ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


دروس مبانی اقتصاد را بیاموزیم.............
زمان کنونی: 09-27-2025, 03:47 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
نویسنده: mallarme
آخرین ارسال: amirswedish
پاسخ: 6
بازدید: 2285

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 16 رأی - میانگین امیتازات : 2.69
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دروس مبانی اقتصاد را بیاموزیم.............
02-18-2013, 03:05 PM
ارسال: #1
دروس مبانی اقتصاد را بیاموزیم.............
با سپاس از بزرگوارن همکار در سایت موفقیت.....

به دوره مقدماتی «مبانی علم اقتصاد» خوش آمدید.

چرا باید در این دوره شرکت کرد؟ پس از فراگرفتن دروس مبانی چه چیز نصیب شما خواهد شد؟

درس اول مبانی اقتصاد – اقتصاد چیست؟ (درس اول)

این سوالاتی است که حتما از خود می پرسید یا باید از خود بپرسید. خب بگذارید کارهایی که شما باید قادر باشید پس از طی این دوره ها انجام دهید را لیست کنیم.

اول- پس از شرکت در این سری از دوره ها شما باید قادر باشید دیگران را در بحث بر سر یک مسئله اقتصادی با اطلاعات و تحلیل اقتصادی تان تحت تاثیر قرار بدهید و در نهایت در چهره شان بخوانید که «واو… این بابا یک چیزهایی می داند که من نمی دانم».

در محل کار، در دانشگاه، در یک مهمانی خانودگی، در تاکسی یا هم در مسیر راه، در صف نان، در کافی شاپ یا مرکز خرید، در پارتی (البته کمتر ممکن است که در یک پارتی با چنین موردی مواجه شوید و توصیه من این است که اگر در یک پارتی چنین موقعیتی پیش آمد اصلا وارد بحث اقتصادی نشوید) وقتی صحبت از گرانی، تورم، کمبود کالا، بیکاری و رکود و… می شود شما ابتدا باید بفهمید که به چه روال و مفهوم اقتصادی ای اشاره می شود و سپس باید بتوانید وارد بحث بشوید و با تحلیل درست مسئله، دیگران را قانع کنید که شما اقتصاد می فهمید.


دوم- شما باید آماده باشید که دوره دوم این کلاس را شروع کنید.

سوم- شما باید قادر باشید که تصمیمات مهم اقتصادی زندگی تان را بدون اینکه چشمان تان را ببندید، نیت خوب کنید و به درون دره ای تاریک بجهید بگیرید. از خودتان می پرسید چه ارزی باید بخرید؟

از خودتان می پرسید آیا باید منزل تان را الان بفروشید یا شش ماه بعدتر؟ از خودتان می پرسید آیا باید ارز بخرید یا طلا؟ از خودتان می پرسید آیا باید شغل تان را عوض کنید یا نه؟ از خودتان می پرسید چرا قیمت خانه ناگهان سر به فلک کشیده است؟ از خودتان می پرسید آیا فلان سهام را باید بخرم یا نه؟ تمام این تصمیمات را می توان با داشتن یک تحلیل اقتصادی از اوضاع به شکل بهتری اتخاذ کرد. در نهایت معلوم نیست حتما تصمیم درست را بگیرید اما شانس اینکه تصمیمی درست بگیرید را افزایش داده اید.


چهارم- این دوره به شما کمک می کند که بهتر بفهمید در آینده به چه سویی می روید. هر یک از شما در کشوری زندگی می کنید. شما مثل سرنشین کشتی ای هستید که در یک اقیانوس در حال حرکت است. این اقیانوس در وضعیت ما اقتصاد جهانی است و آن کشتی کشوری است که در آن زندگی می کنیم. اگر خبردار شوید که اقیانوس به شدت طوفانی است، می توانید مطمئن باشید که کشتی شما هم گرفتار طوفان خواهد شد.


چند نکته درباره این دروس مبانی

اقتصاد و ریاضیات به هم بسیار نزدیکند. یعنی ریاضیات ابزار مهمی در درک و گسترش اقتصاد است اما برای درک این دوره مقدماتی نیازی نیست ریاضیدان باشید. طبیعتا اگر ریاضی بدانید، کمک زیادی خواهد بود ولی اگر ریاضیات تان خوب نیست یا آنچه آموخته بودید را فراموش کرده اید نگران نباشید. ما عقل سلیم شما را مخاطب قرار خواهیم داد نه معلومات ریاضی تان را.

این دوره مقدماتی عمدتا بر مبنای اصول علم اقتصاد منکیو (1) تدوین شده است.

الآن میپردازیم به اولین درس این دوره:

اقتصاد چیست؟

واژه انگلیسی برای اقتصاد،

Economics

است که خود در واژه یونانی

οἰκονόμος

به معنای کسی که «خانوار را مدیریت می کند» ریشه دارد. این کلمه در یونانی کلمه ای مرکب است یعنی از دو واژه

οἴκος

به معنی خانه و

νέμω

به معنی مدیریت کردن یا توزیع کردن درست شده است. شناخته شده ترین تعریف از اقتصاد به این معنی را افلاطون و ارسطو به کار می برند. اگر بخواهیم دقیق تر سخن بگوییم ارسطو از فن تدبیر منزل یا خانوار سخن می گوید. این نشان می دهد که واحد اقتصادی از نظر ارسطو و یونانیان خانوار است. شاید بد نباشد بخشی از سخنان ارسطو درباره تدبیر منزل را بخوانیم تا متوجه شویم علم اقتصاد چه راهی بلند و طولانی را برای تبدیل شدن به یک علم چنان که اکنون است طی کرده است. ارسطو می گوید: «تدبیر منزل بیش از تحصیل اشیای بی جان، به افراد و بیش از فضیلت و برتری اشیا که ثروت نامیده می شود، به فضیلت انسان و بیش از اهمیت بردگان، به اهمیت افراد آزاد توجه می کند.»


ارسطو درباره تدبیر منزل را بخوانیم تا متوجه شویم علم اقتصاد چه راهی بلند و طولانی را برای تبدیل شدن به یک علم چنان که اکنون است طی کرده است. ارسطو می گوید: «تدبیر منزل بیش از تحصیل اشیای بی جان، به افراد و بیش از فضیلت و برتری اشیا که ثروت نامیده می شود، به فضیلت انسان و بیش از اهمیت بردگان، به اهمیت افراد آزاد توجه می کند.»


آلفرد مارشال (1) اقتصاددان برجسته قرن نوزدهم در کتابش، مبانی علم اقتصاد، اقتصاد را مطالعه بشر در مسیر عادی زندگی می خواند. او می گوید «این علم در واقع آن قسمت از مطالعه جوامع انسانی است که از دیدگاه اجتماعی رفاه مادی بشر را تامین می کند.»


آدام اسمیت (2) اقتصاد را علم ثروت می داند و کتاب پرارزشش را نیز «تحقیقی پیرامون ماهیت و ثروت ملل» نام نهاد. دیوید ریکاردو از اقتصاد به عنوان علم توزیع ثروت نام می برد و جان استیوارت میل (4) اقتصاد را بررسی ماهیت ثروت از طریق قواعد تولید و توزیع می خواند.


لیونل رابینز (5) اقتصاددان انگلیسی اقتصاد را علم تخصیص منابع محدود می داند. رابینز می گوید اقتصاد «علمی است که به بررسی رفتار بشری به عنوان رابطه میان اهداف و وسایل محدود که می توانند استفاده دیگری نیز داشته باشند می پردازد.»


اقتصاد را معمولا در دو شاخه بررسی می کنند. اقتصاد کلان و اقتصاد خرد. اقتصاد خرد به بررسی چگونگی رفتار افراد و نوع انتخاب هایشان در اشل واحدهای خرد همچون فرد، بنگاه، یک صنعت یا بازار یک کالای خاص می پردازد. اقتصاد کلان نیز به بررسی اثرات و نمودهای کلی رفتار و عملکرد یک نظام اقتصادی می پردازد. برخی از پدیده های اقتصاد کلان را می توان چنین برشمرد: رشد یا سکون، رونق یا رکود، تورم یا ثبات قیمت ها، تغییرات نرخ ارز و…

___________________________________

(1)- کتاب مبانی علم اقتصاد کتاب درسی کامل و بسیار موفقی از منظر خوانندگان بوده است. در مقایسه با کتاب‌های مشابه در عین حال که دارای مطالب جدید و کاربرد بیشتری است، از اختصار نیز برخوردار است. کتاب مبانی علم اقتصاد «منکیو» گزیده‌ای از فصل‌های کتاب اصول علم اقتصاد است که در 9 بخش و 23 فصل تنظیم شده و شامل مهم‌ترین مباحث اقتصاد خرد و اقتصاد کلان است. این کتاب نه‌تنها با سرفصل‌های دروس کلیات علم اقتصاد، اصول علم اقتصاد و مبانی علم اقتصاد در رشته اقتصاد و سایر رشته‌های علوم انسانی منطبق است، بلکه شامل مباحث بیشتر، قضایای واقعی، کاربردها و سایر ابزارهای آموزشی است که با توجه به موضوع دروس قابل تدریس است. این کتاب اولین جلد از مجموعه چهار جلدی کتاب اصول علم اقتصاد پرفسور منکیو است. سایر کتاب‌های این مجموعه چهار جلدی عبارت‌اند از اقتصاد خرد، اقتصاد کلان، و اصول علم اقتصاد.



(2)- آلفرد مارشال اقتصاددان برجسته انگلیسی قرن نوزدهم و استاد دانشگاه کمبریج بود. او تاثیر مهمی بر علم اقتصاد گذاشت و شاگردان برجسته ای تربیت کرد که مهمترین آنان را می توان جان مینارد کینز دانست. کتاب او مبانی علم اقتصاد برای سال ها به عنوان مهمترین کتاب درسی علم اقتصاد در انگلستان تدریس می شد.



(3)- آدام اسمیت فیلسوف و اقتصاددان برجسته اسکاتلندی و موسس مکتب اقتصاد کلاسیک است. او را تدوین کننده مبانی سرمایه داری مدرن می دانند. او در کتابش ثروت ملل مبانی علم اقتصاد را مدون و مدل کرده است. این شاید از معروف ترین سخنان او باشد که «انسان تقریبا همیشه به یاری همنوعان خود احتیاج دارد و حساب کردن تنها روی خیرخواهی آنها امری بیهوده است. آدمی در جلب یاوری و همراهی دیگران وقتی بهتر کامیاب می شود که آنان را ذینفع سازد و آنها را قانع کند که قبول پیشنهاد او به نفع خود آنها است. این همان کاری است که فردی که مبادله معینی را پیشنهاد می کند انجام می دهد؛ معنای پیشنهادش چنین است: آنچه را که من به آن نیاز دارم به من بدهید تا من هم آنچه را شما به آن احتیاج دارید به شما بدهم. مفهوم هر معامله همین است و به همین ترتیب است که ما امروزه بیشتر خدمات و چیزهای مورد نیاز خود را از یکدیگر به دست می آوریم. این از خیرخواهی قصاب، مشروب ساز و نانوا نیست که ما بر سر میز خود شام داریم، بلکه از علاقه آنها به نفع خودشان است. ما به انسانیت و نوع دوستی آنها متوسل نمی شویم، بلکه به نفع طلبی و سودجویی آنها مراجعه می کنیم. ما از نیازمندی های خود با آنها صحبت نمی کنیم، بلکه از منافع آنها سخن می رانیم.»



(4)- جان استوارت میل، متولد ۲۰ مه ۱۸۰۶ و درگذشته ۸ مه ۱۸۷۳، متفکر بزرگ بریتانیایی قرن نوزدهم است. وی گذشته از آنکه نویسنده ای چیره دست بود و در زمینه منطق، نظریه شناخت، اخلاق و اقتصاد قلم می‌زد، شخصیتی فعال در عرصه سیاست به شمار می‏ آمد.

او مدتی طولانی کارمند کمپانی هند شرقی و چندی هم رئیس آن بود. در دهه ۱۸۶۰ او نماینده مجلس عوام در پارلمان بریتانیا شد و به دفاع از سیاست لیبرال در مسائل قانونگذاری و آموزشی همت نهاد. نوشته های سیاسی میل حول مسائل مربوط به حقوق و آزادی های سیاسی، حکومت پارلمانی و جایگاه و پایگاه زنان در جامعه بوده است. میل در فلسفه قائل به اصالت تجربه و اصالت سود بود. بنیانگذاران این مکتب جرمی بنتام و پدر وی جیمز میل بودند.



(5)- لیونل رابینز اقتصادانی است که توانسته است یکی از مشهورترین و مقبول ترین و عام ترین تعاریف درباره علم اقتصاد را ارائه نماید. در حقیقت رابینز معتقد بود رفاه مادی قادر نیست تمام مسائلی را که اقتصاددانان با آن مواجهند را توضیح دهد. برای مثال مقوله انتخاب کار به جای فراغت به همان اندازه که با رفاه مادی در ارتباط است به رفاه غیرمادی نیز مربوط می شود. بدین ترتیب رابینز اظهار می دارد تعریف مناسب از علم اقتصاد به جای تفکیک امور مادی از غیر مادی باید به مسئله کمیابی منابع بپردازد. منابعی که برای برآورده شدن نیازهای بشری به میدان کشیده می شوند.

با توجه به تعریفی که رابینز ارائه می دهد منابع مختلف، زمانی اقتصادی تلقی می شوند که کمیاب باشند. برای مثال عرضه آب و هوی پاک پیش از این- یعنی تا زمانی که این دو ماده در حکم منابعی لامتناهی تلقی می شدند- موضوعی اقتصادی نبود، ولی اکنون که ما ناگزیر در اندیشه تخصیص منابع کمیاب آب و هوای پاک هستیم رنگ اقتصادی به خود گرفته است. با این تعریف اقتصاد به عرصه هایی کشیده می شود که به طور سنتی غیر اقتصادی تلقی می شده اند، مانند روابط خانوادگی.

...

تمام سپاسم از آن کسی است ...


که به من نیازی نداشت ...


اما فراموشم نکرد


...



[تصویر: e4651_734827_4182999215734.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
02-18-2013, 03:15 PM
ارسال: #2
RE: دروس مبانی اقتصاد را بیاموزیم.............
ده اصل علم اقتصاد- مبانی تصمیم گیری

دیدیم که مطالعه رفتار انسان در بخش عمده ای از تعاریف علم اقتصاد جایگاه مهمی بر عهده دارد. یک پرسش مهم در این مطالعه آن است که افراد چگونه تصمیم می گیرند. چه عواملی بر تصمیم گیری های ما تاثیر می گذارد. چرا فلان کالا را می خریم و فلان کالا را نمی خریم. هر تصمیم ما مستلزم چه نتایجی است. در علم اقتصاد درک این فرآینده مهم است چرا که تک تک این تصمیمات هستند که در نهایت جریان های اقتصادی در یک واحد بزرگ تر مثل شهر، کشور و قاره را شکل می دهند.

اصل اول: مواجهه با مبادله

درس اول این است که بدانیم هیچ چیز مجانی نیست. اصطلاحا گفته می شود به کسی نهار مجانی نمی دهند

«There is no free lunch»

. برای به دست آوردن یک چیز معمولا باید چیز دیگری را از دست بدهیم. همین الان که شما نشسته اید و در حال خواندن این مطلب هستید فرصت دیدن یک فیلم، بیرون رفتن با دوستان، چرت زدن یا… را از دست داده اید. بنابراین در هر تصمیمی که می گیریم باید بسیار دقت کنیم. هر تصمیم ما مترادف است با از دست دادن فرصت برای انجام بسیاری کارهای دیگر که می توانند مسیر زندگی ما را تغییر بدهند. در هر لحظه از زندگی ما با هزار راهی مواجه می شویم که فقط یکی از آنها را می توانیم انتخاب کنیم.

فرض کنید شما یک خانه و یک ماشین دارید و ۱۵ هزار دلار پول. با این پول شما مثلا می توانید بروید یک بی.ام.دبلیو بخرید یا یک زمین در شهر. قیمت زمین شما در شهر پس از پنج سال چندین برابر خواهد شد ولی ماشین (موتر) شما ارزشش پایین خواهد آمد. در مقابل در این پنج سال شما از زمین تان استفاده خاصی نخواهید کرد ولی از ماشین مدل بالایتان هم لذت فراونی خواهید برد و هم با تغییر تشخص و جایگاه اجتماعی شما ممکن است پای شما را به محافلی باز کند که بتواند امکانات بهتری را پیش پای شما بگذارد. در نهایت شما باید انتخاب کنید که کدام یک از این دو را می خواهید انتخاب کنید و با انتخاب هر کدام از آنها دیگری تبدیل به یک فرصت سوخته می شود.


در اجتماع نیز این تقابل را شاهد هستیم. یکی از معروف ترین این دو گانه ها، دو گانه برابری و بهره وری است. چنانکه در ادامه خواهیم دید دخالت در بازار به قصد ایجاد برابری بیشتر منجر می شود که بازار کارآمدی خود را از دست بدهد.

بهترین مثال آن قانون حداقل دستمزد است، این یک اصل بدیهی اقتصادی است که وجود قانون حداقل دستمزد منجر به کاهش تولید و کاهش عرضه فرصت های شغلی می شود چرا که بازار را از نقطه بهینه اش خارج می کند، در سوی مقابل موافقان استدلال می کنند نباید اجازه داد افراد با حقوقی که کفاف حداقل های زندگی را نمی دهد استخدام شوند.


نمونه معروف دیگر دو گانه دفاع و رفاه ست. هر قدر بر بودجه دفاعی کشور اضافه شود از آنچه می تواند برای رفاه اقتصادی شهروندان صرف شود کاسته می شود. پیدا کردن نقطه ای بهینه در این میان برای سیاستگزاران یک کشور امری مهم و حیاتی است.



اصل دوم: قیمت یک کالا آن چیزی است که برای بدست آوردن آن کالا از آن صرف نظر کرده ایم.

چنانکه در بخش پیشین دیدید ما در هر لحظه از زندگیمان با انتخاب و مبادله مواجهیم. انتخاب و تصمیم ما در این میان بر چه اساسی بنا می شود؟ طبیعتا یک انسان منطقی این تصمیم را براساس سود، زیان و هزینه هر یک انتخاب در مقابل دیگر انتخاب ها اتخاذ خواهد کرد.

بگذارید به مثال قبلی باز گردیم یعنی خرید بی.ام.دبلیو یا زمین در شهر. سود زمین در شهر این است که بعد از پنج سال قیمتش چندین برابر خواهد شد، زیانش این است که در این مدت شما نمی توانید از آن استفاده ای بکنید. خرید ماشین مدل بالا در مقابل این سود را دارد که شما از آن استفاده می کنید، لذت می برید، دخترها یا پسرها احتمالا به شما توجه بیشتری می کنند، تشخص و جایگاه اجتماعی شما بالاتر می رود. زیانش این است که بعد از پنج سال ماشین شما ارزشش را به شدت از دست می دهد یعنی شما پول فراوانی از دست می دهید.

در اینجا به مفهومی می رسیم که هزینه فرصت

(Opportunity Cost)

نام دارد. هزینه فرصت یک انتخاب، آن چیزی است که شما در مقابل انتخابتان از دست می دهید. به عبارت دیگر اگر یک فرد و یا یک بنگاه، از میان چندین انتخاب متفاوت یکی را برگزیند، هزینه فرصت این فرد یا بنگاه، معادل است با هزینه مرتبط با بهترین انتخاب ممکن از بین سایر انتخاب های باقی مانده که از آن صرف نظر شده است.

بعدا به هزینه فرصت باز خواهیم گشت و آن را دقیق تر مورد بررسی قرار خواهیم داد. تا آن موقع این مثال ساده را در نظر داشته باشید. فرض کنید شما تصمیم بگیرید به دانشگاه بروید و برای چهار سال درس بخوانید تا یک لیسانس بگیرید و در این چهار سال هزینه تحصیل شما دو هزار دلار است. آیا این هزینه فرصت تحصیلات شماست؟ نه هنوز. شما در این چهار سال به جای درس خواندن می توانستید کار بکنید. فرض کنید درآمد شما در این چهار سال بیست هزار دلار می بود. در این صورت هزینه فرصت تحصیلات شما چهار هزار دلار است.

محاسبه واقعی البته از این پیجیده تر است و عوامل بسیاری در آن نقش دارند که به آن باز خواهیم گشت.

...

تمام سپاسم از آن کسی است ...


که به من نیازی نداشت ...


اما فراموشم نکرد


...



[تصویر: e4651_734827_4182999215734.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
02-18-2013, 09:07 PM
ارسال: #3
RE: دروس مبانی اقتصاد را بیاموزیم.............
در اقتصاد عموما افراد، افرادی منطقی فرض می شوند. انسان منطقی بنابر تعریف کسی است که به صورت سیستماتیک و هدفمند با توجه به امکاناتی که دارد بهترین تصمیم را برای رسیدن به اهدافش اتخاذ می کند. طبیعتا در عالم واقع این اتفاق بسیاری اوقات رخ نمی دهد اما این فرض در علم اقتصاد فرضی اساسی و لازم است.

واژه دیگری که بعدا بیشتر درباره آن سخن خواهیم گفت، مارجین

(Margin)

ومارجینال

(Marginal)

است. در فارسی مارجینال را «نهایی» ترجمه کرده اند. ما در اینجا همان کلمه انگلیسی را به کار خواهیم برد.

تغییرات مارجینال که در اقتصاد با آن سر و کار داریم در واقع به معنای تغییری است که در خروجی یک تابع پس از یک تغییر کوچک در ورودی تابع حاصل می شود. فرض کنید شما برای امتحان در حال مطالعه هستید. شما باید تصمیم بگیرید یک ساعت بیشتر درس خواندن چه میزان تغییر در نمره شما خواهد گذاشت و بر این اساس آیا صرف می کند که شما یک ساعت بیشتر درس بخوانید یا یک ساعت بیشتر بخوابید. در نهایت تصمیم شما برای اتخاذ آن، براساس هزینه مارجینال

(Marginal Cost)

وفایده مارجینال

(Marginal Benefit)

آن تصمیم اتخاذ می شود.

بگذارید برای روشن شدن موضوع یک مثال بزنیم. فرض کنید شما یک اتوبوس (منی بس) دارید و این اتوبوس شما ۵۰ جای خالی دارد. این اتوبوس بین دو شهر (مثلاً شهر یک و شهر دو) کار می کند و هر سفر آن بین شهر یک و شهر دو برای شما به عنوان صاحب اتوبوس یک هزار دلار هزینه دارد. بنابراین هزینه متوسط برای هر صندلی (چوکی) ۲۰ دلار است. آیا بر این اساس می توان گفت که شما نباید هیچ بلیطی (تکتی) را کمتر از ۲۰ دلار بفروشید؟

شاید در وهله اول منظقی به نظر بیاید که هیچ بلیطی نباید کمتر از ۲۰ دلار فروخته شود، اما بگذارید کمی به مسئله دقیق تر نگاه کنیم تا مشخص شود که تصمیمات اقتصادی براساس فایده و زیان مارجینال گرفته می شود.

فرض کنید شما چهل صندلی را هر کدام به قیمت ۴۰ دلار پیش فروش کرده اید، اتوبوس شما در حال راه افتادن است و ۱۰ صندلی خالی دارد. یک مسافر هم در ایستگاه هست که حاضر است تنها ۱۵ دلار بپردازد. آیا باید قبول کنید و او را با این قیمت سوار کنید؟

البته که باید قبول کنید. چرا که اضافه کردن یک مسافر به هزینه شما چیز چندان زیادی اضافه نمی کند، ممکن است وزن او کمی مصرف بنزین شما را بالا ببرد و… ولی فایده ای که شما می برید در مقایسه با وضعیتی که وا را سوار نکنید بسیار بیشتر است. به عبارت دیگر اگر چه شما بلیط را با قیمتی پایین تر از هزینه متوسط فروخته اید، اما قیمت بلیط بالاتر از هزینه مارجینال است و بنابراین فروش آن به صرفه است.

بگذارید یک مثال دیگر بزنیم. چرا آب اینقدر ارزان است و الماس اینقدر گران؟ این پرسش تا مدت ها ذهن اقتصاددان ها و متفکران را مشغول کرده بود و پاسخ هایی که به آن داده شده اند بسیار جالب و خواندنی هستند. در حالی که آب برای تمامی فعالیت های آدمی حیاتی است و بدون آب انسان نمی تواند زندگی کند قیمتی ندارد ولی الماس که نقش مهمی در زندگی آدمی بازی نمی کند چنین گران است.

یک بار دیگر دلیلش این است که تمایل آدمی به پرداخت

(Willingness to Pay)

برای یک کالا متناسب با فایده مارجینالی است که یک واحد اضافه تر از آن کالا فراهم می آورد. فایده مارجینال اما خود ربط وثیقی با این دارد که چه تعداد از آن کالا موجود است. فایده مارجینال یک لیوان آب اضافه چندان زیاد نیست چرا که آب به فراوانی موجود است اما الماس سخت کمیاب است و بنابراین فایده مارجینالش بسیار بالاست.

به عنوان نتیجه این اصل همواره برقرار است که یک انسان منطقی تنها وقتی تصمیم به انجام عملی می گیرد که فایده مارجینال آن عمل از از هزینه مارجینال آن بالاتر باشد.



اصل چهارم: افراد به محرک ها پاسخ می دهند.

یک محرک می تواند به شکل تنبیه یا تشویق ظاهر شود یا همان داستان چماق و هویج خودمان. در درک رفتار بازار، شناخت این محرک های تشویقی و تنبیهی بسیار مهم است. داستان پیاز و سیب زمینی را همه به خاطر داریم. یک سال در میان یکی از این کالاها کمیاب می شد و گران.

در یک سال پیاز کم بود و گران و سیب زمینی (کچالو) زیاد و ارزان. در سال بعد کشاورزها ترجیح می دادند به جای کچالو پیاز بکارند، پیاز زیاد می شد و ارزان و کچالو کمیاب و گران. محرک تشویقی در اینجا قیمت بالاتر بود. پس از مدتی این چرخه متوقف شد، اگر دلیلش دخالت دولت نمی بود می توانست این باشد که کشاورزان چشم شان از اثرات این حلقه معیوب ترسیده بود. در اینجا محرک موثر ترس از تنبیه و ضرر بود.

باید دقت داشت که این محرک ها همیشه به آن شکلی که ما فکر می کنیم عمل نمی کنند. یک مثال جالب در این زمینه اجباری شدن کمربند ایمنی است. در دهه شصت رالف نیدر کتابی پرفروش با نام «ناامن در هر سرعتی» نوشت و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داد. نتیجه، اجباری شدن کمربند ایمنی در ماشین ها بود. نتیجه چه می توانست باشد؟ نتیجه مستقیم آن مشخص است. سرنشینان اتومبیل بر اثر تصادف خسارت کمتری می بینند و مرگ بر اثر تصادف کاهش می یابد.

اما این همه ماجرا نیست چرا که این قانون محرکی فراهم می کند که رفتار رانندگان را تحت تاثیر قرار دهد. تصادف کمتر منجر به مرگ یا جراحت سنگین راننده می شود، پس راننده انگیزه بیشتر برای ناامن راندن و انگیزه کمتری برای آهسته راندن دارد. در واقع این عمل تابع هزینه فایده راننده را تغییر داده است.

پیش از این ترس از مرگ یا جراحت سنگین آهسته راندن را از لحاظ اقتصادی به صرفه می کرد، پس از تغییر تابع، سریع تر راندن به صرفه تر شده است. بنابراین منطقی است که متوسط سرعت رانندگی و ناامن راندن افزایش پیدا کند و در نتیجه تعداد تصادف ها بالا برود. درست است که رانندگان خود ضربه کمتری می بینند چرا که کمربند ایمنی می بندند اما ناامن راندن آنها می تواند مثلا برای عابرین پیاده، موتورسواران یا دوچرخه سواران مرگبار تمام شود. آیا واقعا چنین است؟

در یک مطالعه در سال ۱۹۷۵ سام پالتزمن نشان داد که این قانون آثار جانبی خود را داشته است. بنابر یافته های پالتزمن این قانون به میزان اندکی تعداد مرگ و میرها را کاهش داده است در حالی که تعداد تصادفات و مرگ عابرین پیاده را افزایش داده است. این مطالعه نمونه خوبی از این است که یک سیاست می تواند با تغییر انگیزه ها باعث تغییرات گسترده و ناخواسته ای بشود و در نتیجه سیاستگزاران به هنگام تصمیم گیری باید دید همه جانبه ای داشته باشند و این دید همه جانبه با در نظر گرفتن تغییرات ایجاد شده در انگیزه ها و اثراتش بر رفتار افراد به دست می آید.

...

تمام سپاسم از آن کسی است ...


که به من نیازی نداشت ...


اما فراموشم نکرد


...



[تصویر: e4651_734827_4182999215734.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
02-18-2013, 10:09 PM
ارسال: #4
RE: دروس مبانی اقتصاد را بیاموزیم.............
چهار اصل قبلی در این مورد بود که افراد چگونه تصمیم می گیرند، سه اصل بعدی در این باره است که افراد چگونه بر یکدیگر اثر می گذارند. بسیاری از تصمیمات فردی ما زندگی دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد.

درس 4 دوره-آموزشی مبانی-اقتصاد

اصل پنجم: تجارت می تواند به همه سود برساند.

تجارت میان دو فرد یا دو کشور مثل مسابقه جام حذفی نیست که حتما یکی باید ببرد و یکی باید ببازد. در اکثریت مواقع تجارت متضمن سودی دو جانبه است. در یک تجارت اگر دو طرف فکر کنند سودی نمی برند وارد معامله نمی شوند. بگذارید یک مثال بزنیم. شما پول تان را در بانک می گذارید و سودی می برید. این طبیعتا باید بهترین انتخاب شما باشد یعنی شما اگر فکر بکنید گزینه بهتری دارید طبیعتا آن گزینه دیگر را انتخاب می کنید. فرض کنید بانک ۱۵ درصد سود به شما می دهد. طبیعی است که بانک معتقد است می تواند بیش از ۱۵ درصد بر پول شما بیفزاید که حاضر است به شما ۱۵ درصد سود بدهد.


شما اگر می توانستید این سود بیشتر را خودتان به دست بیاورید حتما این کار را می کردید، اما شما ترجیح می دهید ریسک نکنید و سود کمتری ببرید. چنانکه می بینید در اینجا هر دو طرف از این قرارداد نفع می برند، هم بانک و هم شما. اگر غیر از این بود اساسا چنین قراردادی نمی توانست منعقد شود.


اصل ششم: بازار وسیله خوبی برای سامان دادن فعالیت های اقتصادی است.

امروزه اقتصاد بازار آزاد برتری خود را بر دیگر مدل های اقتصادی نشان داده است. نیم قرن پیش چنین نبود و بحث های جدی در این باره میان اقتصاددانان و روشنفکران وجود داشت.

پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق که ارتباط معناداری با ضعف اقتصادیشان داشت این نزاع نظری و عملی به نفع اقتصاد بازار آزاد پایان یافت. کافی است نگاهی به جهان بیندازیم؛ قدرتمندترین اقتصادهای جهان اقتصاد بازار آزاد هستند از جمله ایالات متحده، اروپا، ژاپن، هند، کره (کوریای) جنوبی و… و بدترین اقتصادهای جهان دارای اقتصادهای دولتی هستند مثل کوبا و کره شمالی. مورد چین مورد جالبی است. کشوری با بیش از یک میلیارد جمعیت که در فقر شدید به سر می برد با روی خوش نشان دادن به مالکیت خصوصی و اقتصاد بازار آزاد توانسته است به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان بدل شود.

اما اقتصاد بازار آزاد چیست؟

اقتصاد بازار آزاد اقتصادی است که منابع را از طریق تصمیم گیری غیرمتمرکز جمع کثیری از شرکت ها و خانوارها که در بازار با هم در ارتباط هستند توزیع می کند. در چنین سیستمی شرکت ها، خانوارها و افراد، خود برای خود تصمیم می گیرند و همه چیز از طریق یک سیستم مرکزی کنترل نمی شود. دولت به شرکت ها دستور نمی دهد چه چیز و به چه مقدار تولید کنند، در ابتدای سال دولت تصمیم نمی گیرد که فلان مقدار خانه ساخته شود یا فلان تعداد شغل تولید شود. دولت تصمیم نمی گیرد که افراد چقدر حقوق بگیرند یا… .

امیدواریم بتوانیم در یک دوره دیگر به این بپردازیم که چرا دولت نباید و نمی تواند چنین تصمیماتی را بگیرد اما یک پاسخ ساده نظری این است که چنین تصمیم گیری ها و برنامه ریزی هایی از جانب یک دستگاه مرکزی مستلزم حجم عظیمی از دانش و اطلاعات و توان پردازش آن داده ها است که موجود نیست. پاسخ ساده از نظر عملی اما این است که جاهایی که دولت چنین کرده است، شکست خورده است و در مقابل بازار آزاد بهترین کارنامه را از خود بر جا گذاشته است.

در وهله اول شاید عجیب به نظر برسد که چگونه بازار آزاد به بهتر شدن وضعیت اقتصاد آحاد افراد جامعه کمک می کند در حالی که هر یک از آن افراد تنها به فکر خود هستند و نه به فکر رفاه دیگران.


یک بار دیگر سخن معروف آدام اسمیت را به یاد بیاوریم:


«انسان تقریبا همیشه به یاری همنوعان خود احتیاج دارد و حساب کردن تنها روی خیرخواهی آنها امری بیهوده است. آدمی در جلب یاوری و همراهی دیگران وقتی بهتر کامیاب می شود که آنان را ذینفع سازد و آنها را قانع کند که قبول پیشنهاد او به نفع خود آنها است. این همان کاری است که فردی که مبادله معینی را پیشنهاد می کند انجام می دهد؛ معنای پیشنهادش چنین است: آنچه را که من به آن نیاز دارم به من بدهید تا من هم آنچه را شما به آن احتیاج دارید را به شما بدهم. مفهوم هر معامله همین است و به همین ترتیب است که ما امروزه بیشتر خدمات و چیزهای مورد نیاز خود را از یکدیگر به دست می آوریم. این از خیرخواهی قصاب، مشروب ساز و نانوا نیست که ما بر سر میز خود شام داریم، بلکه از علاقه آنها به نفع خودشان است. ما به انسانیت و نوع دوستی آنها متوسل نمی شویم، بلکه به نفع طلبی و سودجویی آنها مراجعه می نماییم. ما از نیازمندی های خود با آنها صحبت نمی کنیم، بلکه از منافع آنها سخن می رانیم.»

آدام اسمیت از این پدیده به عنوان دست نامرئی بازار نام می برد. آدام اسمیت این مسئله را بدین شکل توضیح می دهد:

«هر کس لزوما کوشش می کند تا آنجایی که ممکن است درآمد خود را به حداکثر برساند. در این عمل او و دیگران عمدا قصدی برای ازدیاد منافع اجتماع ندارند و در عین حال نمی دانند که فعالیت آنها تا چه حد به نفع جامعه است. هنگامی که شخصی کالای داخلی را به کالای خارجی ترجیح می دهد فقط به دنبال منافع خود است، گرچه ممکن است این جریان موجب هدایت یک صنعت به تولید کالایی شود که ارزش بسیار برای جامعه داشته باشد، ولی باید توجه داشت که قصد آن فرد فقط تامین منافع شخصی بوده است. ناگفته نماند که در این مورد و موارد مشابه دیگر، افراد توسط یک دست نامرئی هدایت شده اند و تامین منافع اجتماع هدف اصلی آنها نیست. هر فرد در تعقیب منافع خصوصی خود زیانی برای منافع اجتماعی به وجود نخواهد آورد زیرا در این جریان غالبا منافع اجتماع را خیلی موثرتر از زمانی که عمدا به این کار می پردازد تامین می کند. من هرگز وضعیتی را ندیده ام که افراد برای تامین منافع اجتماع دست به تجارت بزنند و نتیجه کارشان از دیگران بهتر باشد. در واقع می توان گفت هر کس که برای منافع اجتماع دست به فعالیت تجاری بزند دارای هدف روشنی نبوده و به زودی از کار خود منصرف خواهد شد.»

در واقع بخش مهمی از علم اقتصاد کشف قوانین همین دست نامرئی بازار و شناخت هر چه بهتر آن است. در پایان این سلسله درس ها بخشی از این دست نامرئی برای شما مرئی خواهد شد.

لودویگ فون میزس درباره همین خصیصه بازار آزاد است که می گوید: «در بازار یک جامعه سرمایه داری، انسان معمولی مصرف کننده ای مقتدر است که نهایتا با خرید یا امتناع از خرید خود تعیین می کند که چه چیزی و با چه میزان و کیفیتی باید تولید شود. مغازه ها یا کارخانجاتی که صرفا یا عمدتا نیازهای تجملاتی ناب شهروندان ثروتمندتر را برآورده می کنند، تنها نقشی فرعی در زمینه اقتصادی اقتصاد بازار ایفا می کنند. این مغازه ها و کارخانجات هیچ وقت به مرتبه کسب و کارهای بزرگ نمی رسند. کسب و کارهای بزرگ همیشه- به طور مستقیم یا غیرمستقیم- به توده های مردم خدمت می کنند.»



اصل هفتم: دولت ها می توانند نقشی مفید در اقتصاد بازی کنند.

نقش دولت ها در اقتصاد چیست؟
آیا هر دخالت دولت شری عظیم است؟
آیا اقتصاد بازار جنگلی است که در آن قوی تر باید ضعیف تر را بخورد؟

مهمترین نقش دولت تضمین قوانین و نهادهایی است که بدون آنها بازار امکان بقا ندارد. مثلا به حقوق مالکیت فکر کنید. در صورتی که حقوق مالکیت وجود نداشته باشد بازار قادر به ادامه کار خود نیست. تضمین حقوق مالکیت متضمن وجود قوانین و نهادهایی است که به شکل تاریخی تضمین وجود و کارکرد آنها بر عهده دولت بوده است.

...

تمام سپاسم از آن کسی است ...


که به من نیازی نداشت ...


اما فراموشم نکرد


...



[تصویر: e4651_734827_4182999215734.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
02-24-2013, 12:49 PM
ارسال: #5
RE: دروس مبانی اقتصاد را بیاموزیم.............
سه اصل قبلی در این مورد بود که افراد چگونه بر یکدیگر اثر می گذارند. سه اصل آخر که در این درس به آنها خواهیم پرداخت، در مورد کارکرد کلی اقتصاد است.

اصل هشتم: سطح زندگی در یک کشور با تولید خدمات و کالا در آن کشور مرتبط است.

سطح زندگی در کشورهای مختلف متفاوت است. مثلا در حالی که نرخ سرانه تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۱۱ در قطر ۹۷۹۶۷ دلار و در امارات متحده عربی ۶۶۶۲۵ دلار بوده است، این رقم برای ایران ۶۲۶۰ دلار و برای کشور اتیوپی ۳۵۱ دلار بوده است. این احتمالا نشان دهنده تفاوت معنی دار در سطح زندگی شهروندان کشورهاست. به طور کلی می توان گفت که کشورهایی که سرانه تولید ناخالص داخلی شان بالاتر است، سطح زندگی بالاتری دارند.

اما تولید ناخالص داخلی چیست؟
تولید ناخالص داخلی در واقع ارزش مجموع تولید کالا و خدمات نهایی است که توسط یک نظام اقتصادی در یک دوره زمانی معین، یک سال، تولید می شود.

عامل عمده این تفاوت ها در چیست؟


به زبان ساده می توان گفت که تفاوت عمده در بهره وری نیروی کار در این کشورهاست. بهره وری عبارت است از میزان کالا و خدماتی که در هر ساعت از کار یک کارگر تولید می شود. بنابراین می توان گفت مهمترین کار برای بهبود اوضاع اقتصادی، کمک به افزایش بهره وری است و مهمترین عامل در بهبود نرخ بهره وری نیروی کار افزایش رقابت در درون سیستم اقتصادی است.



اصل نهم: قیمت ها وقتی بالا می روند که دولت زیادی پول چاپ کند.

«تجربه سقوط کامل پول که طی آن نرخ برابری مارک آلمان در برابر دلار از ۲۰ هزار مارک در ژانویه (جنوری) ۱۹۲۳ به ۱۰۰ هزار مارک در ژوئن (جون) و ۵ میلیون مارک در آگست همان سال تنزل کرد بسیار ناگوار بود. وقتی نرخ برابری از ۵۰ میلیون مارک در اوایل سپتامبر به ۶۳۹ میلیارد مارک در اوایل نوامبر کاهش یافت، سقوط کامل اقتصادی را به دنبال آورد. حقوق و دستمزدها، که ابتدا ماهانه و سپس روزانه تعدیل می شد نمی توانست با قیمت ها برابری کند. هجومی دائمی برای تبدیل اسکناس بی ارزش به کالاهای واقعی از هر نوع دیده می شد. همه بدهی های داخلی به افراد یا نهادهای دولتی یک شبه بادهوا شد. تمام طبقه متوسط دارای درآمد ثابت و مستمری بگیر، تجار خرده پا و کارمندان دون پایه به خاک سیاه نشستند.» (ص ۸۸۲، اروپا از دوران ناپلئون)

آلمان پس از جنگ جهانی اول شاهد یکی از وحشتناک ترین تورم های تاریخ بود. در تاریخ معاصر شاهد بروز همین پدیده در زیمباوه بوده ایم. کار به جایی رسید که دولت زیمباوه اسکناس ۱۰۰ تریلیون دلاری چاپ کرد در حالی که همزمان با نرخ بالای بیکاری مواجه بود. کشور ما ایران، خود یکی از کشورهایی است که در سال های اخیر نرخ تورم بالایی داشته است و معمولا در خاورمیانه در صدر کشورهای با بالاترین نرخ تورم نشسته است.

تورم چیست؟ به ساده ترین زبان، افزایش سطح عمومی قیمت ها در اقتصاد را تورم می نامند. در ادامه این دوره به تورم بیشتر خواهیم پرداخت.

اما تورم ناشی از چیست؟ تورم در اکثریت غالب موارد ناشی از افزایش میزان پول در کل اقتصاد است. وقتی دولت پول چاپ می کند و میزان پول در اقتصاد بالا می رود، ارزش پول کاهش می یابد، قیمت ها افزایش می یابند و شاهد تورم خواهیم بود. پس از جنگ جهانی در اوایل دهه بیست وقتی قیمت ها هر ماه سه برابر می شد، شاهد سه برابر شدن میزان پول در اقتصاد آلمان هم بودیم. به عنوان یک مثال دیگر، تورم بالا در آمریکای دهه ۷۰ را می توان به رشد سریع حجم پول در آن کشور مرتبط دانست. به همین شکل تورم پایین دهه ۹۰ را می توان با نرخ کند رشد حجم پول در این کشور مرتبط کرد. در ایران نیز به خوبی می توان نشان داد که افزایش نرخ تورم با افزایش حجم پول در گردش در اقتصاد ایران نسبت مستقیم دارد.



اصل دهم: در کوتاه مدت، تورم و بیکاری نسبت عکس دارند.

در بخش پیش گفتیم که افزایش حجم پول در گردش به معنای افزایش تورم است اما در این میان یک رابطه دیگر نیز وجود دارد که مسئله را پیچیده می کند. در کوتاه مدت پس از یک انبساط پولی آنچه رخ می دهد معمولا چنین است:

۱- افزایش حجم پول در گردش، سطح عمومی پول در اختیار مردم را برای خرج کردن بالا می برد و منجر به افزایش تقاضا برای کالا و خدمات می شود.

۲- تقاضای بالاتر در طولانی مدت می تواند منجر شود که شرکت ها قیمت کالاهایشان را بالا ببرند، اما در کوتاه مدت آنها را تشویق می کند که تولیدشان را بالا ببرند. برای بالا بردن تولید آنها نیازمند کارگر و مواد اولیه بیشترند که منجر به افزایش فرصت های شغلی در اقتصاد می شود.

۳- افزایش فرصت های شغلی به معنای کاهش بیکاری است.



بنابراین در کوتاه مدت ما شاهد نسبت عکس میان تورم و بیکاری هستیم. تورم بالاتر یعنی بیکاری کمتر و تورم کمتر یعنی بیکاری بیشتر. توجه داشته باشید که آنچه گفتیم مربوط به کوتاه مدت است و نه بلند مدت. این رابطه نقش مهمی در آن چیزی دارد که سیکل (چرخش) تجاری خوانده می شود. سیکل تجاری به نوسان های معنادار در فعالیت های اقتصادی و دوره های رونق و رکود که از پی هم می آیند اشاره دارد. دوره های افزایش فعالیت های اقتصادی را نوعا دوره های رونق و دوره های کاهش فعالیت های اقتصادی را رکود يا کسادی می نامند. ترکیب رونق ها و رکودها، یعنی ترکیب کاهش و افزایش فعالیت های اقتصادی را سیکل تجاری می نامند. در جدول زیر شما شاهد بروز مداوم رونق و رکود در اقتصاد آمریکا از اواخر قرن نوزدهم تا پایان قرن بیستم هستید. چنانکه مشاهده می کنید هر قدر جلو‌تر آمده ایم فواصل بروز دوران رکود طولانی تر شده است.

سیاستگزاران می توانند از این رابطه استفاده کنند و بر نرخ بیکاری و تورم تاثیر بگذارند. در این راه آنها می توانند از ابزارهای بسیار همچون تغییر میزان مخارج دولت، میزان مالیات، میزان چاپ پول و… استفاده کنند.

چنانکه گفتیم تورم یعنی افزایش سطح عمومی قیمت ها. در مقابل، رکود اقتصای به شرایطی گفته می شود که در آن با کاهش تولید کالا و خدمات، افزایش بیکاری و کاهش مصرف مواجهیم، به عبارتی وقتی که مردم خرید نمی کنند.

معمولا تورم و رکود با یکدیگر ترکیب نمی شوند اما وقتی با هم ترکیب شوند یعنی هم تورم داشته باشیم و هم نرخ بالای بیکاری معنایش این است که در شرایط بسیار خطرناکی به سر می بریم. به این شرایط رکود تورمیگفته می شد.

...

تمام سپاسم از آن کسی است ...


که به من نیازی نداشت ...


اما فراموشم نکرد


...



[تصویر: e4651_734827_4182999215734.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
02-24-2013, 01:19 PM
ارسال: #6
RE: دروس مبانی اقتصاد را بیاموزیم.............
سلام خدمت دوستان
این دوره که دوست عزیزم زحمت کشیدن در اینجا مطالبشو گذاشتن شما می تونید در سایت درسنامه به این نشانی http://www.darsnameh.com در این دوره ثبت نام کنید و مطالب طبق زمان بندی به ایمیل شما ارسال می شه در پایان هم مدرکی به شما اهدا می شود .
با تشکر
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  چگونه یک وب سایت با کیفیت را طراحی کرده و آن را توسعه دهیم؟ neda2000 1 654 07-11-2017 10:01 AM
آخرین ارسال: hamedmoez
  7 باور اشتباه در مورد پول که شما را فقیر نگه می دارد parsaw 0 534 12-11-2016 04:16 PM
آخرین ارسال: parsaw
  چگونه با کمترین هزینه و پایین ترین ریسک، ایده‌هایتان را اجرا کنید؟ davaran 0 861 01-16-2015 09:15 AM
آخرین ارسال: davaran
  چگونه کسب و کار خود را دگرگون کنید؟ karafarin 0 895 08-26-2014 06:43 PM
آخرین ارسال: karafarin
  چگونه کارها و تصمیماتمان را با موفقیت انجام دهیم!؟ yu3f 1 1,009 08-07-2013 11:48 AM
آخرین ارسال: دهدار
  با هم انگلیسی بیاموزیم..... mallarme 54 7,708 05-13-2013 02:04 PM
آخرین ارسال: mallarme
  اگر بازاریاب هستید این ده اشتباه فاحش را انجام ندهید m-jalalvand 0 712 04-29-2013 07:50 AM
آخرین ارسال: m-jalalvand
  چک را چگونه می‌توان پول کرد؟ karafarin 1 1,553 04-25-2013 09:35 AM
آخرین ارسال: karafarin
Question چگونه محصول مجازی خود را به فروش برسانم ؟ rahgozar 9 3,938 03-29-2013 09:26 PM
آخرین ارسال: keshavarz
  مسائل و مشکلات زندگی چگونه مواجه شده و آنها را حل کنیم؟ mrghafoory 0 1,036 02-27-2013 03:23 PM
آخرین ارسال: mrghafoory
  چگونه کار خود را شروع کنیم؟ jahanagahi 20 6,103 11-27-2012 02:15 PM
آخرین ارسال: jahanagahi
  شما هم دوره های آموزشی مورد نیاز خود را به اطلاع ما برسانید: مهتاب 47 10,223 10-13-2012 12:32 AM
آخرین ارسال: jahanagahi

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS