنمون با قطار رو تجسم کردم

وقتی که همه با هم امدیم تو یه کوپه نشستیم کلی صحبت و کلی خنده

نون و الویه... اجیل ... چای... اقا هادی محمودی که داشت رئیس قطار میشد

واقعا چه سفری بود

حالا امروز با هم تجسم می کنیم تو همون قطاریم

قطار می ایسته و بخار خیلی زیبادی بلند میشه و یهو سبحان از بخار میاد بیرون و میاد تو قطار و راه میفتیم

همه با هم کلی میگیم و میخندیم و همه ذهن ها خوشحال و اماده واسه سر کار رفتن

امروز بارون تموم شد و سبزی اسمون باز معلوم شده

اسمون از پول اشباع شده و میخواد مثل سیل بباره

فقط منتظره بریم زیرش

پس قطار می ایسته و ما پیاده میشیم و یادتون باشه

وقتی رسیدین سر کار جلوی در براتون یه بنر زدن که میلیاردر ما خوش اومدی

اره واسه ی تو زدنش

خود خود خودت... چون تو میلیاردری و بهترین و دوست داشتنی ترین شخص تو کارت

هر جا که هستی موفق و پیروز باشید