مهمترین مطلبی که می توانید فرا گیرید.

[poldar]

استااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا​اد
منتظریم
درسای جدیدو یاد بگیریم

[jahanagahi]

عرض کردم :
هر وقت کاری را شروع کردید و بعد از مدتی متوجه شدید که دیگر شما در اداره آن فقط نقش نظارتی دارید و بقول معروف بیکار هستی بدان که موفق بودی و هستی.

مثال :
زمانیکه برای اولین بار در 13 سال قبل بدون سرمایه (چون سرمایه ای نداشتم ) آموزشگاه رانندگی را باز کردم.
توضیح:چون پول نداشتم مکانی را اجاره کردم و گفتم آخر برج کرایه را می پردازم. یک چک تضمین از من گرفت و موافقت کرد.میز و صندلی کهنه ای از دوستان گرفتم و دفتر را باز کردم. برای مربی آگهی دادم 2 نفر و......5 نفر......10 نفر و..... شدند . حرکت شروع شد.
پس از مدتی فردی را که قبلا بعنوان مدیر داخلی استخدام کرده بودم و کاملا توجیه شده بود بالاسر کار گذاشته و عملا بیکار شدم.
در فکر کار بعدی بودم.
کله پاچه ای
عاشق خوردن کله پاچه بودم. سرمایه آنچنانی هم نمی خواست. آشپزی را استخدام کردم و در بهترین مکان قزوین (فلکه شهید بابائی جنب آتشنشانی - کله پاچه ای پل ) . وقتی مدتی گذاشت کارگری هم برایش استخدام کردم و چون مورد اطمینان من بود مدیریتش را به ایشان سپردم و عملا دیگر بیکار بودم. فقط کار من سرکشی و نظارت بر آموزشگاه و کله پاچه ای بود.البته خوردن کله پاچه صبحها جالب ترین خاطره من بود.
خوب فعلا خسته شدم. بماند برای وقت دیگر.

[Elixir]

الان يه مقدار توضيح داديد متوجه منظورتون شدم.متشکرم.

[maral 777]

(07-25-2013 08:31 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  عرض کردم :
هر وقت کاری را شروع کردید و بعد از مدتی متوجه شدید که دیگر شما در اداره آن فقط نقش نظارتی دارید و بقول معروف بیکار هستی بدان که موفق بودی و هستی.

مثال :
زمانیکه برای اولین بار در 13 سال قبل بدون سرمایه (چون سرمایه ای نداشتم ) آموزشگاه رانندگی را باز کردم.
توضیح:چون پول نداشتم مکانی را اجاره کردم و گفتم آخر برج کرایه را می پردازم. یک چک تضمین از من گرفت و موافقت کرد.میز و صندلی کهنه ای از دوستان گرفتم و دفتر را باز کردم. برای مربی آگهی دادم 2 نفر و......5 نفر......10 نفر و..... شدند . حرکت شروع شد.
پس از مدتی فردی را که قبلا بعنوان مدیر داخلی استخدام کرده بودم و کاملا توجیه شده بود بالاسر کار گذاشته و عملا بیکار شدم.
در فکر کار بعدی بودم.
کله پاچه ای
عاشق خوردن کله پاچه بودم. سرمایه آنچنانی هم نمی خواست. آشپزی را استخدام کردم و در بهترین مکان قزوین (فلکه شهید بابائی جنب آتشنشانی - کله پاچه ای پل ) . وقتی مدتی گذاشت کارگری هم برایش استخدام کردم و چون مورد اطمینان من بود مدیریتش را به ایشان سپردم و عملا دیگر بیکار بودم. فقط کار من سرکشی و نظارت بر آموزشگاه و کله پاچه ای بود.البته خوردن کله پاچه صبحها جالب ترین خاطره من بود.
خوب فعلا خسته شدم. بماند برای وقت دیگر.

عالی بود جناب قربانیان
این تجربه های عینی رو که می فرمایید من کلی انرژی می گیرم. الان امید گرفتم که کار چهارم رو هم شروع کنمهرچند که تو سه تا کار فعلی به مرحله نظارت نرسیدم اما می دونم که توان شروع کار چهارم رو هم دارم. اگه راجع به کارهای دیگه تون هم روند کار رو توضیح بدین یه دنیا ممنون می شم.

[jahanagahi]

عالی بود جناب قربانیان
این تجربه های عینی رو که می فرمایید من کلی انرژی می گیرم. الان امید گرفتم که کار چهارم رو هم شروع کنمهرچند که تو سه تا کار فعلی به مرحله نظارت نرسیدم اما می دونم که توان شروع کار چهارم رو هم دارم. اگه راجع به کارهای دیگه تون هم روند کار رو توضیح بدین یه دنیا ممنون می شم.


[/quote]

دختر عزیزم بزرگترین هشدار زندگی را بشما بدهم. اگر به مرحله نهائی نظارت نرسیدی و بخواهی کار چهارم را هم شروع کنی سقوط شما را به عین می توانم ببینم.
من تا کنون به هیچ عزیزی انرژی منفی نداده ام ولی این انرژی منفی را بشما دادم تا شوک ناشی از آن مانع راه رفتن اشتباه شما شود.
خود دانی. همین.

[jahanagahi]

خوب شد , آموزشگاه رانندگی و کله پاچه ای.
به مرحله ای رسید که کار سوم را شروع کنم.
حسابداری
چند سال قبل دو جلد کتاب اصول حسابداری آقای عزیز نبوی را خریده بودم و بشدت مطالعه کرده بودم. شده بودم حسابدار .
کاری در تهران 13 سال قبل پیدا کردم هفته ای یکروز . ماهی 120 هزار تومان.
این مبلغ هم به درآمدم اضافه شد.
شروع حرکت. انجام حرکت و در نهایت نظارت کامل.

[jahanagahi]

از دو شکلک زیر کمال تشکر را دارم که کمک من در نوشتن این تایپیک شده اند:

[jahanagahi]

بقیه حرکتهای کاری هم بهمین صورت بود که نیاز به بازگو کردن نیست.
هر وقت کاری را شروع کردید و بعد از مدتی متوجه شدید که دیگر شما در اداره آن فقط نقش نظارتی دارید و بقول معروف بیکار هستی بدان که موفق بودی و هستی.