ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


کافه های معروف و قدیمی تهران
زمان کنونی: 04-28-2024, 09:06 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: karafarin
آخرین ارسال: karafarin
پاسخ: 2
بازدید: 5590

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 30 رأی - میانگین امیتازات : 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کافه های معروف و قدیمی تهران
03-10-2013, 09:53 AM
ارسال: #1
کافه های معروف و قدیمی تهران
چه فرقي مي‌كند پاتوق را با غين بنويسند يا قاف. پاتوغ پاتوق است! مهم موجوديت اين كلمه است كه كمتر كسي به معني درست آن رجوع مي‌كند. به گزارش پارس توریسم عباس محبعلی درشرق نوشت :حالا اگر بپرسي چرا من پاتوق را با قاف مي‌نويسم بايد بگويم كه در فرهنگ دهخدا آمده است: « پاتوغ مركب از «پاي» فارسي به معني «محل و جاي» و توغ تركي، و آن نيزه كوتاهي است كه دم اسب بر سر آن مي‌بندند و بر فراز آن گويي زرين آويزند و پيشاپيش حكام و سرداران برند. و معني تركيبي آن، محل عادي اجتماعات لوطيان در محله يا شهر يا قريه‌اي است.» نظير اين تركيب، كلمات ديگري هم مثل «پابست، پابه‌ماه، پابند، پابوس، پاپس كشيدن، پاپوش، پاپيچ، پاتخت» و... هم در زبان عامه تهران كاربرد پيدا كرده‌اند كه هركدام با توجه به ساخت زباني، معاني خاصي گرفته‌اند. اما آنچه ما را به معني اصلي پاتوق راهنمايي مي‌كند معني اين كلمه در فرهنگ عميد است كه چنين ذكر شده: «پاي عَلم، جايي كه پرچم را نصب كنند و گروهي دور آن جمع شوند، جايي كه در ساعت‌هاي معين عده‌اي در آنجا جمع شوند.»

به هر حال موجوديت پاتوق امري است انكار‌ناپذير و بررسي‌هاي انجام‌شده در حوزه علوم اجتماعي نشان مي‌دهد شرايط پاتوق‌ها بسته به شرايط اجتماعي و سياسي عوض شده و تعريف خاص خود را پيدا مي‌كنند.

تقي آزادارمكي استاد علوم اجتماعي دانشگاه تهران در كتاب «پاتوق و مدرنيته ايراني» بعد از بررسي موشكافانه پاتوق‌ها مي‌نويسد: «پاتوق موقعيتي است كه در آن عده‌اي از افراد به طور آزادانه جمع شده و برخلاف كارهاي روزانه‌شان كه به عنوان وظيفه و شغل به آن مشغول بوده‌اند به فعاليت‌هايي مي‌پردازند كه از روي علاقه آنها بوده و كمتر تناسبي با وظايف شغلي‌شان دارد.» او در ادامه مي‌آورد: «افراد در پاتوق‌ها برخلاف آنچه در حوزه رسمي آموختند و رفتارشان متاثر از آن است، عمل مي‌كنند. شرايطي كه افراد را دور هم جمع مي‌كند به منزله نوعي مقاومت منفي است.» اين يعني ما فراتر از هر نوع چارچوب اجتماعي، سياسي، اخلاقي، فرهنگي و... نياز به لحظه‌هايي متفاوت داريم؛ لحظه‌هايي كه خودمان باشيم و خودمان. بدون شيله پيله.

پاتوق به سبك ايراني

وقتي پدربزرگ از قرق حمام‌هاي قديم به منظور ايجاد پاتوق بزرگان محل مي‌گويد، وقتي در كتاب‌هاي تاريخ‌‌ادبيات شكل‌گيري سبك هندي را از پاتوق‌ها و قهوه‌خانه‌ها مي‌خوانيم، وقتي در دوران معاصر جنب و جوش روشنفكران و نويسندگان را در كافه فردوسي و كافه نادري مي‌بينيم، به طور حتم نياز به پاتوق را در يك جامعه پويا بيشتر احساس مي‌كنيم. پاتوق نه به معناي عامي كلمه كه جمع شدن از سر بيكاري و گذران وقت، كه به معناي جمع شدن در سايه يك هدف مشخص، با يك طرز تفكر خاص براي ايجاد خلاقيت و پويايي بيشتر است. ليلي گلستان در اين زمينه تحليل جالبي دارد. او در پاسخ به اين سوال كه چه نظري درباره كافه‌نشيني ‌و ضرورت وجود پاتوق‌هاي ادبي دارد، مي‌گويد: «من شخصاً نه كافه‌نشين بوده‌ام و نه پاتوق ادبي داشته‌ام، براي همين هيچ علاقه‌اي هم به چنين محافلي ندارم. به نظرم اين‌جور محافل در ايران هيچ تاثيري در رشد و پرورش استعداد نويسنده‌ها ندارد. به نظرم كافه‌هاي ايراني كپي غيراخلاقي از آن چيزي است كه در كافه‌هاي اروپايي به خصوص كافه‌هاي فرانسوي وجود داشته. كافه‌هاي پاريس مركز رد و بدل كردن نوشته‌ها و حس‌ها بودند و هيچ خبري هم از بحث‌هاي سياسي در آن وجود نداشت.»

سيمين بهبهاني هم مي‌گويد:‌ «كافه‌نشيني ‌در دهه 40 سنت مردان بود. من چند بار بيشتر به كافه فردوسي نرفتم، چون فضاي خيلي مناسبي براي خانم‌ها نبود. من بيشتر در خانه‌مان دوره مي‌گذاشتم و شاعران را دور هم جمع مي‌كردم. يادم مي‌آيد نصرت رحماني و نادرپور بيشتر به كافه فردوسي مي‌رفتند. به نظرم كساني كه در كافه‌ها دور هم جمع مي‌شدند، بيشتر براي وقت‌گذراني و تفريح اين كار را مي‌كردند و بحث‌هاي جدي مطرح نمي‌شد، واقعاً نويسنده و فكر خاصي از كافه‌نشيني‌هاي ما بيرون نيامد، اما از محافل ادبي و دوره‌هاي ادبي كه نويسنده‌ها و شاعران داشتند، هم آدم‌هاي بزرگي بيرون آمدند هم افكار بسيار خوب و روشن.»

البته تقي آزادارمكي با يك شاهد تاريخي، ضرورت وجود پاتوق‌ها را بيشتر روشن مي‌كند. او مي‌گويد: «در جوامع غربي، به طور خاص در فرانسه قرن 18 كه تاحدودي بورژوازي در حال شكل گرفتن بود، پاتوق‌ها به صورت نهادهاي علمي و تخصصي تبلور يافتند و در توسعه نظام اجتماعي موثر واقع شدند. اصحاب دايره‌المعارف، حلقه وين، مكتب بوداپست، مكتب شيكاگو، مكتب فرانكفورت، مكتب هاروارد و... نمونه‌هاي اصلي پاتوق‌هاي فكري، علمي، سياسي و روشنفكري شناخته‌شده در غرب‌اند كه تاثير هيچ كدام‌شان را نمي‌شود انكار كرد.»

محمدحسن شهسواري هم تحليل خوبي از وضعيت كافه‌نشيني ‌در ايران دارد. او با اشاره به اينكه كافه‌نشيني‌ در دهه 40 به دليل رونق اقتصادي و خوب شدن معيشت نويسندگان رونق پيدا كرد، مي‌گويد: «در اين دوره تنها براي طبقه فرادست امكان تحصيل وجود داشت، براي همين كافه‌نشيني‌ها هم نوعي پاتوق تحصيلكرده‌ها محسوب مي‌شد. در دهه 40 شايد يك روشنفكر و نويسنده مي‌توانست با يك هفته كار كردن خرج يك ماهش را دربياورد، اما اين امكان الان وجود ندارد. الان امكان تحصيل براي طبقه فرودست هم فراهم شده، اما مشكلات اقتصادي‌‌اش همچنان باقي است.»

شهسواري معتقد است: «لزوماً وجود كافه براي تبادل اطلاعات مهم نيست، بلكه هر جمعي كه بتواند محل تبادل آرا و افكار شود، مي‌تواند يك پاتوق ادبي به حساب بيايد. اما در كل جمع شدن در دفتر يك شركت و جمع شدن در يك كافه با هم تفاوت‌هاي زيادي دارد. در كافه بسياري دغدغه‌ها وجود ندارد و لوكيشن آماده شده است براي گپ زدن و تبادل نظرات.»

اوج شكوفايي ادبيات روشنفكري ما در دهه‌هاي 30 و 40 بود. فارغ از اينكه تاريخ چه تاثيري بر اين شكوفايي گذاشته، بايد ‌پذيرفت در جامعه‌اي كه مجال حضور نويسندگان و روشنفكران در محافل و پاتوق‌هاي ادبي وجود دارد، فكر و فرهنگ خلاق به خوبي راه خود را پيدا مي‌كند. بايد بپذيريم ما ايراني‌ها آدم‌هاي شفاهي‌اي هستيم؛ آدم‌هايي كه بيشتر از خوانده‌هايمان به شنيده‌هايمان بسنده مي‌كنيم. تجربه هم نشان داده وقتي مجاري رسانه‌اي بسته مي‌شود، سنت شفاهي ما بروز مي‌كند. در همين تهران كم نبودند كافه‌ها و محافلي كه نه به خاطر غذاهايشان و نه به خاطر محيط دلپذير و آرام‌شان، بلكه به خاطر گوشه دنج و خلوت‌شان مورد توجه قرار گرفتند تا شايد جماعت روشنفكر و نويسنده، از شلوغي‌ها و بگير و ببندهاي روزمره به پشت ميز كافه پناه ببرند. قهوه‌خانه آذر، كافه شميران، كافه فردوسي، كافه‌فيروز، كافه نادري و كافه نوشين از كافه‌هاي روشنفكري آن زمان بودند كه مشتريان ثابت آنها را شعرا، نويسندگان، هنرمندان، ورزشكاران و سياستمداران تشكيل مي‌دادند؛ آدم‌هايي كه مي‌آمدند تا حرف بزنند، بحث كنند، مطلب بنويسند يا چيزي براي دوستان‌شان بخوانند.

از قهوه‌خانه تا كافه

«از گرم‌ترين، دلنشين‌ترين و مصفاترين اماكن قهوه‌خانه‌ها بودند كه براي هر دسته وضع مورد علاقه خود را داشتند. علاوه بر زيب و زيورشان كه سرآمد هر محل تفرج مي‌آمد، از در و ديوار و سقف و ستون كه به انواع پرده‌ها، عكس، شمايل‌ها و پوست تخت، تبرزين، كشكول‌ها و حتي علم و كتل و بيرق‌ها آراسته شده بود و صداهاي درهم مشتريان و پرندگان خوش‌نوا... و آواي خوش چاي‌خبركن يا جارچي و بلبل‌خواني‌هاي استكان‌هايشان كه فضاي آن را مشعوف [مي‌كرد]... از گرمي و جذابيت قهوه‌خانه همين بس كه پس از چندي آمد و شد براي مشتريان به حالت اعتياد درمي‌آمد، در آن حد كه عده‌اي اول صبح به آن وارد شده با آخرين مشتريان آخر شب بيرون مي‌رفتند.» اين توصيفي است كه جعفر شهري از قهوه‌خانه‌هاي تهران در سده سيزدهم هجري قمري كرده است و به ما نشان مي‌دهد كه پاتوق‌نشيني ‌بيشتر از آنكه از دل كافه‌ها بيرون بيايد ريشه در سنت و قهوه‌خانه‌نشيني ‌‌داشته. در واقع پيش از ورود كافه به تهران، قهـوه‌خانه‌ها و زورخانه‌ها محل تجمع مردم و پيگيري اخبار روز بود. قهوه‌خانه يوزباشي‌ در پشت‌ شمس‌العماره‌ يكي از معروف‌ترين قهوه‌خانه‌ها بود كه‌ شاهزادگان‌، اعيان‌ و رجال‌ جمع‌ مي‌شدند و پاي نقالي نقال و شاهنامه‌خواني او مي‌نشستند. قهوه‌خانه مشهور ديگري هم در تهران وجود داشت به نام قهوه‌خانه قنبر كه نقل است مشتريان حق خواندن روزنامه در آن نداشتند. قهوه‌خانه باغ ايلچي و باغچه حياط شاهي معروف به «باغچه علي‌جان» از ديگر قهوه‌خانه‌هاي دوره قجري و پهلوي بودند. قهوه‌خانه باغ ايلچي در اواخر بازار عباس‌آباد ميان‌گذر لوطي صالح و گذر قاسم‌خان واقع شده بود كه چند هزار متر فضاي درختكاري‌شده، داشت و شبانه‌روزي بود. استاد سيدجعفر شهيدي- مردم‌شناس معروف- در اين زمينه گفته است: «قهوه‌خانه يكي از تفريحگاه‌هاي مردم تهران بود يعني محلي كه همه گروه‌ها را به طرف خود كشيده، براي هر دسته‌اي تفريحات و وسايل سرگرمي‌ مخصوص‌شان را فراهم مي‌كرد. نه‌تنها مردم تهران، بلكه جماعات همه شهرها و روستاهاي آن در راحت خيال و آسايش تام و تمام فكري و روحي بوده چيزي جز مشغوليات نمي‌خواستند و به همين خاطر هم وسايل آن برايشان در انواع سرگرمي ‌و مشغوليات فراهم آمده بود...»

به جز دو قهوه‌خانه معروف باغ ايلچي و باغچه علي‌جان، ديگر قهوه‌خانه‌هاي معروف تهران قديم عبارت بودند از: قهوه‌خانه «پنجه‌باشي» زير شمس‌العماره، قهوه‌خانه «فراش‌باشي» در بازارچه قوام‌الدوله، قهوه‌خانه «فخرآباد» دروازه شميران، قهوه‌خانه «حسن ناروند» ميدان شاه (قيام)، قهوه‌خانه «شاغلام» بازار امين‌السلطان. قديمي‌ترين قهوه‌خانه تهران قهوه‌خانه «چال» نام داشت كه محل آن در خيابان مولوي، بازار حضرتي جنب كوچه ارامنه بود. اين قهوه‌خانه از زمان فتحعلي‌شاه قاجار داير شد و تا اواخر سلطنت احمدشاه پابرجا بود. آخرين نسل از قهوه‌خانه‌هاي قديم تهران كه در سال 1344 برچيده شد، قهوه‌خانه معروف «رجب تنبل» واقع در باغ فردوس مولوي بود كه در آن علاوه بر نقالي، خيمه‌شب‌بازي هم رواج داشت و عصرها هم بساط عرضه سيرابي و شيردان پهن مي‌شد.

دوره رونق كافه‌نشيني‌ روشنفكران

به هر حال فرنگ‌رفته‌ها كه تحصيلات عاليه‌شان اجازه نمي‌داد توي قهوه‌خانه‌ها پاتوق كنند و حرف‌هايشان را پيش يك عده آدم عامي و عادي بزنند يا با جماعت لوطي و چاقوكش دمخور شوند، در دهه‌هاي 30 و 40 كافه‌نشيني ‌را به ايران آوردند.

كافه‌ها در اروپاي قرن 20 به خصوص فرانسه يكي از شاخصه‌هاي بارز مدنيت بودند. در چنين مكان‌هايي كه غالباً محل تردد و تجمع روشنفكران انقلابي بوده، بحث‌هايي درمي‌گرفت كه كمك شاياني به نشر افكار انقلابي مي‌كردند. آن طور كه نقل مي‌كنند كافه‌هاي پروكوپ، رژنس، لانت و دوفوي معروف‌ترين كافه‌هاي فرانسه بودند. با چنين نگاهي خيلي راحت مي‌توان دريافت كه در دهه‌هاي 30 و 40 كه افكار انقلابي به شدت در ايران رواج پيدا مي‌كرد، روشنفكران تحصيلكرده كه علاقه خاصي هم به فرهنگ و هنر فرانسه داشتند از كافه‌نشيني‌هاي پاريس الگو گرفتند و آن را به ايران آوردند. اما سنت كافه‌نشيني‌ بعد از اين دهه‌ها چندان ادامه پيدا نكرد. بهتر است نگاه يكي از نويسندگان خوب دوران خودمان را در اين باره بخوانيم. محمود دولت‌آبادي در يادداشتي نوشته است:‌ «در دوره جديد كه قيمت نفت بالا رفت، كافه‌هاي مدرن در تهران زياد شد. در لاله‌زار كافه‌اي بود به نام معيلي كه پاتوق هنرمندان تئاتر بود و حتماً تا به حال خراب شده؛ هر وقت دوست داشتم پرويز اعظمي (يكي از مهم‌ترين بازيگران نمايش زمان خود) را ببينم به اين كافه مي‌رفتم. كافه فردوسي هم محل نشست هنرمندان و روشنفكران بود و هدايت و دوستانش بارها در اين كافه نشسته بودند و من هم در دوران جواني يكي دو بار به اين كافه رفتم. علاوه بر اينها كافه فيروز بود كه جلال آل‌آحمد را براي بار اول در اين كافه ديدم. تمام اين كافه‌ها محلي بود براي مردم و هم پاتوقي براي اهل قلم كه ساعاتي همديگر را ببينند و با هم گپ و گفتي داشته باشند.» اين توصيفات نشان مي‌دهد كه شكل‌گيري كافه‌ها در ايران حاصل زندگي مدرن و جديد است و خب‌ مسلم است كه در چنين فضاي تجددگرايانه‌اي خيلي راحت مي‌توان در كافه نشست و فارغ از غم دنيا چيزي نوشت؛ كاري كه صادق هدايت پيش از هر روشنفكر ديگر در كافه فردوسي انجام مي‌داد. محمود كتيرايي در پاتوق‌ صادق هدايت را چنين توصيف كرده است: «اين كافه كه در بالاتر از چهارراه استانبول بود گذشته از شيريني‌فروشي باغچه‌اي داشت. زمينش را خاك رس ريخته بودند. داراي درختان بيد و افرا بود و باغچه‌اي داشت كه در آن گل لاله‌عباسي و پيچك و نيلوفر مي‌كاشتند. فضايي بود كه در حدود صد تا صندلي مي‌خورد. لابه‌لاي درخت‌ها ميز و صندلي مي‌گذاشتند. هدايت آخر شب‌هاي تابستان تا اوايل پاييز به اين كافه مي‌رفت. اين كافه معمولاً پاتوق لات‌هاي پولدار بود. البته ميزي كه هدايت مي‌نشست به كلي از آنها جدا بود. اركستر و گاهي وقت‌ها مطرب‌هاي روحوضي هم داشت اما او پشتش را به اركستر و مطرب‌ها مي‌كرد و ابداً نگاه نمي‌كرد.» بهمن شعله‌ور نيز خيلي خوب دوران كافه‌نشيني ‌بزرگان ادبيات ايران را توصيف مي‌كند: «مركز صحنه ادبي تهران در آن سال‌ها كافه فردوسي بود در خيابان نادري و دفتر انتشارات نيل در چهارراه مخبرالدوله. بعد كافه فيروز هم در همان حوالي به آن اضافه شد و بعد هم كافه نادري. در كافه فردوسي بود كه من نوشتن رمان «سفر شب» را شروع كردم و در همان جا بود كه با نويسندگان و شعرايي چون صادق چوبك، حسن قائميان، شاملو، اخوان‌ثالث، نصرت رحماني، نادر نادرپور، يدالله رويايي، حسن هنرمندي، بهرام صادقي و عده‌اي ديگر آشنا شدم. اولين برخوردم در كافه فردوسي با شاملو مشاهده برخوردي بود كه او با دوستي به‌نام جلال مقدم كه او هم مترجم و معلم نقاشي و انشا بود و بعد فيلمساز شد، كرد. مقدم كه بسيار بلندقد بود و آن روز خراشي در پيشاني‌اش داشت به‌ شوخي متلكي بار شاملو كرد و شاملو گفت «چطوري ديلاق؟ باز پيشونيتو گاز گرفتي؟» شاملو در آن زمان در اوج شهرت ادبي‌اش بود و براي اغلب ما بعد از نيما بزرگ‌ترين شاعر معاصر بود. مهدي اخوان‌ثالث هم در همان رديف بود. بين شعراي متعهد و سياسي، به خصوص شعراي چپگرا شاملو و مهدي اخوان‌ثالث ستاره‌هاي درخشان شعر معاصر بودند.»

به هر حال داغ بودن مباحث سياسي و عدم گسترس رسانه‌هاي همگاني موجب شده بود تا كافه فردوسي هم مانند همه كافه‌هاي آن زمان تهران تبديل به محلي براي تبادل اخبار و بحث و جدل شود. معروف است كه صاحب كافه فردوسي براي محافظت از ميزهايش روي آنها را سنگ كرده بود چون مشتريانش ضمن بحث و صحبت روي ميزها مي‌كوبيدند. بحث و صحبت راجع به سياست و مسائل جامعه كه باب روز بود، در عين حال از هنر و ادبيات نيز غافل نمي‌شدند. در واقع مشتريان ثابت كافه نادري آن روزها هنرمندان و شعرا و نويسندگاني بودند كه مسائل سياسي و اجتماعي را منفك از كار خود نمي‌ديدند و در اين زمينه‌ها تاثيرگذار نيز بودند. كيومرث منشي‌زاده هم درباره اولين پاتوق‌هاي ادبي و كافه‌نشيني ‌در ايران گفته است:‌ «اولين پاتوق‌هاي ادبي كه متداول شد مربوط مي‌شود به پاتوقي كه صادق هدايت، مجتبي مينوي، فرزاد و دكترخانلري به وجود آورده بودند. قبلاً گروهي بودند كه به گروه سبعه شهرت داشتند و از هفت تن از ادبا و شعراي قديمي تشكيل شده ‌بود. هدايت به طنز گروه خود را گروه ربعه نام گذاشته ‌بود. يكي از وجوه مشترك اين گروه اين بود كه همه اعضاي آن يك‌ مقدار فرنگي‌مآب بودند. اينها بيشتر در كافه‌اي جمع مي‌شدند كه لهستاني‌ها آن را اداره مي‌كردند. كافه فردوسي يكي از كافه‌هاي معروفي است كه گروه ربعه در آن جمع مي‌شدند.»

اما خواندن خاطرات كافه‌نشيني ‌از زبان يكي از جوان‌هاي دهه‌هاي 30 و 40 خالي از لطف نيست. آيدين آغداشلو آن روزها را به خوبي به ياد مي‌آورد. او در يادداشتي كه چندي پيش آن را منتشر كرد، مي‌نويسد:‌ «در سال‌هاي 40 اغلب كافه‌هاي پاتوق را در حوالي خيابان نادري مي‌شد سراغ كرد: كافه نادري و كافه فيروز و ريويرا و دو سه جاي ديگر. سر شب كه مي‌شد تقريباً همه بزرگان را مي‌شد در يكي از همين كافه‌ها پيدا كرد؛ از جلال آل‌احمد، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، يدالله رويايي، نادرپور و نصرت رحماني تا جوان‌ترهايي مانند رضا براهني و اسلام كاظميه و محمدعلي سپانلو، بيژن آگهي، احمدرضا احمدي، شميم بهار و امثال من. خوردن شام و غذاي سنگين باب اين رستوران‌ها نبود و من كه جوان 24ساله‌اي بودم، وقتي وارد مي‌شدم و پشت ميز مي‌نشستم، حضرات حاضر در كافه دسته‌جمعي و فريادزنان به «تاري وردي»- پيشخدمت رستوران ريويرا- ندا مي‌دادند كه «ليوان شير بچه را بياوريد»! چون مي‌دانستند كه من نمي‌نوشم و اين اسباب خفت و سرشكستگي عظيمي بود! كافه فيروز پاتوق جلال آل‌احمد و مريدانش بود؛ كساني مانند رضا براهني، اسلام كاظميه، محمدعلي سپانلو، سيروس طاهباز و بسياري ديگر. او هم مانند صادق هدايت حضور و محضر شيريني داشت و اگر اوقاتش تلخ نمي‌شد و جوش نمي‌آورد- در ميان دوستانش به «سيد جوشي» معروف بود- مي‌توانست بسيار خوش‌صحبت و نكته‌سنج باشد و عقل آدم را حسابي بدزدد. شاملو هم همين طور بود و وسعت علم و اطلاعش از همه چيز- و بيشتر از همه ادبيات و موسيقي كلاسيك- در يادماندني بود و طنز بي‌نظيري داشت كه مي‌توانست همه چيز و همه كس را دست بيندازد و آدم را از خنده‌ روده‌بر كند.»

پاتوق و بوي خوش روشنفكري

يكي از كافه‌هاي مشهور ايران كافه نادري بود. خاچيك ماديكيانس روس حدود 80 سال پيش در حوالي پل حافظ امروز و خيابان نادري آن زمان، هتلي بنا كرد كه كافه آن كليشه‌اي‌ترين و پرمشتري‌ترين پاتوق‌نشين‌هاي شهر تهران شد. گارسون‌هاي ارمني اين كافه- رستوران، غذاهايي چون بيفتك و بيف استروگانوف و نوشيدني‌هايي مانند كافه گلاسه، قهوه ترك و فرانسه را نخستين بار در اين رستوران عرضه كردند. شب‌ها هم اغلب، مراسم شادماني و آوازخواني در حياط پشتي كافه برپا بود و دود سيگارهاي فرنگي فضا را پر مي‌كرد. كافه نادري جايي بود كه ميزبان جلال آل‌احمد، سيمين دانشور، عبدالحسين نوشين و همچنين شعراي بزرگي مثل شهريار، نيما، رهي‌معيري، فريدون توللي، نواب صفا، سيمين بهبهاني، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، اخوان‌ثالث، سهراب سپهري و بعدها آتشي، سپانلو، غلامحسين صالحيار، نادرپور، نصرت رحماني، سايه، نظريان و براهني مي‌شد. اما نكته قابل توجه در مورد روشنفكران معاصر بحث بر سر حضور جلال آل‌احمد در كافه‌هاست. برخي او را پاي ثابت كافه نادري مي‌دانند، برخي از حضورش در كافه فيروز حرف مي‌زنند و بعضي هم او را يكي از مشتريان دائمي كافه فردوسي مي‌دانند.

كافه نويسندگان دوره مشروطه

مي‌گويند كافه لقانطه در خيابان باب همايون بود و شعبه‌اي هم در ميدان بهارستان داشت كه پاتوق اعيان و اشراف به شمار مي‌رفت. به اين خاطر هم لقانطه مي‌گفتند كه نام صاحبش غلامحسين لقانطه بود. چاي و قليان مهم‌ترين و پرطرفدار‌ترين چيزهايي بود كه در اين كافه به مشتريان داده مي‌شد. از اينها كه بگذريم نمي‌توان يادي از كافه‌ها و پاتوق‌هاي لاله‌زار نكرد. هرچند امروز تمام جنب و جوش موجود در اين خيابان به خريد و فروش لوستر و چراغ معطوف شده، اما اگر كسي از دل تاريخ نه چندان دور لاله‌زار به دوره معاصر پرت شده باشد، به خوبي مي‌تواند توضيح دهد كه زماني در همين خيابان، كافه‌هاي نور، ري، افق طلايي و كافه «مصطفي پايان» پر مي‌شد از نويسندگان تئاتر كه براي استراحت يا شنيدن خبرهاي تازه تئاتري به آنجا مي‌رفتند و چاي و قليان سفارش مي‌دادند. از ديگر كافه‌هاي معروف تهران بايد به كافه پرنده آبي، كافه باغ شميران، كافه گراند هتل، كافه قنادي ياس در ضلع شمالي ميدان بهارستان، كافه كوچيني در بلوار كشاورز (بلوار اليزابت) ابتداي خيابان فلسطين امروزي و كافه سينما تابستاني ري در خيابان استانبول اشاره كرد كه امروز تبديل به پاركينگ شده است.

كافه‌هاي امروز

امروز از ادبيات پولي درنمي‌آيد. يعني ادبيات براي اهلش محل معاش نيست. براي همين بايد قبول كنيم كه شكل‌گيري پاتوق‌هاي ادبي هم در محل رستوران‌ها و كافي‌شاپ‌ها غيرممكن به نظر مي‌رسد. اما اين را نبايد به حساب اين گذاشت كه كافه‌نشيني ‌از بين رفته است. رويكرد بعضي چهره‌هاي شناخته‌شده سينما و ورزش به ايجاد كافي‌شاپ و بهره بردن از خوش‌نامي خود چيزي است كه كم‌كم رواج پيدا مي‌كند. نام‌هايي مانند حسين رضا‌زاده، احمدرضا عابدزاده، ابوالفضل پورعرب، حميد عسگري خواننده پاپ، علي مصفا و ليلا حاتمي (كه البته سرمايه كافه‌داري و روشنفكري‌شان در آتش سوخت)، حميد خندان، عليرضا منصوريان، رضا صادقي و... در ميان كافه‌داران به چشم مي‌خورد تا نشان دهد كه عالم روشنفكري آنقدر جذاب است كه چهره‌هاي هنري هوس مي‌كنند تا به اين وادي قدم بگذارند.

ما و پاتوق‌هاي ادبي

رويكرد دهه‌هاي گذشته نسبت به شكل‌گيري كافي‌شاپ‌ها و كافه‌كتاب‌ها موجب شده تا محافل ادبي در چنين مكان‌هايي از رونق بيفتد. البته در سه چهار سال گذشته تلاش‌هايي كه براي كپي‌سازي كافه نادري و كافه فردوسي صورت گرفت، نشان داد بيشتر از آنكه كافه‌ها پاتوق ما باشند، محلي هستند براي اداها و پزهاي روشنفكري. قوانين حاكم بر اماكن عمومي هم در اين سال‌ها امكان رشد و شكل‌گيري كافه‌كتاب‌ها و كافي‌شاپ را محدود كرده است. با اين حال بسياري از جامعه‌شناسان بر اين باورند كه پاتوق‌ها و كافه‌ها ديگر نمي‌توانند در شكل‌گيري شخصيت‌هاي فرهنگي تاثيرگذار باشند. دكتر تقي آزادارمكي جامعه‌شناس شكل‌گيري شخصيت‌هاي فرهنگي را در كافه‌ها و پاتوق‌هاي امروزي غيرممكن مي‌داند و مي‌گويد: ‹انتخاب گوشه‌هاي ثابت براي نشستن، هميشه يك نوع نوشيدني سفارش دادن، مطالعه كتاب و روزنامه در پاتوق‌هاي هميشگي؛ اين تصويري است كه شكل عيني و واقعي به خود نخواهد گرفت و تكليف جامعه ايراني درباره ايجاد يك پاتوق فرهنگي يا يك كافه اجتماعي و ادبي هنوز به درستي معين نيست چراكه نقاشان، عكاسان، هنرمندان، نويسندگان و شاعران نشست مستمر و ماندگاري در كافه‌ها ندارند.»

با اين تحليل بايد به اين نتيجه برسيم كه روزگار كافه و كافه‌نشيني‌ گذشته است. امروز اخبار به طرفه‌العيني به گوش مخاطب مي‌رسد. در سايت‌ها و وبلاگ‌ها هر بحث و تحليلي از وقايع روز درمي‌گيرد. گسترش رسانه‌هاي همگاني امكان گفت‌وگو و تجمع در محافل روباز و سربسته را از ما گرفته است. تلفن، تلويزيون، اينترنت، م/ا/ه/و/ا/ر/ه، راديو، روزنامه، مجله و... در همه خانه‌ها به راحتي در دسترس است و ديگر نياز نيست براي شنيدن تحليل نويسندگان و روشنفكران دنبال كافه بگرديم. عصر ارتباطات كار خودش را كرده است. گوشه هر اتاق براي كسي كه دنبال ادبيات و مباحث روشنفكري است، يك كافه نادري و كافه فردوسي است. شما مي‌توانيد داخل آشپزخانه‌تان چاي دم كنيد و پشت كامپيوتر بنشينيد و با يك كليك كاري را بكنيد كه تا پيش از اين روزها طول مي‌كشيد.

جداي از اين، مقاومت سه چهار سال گذشته در برابر كافه‌كتاب‌ها و تعطيلي آنها علاوه بر اينكه بازتاب منفي گسترد‌ه‌اي در ميان اهل فرهنگ داشته، ما را به اين باور رساند كه ما از فرهنگ و دور هم جمع شدن اهل فرهنگ را برنمي‌تابيم. درست مثل دايي جان ناپلئون كه همه فتنه‌ها را زير سر انگليسي‌ها مي‌دانست. بگذاريد در پايان اين گزارش يك جمله بسيار جالب برايتان نقل كنم. برتولت برشت مي‌گويد:‌ «هنرمند كسي است كه بتواند يك قهوه خوب درست كند.» در چنين اوضاعي فكر نمي‌كنيد بهتر است در خانه بنشينيد و براي خودتان قهوه خوب درست كنيد؟ من كه شديداً به اين جمله برشت ايمان آوردم شما را نمي‌دانم.

http://www.parstourism.ir/default.aspx?N...6&NID=3898

سرباز پیاده شطرنج هم اگر راه را تا انتها ادامه دهد وزیر می شود!!
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: سیدمهدی هاشمی
03-10-2013, 10:08 AM (آخرین ویرایش در این ارسال: 03-10-2013 10:08 AM، توسط karafarin.)
ارسال: #2
RE: کافه های معروف و قدیمی تهران
به این کافه ها باید کافه گل رضائیه در خیابان سی تیر با اون فضای کوچیک و نوستالژیکش وبا اون ماست و کشمش معروف و خوشمزش که پاتوق ثابت صادق هدایت بوده رو هم اضافه کرد:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A...B%8C%D9%87


از کلارگ گیبل تا ناصر تقوایی، در کافه گل رضاییه
دو نفر با سنی در حدود 60 سال وارد می شوند، مرد بدون شتاب زدگی ، صندلی را برای نشستن زن آماده می کند و سپس خود روبروی او می نشیند. صدای ترانه از گرامافون پخش می شود، رعد و برق می زند و باران می گیرد.

کافه گل رضائيه

تعداد ميز: 10
گنجايش: 50 نفر
متوسط قيمت غذا: 2800 تومان
پيشنهاد: خورش چغاله بادام
ساعت کار: صبحانه و نهار

زندگی در دهه چهل و پنجاه ، رویای دست نیافتنی بسیاری از ایرانی هاست. روزگاری که ویگن و پوران خواننده عامه پسند بودند و در کوچه و بازار صدایشان شنیده می شد، فرهاد در کوچینی برای خواص می خواند، احمد شاملو در کافه نادری می نشست و می شد در لاله زار عصر جمعه کسالت باری را به بهترین شکل ممکن با یک پیاده روی دو نفره یا یک فیلم سینمایی سرگرم کننده گذراند. نوستالژی تهرانی به ویژه با چنین فضاهایی گره خورده است.

اگر هوس تجربه فضای آن زمان را دارید، در یک ظهر نیمه بارانی تهران، لباس های آراسته و آلامد خود را بپوشید، چترتان را برداشته و از خانه بیرون بزنید. کافی است یک تاکسی دربست به این نشانی بگیرید : خيابان سپه - خيابان سي تير- بالاتر از موزه.

ولی نه! با ارائه ی نشانی بالا ، راننده ی جوان تاکسی را گیج می کنید، پس بهتر است از نام های فعلی خیابان ها استفاده کنیم : خیابان جمهوری اسلامی، خیابان سی تیر، پایین تر از کوچه ی ایروان ، پلاک 182.


علی خوش شامن، مدیر کافه ی گل رضاییه، با ظاهری آراسته، در حالی که روزنامه صبح تهران را می خواند، رغبتی به مصاحبه کردن ندارد و می گوید: «نمی خواهم برایم در این جامعه تبلیغ زیادی شود.» درستی این گفته را مشتری هنگامی درک می کند که مدت ها برای پیدا کردن این کافه، در خیابان سی تیر سردرگم شود.

در این کافه رستوران که ظاهرا به هفتادسالگی اش نزديک می شود، انگار همه چیز برای ارضای حس نوستالژی گرد هم آمده، از صورت حساب غذایی که قیمت ها را طبق تعرفه ی چند دهه پیش، نوشته تا بخاری بزرگی که بیشتر ما را می تواند به یاد روزهای کودکی و خانه ی پدر بزرگ بیاندازد.

عکس های روی دیوار، بیشتر سینمایی اند، گلچینی از هنرپیشه های هالیوودی آمریکایی تا سینمای ایرانی : از کلارک گيبل تا ناصر تقوایی . از ادبیاتی های ایران هم عکس دو نفر بیش تر به چشم می آید : صادق هدایت و غزاله علی زاده، دو نویسنده ای که در برهه های مختلف زمانی خودکشی کرده اند : یکی در پاریس و دیگری در جنگل های خوش آب و هوای شمال ایران.

اما در کافه گل رضاییه از حس مرگ خبری نیست، این جا زندگی جریان دارد، به گواه بوی خوب ماست و خیار و گردو و عطر ریحان، که به محض نشستن بر سر میز، برایت سرو می شود.


گارسون این رستوران ،که او نیز علی نام دارد را باید جزئی از هویت شکل گرفته ی گل رضاییه دانست، چرا که انگار او را با دنیای دهه ی هشتاد خورشیدی ، نسبتی برقرار نیست. هر چه هست این محیط داخلی کافه است و موسیقی و پنکه ی سقفی قرمز رنگ. مشتری های ثابتی که هر از گاهی وارد می شوند و طلب صبحانه یا نهار می کنند. علی شاید بدون آن که خود بداند، اصول پذیرایی غذا را در رستورانی با هویت، به شدت رعایت می کند.

در کافه گل رضاییه، می توانید سراغی از غذاهای خانگی ( و نه لزوما ایرانی ) بگیرید که در کمتر جایی در این شهر درندشت پیدا می کنید. مثل دلمه، کوفته، سوپ ، کتف مرغ، راگو(خوراکی فرانسوی) و برش (سوپ روسی) به همراه غذای متنوع ایرانی روز.

اگر به این کافه می روید، برای حس تجربه ای تازه، پیشنهاد می کنم خورش چغاله بادام را حتما امتحان کنید .

http://niyayesheparsi.persianblog.ir/post/53

سرباز پیاده شطرنج هم اگر راه را تا انتها ادامه دهد وزیر می شود!!
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: سیدمهدی هاشمی , sokoot
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  راهکاری جهت تولید ایده های درآمدزا vahid.izadi28 41 13,846 04-13-2016 12:06 PM
آخرین ارسال: saeed2013
  تراش و فروش سنگ های نیمه قیمتی yazdanshm 0 676 08-07-2015 05:34 PM
آخرین ارسال: yazdanshm
Brick بازاریابی و فروش انواع بلوک های ساختمانی ajand.pc 10 8,129 07-07-2014 12:53 AM
آخرین ارسال: mhmd_heydari7
Question سیستم های گرمایشی و سرمایشی نوین BEYOND 3 1,622 04-21-2014 09:23 PM
آخرین ارسال: MohammadHashemi
  پوشاک خاص ... ! لباس های بالماسکه و هاوایی و.. 630 1 1,159 02-18-2014 02:32 AM
آخرین ارسال: انضباط
  دستگاه های فروش اتوماتیک motahhari 5 1,504 09-02-2013 11:59 AM
آخرین ارسال: مهدی 1
  بهترین مکان های خرید پارچه در تهران.... mallarme 0 1,002 05-28-2013 09:22 PM
آخرین ارسال: mallarme
  شیرینی فروش های معروف تهران karafarin 3 5,580 03-10-2013 09:55 AM
آخرین ارسال: karafarin
  ساخت ماکت های مختلف به صورت صنایع دستی بهنام ذوالفقارزاده 6 2,740 09-08-2012 12:13 AM
آخرین ارسال: amir_sky
  ایده جالب اجرا شده در تهران کامیار کاظمی 16 6,249 11-02-2011 12:54 PM
آخرین ارسال: aaftaab24

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS