ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
کارآفرینان برتر زمان کنونی: 05-10-2024, 08:43 AM |
|||||||
|
کارآفرینان برتر
|
01-19-2013, 11:44 PM
ارسال: #1
|
|||
|
|||
مصاحبه با مستر دیزی اولین فست فود ایرانی
مستر دیزی، نام رستورانی ست که به سبک امروزی بنا شده تا فست فودی باشد که فقط و فقط دیزی بفروشد و آن را برای شما تا خانه و محل کار هم ارائه کند.
برای این که این اتفاق عجیب عملی باشد، آن ها ظرف و گوشکوب یک بار مصرف سفارش داده و تولید کرده اند. ظرف ها از جنس فلز ولی نسبت به دیزی های معمول سبک تر و نازک تر تهیه شده و گوشکوب به نسبت نازک سفیدی هم که روی آن نشانی وب سایت «مستر دیزی» درج شده تولید شده است. این دو وسیله، رویای احمدپور، مدیر این رستوران را متحقق کرده تا بتواند چشم امید به استقبال زیاد از این غذای فوری سنتی داشته باشد. نوع بسته بندی دیزی ها، به همراه ابتکارهایی که این رستوران به خرج داده، و البته فضای مدرنی که این رستوران برای مشتری های حضوری ساخته، گاهی می تواند دلنشین تر از هر جای دیگری باشد، به ویژه برای زمان هایی که از خوردن پیتزا، پاستا یا حتا چلوکباب های تکراری خسته شده باشید. تنوع دیزی ها هم جالب توجه است. دیزی بز باش که در این رستوران عرضه می شود، به ندرت بجز در پخت و پز خانگی می شود سراغش را گرفت. دیزی تند اسپایسی هم غذای دیگری ست که اگر به غذاهای تند علاقه دارید، خوردن آن هیجان انگیز است. کاله جوش هم غذای دیگری ست که به ندرت در منوی رستوران ها به چشم می خورد. قیمت حدود هفت هزار تومانی برای هر دیزی، شاید در لحظه ی اول کمی گران به نظر برسد، اما وقتی دوغ معطر در ظرف یک بار مصرف، ترشی خوشمزه، نان سنگک، پیاز و مخلفات این چنینی هم در کنار آن چیده شده باشد، آن را تبدیل به غذایی، به نسبت ارزان می کند. وقتی از مدیر رستوران، طلب چای بعد از دیزی کردم، ابراز شرمندگی کرده و از دو نوع نوشیدنی سرد و گرم سنتی خبر داد که به زودی به منوی رستوران اضافه خواهد شد. او همچنین از اینترنت بی سیم ی سخن گفت که به زودی در فضای رستوران های «مستر دیزی» قابل دسترس خواهد بود. احمدپور، مدیر این رستوران حالا صحبت از دو شعبه ی دیگر، یکی در مشهد و دیگری در خیابان جمهوری تهران می کند که به زودی راه اندازی می شوند. به نظر می رسد با شروع به کار شعبه ی جمهوری، تنها چیزی که آسیب خواهد دید و رفته رفته محو خواهد شد، تصور کسبه از دیزی فروشانی ست که سینی به سر، دیزی ها را ظهر ها دم مغازه ها آورده و بعد از ظهر ها ظرف های خالی را جمع می کنند. وب سایت رستوران: http://www.mrdizi.com |
|||
|
01-19-2013, 11:55 PM
ارسال: #2
|
|||
|
|||
مصاحبه با علی فرزامی مالک رستوران های زنجیره ایی هایدا
اگر به ۱۰سال قبل برگردیم، به یاد میآوریم که هیچ خبری از این همه رستورانهای رنگارنگ نبود، حتی در پایتخت بزرگ و گاهی دوست داشتنی چند ساندویچ فروشی خیلی معمولی با تنوع غذایی محدود به چشم میخورد. حتی در خیابانهای اصلی شهر که این روزها به دلیل تعدد رستورانها در شبهای تعطیل به پارکینگی مبدل میشوند هم اثری از رستورانهای زرد، نارنجی و بنفش با تابلوهای نقاشی رنگارنگ نبود. قصه از اینجا شروع میشود که ۱۰سال پیش که هنوز خبری از این تعداد رستوران جورواجور نبود، یک جوان بیست و چند ساله به تنهایی و بدون کمک خانواده همراه با یک شریک شعبه اول ساندویچ هایدا را افتتاح کرد. حالا بعد از گذشت چند سال تعداد شعبهها و تنوع غذاهای آن افزایش پیدا کرده است. علی فرزامی ۳۷ ساله و اهل اردبیل مدیرکل شعبههای هایدا است. طرحها وبرنامههای زیادی برای آینده دارد که بیشتر در راستای اشتغال آفرینی و توسعه کارش است. او به مدرنتر و بهداشتیتر شدن میاندیشد و به امید روزی است که بتواند غذایی با کیفیت و طمعی بهتر از امروز به مشتریان خود ارایه کند. علی فرزامی در راستای شغل خود مدرک کارشناسی را در رشته صنایع غذایی از دانشگاه راچویل آمریکا گرفته است. باوجود مشغله زیاد او مدت زیادی را برای گفتوگو منتظر ماندیم، بهدلیل اینکه پیشرفت و رشد کارش میتواند الگوی خوبی برای دیگران باشد.
آخرین بار کی غذای هایدا را خوردید؟ دو روز پیش ناهار. چی خوردید؟ ژامبون مرغ تنوری هایدا. کالباس بازید؟ تقریباً. کالباس از کجا آمده؟ در ایران کالباس را به نام ارمنیها میشناسند. اما اینطور نیست. بیشتر از این نمیدانم. شنیدهایم هایدا کلاسهایی برای طرز برخورد با مشتری و آدابمعاشرت برگزار میکند. بله. چه کسی معلم است؟ مهندس کنترل کیفیت داریم که این کارها برعهده اوست. چند سال پیش کلنگ هایدا را زدید؟ ۱۰ سال. با چند شعبه؟ با یک شعبه در خیابان شریعتی مقابل یخچال آن موقع خیابان شریعتی به اندازه الان رستوران نداشت؟ بله. ۱۰ سال پیش خیلی تعداد رستوران کم بود، اما الان هم همان اندازه مشتری داریم. قبل از افتتاح هایدا مشغول به چه کاری بودید؟ شغل پدری ما ترهبار است. سرمایه اولیه را از کجا آوردید؟ هیچ سرمایهای از پدرم نگرفتم. بارفروشی و ترهبار، را به همراه برادرانم شروع کردیم. شغل اصلی پدرم کشاورزی است از ۴۰ سال پیش ۶ ماه اول سال را در اردبیل کشاورزی میکرد و ۶ ماه دوم سال را در تهران در کار ترهبار بود. هنوز هم ما آن کار را ادامه میدهیم. جالب است که بدانم چه شد که به فکر ارایه این نوع ساندویچ افتادید؟ وقتی سرباز بودم به خیابان لویزان که میرفتم آنجا دو ساندویچفروشی کاری شبیه هایدا ارایه میدادند. چون ژامبون خیلی دوست دارم همیشه از غذای آنجا میخورم. آنجا فکر هایدا به ذهنم رسید. ظاهراًژامبون خیلی دوست دارید؟ من عاشق ژامبون هستم. هر روز صبح، ظهر، شب. اضافه وزن پیدا نکردید؟ چرا، دکتر گفت یا باید ژامبون نخوری یا ورزش کنی. کدام را انتخاب کردید؟ ترجیح میدهم ورزش کنم. این علاقه شما به نفع هایدا است؟ بله، بهترین آزمایش برای کیفیت غذا، خوردن آن است، اگر احساس رضایت داشته باشم احتمالاًمشتریان هم از غذا راضی هستند. ولی شاید شما به نوع غذای خودتان عادت کردید؟ نه، فکر نمیکنم برای عادت باشد. سیگار که نیست. شما تضمین صددرصد میکنید که غذای شما بهداشتی است؟ بله، صددرصد. یعنی هیچ مورد تخلفی ندیدید یا کسی ناراضی نبوده است؟ تا به حال خیر، اما خب احتمال دارد. سس را بهصورت روزانه تهیه میکنیم. بنابر این هیچوقت مسموم نمیشود. کاهو هم همیشه با مواد ضدعفونی شسته میشود. به هر حال ممکن است ایرادهایی هم وجود داشته باشد. سعی میکنیم از نظر بهداشتی بهترین باشیم. چه اقداماتی از نظر بهداشتی انجام میدهید؟ مهندس بهداشت داریم که هفتهای سه بار شعبههای مختلف را کنترل میکند. از بازدهی کارتان راضی هستید؟ صددرصد. بیشتر از آن خدا را شکر میکنم که این تعداد مشتری خوب دارم. همه آنها آدمهای خوبی هستند. از ۱۰ سال پیش کار هایدا شروع شد، این روند چگونه ادامه پیدا کرد؟ کار رفتهرفته گسترش پیدا کرد. اما سال اول ضرر دادیم. خیلی زیاد ضرر دادید؟ ۱۰ سال پیش ۱۸ میلیون تومان، پول کمی نبود. با چقدر سرمایه شروع کردید؟ اولین شعبه با وسایل حدود ۵۰ میلیون شد که با یکی از دوستانم شریک شدم. چرا ضرر دادید؟ میخواستیم بازار را بگیریم، یعنی مشتری جمع کنیم، البته ضرر ما به این صورت بود که جنس با کیفیت را با قیمت ارزانتر میفروختیم. اولین ساندویچ قیمتش چقدر بود؟ ۱۶۰ تومان، درصورتیکه یک ساندویچ معمولی ۲۰۰ تومان بود. هر ساندویچ حدوداً ۱۸۰ تومان برای ما تمام میشد که آنرا ارزانتر میفروختیم. بعد چه شد؟ با درآمد ترهبار جبران کردیم. البته تعدادی هم شریک گرفتیم. اما چون فروش زیادی داشتیم کمکم به سوددهی رسید و سال دوم یک شعبه دیگر در ولیعصر باز کردیم و قیمت هر ساندویچ ۱۸۰ تومان شد. گرانفروش نبودید؟ با گرانی موافق نیستم. با تعدادی مشتری، فروش زیاد و سودآوری به دست میآید. در حال حاضر در تهران هایدا چند شعبه دارد؟ ۱۱ شعبه ساندویچ سرد داریم و ۳ شعبه گرم. ژامبونها را از کجا تهیه میکنید، کیفیت آنرا کنترل میکنید؟ بله، طبق دستوری که به کارخانههای تولیدکننده میدهیم، زیر نظر ما تهیه میکنند اما درآینده تصمیم داریم که یک کارخانه تولید ژامبون راهاندازی کنیم. چرا تعداد شعبههای گرم کمتر است؟ به دلیل اینکه فضای بیشتری میخواهد و ملک هم خیلی گران است و تا سال گذشته برای خرید شعبهها از هیچگونه تسهیلاتی استفاده نکردیم. امسال وام گرفتهاید؟ خیلی کم چه روشی داشتید که از رقیبانتان پیشی گرفتید؟ همزمان با شما چند شعبه دیگر هم بود اما هیچکدام از آنها به اندازه شما پیشرفت نکردهاند؟ این را از صمیم قلب میگویم هیچوقت به دنبال سود زیاد نبودم به صورتیکه مشتری ضرر ببیند تا ما سود کنیم. از بهترین کارخانهها اجناس را تهیه کنم. مشتریها بهتر از من میدانند که کیفیت غذا چطور است. بعضی از آنها هر روز از غذای هایدا میخورند. بعضی از آنها کوچکترین تغییر را میفهمند به ما زنگ میزنند میگویند امروز مزه سس شما تغییر کرده است. مشتریهایی داریم که واقعاً ما را دوست دارند. آنها نعمت هستند و من هم آنها را دوست دارم. بعضی از آنها همیشه نسبت به غذاها و کار توجه دارند و کوچکترین مساله را متذکر میشوند. گاهی فکر میکنم آنها به اندازه من هایدا را دوست دارند. این موضوع برای شما خیلی لذت بخش است. معتقد هستید که چون مردم از کار و قیمت غذاهای شما راضی هستند، پیشرفت کردهاید؟ کاملاً، واقعاً درآمد بابرکتی داریم. در حال حاضر کیفیت ساندویچ شما با ۱۰ سال پیش که شروع کارتان بود تغییر نکرده است؟ تفاوت چندانی نداشته است. وزن ژامبونها مقدار کمی افزایش پیدا کرده است. چرا سس را بهصورت بسته بندی نمیدهند. که هر کسی تمایل دارد از سس استفاده کند یا اینکه هر دو مدل یعنی با سس، بدون سس را آماده داشته باشید. این انتقادی است که بعضی از مشتریان دارند؟ فکر بدی نیست. سسی که ما برای ساندویچها استفاده میکنیم فرمول مخصوصی دارد. البته ساندویچ بدون سس هم در شعبهها موجود است. سس ساندویچ هایدا چه ویژگی دارد؟ با ژامبون خوشمزه تر است. طرز تهیه آنرا یک دکتر ایرانی که قبلاً در مکدونالد کار میکرده به ما داده است. از سس رژیمی استفاده نمیکنید؟ خیر، سس معمولی است. خیلی از کارخانههای تولیدکننده سس به ما پیشنهاد سس رژیمی میدهند. درصورت حمایت دولت قصد دارم کارخانه سس و نان و ژامبون هم دایر کنم. نان ساندویچ هایدا مخصوص است؟ از نان فرانسوی استفاده میکنم. حجم آن کمی بیشتر است و مخصوص ما درست میکنند. در شهرستانها چند شعبه دارید؟ در کل ایران ۳۷ شعبه داریم. در دوبی هم شعبه دارید؟ نه، فقط از روی اسم ما تقلید کردهاند. در خارج از کشور هم شعبه افتتاح میکنید؟ احتمالاً تا چند وقت دیگر در اروپا یک شعبه افتتاح میکنیم. چرا آنجا را انتخاب کردید؟ دختر یکی از دوستانم آنجا زندگی میکند و میگوید که اروپا ایرانی زیاد دارد و قیمت ساندویچ هم خیلی گران است. با فروش ارزان میتوانیم بازار خوبی داشته باشیم. البته موادغذای را از ایران میبریم. در روز چقدر درآمد دارید، از کل شعبهها؟ راضی هستیم. اما دقیقاًنمیتوانم بگویم، متغیر است. اما مگر من چقدر میتوانم پول خرج کنم؟ الان حدود ۴۰۰ کارمند دارم که زندگی آنها از این کار تامین میشود. تا حالا کارمندی را اخراج کردهاید؟ تا حالا کارمندی را در این ۱۰سال اخراج نکردهام بعضی وقتها به دلیل جوانی اشتباهاتی میکنند اما سعی میکنم با صحبت مشکل را برطرف کنم. اگر کسی از آنها بپرسد که از کارفرمای خود راضی هستند، فکر میکنید چه جوابی میدهند، اصولاً کارمندان همیشه از کارفرمایان ناراضی هستند؟ تا حالا نشنیدهام که ناراضی باشند. از حقوقی که میگیرند رضایت دارند؟ فکر میکنم راضی باشند. چه امکاناتی برای کارگران درنظر میگیرید؟ جای خواب، امکانات بهداشتی، لباس و برنامه غذایی متنوع. الان کارگر ده سال پیش شما چقدر امکانات دارد؟ خانه، ماشین و موبایل دارند، البته با مقداری پسانداز. کارمندان متاهل امکانات بیشتری دارند؟ بله، اگر کسی بخواهد ازدواج کند یا مشکلی داشته باشد سعی میکنم آن را حل کنم. البته این حرفها گفتن ندارد. اتفاقاًاین خیلی خوب است که آدمها بدانند که شما و یا امثال شما چه برخوردی با اطرافیانشان دارند. اصولاًذهنیت همه منفی است و فکر میکنند اگر کسی در کارش پیشرفت کرده حتماً سر دیگران را کلاه گذاشته است. شاید اینطور باشد. اما میترسم تعریف از خود باشد. چقدر وقت میگذارید برای رسیدگی به این مسایل و یا چه برنامهریزی دارید؟ هر شعبه یک مدیر دارد که مسایل را به من انتقال میدهد. کارگرهای شما بیشتر از شهر خودتان هستند؟ نه، حس ناسیونالیستی ندارم. همه ایران را دوست دارم. اما کارگران آذری کار سنگین را راحتتر انجام میدهند. خود شما در روز چند ساعت کار میکنید؟ کمتر از ۱۵ ساعت نیست. بعضی وقتها ۲۰ ساعت هم کار میکنم. حقوقی که در نهایت برای کارگران در نظر میگیرید به نسبت جاهای دیگر بیشتر است؟ بله. بیمه هم دارید؟ هر کارگری که تعهد بدهد ۳ سال کارکند بیمه میشود. سعی میکنم که کارگرها را راضی نگه دارم. از هایدابرگر بگویید. از یک سال پیش هایدابرگر افتتاح کردم. در حال حاضر ۳ شعبه در تهران داریم. ژامبونها را همراه پنیر درون فر قرار میدهیم. نان و سس آن با ساندویچ سرد هایدا متفاوت است. در هایدابرگر ۵ نوع همبرگر داریم که بهصورت زغالی و بدون روغن درست میشوند که شامل (برگر زغالی، قارچبرگر، دوبلبرگر، چیزبرگر و مخصوص هایدا میشود و دو نوع هم سوسیس و ۳ نوع هم ژامبون تنوری داریم که در تنور پخته میشود. ایران هایدا چرا ادامه پیدا نکرد؟ قرار بود غذاهای ایرانی را در این شعبه تهیه کنیم و به مشتریان بدهیم. اما خیلی گرفتاری داشت و رسیدگی وقت خیلی زیادی میخواست. یک ماه پس از شروع کار ناراحتی قلبی گرفتم. هایدا، شعبه آبمیوه و بستنی هم دارد. شعبهها در کجا است؟ فعلاً ۳ شعبه در تهران داریم. آبمیوه و بستنی دقت و توجه بیشتری از جهت بهداشتی احتیاج دارد. چون در کار ترهبار سردخانه داریم اجناس را با قیمت و کیفیت بهتری تهیه میکنیم. چند نوع آبمیوه دارید؟ تنوع زیادی دارد. بستنی هم یک نوع سنتی مخصوص درست کردیم که بهصورت آزمایشی طعم آن را مردم امتحان میکنند. اگر مورد پسند قرار گرفت تولید آن شروع میشود. اما آبمیوههای ما کاملاًبهصورت طبیعی تهیه میشود. چرا تا به حال کسی در ایران غذاهای سنتی را بهصورت فستفودها ارایه نداده است. البته نه مثل کوکوسبزیوالویههای بعضی از ساندویچفروشیها که آدم را از غذا خوردن پشیمان میکند؟ کار سخت و وقتگیری است. ترجیح میدهم که در همین راستا فعالیت کنم. اما عمدهترین دلیل عملی نشدن غذاهای ایرانی بهصورت آماده یا فستفود این است که جای زیادی را احتیاج دارد و ملک خیلی گران است. در شعبههای جدیدی که قصد افتتاح دارید چقدر نوآوری ایجاد میکنید؟ در شعبههای جدید همه مراحل تهیه غذا در جلوی چشم مشتری است. البته طرز بستهبندی هم مقداری فرق میکند. سعی میکنیم که با مد روز دنیا پیش برویم. احتمالاً اگر به خارج از ایران سفر کنید اولین جاییکه میروید رستوران است؟ بله، همینطور است. به رستورانهای معروف در دنیا میروم و روش کارشان را میبینم. هایدا را تا چند شعبه گسترش میدهید؟ حدوداً تا ۵۰ شعبه در سطح ایران. البته بیشتر به دنبال ایجاد کارخانه سس و نان هستم. قصد دارم انواع نان و کیک را برای همه مصارف تولید کنم. بزرگترین راز موفقیت را چه میدانید؟ پشتکار و صداقت درکارهایتان شریک دارید؟ خیلی از آدمها از کار شراکتی ناراضی هستند. گذشت خیلی مهم است. برای کنترل کار از چه سیستم مدیریتی استفاده میکنید؟ چقدر به کار آنها اعتماد دارید؟ ۵ برادر دارم که سعی میکنم از آنها کمک بگیرم. اولین خصوصیاتی که کارکنان باید داشتهباشند این است که سیگار نکشند. خیلی از مدیران شعبه دارای تحصیلات بالا در سطح دکترا و یا کارشناسی ارشد هستند. شما در رشته دیگری هم به تازگی فعالیت خود را شروع کردهاید، در آن زمینه توضیح بدهید. به کمک یکی از دوستانم در حال برگزاری کلاسهای کنکور هستیم. با چه قصدی این کار را شروع کردید؟ شاید خیلیها به دنبال پول باشند. اما من به کارفرهنگی خیلی علاقه دارم و به دنبال این هستم که یک کار نو انجام دهم. از بهترین استادان استفاده کنم، کمترین سود را هم ببرم اما برای من خیلی ارزش دارد که بیشترین تعداد قبولی از این کلاس کنکور باشد. ارزش روانی این کار برای من خیلی مهم است. اگر به شما پیشنهاد بدهند که تهیهکننده یک فیلم بشوید قبول میکنید؟ با توجه به علاقه شما در زمینه کارهای فرهنگی. به فیلم اصلاً علاقه ندارم، ولی عاشق روزنامه خواندن هستم. قبل از خواب همیشه وقتی را برای خواندن روزنامه اختصاص میدهم. کلاس کنکور شما در حال حاضر چند شعبه دارد؟ فعلاً ۲ شعبه. اما تا چند سال آینده در تمام مناطق ایران کلاس کنکور دایر خواهم کرد. کیفیت برگزاری آن خیلی اهمیت دارد. اگر افرادی واقعاً توانایی پرداخت هزینه کلاس را نداشته باشند مراعاتشان را میکنیم. در ۱۰ سال آینده خودتان را در کجا میبینید؟ خیلی فکرها دارم، ولی سعی میکنم در هر کاری که انجام میدهم اول باشم. اگر بتوانم، دوست دارم کارآفرینی کنم دلم میخواهد روزی ۵۰۰ هزار کارمند داشته باشم نه اینکه از آنها سوء استفاده کنم، با هم کار کنیم و برای آنها شهرک مسکونی درست کنم. به هرحال از اینکه بتوانم به زندگی دیگران کمک کنم خیلی خوشحال میشوم. پول چقدر برای شما اهمیت دارد؟ در مرحله سوم زندگی است. دوست داشتن و محبت بین آدمها، صداقت و گذشت، قبل از پول اهمیت دارد. پول برای گردش سرمایه و ایجاد اشتغال خوب است. مگر یک آدم به تنهایی چقدر احتیاج به پول دارد؟ منبع: http://sharifnews.com |
|||
01-20-2013, 12:03 AM
ارسال: #3
|
|||
|
|||
مصاحبه با شهرام فخار کسی که پیشنهاد شو نمی تونی رد کنی!!!
مک دونالد ، KFC ، پدرخوانده و … نامهایی است که رستورانهای زنجیرهای دنیا به خود دیدهاند. پدر خوب اما از ایران چنین کاری را آغاز کرده و میرود که در روسیه، آلمان، امارات متحده عربی و … پا جای پای بزرگان بگذارد.
شهرام فخار لیسانس MBA و فوقلیسانس HCCP و مدرس صنعت غذا است که چندین دوره مدیریت و مدیریت استراتژیک دیده و در سال گذشته نیز به عنوان کارآفرین نمونه جوان معرفی شده مبتکر و بنیانگذار پدر خوب، همان پیشنهاد خوبی است که نمیتوانی آنرا رد کنی. فخار میخواهد سفیر حسن نیت ایران با صدور غذای سالم و لذیذ ایرانی به دنیا باشد و حالا عمدتاً به کیفیت میپردازد تا به گسترش شعبات، خبرنگار ما انگیزههای شهرام فخار را در سازماندهی هزاران شغل به واسطه پدر خوب جویا شده است. *** از چه زمانی با دنیای کار و تلاش و حضور مؤثر در اجتماع آشنا شدید و مشوق و انگیزه شما در این زمینه چه رویدادها یا افرادی بودند؟ ـ از پانزده سالگی (۱۳۶۹) شروع به فعالیت تجاری و اقتصادی در زمینه رستوران داری کردم علاقمندی به ورزش نیز سرگرمیهای مرا در تیمهای فوتبال شاهین، پورا و جوانان پرسپولیس آن زمان همراه با کار رقم میزد. البته مشوقین اصلی من در کارم مادرم و استاد جعفر کاشانی پیشکسوت عزیز باشگاه شاهین و پرسپولیس، همین طور حاج محمود زارعی بودند که نقش بسیار عمدهای در شکلگیری شخصیت اقتصادی من داشتهاند. چه شد که در بین این همه شغل، مدیریت خدمات رستورانداری و توزیع غذا را انتخاب کردید؟ ـ من فعالیتهای اقتصادی زیادی داشتهام که بعضی وقتها اصلا ربطی به هم نداشتهاند، مثلا مدتی افتخار شغل خبرنگاری را داشته یا برنامهسازی تلویزیونی و سینمایی را عهدهدار بودم. در صنعت طیور نیز فعال بودهام (به مدت ۴ سال در واحد تولید جوجه یک روزه کار میکردم که نزدیک به ۳۰ درصد جوجه موردنیاز کشور را تامین میکرد). بعد از یک وقفه به علت علاقه شدید به رستورانداری به فکر این افتادم که تنوع غذای سالم و با کیفیت و نوع خاصی از رستورانداری را ارائه بدهم و به لطف خدا موفق شدم. از آنجا که همواره از خدا کمک خواستهام نه بنده خدا، خدا همیشه یار و یاور من بوده است. افتخار هم میکنم با ایجاد و تاسیس رستوران پدر خوب و پس از آن توسعه زنجیرهای پدر خوب توانستهام بالغ بر ۱۵۰۰ شغل پایدار و افزون بر ۱۲ هزار شغل غیرمستقیم ایجاد کنم که این را بالاترین خدمت به جامعه میدانم؛ چرا که معتقدم تمام عوامل مؤثر فقر و فحشا و ناراحتیهای اجتماعی ناشی از بیکاری است. با توجه به گستردگی پدر خوب، در حال حاضر چند شعبه در تهران، سایر شهرستانها، جزایر و مناطق آزاد و در خارج از کشور دارید؟ ـ بیش از ۶۰ شعبه در کل کشور داریم، ۴ شعبه در مناطق آزاد کیش و قشم و ۲۸ شعبه هم در تهران و ۱۰ شعبه نیز در حال راهاندازی است که تا پایان خرداد ماه سال جاری، انشاالله مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. در آینده نزدیک در کشور اوکراین (شهر کیف) و در آلمان (شهر اشتوتگارت) پدر خوب دایر میشود و در واقع اولین برند صادرات غذای سالم و لذید خواهیم بود. هم اینک روزانه ۲۵ هزار نفر از غذاهای رستورانهای زنجیرهای پدرخوب استفاده میکنند. تنوع غذایی اعم از فست فود یا سایر غذاها در پدر خوب چگونه است؟ نوع غذای پدر خوب در واقع انحصاری بوده به طوری که تمام غذاهای ما، بدون استفاده از روغن تهیه میشود. اوایل سال جاری در جلسهای با مدیران استراتژی مجموعه پدر خوب را بر این اساس پایهریزی کردم که با هماهنگی در بالا بردن کیفیت و داشتن تنوع غذایی در مجموع، حمایت از مصرفکننده و مشتریمداری و بهرهوری و تعدیل قیمتها در سیاستهای کاری مجموعه پدر خوب انجام شود که به امید خدا این امر تا شهریور ماه سال جاری به نتیجه میرسد. پذیرش برند پدر خوب و اقبال عمومی آن نتیجه چیست و جامعه چه برخوردی با آن دارد؟ توجه کنید بیشترین شعبه رستوران در ایران را پدر خوب داراست. هم اینک بیش از ۷۰ درخواست تقاضای نمایندگی در کشور داریم، اما امسال سیاست توسعه به سرعت نخواهیم داشت بلکه با مدیریت دقیق و کارشناسی، رسیدگی به اهداف ذکر شده مدنظر خواهد بود احتمالاً در سال جاری تنها ۱۰ شعبه جدید دایر خواهد شد. پدر خوب آیا واقعاً همان پیشنهادی است که نمیتوان آن را رد کرد، چرا؟ ـ رستوران پدر خوب متعلق به همه ایرانیان است بنده یک وسیله هستم در جهت راهاندازی مجموعه و هدایت این گروه ـ به امید خدا در سال ۹۱ با بهتر عمل کردن در زیرساختارهای مجموعه و بالابردن کیفیت غذا، حذف مواد نگهدارنده از جمله روغن و جوش شیرین، استفاده از مواد اولیه خوب و ایجاد اشتغال پایدار برای مردم عزیزمان در واقع این همان پیشنهاد خوبی است که نمیتوانی ردش بکنی. این یک افتخار است که در کوتاهمدت در کشور و حتی خاورمیانه پدر خوب جایگاه بسیار عالی در بین هموطنان پیدا کرده حتی با بررسیهای به عمل آمده در خاورمیانه هیچ برند محلی همانند پدر خوب عمل نکرده است که این را از الطاف خداوند و حمایت مردم عزیز میدانم. در سال حمایت از تولید ملی با توجه به اینکه مردم ایران با نامهایی مانند مک دونالد، KFC و … آشنا هستند چه تنوع یا برنامههایی دارید تا پدر خوب جایگاهی هم طراز یا بالاتر از برندهای اروپایی، آمریکایی برای ایرانیان داشته باشد؟ ـ ممنونم از طرح این پرسش. در واقع پاسخ به این سوال حرف و درد و دل من است. مقام معظم رهبری بیدلیل امسال را سال تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی اعلام نکردند. ایشان و مشاورین ایشان با کارشناسی و بررسی دقیق، نقاط ضعف کشور را به خوبی شناسایی میکنند. بنده با ۲۹ سال سن و با مبلغ ۳ میلیون تومان سرمایه، «پدر خوب» را راهاندازی کردم. نه خانواده پولداری داشتم و نه خودم پولدار بودم و به هیچ عنوان به هیچ گروه سیاسی هم وابسته نبوده و نیستم. خانوادهام در حد متوسط است که بیشتر به تحصیلات و سلامت زندگی کردن اهمیت میدهند. ببینید من هیچگونه حمایتی از سوی دولت نشدهام. هیچ تسهیلات بانکی دریافت نکردهام، اما امسال در صورت عمل به شعار رهبری به حمایت احتیاج داریم. طرح و برنامه من اگر مورد توجه و حمایت جدی قرار گیرد بیشتر از ۱۰ هزار شغل پایدار ایجاد خواهد کرد و موجب صعود چشمگیر اقتصادی خواهد شد. به عنوان کسی که برتر از مک دونالد و KFC عمل میکند بدون ابزار و حمایت تا اینجای کار، پیشرفت صورت گرفته است، اما توسعه بیش از این، بدون حمایت دولت عملا با سختی ممکن خواهد شد اگر از تولیدکننده وطنی به درستی حمایت شود تسهیلات بانکی با درصد پایین همراه با تضمین خرید محصولات ارائه شود تولید کنندگان با تمام کشورها صاحب صنعت رقابت خواهند کرد. مگر KFC و مک دونالد و دیگران کی هستند؟ شما در آن رستورانها برند را میخورید نه غذا. بنده الان جایگاه مشخصی ندارم و نمیدانم تولیدکننده هستم یا کارآفرین! من و امثال من مظلوم واقع شدهایم. میخواهم تولید محصولات خودمان را با فرمول خودمان انجام دهم، اما حمایت نمیشویم. در زمانی که بیشتر مجموعهها اکثراً در حال تعدیل نیرو هستند، طرحهایی برای اشتغال هزاران جوان ایرانی دارم، اما متاسفانه ابزار کار ندارم. بسیاری از وزرا و مسئولین در همایشها و سمینارهای مختلف از بنده تقدیر میکنند، اما این لوحها و کف زدنها به تنهایی برای پیشرفت کارم مؤثر نیست ـ من باید حمایت بشوم و بتوانم بیش از این کارآفرینی کنم. مهمترین و بهترین کار من ایجاد اشتغال برای جوانان کشورم بوده که توانستهاند چتر حمایت برای خانوادشان باشند. چرا در سال حمایت از تولید ملی در کار ما سنگاندازی میکنند!؟ چرا ما نباید حمایت شویم؟ من تمام زندگی و وقت خانوادگی و شخصیام را صرف این کار کردهام، زیرا حامی اصلی من اول خداوند و بعد همین مردم بزرگوار هستند. برای درک شرایط و انتظارات ما، پیشنهاد میکنم تا وزارت بهداشت از کارشناسانش بخواهد چند روز در یک رستوران پدر خوب کار کنند، آن وقت متوجه میشوند که تولید یک پیتزا یا ساندویچ در این سطح کیفیت با چه مشکلاتی همراه است. مگر مکدونالد از کجا شروع کرد؟ از یک زیرپله. ما ایرانی هستیم و از نظر فکر و مدیریت و ابتکار یک پله بالاتر از خارجیها قرار داریم اما مشکل حمایت داریم. صنعت نساجی ما کجا رفته؟ وزارت بهداشت بیاید بازوی ما در کیفیتر کردن غذا باشد، نه اینکه فقط روی کاغذ حرف بزند. بیایند عمل کنند درد ما را متوجه بشوند. با پشت میزنشستن کاری درست نمیشود در بخش اماکن عمومی که تا حالا با ما همکاری داشتهاند توقع بیشتری داریم. از نیروهای انتظامی در سوء پیشینه پرسنل برای استفاده از پرسنل خوب و مورد تایید استفاده کنیم. از وزارت کار و تعاون تقاضا داریم افراد حاذق و خوب به ما معرفی کنند، از وزارت صنعت و تجارت تقاضا دارم بیشتر روی قیمتها توجه داشته باشند، روی قیمتگذاری غذاها به صورت کارشناسی بحث شود نه غیر کارشناسی. ببینند این غذای تولید شده با چه هزینهای و سختیهایی آماده میشود، در واقع ما خواهان نظر کارشناسی در همه موارد هستیم. بنده میخواهم محصولات پدر خوب را خودم تولید کنم. برای این کار باید در شهرک صنعتی زمینی مناسب به ما ارائه بشود که با دستگاههای خودمان محصولات صددرصد ایرانی تولید کنیم. من بیشتر از این دیگر توان ایجاد اشتغال ندارم، برای حمایت از تولید ملی منابع و حمایت مالی خوب میخواهیم. با سود ۲۶ درصد که نمیشود کار کرد. این هزینهها کمرشکن است و باعث یاس و رهاکردن فعالیت میشود، باید تولیدگران حمایت شوند، آن هم حمایت سازنده تا ما هم بتوانیم در کار خودمان موفق باشیم و روی پای خود بایستیم در آن صورت به شما قول میدهم مکدونالد و KFC حرفی برای گفتن نخواهند داشت. منبع خبرگزاری ایلنا |
|||
01-20-2013, 12:06 AM
ارسال: #4
|
|||
|
|||
محسن اصفهانیان بنیان گذار پوشاک گراد
اگر جزو طبقه متوسط جامعه هستید و برای خرید یک دست کتوشلوار مردانه برنامهریزی کردهاید ، بهترین مارکهای تولید داخل را احتمالا “هاکوپیان”،” گراد”، “ماکسیم” یا” ایکات” می دانید. اما به نظر می رسد نمیتوانید از قیمت مناسب و تنوع محصول در کتوشلوارهای ” گراد” چشمپوشی کنید.
گراد به چه معناست؟ “گراد” جامهای بوده است که ایرانیان باستان بر تن میکردهاند .این نام باستانی را ” محسن اصفهانیان” –مدیر عامل- برای این برند برگزید. نام: محسن اصفهانیان سال تاسیس گراد: ۱۳۷۰ نام شرکت : گراد آفرین http://www.gerad.ir محصولات: انواع پوشاک مردانه کت و شلوار، پیراهن، تیشرت، کروات، پاپیون، جوراب، لباس زیر، کیف، کفش، کمربند، دکمه سردست و انواع لباسهای زمستانی سال ۱۳۷۶ابتدای راه بود و آموزش و تحقیق .محسن اصفهانیان -مدیر عامل- به همراه محمودی -عضو هیات مدیره- برای آموختن طراحی و تکنولوژی روز دنیا در کارخانه های مطرح جهان راهی نقاط گوناگون دنیا شد. (کشورهایی مثل آمریکا، ایتالیا، آلمان) و با آموختن دانش نوین صنعت پوشاک برای پایه گذاری روال جدیدی در تولید و بومی کردن صنعت پوشاک کشور به ایران بازگشت. او از بدو سرمایهگذاری برای افزایش میزان تولید، برنامهریزی گستردهای برای آموزش پرسنل داشت، بهگونهای که تعداد زیادی از تکنیسینهای گراد، دورههای آموزشی مختلفی در معروفترین انستیتیوهای مد و پوشاک از جمله موسسه معروف ” مولر” در آلمان گذراندهاند. اصفهانیان، خط تولید ” گراد آفرین” را تا سال ۱۳۸۳ گسترش داد به نحوی که ۴۰۰ کارگر و تکنیسین ، روزانه ۳۰۰ دست کتوشلوار مردانه تولید می کردند. وی بعدها تعداد کارگران شرکت را به ۶۰۰ نفر رسانید تا ظرفیت دوختودوز ۴۰۰ دست کتوشلوار در این کارخانه امکان پذیرشود. امروزه، آنگونه که مدیران گراد آفرین میگویند، فروش سالانه گراد، فراتر از ۱۵۰ هزار دست کتوشلواراست که ازطریق افزایش شیفت کاری کارگران امکانپذیر شده است. گراد پس از هاکوپیان، دومین تولیدکننده تمام صنعتی پوشاک درایران است که البته درمقایسه با هاکوپیان، خط تولید و توان نرمافزاری و سختافزاری مدرنتری نیز دارد. گراد: هر آنچه از طرح و رنگ بخواهید. شما به هر شکل و سایزی در گراد میگنجید! گراد، سایزبندی محصولات خود را براساس متد موسسه مولرآلمان، تنظیم کرده است بنابراین، نخستین تولیدکننده ایرانی است که برای ۹۵ درصد مردان ایرانی در ۹گروه سایزی، کتوشلوار تولید میکند. ادعای مدیران شرکت گراد آفرین این است که تولیدکننده رقیب آنها-هاکوپیان- براساس متد مولر، تنها در سه سایز کتوشلوار تولید میکند اما تعداد سایزهای گراد، سه برابر این تولیدکننده قدیمیو پرطرفدار است. بنابراین اگر خیلی چاق هستید یا خیلی کوتاه آفریده شده اید یا در هرصورت، اندازهای منحصربهفرد دارید، بهطور قطع، کتوشلوار برازنده شما درمیان محصولات گراد موجود است ! گراد جامه ای با نام های کهن- در جستجوی محبوبیت در عین اصالت محصولات گراد، براساس نامهای ایران باستان نامگذاری شده است بهطور مثال، ایساتیس- نام قدیمییزد- یا سورن- به معنی نیرومند- و کلاردر –نام رشته کوهی در استان چهارمحال بختیاری و نامهایی از این دست، بر کتوشلوارهای گراد حک شده است. هرچند نامهای قدیمی و کهن بر محصولات گراد گذاشته شده اما نکته مهم این است که تولیدات گراد، برای افراد ۱۸ ساله تا ۵۰ساله طراحی شده و همان گونه که اشاره شد، در ۹ سایز به خریداران عرضه میشود. نانو گراد در راستای ارتقای سطح کیفی و نزدیک شدن به استانداردهای روز دنیا این شرکت موفق به تولید پوشاک با خاصیت ضدلک، ضدآب، ضدحساسیت، ضدتعریق و آنتیباکتریال شده است. الیاف به کار رفته در این پوشاک نشأت گرفته از طبیعت است و با استفاده از آن، مصرف سرانه آب و پودرهای شوینده کاهش مییابد که این مساله افزایش عمر پوشاک را به همراه دارد. به جز کتوشلوارهای معروف به نانو گراد، دیگر پوشاک نانو، ازجمله جورابهای نانو در فروشگاههای گراد وجود دارد که نسبت به جورابهای معمولی، بوی بسیار کمتری دارد. برند گراد در سایت رسمی شرکت، این گونه خود را معرفی می نماید: راه گراد:ارتقا کیفیت زندگی از طریق تامین آراستگی جامعه گراد برندی خوشنام و قابل اطمینان برای تمامی کسانی است که به آراستگی و پوشش خود می اندیشند.ما از قبل به نیازهای مشتریان خود توجه داریم و با نوآوری و بکارگیری فن آوری های نوین طراحی و تولید، جدیدترین پوشاک و محصولات مکمل مورد نیاز آنان را با برترین کیفیت و مناسب ترین قیمت ها و هماهنگ با شایسته ترین مدهای منتخب، در اختیار آنان قرار می دهیم. گراد، سازمانی تعالی خواه و استراتژی محور است که خلق ارزش و تامین رضایت مشتریان را از طریق ارائه محصولاتی با کیفیت برتر و هماهنگ با مدهای منتخب جستجو می کند و برای دستیابی به آن، از یک سو با ایجاد شرایط مطلوب کاری، فرصت لازم برای کسب مهارت ها و بروز شایستگی ها را برای کارکنانش فراهم می آورد و ارتقا کیفیت زندگی ایشان را از طریق تامین حقوق مادی و معنوی آنها جستجو می کند و از سویی دیگر روابطی پایدار با تأمین کنندگان را تعقیب می نماید. رعایت نظم، شایسته سالاری، احترام به کرامت انسانی و صداقت از جمله باورهای گراد در ایجاد محیطی مناسب برای پرورش و توسعه است، این درحالی است که احترام به محیط زیست را احترام به خود تلقی می کند و نسبت به وارثان آتی آن احساس مسؤولیت کرده، به قوانین و ارزش های فرهنگی و اجتماعی احترام گذاشته و از پتانسیل های آن به طور هوشمندانه استفاده می کند. تمامی افراد جامعه که به آراستگی خود اهمیت میدهند مشتریان امروز و فردای گراد هستند و برای دستیابی و توسعه مشتریانی پایدار، ضمن استفاده مستمر از فن آوری های نوین و علوم مدیریت، شایستگی های خود را در انعطاف پذیری، نوآوری هوشمندانه و کیفیت برتر محصولات جستجو می کند، « تا نشان گراد همواره مترادف با نوآوری، خوشنامی و اعتماد باشد.» منبع : مرجع علوم مدیریت ایران |
|||
|
01-20-2013, 12:32 AM
ارسال: #5
|
|||
|
|||
رستوران های زنجیره ای شیلا، مبتکر اولین هاتداگ واقعی ایران
گروه مشاوران به تدریج به کار شیلا سامان دادند؛ از آرم و لوگوی جدید گرفته تا تغییرات در ساختار شیلا را شکل دادند و به بیانی دیگر، شیلا از همین زمان پوستاندازی کرد و به شکل کنونی رسید.
«مجید میری» خالق رستوران های زنجیره ای فست فود شیلا، ۳۷ ساله است و کارشناسی ارشد گیاه پزشکی دارد. وی هم اکنون عضو هیات مدیره رستورانهای زنجیرهای شیلا است و برنامه های جدیدی برای ایجاد یک برند دیگر در صنعت غذا در سر دارد. در کار کشاورزی هم سر رشته دارد و در مزرعههای بزرگی کار کرده است، اما به قول خودش چون این طور کارها، ارضایش نکرده و بدلیل این که دوست داشته کنترل کارهایی که انجام میدهد را خود در دست داشته باشد، به فکر راه انداختن رستوران افتاده است. از کودکی به غذا و کار کردن در این حوزه علاقه داشته است. وی از شکست نترسیده و مطالعه کتابهای روانشناسی و موفقیت، از علاقهمندیهای وی است. سال ۷۲ در اولین سال دانشگاهش، کتاب «به سوی کامیابی» آنتونی رابینز را خوانده و معتقد است این کتاب جرقهای در زندگیاش ایجاد کرد و بعد از آن کاملاً از این رو به آن رو شده است. وی اولین تجربه اش در فست فود را سال ۱۳۷۹ در مغازه کوچک ۱۵ متری آغاز کرده است. متن زیر حاصل گپوگفت چند ساعته سایت لقمه با وی است که آن را در ادامه میخوانید. لطفا رزومه کوتاهی از خود بگویید. من ازکودکی به غذا و کار های مرتبط با آن علاقه داشتم. گرچه قبل از اینکه وارد این حوزه شوم چندین کار دیگر را حتی در زمینه کشاورزی تجربه کردم اما در سال ۱۳۷۹ که تازه دانشجوی کارشناسی ارشد شده بودم با سرمایه گذاری شخص دیگری، مغازه فست فود کوچکی به نام «هیلا» که ۱۵ متر بیشتر نبود را روبروی پارک ملت و در برج سایه با سه پرسنل در اختیار گرفتم. تنها رستوران های فست فود زنجیره ای در آن زمان، بوف، هایدا و آیدا بودند. * کار هیلا را از کجا شروع کردید؟ هیلا را از زن و شوهر جوانی گرفتیم که دیگر از کار کردن در آنجا خسته شده بودند و در یک بعدازظهر دستور پخت تمام غذاهایی که در آنجا سرو می کردند را به من یاد دادند و مغازه را تحویل داده و رفتند. در آن مغازه کوچک به جز یک دستگاه مایکروویو خانگی، ساندویچ میکر و برخی ابزار الات کوچک آشپزی امکانات و تجهیزات دیگری نبود. همبرگر، رست بیف و غذاهای دیگر را در خانه تهیه می کردیم و به مغازه میبردیم. پس از چند روز که به امور روزمره آن مغازه احاطه پیدا کردم، از آنجایی که همیشه به دنبال اتفاقات و کارهای خاص هستم، پرسوجو و جستوجویی کردم و متوجه شدم که چیزی که در ایران مرسوم به “هات داگ” است، در دنیا این گونه نیست. عکسی از هات داگ پیدا کردم و سعی کردم هات داگی مثل آن را تهیه کنم. از جمله نکاتی که به آن توجه کردم سس این ساندویچ بود. در ایران معمولا سس خردل به دلیل تندی و طعم خاص آن مصرف زیادی ندارد؛ ما سس خردل تند را با مواد دیگری مثل سس مایونز و ادویهجات ترکیب و سس خوش طعمی فراهم نمودیم. نکته دیگر نان این ساندویچ بود؛ در آن زمان نان مخصوص هات داگ در تهران وجود نداشت بنابراین با نانوایی صحبت کردم تا با سایز خاصی برایمان نان مخصوص تولید کند. نکته سوم که بسیار هم حیاتی بود و در حقیقت برگ برنده این ساندویچ شد، بسته بندی آن بود. برای سرو این هات داگ به دلیل اندازه کوچکش و به این دلیل که باید دیده شود، به دنبال جعبهای مخصوص گشتم، اما در اندازههایی که میخواستم پیدا نکردم، بنابراین بستهبندی جدیدی ابداع کردم. بزرگ ترین تمایزاتی که این هات داگ مخصوص داشت، اندازه نان کوچک، بسته بندی خاص آن وظاهر زیبای خود ساندویچ بود وقتی این هات داگ مخصوص را تهیه کردیم، شعاری با عنوان «اولین هات داگ واقعی تهران» را برای آن انتخاب کردیم که بسیار مورد توجه واقع شد. تبلیغاتم را از روز ۱۶ مرداد ۷۹ با همین شعار بر روی ورق های A4 دست نویس در طبقه همکف برج سایه که مرکز خرید بود و سایر طبقات آن که شرکت های بزرگی حضور داشتند، پخش کردم. در همان روز به کل واحدهای برج، هات داگ رایگان ارسال کردیم. بعد از آن، طی تنها چهار ماهی که از آغاز کارمان می گذشت، فروش آن مغازه کوچک، ۴ برابر افزایش یافت. کار بسیار سختی را در آن دوران تجربه کردم به نحوی که در یک ماه ۱۰ کیلو از وزنم کم شد. * عاقبت هیلا چه شد؟ ما در آنجا ۶ مدل هات داگ با سس های مختلف تهیه کرده و می فروختیم. اما بواسطه یکی از ویژگی های شخصیتی من که نمی توانم به کارهای تکراری بپردازم و تجربه کردن کارهای جدید را دوست دارم، پس از ۶ ماه کار در آن مغازه و یادگیری تمام مشخصات کاری رستوران در آن اندازه، تصمیم گرفتم که شعبه دوم را در بزرگراه کردستان راه اندازی کنم. در شعبه دوم هم فضای بیشتری داشتیم و هم به مراتب منو کاملتری قابل ارایه بود البته هر دو شعبه با مدیریت من فعالیت می کردند. این پروسه حدود یک سال و نیم طول کشید و بنا به اتفاقاتی از هیلا بیرون آمدم. البته هیچ وقت هم فکر نمی کردم که پس از این همه درس خواندن بخواهم فقط در یک مغازه کوچک که آن هم متعلق به خودم نبود، کار کنم. در همان زمان هم تقریباً درسم در دانشگاه تمام شده بود و با یکی از دوستانم مغازه ای کوچک را در خیابان ولی عصر روبروی خیابان مطهری اجاره کردیم که آنجا هم دقیقا ۱۵ متر بود. نام این مغازه را «شیلا» گذاشتیم و با شعار «مبتکر اولین هات داگ واقعی تهران» کارمان را آغاز کردیم. * چطور شد که نام شیلا را انتخاب کردید؟ شیلا، اسمی شاد و بینالمللی است و مردم به راحتی با آن ارتباط برقرار میکنند و تصور من هم این بود که شاید روزی این نام به صورت برندی بینالمللی مطرح شود. از سویی این نام شباهت زیادی به نام محل فعالیت قبلی من هم داشت و هر دو این موارد دلیل این انتخاب بود. * کار شیلا چگونه پیش رفت؟ کنار مغازه ما مغازه ساندویچی دیگری بود که می گفت اینجا اصلا مناسب رستوران نیست و ما کلاً روزی ۵۰ هزار تومان بیشتر فروش نداریم و پنج شنبه و جمعه اصلا بازار ندارد. اما من که کار فروش را از مغازههای کوچک هیلا یاد گرفته بودم در این مغازه هم خیلی خوب کار میکردیم و فروش بسیار خوبی داشتیم. البته یکی از دلایلی که خیلی خوب فروش داشتیم این بود که برخوردمان با مردم بسیار خوب بود. ما در آن زمان در مغازه کوچک مان، لپ تاپ داشتیم و فیشهای فروش را با همین لپ تاپ صادر و با پرینتر سوزنی چاپ میکردیم که بسیار برای مردم جای تعجب داشت. بعد از آن هر ماه قرعه کشی میکردیم و کارت اینترنت هدیه میدادیم. این نوع فروش، برخورد خوب با مردم و هدیهها بسیار موثر بود و الان پس از ۱۲ سال تجربه کار در رستوران می گویم که از عوامل فروش بالا، اول برخورد خوب، دوم برخورد خوب، سوم برخورد خوب و چهارم غذای خوب است. البته عوامل دیگر مثل تبلیغات هم دخیل است، اما برخورد خوب بسیار موثر است. بنابراین غذای خوب، بسته بندی خوب، برخورد خوب و خدمات جانبی خوب بسیار در فروش ما موثر بود. چند وقت بعد، مغازه ای دیوار به دیوار ما به نام «آیدا» باز شد و هر کاری که ما انجام میدادیم، انجام میداد. اما از این حرفها که بگذریم، سر سال وقتی آنها رفتند، ما آن مغازه را هم گرفتیم و شیلا را بزرگ کردیم و طراحی داخلی جدیدی انجام دادیم. از همان زمانها فکر می کردم که دیگر جای من آنجا نیست چون به فکرهدفهای بزرگتری بودم. شش ماه بعد از اینکه شعبه را بزرگ کردیم، شرکتی ایجاد و ثبت کردم و دفتری نزدیک به همین شعبه اول گرفتم. این پروسه خروج از مغازه خیلی سخت بود، چرا که جایگزین کردن افرادی به جای خودمان در مغازه که بتوانند همان سرویس را به مشتری ارایه کنند برای ما مشکل بود. * هدف تان از ایجاد شرکت و ثبت آن چه بود؟ تصور و هدف ما از ایجاد شرکت این بود که شرکتی برای خدمات و پشتیبانی رستوران راه اندازی کنیم، چون ما هنوز در ایران از این نظر فقیر هستیم؛ اما وقتی با آن مواجه شدیم، آن را خیلی دشوارتر دیدیم. همان زمان برای ایجاد شعبه به ما مراجعه می کردند، اما عقیده داشتم که باید شعبه دوم را خودمان راه اندازی کنیم شیلا به به همین علت در خیابان ستارخان، شعبه دوم مان را راه انداختیم و از همان به بعد، به فاصله ۶ ماه شعبه های دیگرمان را با مشارکت افراد دیگر راه اندازی کردیم. * زمانی که برای راه اندازی شعب از افراد دیگر استفاده کردید، این ترس را نداشتید که کار محرمانه تان لو برود؛ چرا که شما باید برای هر شعبه بحث آموزش را پی گیری می کردید؟ این پروسه بسیار پیچیده و مشکل است. بطور مثال در آن زمان فقط حدود ۱۵ نفربرای ۵ شعبه ما در دفتر مرکزی کار می کردند و من تمام روز برای هماهنگی و کار وقت صرف می کردم. فرآیند بسیار پیچیده ای بود که گذشت. * زمانی که کار خودتان را در هیلا و بعد در شیلا آغاز کردید، حرف و حدیث هایی هم برای کارتان در بین فامیل و دوستان وجود داشت؟ همیشه و در هر حال شما در معرض قضاوت مردم هستید و اگر بخواهید با نگاه همیشگی به این شنیده ها تصمیم گیری کنید به خطا خواهید رفت مطمئن باشید زمانی کاری موفق می شود که اعتقاد کامل به کارتان داشته باشید و با عشق و علاقه کارتان را ادامه دهید. بنابراین چون من همیشه دوست داشتم کنترل کارم در دست خودم باشد، همیشه راه های جدید را تجربه می کنم. من از زمانی که کشاورزی می کردم تا به حال، کلی شکست در زندگیام دارم و از این شکستها بسیار درس گرفتم. * شیلا از چه زمانی به صورت سیستماتیک عمل کرد؟ در سال ۸۶، ما ۹ شعبه داشتیم و متوجه شدم که دیگر نمی توانیم به درستی به جلو حرکت کنیم و در همان زمان بود که به فکر راه اندازی سازمان افتادیم. سازمانی که داشتیم سیستماتیک نبود و به دنبال راه حل با گروه مشاورانی که کارشان برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک سازمانها بود و در بازار بسیار موفق بودند قرارداد توتال سیستم بستیم تا ما را در کارهایمان راهنمایی کنند. این وضعیت خوب بود و اتفاقات خوبی در سیستم افتاد، قبل از این زمان گرفتاریهای ما آغاز شد. وقتی قصد ایجاد یک برند را دارید، هزینه بسیاری صرف خواهد شد که یا باید این هزینه را داشته باشید و یا اینکه باید آن را ایجاد کنید. تفاوت کار در ایران با بقیه کشورها این است که شماری از سدهای محکم بر سر راه یک فرد در این کار وجود دارد و زمانی که فرد نتواند هزینههای برندش را بپردازد، بدهی ایجاد خواهد شد. گروه مشاوران به تدریج به کار ما سامان دادند؛ از آرم و لوگوی جدید گرفته تا تغییرات در ساختار شیلا را شکل دادند و به بیانی دیگر، شیلا پوستاندازی کرد و واحدهای مختلف از جمله مالی، آر اند دی، منابع انسانی، فروش و بازاریابی، کنترل کیفی و … شکل گرفت. برای ایجاد این تغییرات، ۲ سال شعبه ای ایجاد نکردیم و در این مدت کارهای مان را سامان دادیم و سرمایهگذارهای جدید جذب سازمان شدند. بعد از ۲ سال، شیلای جدید با دکورهای جدید و نیروهای متخصص و آموزش دیده شروع به کار کردند. دستورالعمل هایی نوشته شد که شامل تمام جزییات مربوط به راه اندازی یک فست فود زنجیرهای کاملاً بومی است. با این شیوه شیلا پیشرفتی منطقی را پیش گرفت. سال ۸۹ اعلامی مختصرکردیم که شعبه واگذار میکنیم که در عرض ۶ ماه، ۱۰ شعبه به افرادی که واجد شرایط بودند واگذار کردیم. تا همان زمان من مدیرعامل شیلا بودم و برای ادامه کارمان شرکایی گرفتیم. بعد از آن اتفاقاتی افتاد که احساس کردم شیلا، دیگر شیلای من نیست و در فروردین ماه سال ۹۰ از مدیرعاملی استعفا دادم، اما هنوز عضو هیات مدیره شیلا هستم. * دلیل استعفای شما از شیلا چه بود؟ به همان دلایلی که قبلا هم از هیلا بیرون آمدم، چرا که من نمیتوانم به صورت مدوام فقط به یک نوع کار تکراری بپردازم و زمانی که تقریبا همه ابعاد یک کار را امتحان کردم باید کار جدیدی را آغاز کنم. زمانی است که آدم احساس میکند، نبودنش باعث تسهیل در پیشرفت کارها است و وجودش مانعی برای ادامه راه است، این زمان، زمان تغییر است. نکته دیگر این است که کار باید تحت کنترل خودم باشد و وقتی احساس می کنم که این موقعیت وجود ندارد به جایی میروم که بتوانم کاری مفیدتر انجام دهم. * ترسی از شروع دوباره ندارید؟ به هیچ وجه از شروع دوباره ترس ندارم، چون احساس می کنم همه این اتفاقات تجربه است و اعتقاد دارم که هر اتفاقی که امروز میافتد، یک قسمت از مسیر زندگی است و انسان ها در این مسیر، زندگی می کنند. همچنان که در قرآن جمله ی وجود دارد که معنی اش این است: بعضی مواقع آن چیزی که برای شما اتفاق می افتد دقیقا آن چیزی نیست که فکر میکنید و در آینده حکمت آن مشخص خواهد شد. البته هر کدام از ما سهمی داریم که باید در مملکت مان کاری انجام دهیم؛ بنابراین من که از همان ابتدا بسیار به غذا و کار غذا علاقه داشتم و حتی در دانشگاه هم توان بورسیه برای ادامه تحصیل در رشته خودم را داشتم ولی به ادامه این مسیر بیشتر علاقمند بودم. * هم اکنون از کاری که می کنید راضی هستید؟ از موقعیتی که در آن قرار دارید راضی هستید؟ الان بسیار خوشحال هستم و چون به انجام کار مستقل علاقه بسیار داشتم که حتی افت و خیزهای موجود هم مانعی برایم نشد. در این مورد، نمی توانید حتی یک نفر را پیدا کنید که از راه سالم درآمد داشته باشد و روند و جریانی پر افت و خیز در زندگی اش نداشته باشد. در عین حال وقتی سرگذشت زندگی برخی افراد موفق را می خوانم، با خودم می گویم که افت و خیزهای من در برابر آنها چیزی نیست. من در دو سه سالی که در شیلا خیلی شرایط سخت شده بود یعنی به جایی رسیده بود که تقریباً اکثراطرافیانم نا امید شده بودند بسیار امیدواربودم و ایستادم؛ یعنی زمانهایی بود که آن قدر فشار مشکلات شدید بود که امید از بین میرفت. سوخت زندگی آدمی امید است و اگر امید نباشد، همه چیز بی معنی میشود. * خواندن کتاب های روانشناسی و موفقیت را توصیه می کنید؟ من اولین کتابی از این نوع که خواندم، «به سوی کامیابی» آنتونی رابینز بود که این کتاب جرقه ای در زندگی من ایجاد کرد که زندگی ام کاملاً از این رو به این رو شد. بنابراین خواندن این نوع کتاب ها حتماً موثر است با در نظر گرفتن این نکته که باید خوب آموخت و بعد عمل کرد و پشتکار داشت و حتما باید در کار صداقت وجود داشته باشد کنند. در کار تجارت باید حواس تان به چهار مورد مهم باشد؛ وارد بودن به دانش حسابداری، داشتن سرمایه، برنامه ریزی و دانستن قانون. در این صورت است که تجارت موفقی خواهید داشت، از طرفی باید فروشنده خوبی باشید و کسی که بتواند بهتر فروش کند، موفق تر است. * به نظر شما تحصیلات آکادمیک چقدر در موفقیت موثر است؟ به نظر من، فقط گذاراندن یک دوره از تحصیلات آکادمیک خوب است و گذراندن دورههای کاربردی تکمیلی لزومی به تحصیل مجدد در دانشگاه ندارد بلکه میتوان دوره فشرده آن را در موسسات دیگر بیشتر به صورت کارگاهی و عملیاتی گذراند چرا که تا زمانی که تجربه عملی و حرفه ای وجود نداشته باشد، کسی موفق نمی شود. البته اگر تحصیل و تجربه هر کدام در جای درستی اتفاق بیفتد، حتماً به موفقیت منجر می شود. * بیشتر به کدام رستوران ها می روید؟ فست فودهای خوبی مثل دهکده، پرپروک، آپاچی و رستورانهایی مثل بیکس، لوپه تو و … تعداد آنها واقعا زیاد است! * آدم شیکمویی بودید؟ بله هنوز هم هستم. البته حواسم به رژیم غذایی خودم هم هست، چرا که وقتی که به یک رستوران میروم دوست دارم با اطمینان خاطر متنوع و با اشتها غذا بخورم. گفتگو: محمدصالح حجت الاسلامی منبع سایت لقمه |
|||
01-20-2013, 12:35 AM
ارسال: #6
|
|||
|
|||
فاطمه طریقت منفرد، بانوی اول رستورانهای ایران
رستورانداری شغل آبا و اجدادی خانواده پدری خانم فاطمه طریقت منفرد است و افتتاح هانی به دست خانم طریقت در اسفند ۱۳۵۹ یک گام بزرگ بود. فاطمه طریقتمنفرد؛ مؤسس رستوران “هانی” در تهران از ۲۷ سال پیش کار خود را آغاز کرد؛ اگرچه در آغاز کار با مخالفت جدی پدر خود روبهرو بود، اما پشتکار این زن با اراده باعث شد این رستوران در رده رستورانهای معروآتش برای خیلیها پایان دهنده دوره مهمی از زندگی است؛ چه بسیار کسانی که خاکسترنشین آتشی شدهاند که هرگز مهار نشد؛ اما اگر شما فاطمه طریقت باشید همه چیز متفاوت خواهد بود.
برای خانم طریقت همه چیز از یک آتش سوزی شروع شد، دقیقا ۳۲ سال پیش، کارخانه چمدان سازی حاج اکبر کبریتچی سوخت و اعتبار خاندان بر باد رفت، همین شد که خانم خانه به فکر شغل آبا و اجدادی افتاد و تصمیم گرفت به کمک همسرش بیاید. وی با وجود تمام مخالفتها آستینها را بالا زد و سراغ سیخ کباب و دیگ برنج رفت. فاطمه طریقت منفرد، موفق شد رستورانی را راه بیندازد. رستورانی که دقیقا یک روز قبل از تولد آخرین فرزندش افتتاح شد و نام «هانی» پسر سوم خانواده را بر خود گرفت نامی که حالا برای خود برند بزرگی به شمار میرود. رستورانداری شغل آبا و اجدادی خانواده پدری خانم فاطمه طریقت منفرد است؛ تقریبا تمام مردان خانواده او به این حرفه اشتغال داشتهاند؛ پدرش نیز رستوران طریقت را در سال ۱۳۱۷ راه اندازی کرد، اما افتتاح هانی به دست خانم طریقت در اسفند ۱۳۵۹ یک گام بزرگ بود. خانواده طریقت، خانواده بزرگ و مذهبی بود که کار کردن زنان در آن عیب بزرگی به شمار میرفت و دختران حق نداشتند بیشتر از مقطع ابتدایی تحصیل کنند. آنها باید آماده می شدند تا همسری خوب و مادری مهربان باشند. فاطمه نیز همینگونه و براساس سنت قدیمی خانواده بزرگ شد و برخلاف میل باطنی به اجبار پدر ازدواج کرد که این وصلت با وجود ۵ فرزند (۴پسر و یک دختر) در بیستمین سال به جدایی کشید و فاطمه به تنهایی بار رستوران داری را به دوش کشید. احترام به قانون، داشتن نظم و انضباط در کار و عشق به ایران از خصوصیتهای مهم این زن برجسته است، رمز موفقیت وی در حیطه کاری، نکته سنجی و ریزهکاریهایی است که شخصا” و با نظارت کامل وی انجام میپذیرد. هماکنون روزانه حدود ۶۰ منوی غذا سرد و گرم در رستوران هانی سرو میشود که رضایت مشتریهای ایرانی و خارجی را به خود جلب کرده است. راز موفقیت مدیر رستوران هانی از زبان خودش خیلیها میپرسند که راز این موفقیت چیست؟ باید بگویم رمز اصلیاش این است که من هیچ وقت از زیر کار در نرفتهام، حتی شاید خیلی وقتها پیش آمده که کارم را به خانواده ترجیح دادهام که درست هم نبوده؛ اما خب کاری که من انجام میدهم مسئولیت سنگینی دارد و حتی فکر میکنم کمتر از کار یک پزشک نیست، چون یک اشتباه ممکن است حوادثی را به وجود بیاورد که جبرانش خیلی سخت باشد… با این وجود تمام این سختیها و خستگیها وقتی که مردم میآیند و به خاطر کیفیت کار تشکر میکنند خستگی از تنم بیرون میرود. خانم طریقت به شدت عاشق کارش است میگوید میتوانست بیخیال همه چیز شود ولی وجدان کاری و تعهد مانع است. شغل مردانه با کارگران مرد میدانم که این تصور برای خیلیها وجود دارد که رستورانداری یک شغل مردانه است. به عنوان یکی از معدود زنان رستوراندار ایرانی، هر چند منش و شخصیت رفتاری افراد را مهمترین عامل در انتخابشان برای کار میدانم اما معتقدم کار کردن با آقایان راحتتر است. به خاطر همین بیشتر کارمندان رستورانم را مردها تشکیل میدهند. در آشپزخانههانی هر چند خودم سرآشپز و رئیس هستم اما تمام آشپزهای مشغول به کار که تحت تعلیم خودم بودهاند، مرد هستند. کارگران در عین راضی بودن از مدیریت خانم طریقت؛ ایشان را به عنوان تنها و یگانه قدرت مسلط بر کار پذیرا هستند. هیچ وقت اینطور فکر نکردم که رئیس رستوران هستم پس باید فقط بروم و بیایم و یک نظارت از راه دور داشته باشم. من روی کارم و غذایی که به دست مردم میرسد نظارت کامل دارم چون کارم را فوقالعاده دوست دارم، خودم از ۱۵سالگی کار کردهام و از ۲۷سالگی رسما وارد رستوران شدم. کارآفرینان نباید فقط از دولت انتظار حمایت داشته باشند من به عنوان یک کار آفرین به حمایت دولت نیاز دارم، البته برای گسترش کارآفرینی فقط و فقط نباید از دولت انتظار داشته باشیم. اگر از مشکلات خود و همکارانم بخواهم بگویم این است که ما سه برابر حد نیاز کارگر داریم، چرا که به علت تورم زیاد و گرانی خانه و اجاره بها اکثر کارگران خانوادهشان در شهرستان به سر میبرند و آنها باید مرتب به خانوادهشان سرکشی کنند. ما هم در غیبت آنها از نیروهای دیگر استفاده میکنیم و این باعث شده کارگر هر مجموعه به سه برابر افزایش و هزینه سرباری را برای واحد ایجاد کند. بیمه، حقوق و موارد دیگر. جوابگویی وزارت دارایی بدون توجه به موارد بالا واحدها را ممیزی میکنند که تو اگر فروش نداری چرا آنقدر کارگر داری؟ ممیز هم حق دارد، ولی به نظر بنده باید اطلاعات در این مورد کسب شود تا ممیز هم بتواند عادلانه تصمیم بگیرد. از مسئولان درخواست می کنم که تمهیدات و تسهیلات را برای ایجاد کار در مملکت فراهم کنند تا قشرهای زحمتکش و کارآفرین از دور بیرون نروند تا جامعه دچار کمبود نگردند. ف تهران قرار گیرد. |
|||
01-20-2013, 12:38 AM
ارسال: #7
|
|||
|
|||
تاحالا کفش ملی پوشیدین؟
ایروانی از پیشتازان و بنیانگذاران صنعت مدرن کفش در ایران بود. او از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۷ شمسی بیش از ۵۲ شرکت در صنعت کفش و چرم و بیش از ۳۰۰ فروشگاه زنجیرهای کفش ملی در سطح ایران تاسیس کرد.
ژوزف شومپیتر اقتصاددان و پدر معنوی کارآفرینی جهان در تحقیقات خود نشان داده است که سطوح بالای زندگی دنیای غرب مدیون شرکتهای عظیمی چون IBM، ATT، GE، GM، RCA….. است. تا شرکتهای کوچک و بودجههایی تحقیقاتی این قبیل شرکتهای که دنیای غرب را دگرگون میکند. او اثبات کرده است که بهرهای که اینان به جامعه میرسانند بسیار بیشتر از سودی است که خود از آن حاصل میکنند. در ایران اما بنا به ساختار اقتصاد دولتی ظهور این نوع کارآفرینان همواره بنا به توزیع نابرابر قدرت و عدم امکان فرصتهای سرمایهگذاری و آشفتگی در سامانه اقتصاد دست کم در نوسان بوده است. به همین جهت بنا به مستندات تاریخی عمدهترین کارآفرینان ایران در دهه ۴۰ و اندکی در دهه ۵۰ به اوج سرمایه و تولید دست یافته و از این حیث جامعه ایران تنها اثری که از این مردان بزرگ در حافظه خود ثبت کرده مربوط به این دوره است. رحیم متقی ایروانی بیتردید یکی از این مردان بزرگ اقتصاد ایران است که نامش در تاریخ کارآفرینان ایرانی به نیکی یاد شده است. آخرین بار هفت ماه پیش از آنکه دار فانی را وداع گوید، در نامهای به علی سعید لو معاون اجرای رییسجمهور یادآور شد که با بازپس گیری مجموعه زنجیرهای کفش ملی میتواند بیش از ۰۰۰/۱۰۰ شغل تولید کنددکتر علی اصغر سعیدی استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران و فریدون شیرین کام محقق و پژوهشگر تاریخ اقتصاد ایران در این مقاله به زندگی و سرنوشت این انتروپرونر (کارآفرین نوآور) اقتصادی اشارات بدیعی کردهاند که پارهای از آن تا به امروز از دید کارشناسان تاریخ اقتصاد ایران مغفول مانده است. استفاده از تجربه بزرگان در طول زندگی یکی از شیوههای جدید در امر آموزش به ویژه آموزش نیروی کار در عصر جهانی شدن اقتصاد و دانش محوری است. در شرایط کشور ما که نیاز به کارآفرینی برای به حرکت درآوردن نیروی کار جوان روز بروز بیشتر احساس میگردد تکیه بر پیشگامان تحول اقتصادی در بخش خصوصی که تجربه بومی کردن دانشهای روز را داشتهاند از جمله امور مهم محسوب میشود. هدف این نوشته بررسی زندگی یکی از پیشگامان تاریخ اقتصادی ایران است. رحیم متقی ایروانی از پیشتازان و بنیانگذاران صنعت مدرن کفش در ایران بود. او از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۷ شمسی بیش از ۵۲ شرکت در صنعت کفش و چرم و بیش از ۳۰۰ فروشگاه زنجیرهای کفش ملی در سطح ایران تاسیس کرد. رحیم ایروانی در خانوادهای تاجر پیشه در شیراز بدنیا آمد. چند نسل پیشینان او همگی از تجار بزرگ شیراز و یک نفر از ملک التجارهای شیراز بودند. پدر بزرگ او اولین تاجری بود که تعدادی پمپ دستی به شیراز آورد. و همین امر باعث شد مردم چاههای بیشتری حفر نمایند. ایروانی با تمام سختی زندگی شم و بینش اقتصادی را از ۶ سالگی با کار در تجارتخانه پدر و پدربزرگش با کارهای مختلف و جز بهدست آورد. ایروانی در سال ۱۳۱۳ هـ.ش پس از اتمام دوره دبستان برای یادگیری زبان انگلیسی به کالج ستیوارت اصفهان رفت که تحت اداره هیات مرسلین کلیسایی انگلستان قرار داشت. سه سال در مدرسه شبانه روزی آنجا بود. این دوره نقش تعیینکنندهای در شیوه کار ایروانی گذاشت. او سخت کوشی، انضباط و نحوه رفتار با انسانها و نیروی کار را از شیوههای آموزش این مدارس که مبتنیبر شیوه مدارس عمومی انگلستان بود آموخت. مطالعه شیوه هدایت این مدارس نشان میدهد که آنها سعی میکردند که ضمن برقراری انضباط کامل در مدارس قواعد و احترام به قانون را از طریق انجام بازیهای مختلف در مدارس آموزش دهند. ایروانی در سال ۱۳۲۱ در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد. در دوران دانشجویی ضمن تحصیل به کارهای مختلفی مشغول شد. او در دانشگاه با انتشار نشریه “آیین دانشجویان” با کمک دوست خود عباس اردوبادی در حقیقت یک فعال دانشجویی محسوب میشد که نظرات دانشجویان را منعکس میکرد. این نظریات عمدتا ملی گرایانه بود. پس از پایان تحصیل در سال ۱۳۲۴ به آبادان رفت و شش ماه، به استخدام دادگستری درآمد. پس از آن پروانه وکالت گرفت و پنج ماه به کار وکالت پرداخت. در همین زمان چند ماه در بانک شاهی ایران کار کرد. این تجربه کوتاه مدت خدمت در بانک به همراه شم اقتصادی او که ناشی از کار در خانوادهای تاجر پیشه بود باعث گردید که در همه فعالیتهای اقتصادیش بر نقش حسابداری تاکید نماید. او پس از تحصیل و چندین کار مختلف از جمله تاسیس کارخانه برق فسا، ساخت پاساژ استاندارد در شیراز و تجارت کفش و کالاهای دیگر، سرانجام واردات کفش را با صنعت کفش جایگزین کرد و بزرگترین صنعت کفش و چرم در ایران و خاورمیانه را در طی دو دهه شکل داد. او که نماینده فروش شرکت معروف کفش سازی باتا در ایران بود و کفشهای لاستیکی از اروپای شرقی وارد میکرد، نخست پاساژی در خیابان خیام ساخت و پس از چند سال واردات کفشهای گالش از چک و اسلواکی با خرید دو دستگاه ماشین تزریق مواد لاستیکی، نخستین تولید کفش را آغاز کرد. در سالهای ۱۳۳۴- ۱۳۳۳ زمینی در اطراف مهرآباد خرید و فعالیتش را در آغاز به آنجا و سپس به پارک صنعتی اسماعیل آباد کیلومتر ۱۵ جاده کرج منتقل نمود. ایروانی با تجربه کالج ستیوارت در اصفهان، و بانک شاهی ترکیبی از نظمپذیری و دقت محاسبهگری در حسابداری را به هم آمیخت که با تکیه بر قواعد و قانون در کار در تمام فعالیتهایش منعکس شد و نمونه خوبی از یک کارآفرین ایرانی را پدید آورد. رحیم ایروانی از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۵۷ در کار تجارت و صنعت بود. او اولین شرکت خود را با نام شرکت سهامی باتا در تیر ماه ۱۳۳۰ به منظور صادرات و واردات کفش در سبزه میدان تهران و آخرین شرکت را به نام چرم خسروی نو در سال ۱۳۵۶ به منظور دباغی و چرمسازی به ثبت رساند. وی علاوهبر فعالیت اقتصادی در همین زمان به یک کار بزرگ اجتماعی دست زد که تا آن زمان در تاریخ ایران سابقه نداشت و نمونه انجام مسوولیت اجتماعی کارآفرین در جامعه محسوب میشد. شرکت کانون مشاوره اقتصادی در تیرماه ۱۳۴۳ به منظور تربیت ۲۲ کودک از دو ماهه تا دو ساله تاسیس شد تا در آینده این کودکان از مدیران بنگاه صنعتی او برگزیده شوند. دبیران آنها از بین افراد توانا و با تقوی انتخاب میشدند. سپس تصمیم گرفته شده بود که هزینه تحصیلی آنها، مقدم بر سایر هزینهها باشد. هوش بالا، سرسختی، ابتکار و نوآوری، راستگویی، سلامت نفس، توانایی رهبری ایروانی در نزد مدیران، همکاران و بسیاری از مدیران میانی باعث گردید به او از دریچه شخصیت کاریزمایی نگاه کنند. نحوه رفتار رحیم ایروانی در جهت برقراری روابط مستمر، با افراد پیش میرفت که در بسیاری موارد افراد جذب شخصیت و کار او میشدند. او سعی میکرد استعداد افراد را بیشتر مدنظر قرار دهد و آنها را در برنامههای اقتصادی خود جذب کند. همینطور وسایل پیشرفت افراد را تا حد امکان فراهم میکرد تا رضایت آنها حاصل گردد. او مرحله رضایتطلبی افراد را، با شیوههای مختلف به وفاداری آنها در گروه بالا میبرد. این مرحله برای نهاد خانوادگی بزرگی که او میساخت ضرورت داشت. او همیشه کفش ملی را سفره بزرگی میدانست که کارگران و مدیرانش باید در حفظ آن کوشا باشند. این مسالهای بود که او حتی بعد از ملی شدن این گروه صنعتی با ارسال توصیه به مدیران منتخب دولت بر آن تاکید میکرد. شیوه مدیریتی او ترکیبی از الگوی پدر سالاری با عقل گرایی و حسابگری همراه بود. در عین حال تلاش نمود به نحو کارایی از ابزارهای مدرن مدیریتی در جامعه ایران که هنوز روابط کارگری در مراحل ابتدایی قرار داشت استفاده نماید. برای ایروانی علم حسابداری به شدت اهمیت داشت. و به همه در بدو استخدام، کارآموزی حسابداری را با نوشتن دفتر روزنامه توصیه میکرد. بنابر این از دقت و محاسبه گری در کارها بسیار استقبال میکرد. ایروانی در شرکت کفش یونایتد، شرکت فالکو، گوستاو هوفمن و شرکت گابورو تنس ایران با سرمایهگذاران آلمانی شریک بود. در اتافوکو با ژاپنیها، ماشینسازی ملی با فرانسویها، و گود بلت ایران با انگلیسیها شریک بود. اما شیوه کار او به این شکل بود که بتدریج سهام و نقش مدیریت ایرانیها نسبت به خارجیها، را افزایش میداد. ایروانی علاوهبر تاسیس فروشگاه کفش ملی در سطح ایران و یکسانسازی قیمت در کل فروشگاهها توانسته بود به شوروی و اروپای شرقی کفش پوتین صادر نماید. ایروانی در طی بیش از ۳۰ سال فعالیت، توانسته بود در سال ۱۳۵۶ قریب به ۱۰هزار نفر را در شرکتهایش مشغول نماید. ایروانی سیاستهای مختلفی را در جهت رشد گروه صنعتی ملی در پیش گرفت تا خانواده بزرگ کفش ملی را ایجاد کند. ویژگی رحیم ایروانی تاکید بر نظم، آموزش، اهمیت امور مالی، توجه به مدیریت، نوآوری در کار، داشتن اصول اخلاقی، انتخاب مدیران برجسته، وفاداری به مجموعه گروه بود. او پشت دربهای بسته نمیایستاد و سعی مینمود بر اساس ظرفیتها و محدودیتهای موجود با استفاده از موقعیتها به توسعه بنگاههای خویش بپردازد . یکی از بارزترین تاثیر اقدامات او فروشگاههای کفش ملی است که به ساخت فضاهای خرید و زیباسازی شهرها کمک فراوانی کردند. فضاهایی که با رشد شهرنشینی یکی از مکانهای گردشگری مردم شهرنشین شده بود که نشانه امنیت شهرها نیز بود. رحیم ایروانی حتی بعد از مصادره اموال به شدت سعی داشت تا خانواده کفش ملی را مراقبت کند. با روی کار آمدن هر مدیر جدیدی به او تلفن میزد و تبریک میگفت و او را تشویق به حفظ گروه میکرد، زیرا معتقد بود که چند هزار نفر از طریق آن زندگی میکنند. او کارآفرینی بود که در سالهای پایانی نیز دست از ارائه طرحهای کارآفرینی بر نداشت. او در مصر کارخانه کفشسازی استاندارد را تاسیس کرد و نیز در سال ۱۳۷۱ به ایران برگشت و تقاضای تاسیس کارخانه کفشسازی کرد. با روی کارآمدن دولت جدید باز این تقاضا را تجدید کرد اما پاسخی دریافت نکرد. علی اصغر سعیدی – فریدون شیرینکام منبع روزنامه اقتصادی دنیای اقتصاد |
|||
01-20-2013, 12:39 AM
ارسال: #8
|
|||
|
|||
RE: مصاحبه با مستر دیزی اولین فست فود ایرانی
در اصفهان فروشگاهي هست به نام كوكو سرا
حدود 10 منو از كوكو داره طعم خوبي هم داره اسپري كود كامل سرسبز حاوي كليه عناصر مورد نياز گياه قابل استفاده براي تمامي گلهاي اپارتماني با استفاده از گياهان اپارتماني روح زندگي را در خانه هايتان جاري كنيد |
|||
01-20-2013, 12:41 AM
ارسال: #9
|
|||
|
|||
اکبرمشتی؛ برند معتبر بستنی در معروفترین شهرهای جهان
هم اکنون بستنیفروشیهای متعددی در شهرهای معروف جهان مانند لس آنجلس، پاریس، کلن و . . . با نام و اعتبار اکبر مشتی مشتریانشان را حفظ میکنند.
به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی تولید ایرانی، تابستان که از راه میرسد، بازار بستنی فروشها و آبمیوهفروشهای کنار خیابانها رونق میگیرد، صفهای مردم کنار باجه این – به قول خودشان- ویتامین فروشها، قد میکشد و آدم را مجبور میکند برای خنک شدن و فرار کردن از دست گرمای هوا و آسفالت و . . . چند ربع ساعت را توی صف بایستد. گرمای هوا بهانه خوبی است تا همه چیزهای خنک دستکم ۵۰ تا ۱۰۰ تومان گرانتر بشوند؛ تردیدی نیست که شما هم دست کم یکبار توی مغازه یا جلوی دکهای مجبور بودهاید که از میان آب معدنی گرم و ۲۵۰ تومان یا آب معدنی سرد و ۳۰۰ تومانی یکی را انتخاب کنید و بنوشید. با این همه این روزها خریدن بستنی به یکی از افعال روزمره تبدیل شد است؛ به چیزی شبیه یک آیین ایرانی – تابستانی! یا حتی یک کار گروهی و دسته جمعی شهری؛ بهانهای برای تفریح و شهرگردی عصرهای تابستان! جالب است که بسیاری از مغازهها و نهادهای خدماتی مثل مترو هم روی در ورودی خود نوشتهاند: لطفا با بستنی وارد نشوید! بستنیفروشیها در تهران دارند به یک جور پاتوق تبدیل میشوند، جایی برای محقق شدن قرارهای قبلی، اولین دیدارها و در بعضی موارد هم دیدارهای رسمی!!! بستنی؛ آرزوی دستنیافتنی ناصرالدین شاه تاریخچه بستنی در ایران، جالب و خواندنی است، اولین بار ناصرالدین شاه قاجار در سفر به فرانسه با بستنی آشنا شد. وی دوست داشت بستنی را به ایران بیاورد ولی چون تکنولوژی مناسبی برای این کار نداشت، هرگز نتوانست به آرزویش برسد،. اما جانشین وی، مظفرالدین شاه، در کاخ خود یک بستنی سازی ویژه برای درباریان تاسیس کرد. تا زمان جنگ جهانی دوم هنوز ایرانیها با بستنی آشنا نبودند. در زمان به قدرت رسیدن رضا خان مصرف بستنی در ایران عمومیت یافته بود. اکبر مشتی اولین کسی بود که در ایران بستنی فروشی داشت. در زمان به قدرت رسیدن رضا خان مصرف بستنی در ایران عمومیت یافته بود. اکبرمشتی؛ پدر بستنی ایرانی نام واقعی او اکبر مشتی ملایری بود که در سال ۱۲۵۷ هجری شمسی متولد شد. اکبر برای یافتن شغل از روستا به شهر رفته بود، وی قبل از اینکه به شغل بستنی فروشی بپردازد شغلهای مختلفی را تجربه کرده بود. او از شمال شکر و چای می خرید و به تهران برای فروش می آورد. در سن ۲۰ سالکی با فردی بنام محمد ریش آشنا شد. محمد ریش با درباریان مظفردین شاه ارتباط نزدیکی داشت لذا اولین بار اکبر مشتی از طریق محمد ریش با بستنی های دربار آشنا شد. پس از به قدرت رسیدن رضا خان، محمد ریش و اکبر مشتی ملایری اولین فروشگاه بستنی خود را در ایران دایر کردند. آنها بستنی فروشی خود را کنار راه آهن تهران در سال ۱۳۱۸ راه اندازی کردند. دو سال بعد محمد ریش از شراکت در این کار جدا شد و کار را رها کرد ولی اکبر مشتی به ادامه فروش بستنی اصرار و پافشاری داشت. محمد ملایری تنها وارث و فامیل اکبر مشتی می گوید: بستنی اکبر مشتی با نوع خارجی آن بسیار متفاوت بود. .ایرانی ها استفاده از گلاب و زعفران را بر استبلایزرها ترجیح می دادند همچنین از گیاهان خاصی نیز بعنوان طعم دهنده استفاده می کردند. او بخاطر صداقت و درستی شهرت یافته بود و همیشه بهترین کیفت را در تولید و عرضه بستنی در نظر داشت. محمد ملایری می گوید: یادم هست که در فصل زمستان زحمات خیلی سنگینی می کشید. در آن زمان یخچال وجود نداشت و اکبر می بایست یخ را از کوه های نزدیک تهران جمع می کرد. در آن زمان مردم از یخچال طبیعی استفاده می کردند. آنها زمین را تا عمق ۶۰ متر گود می کردند و در فصل زمستان برف ها را برای مصرف در تابستان ذخیره می کردند. اکبر تا زمان انقراض سلسله قاجار در دربار به تهیه بستنی و پذیرایی می پرداخت. تا اینکه تغییر با موضع رضاخان از دربار اخراج شد. اکبر پس از اخراج با اندک پس از انداز خود اولین بستنی فروشی ایران را در حوالی راه آهن به راه انداختند. اکبر معتقد بود بستنی ایرانی باید دارای طعم مناسبی باشد به همین خاطر از زعفران، گلاب و خامه ری در بستنی هایش استفاده می کرد. شیر، خامه، زعفران و گلاب مواد اولیه بستنی ایرانی هستند صادرات نوستالژیک بستنی اکبر مشتی به فرانسه درباریان ، سفرا و مردم عادی از اکبر مشتی بستنی می خریدند. محمد ملایری در ادامه می گوید: یکبار فخرالدله مادر دکتر امینی نخست وزیر وقت از اکبر مشتی خواست تا با او برای پذیرایی بستنی از میهمانانش همراه او به فرانسه برود و به این ترتیب بستنی اکبرمشتی راه به سرزمینی باز کرد که روزگاری پیش از آن شاه ایرانی – ناصرالدین شاه – را عاشق بستنی کرده بود تا اینبار فرانسویها عاشق بستنی ایرانی بشوند؛گهی پشت به زین و گهی زین به پشت! اکبر مشتی ملایری بیش از ۹۰ سال عمر کرد و بدلیل مشکلات کلیوی در سن ۹۲ سالگی در گذشت. روزنامه های عراقی و پاکستانی خبر مرگ او را منتشر کردند. یک دیپلمات پاکستانی یک ستون در مورد بزرگداشت اکبر مشتی در روزنامه نوشت.اکبر مشتی بخاطر اینکه به شغلش خیلی علاقه مند بود فرصتی برای ازدواج نیافت و لذا فرزندی هم نداشت. بستنی اکبر مشتی در زمان خودش کیلویی ۳ قران بود در آن زمان قیمت بستنی بسیار با کیفیت اکبر مشتی هر کیلوگرم تنها ۳ قران بود. هنوز علی رغم ماشینی شدن تولید بستنی نام اکبر مشتی بر سر زبانهاست. نام بستنیهای اکبر مشتی در زمان حیات خودش، حتی در لس آنجلس و پاریس هم معروف شده بود. هم اکنون بستنیفروشیهای متعددی در شهرهای معروف جهان، با نام و اعتبار اکبر مشتی در حال فروش محصولات تابستانی خود هستند. |
|||
01-22-2013, 12:24 AM
ارسال: #10
|
|||
|
|||
پیر امیدیار ، بنیانگذار سایت حراج اینترنتی ebay
در دورانى که دیگر کمتر از معجزه اقتصاد نوین یاد مى شود، یک ایرانى مقیم آمریکا باعث شده تا هنوز هم اعتبار دست اندرکاران اقتصاد نوین و آینده آن حفظ شود. طى دهه نود چنان اقتصاد نوین همه کس و همه چیز را متوجه خود ساخت که همگان باور کردند به زودى ساختارهاى سنتى اقتصاد و صنعت تحت تاثیر آن بسیار کم رنگ و کم رونق خواهند شد. رشد سرسام آور اینترنت و شرکت هاى نوپاى اینترنتى حتى نوعى فرهنگ جدید را در بین مدیران و فعالان اقتصادى ایجاد کرد. این فرهنگ از پوشش و لباس گرفته تا نحوه حرف زدن و فکر کردن را تحت تاثیر خود قرار مى داد. به عنوان مثال در بسیارى از شرکت هاى نوین و نوپا لباس رسمى از کت و شلوار و کراوات به یک تى شرت و شلوار ساده بدل شد. مدیران شرکت هاى اینترنتى که یک شبه ثروتمند شده بودند معتقد بودند بین فضاى سنتى خانه و محیط شرکت نباید مرزى گذاشت و لباس خانه و محل کار باید تا حد ممکن نزدیک به هم باشد تا بدین ترتیب مرز میان کار و «بقیه زندگى» از میان رفته و مرزهاى کار و اداره از میان بروند. در دوران ریاست جمهورى بیل کلینتون رشد بسیار بالا و بى سابقه بورس این تحول را مضاعف کرد. اما اکنون خبر چندانى از آن سروصداها و جار و جنجال هاى خیره کننده نیست. با این حال پیر امیدیار بیش از هر کس دیگرى باعث مى شود تا تصور گذشته از اقتصاد نوین حفظ شود. این مرد ایرانى الاصل با بنیان نهادن سایت حراج اینترنتى Ebay به یکى از سردمداران اقتصاد نوین بدل شده است.
قصه از کجا شروع شد همانند بسیارى از داستان هاى موفقیت آمیز در رشته اینترنت داستان سایت Ebay هم در یک اتاق نشیمن آغاز شد. پیر امیدیار که تخصص وى در زمینه برنامه سازى رایانه اى است در اوقات فراغت خویش و در اتاق نشیمن خانه اش چند سایت اینترنتى را تحت یک مجموعه واحد و با آدرس http://www.ebay.com گرد آورده و اداره مى کرد. یک بار وقتى که تعطیلات آخر هفته اش طولانى شد تصمیم گرفت جایى را براى برگزارى حراج در اینترنت شکل دهد. وى این کار را انجام داد و حاصل کارش را «حراج شبکه» نامید. براى آنکه کارایى سایت خود را امتحان کند یک دستگاه سوراخ کن لیزرى را که ایراد فنى هم داشت به حراج گذاشت دو هفته بعد این دستگاه به قیمت ۱۴ دلار حراج شد. بدین ترتیب اولین کالا در این سایت حراج شد و رسماً سایت مذکور آغاز به کار کرد. این اتفاق در سال ۱۹۹۵ روى داد و از آن به بعد چنان رشدى در Ebay پدید آمد که وضعیت فعلى آن با شرایط سال ۱۹۹۵ اصلاً قابل مقایسه نیست. سایت مذکور پس از شکل گیرى در سال ۱۹۹۵ تا مدتى با همان نام «حراج شبکه» فعالیت مى کرد. پس از مدتى امیدیار نامش را تغییر داد و آن را Ebay نامید. ایده تشکیل این سایت به گفته خود امیدیار خیلى ساده و البته ایده آلیستى بود: «از طریق اینترنت مى توان بازارى کامل و جامع ایجاد کرد که در آن وضعیت عرضه و تقاضا براى همگان شفاف و روشن باشد.» اخیراً مصاحبه اى از امیدیار چاپ شده که وى طى آن با یادآورى آن دوران مى گوید: «مى خواستم چیزى متفاوت انجام داده باشم تا هر فرد خود به تنهایى بتواند هم تولیدکننده و هم مصرف کننده باشد.» به تازگى هم یک نویسنده آمریکایى به نام آدام کوهن کتابى را با نام یى بى (Ebay من» منتشر ساخته که در آن به رموز موفقیت امیدیار و سایتش پرداخته است. به اعتقاد کوهن، امیدیار خیلى زود دریافت که ایده ساده اش یعنى همان چیزى که چند سطر بالاتر از آن یاد کردیم مى تواند بسیار موفقیت آمیز باشد و ثروت کلانى را نصیب وى سازد. او ابتدا کارش را براى تفریح و سپرى کردن اوقات فراغت انجام مى داد اما همین سرگرمى بدل به شرکتى با رشد فوق العاده بالا شد. دو سال بعد از آنکه اولین حراج در سال ۱۹۹۵ صورت گرفت شرکت به حدى رشد کرده بود که روزانه بیش از یک میلیون نفر از سایت Ebay بازدید مى کردند. بزرگترین فروشگاه دنیا رشد این شرکت اینترنتى و سایت آن به حدى بالا است که امروز دیگر هیچ فروشگاهى را چه در میان سایت هاى حراج اینترنتى و چه در میان لیست بزرگترین فروشگاه ها و سوپرمارکت هاى جهان نمى توان با آن مقایسه کرد. هیچ فروشگاهى را نمى توان در دنیا پیدا کرد که میزان خرید و فروش کالا در آن به اندازه این سایت اینترنتى باشد. امروز به طور متوسط روزانه ۱۲ میلیون عدد کالا در سایت Ebay به فروش مى رود. تعداد مشتریان ثبت شده Ebay هم ۱۴۴ میلیون نفر است. به عبارت دیگر ۱۴۴ میلیون نفر از مردم کره زمین مشتریان رسمى و دائم آن محسوب مى شوند. یکى از بهترین سال هاى امیدیار و سایتش سال ۱۹۹۷ بود که در آن سال بالاترین رشد این فروشگاه اینترنتى به دست آمد. در آن سال همچنین اولین مدیران شرکت منصوب شدند. امیدیار در همین سال هم تصمیم گرفت که براى تداوم رشد شرکتش مدیران با تجربه را وارد Ebay کرده و خود نقش مشاور و «رئیس در سایه» را بر عهده گیرد. او در تاسیس شرکت یک شریک زیرک هم داشت: جف اسکول. اسکول نیز این دیدگاه امیدیار را قبول داشت که اگرچه ایده وى بسیار خوب بوده اما آنها خود به تنهایى نمى توانند در اقتصاد پررقابت امروز هر کارى را انجام دهند. این دو مدیرى را به ریاست شرکت خویش برگزیدند که هنوز هم ریاست Ebay را بر عهده دارد. وى که مگ ویتمن نام دارد اندکى پس از آغاز ریاست خود، توانست در سال ۱۹۹۸ Ebay را با موفقیت وارد بورس سازد. حضور موفق Ebay در بورس ثروت بنیانگذار آن یعنى امیدیار را چند برابر کرد. در آن زمان دیگر ایده ساده مرد جوان موجب پدید آمدن بزرگترین فروشگاه و مرکز حراج دنیا شده بود. آدام کوهن که براى نوشتن کتاب خود اجازه یافته بود تمامى سوراخ ها و گوشه هاى نادیده شرکت را مورد بررسى قرار دهد، در کتاب خود مصاحبه هاى متعددى با امیدیار و تعداد زیادى از پرسنل شرکت انجام داده و حتى نظرات سرمایه گذاران را هم جویا شده است. وى در پایان تمامى این اقدامات نتیجه مى گیرد که در میان شرکت هاى بزرگ دنیا، نهاد اداره کننده سایت Ebay یکى از کم تنش ترین هاى آنهاست. او یکى از دلایل این امر را نوع نگاه و رفتار مدیریتى امیدیار مى داند. وى خود نیز طى مدت تحقیقات خویش به یکى از شیفتگان و طرفداران سرسخت امیدیار و سایت وى بدل شده است. لذا تقریباً تمام کتابش که بیش از ۳۰۰ صفحه است صرف تعریف و تمجید از مرد جوان شده است. مشابهت با بیل گیتس بسیارى معتقدند آن کارى که امیدیار انجام مى دهد نمونه مشابهى است با عملکرد غول نرم افزارسازى دنیا یعنى بیل گیتس و شرکت وى - مایکروسافت. هر دوى اینها در عالم رایانه سیر مى کنند و هر دو نیز انحصارگرند. گیتس در رشته نرم افزارسازى قدرت بلامنازع دنیاست و از این جایگاه نیز به هر وسیله اى که شده دفاع مى کند _ ولو با شیوه هاى نه چندان اخلاقى. مخالفان سایت Ebay و شخص امیدیار هم مى گویند همه چیز آن پول و مسائل مادى است و آنقدر بر این امر اصرار مى شود که حتى حاضرند برخى موضوعات و پیش شرط هاى لازم را نادیده بگیرند. در حال حاضر مى توان گفت Ebay تنها سایت جدى حراج در اینترنت است و سایرین در مقابل آن به هیچ وجه مجالى براى فعالیت ندارند. امیدیار در مقابل این مخالفان بارها کوشیده با یک عبارت خاص و کلى جواب بدهد: «انسان اساساً موجود خوبى است. اگر به او فرصت خوب عمل کردن داده شود عموماً رفتارش نیز خوب خواهد بود.» در بسیارى از صفحات اینترنتى مرتبط با Ebay وى همین عبارت را هم به صورت یک پند اخلاقى در گوشه اى از صفحه آورده ا ست. زندگى خصوصى امیدیار به رغم مشابهت در رفتار به بیل گیتس برخى ویژگى هاى جالب دارد. غالباً لباس ساده به تن دارد و در اغلب عکس هایى که از وى به چاپ مى رسد کراوات و کت و شلوار نپوشیده است. پیراهن معمولى و کاپشن چرمى ظاهراً لباس هاى محبوبش هستند _ درست مثل مدیران اقتصاد نوین. در سایت اینترنتى شخصى خویش که در آن با مخاطبان و علاقه مندان پیغام رد و بدل مى کند، خودش را چنین معرفى کرده است: «من بیشتر عمرم فردى طرفدار تکنولوژى بوده ام. اگرچه شهرتم به واسطه ابداع Ebay است، اما سعى ام بر آن است که دنیا را به مکانى بهتر بدل کنم.» امیدیار در حال حاضر ثروتمندترین ایرانى است و در لیست ثروتمندترین ساکنان آمریکا هم مکان بیست و هفتم را به خود اختصاص داده است. البته به رغم بحث ایرانى بودن وى، تنها یکى از والدینش ایرانى است و خودش هم در پاریس به دنیا آمده. اول خرداد او سى و هفتمین سال تولدش را جشن گرفت. در سال ۱۹۶۷ یعنى زمانى که خانواده اش در پاریس زندگى مى کردند، به دنیا آمد. پس از آن پدرش براى تحصیل در رشته فیزیک عازم مریلند آمریکا شد تا در دانشگاه جان هاپکینز رشته محبوبش را دنبال کند. پیر امیدیار که به همراه پدر و مادرش به آمریکا رفته بود طى دوران دبیرستان عاشق رایانه شد. بالاخره هم توانست در سال ۱۹۸۸ در رشته رایانه از دانشگاه «تافتس» فارغ التحصیل شود. پس از فارغ التحصیلى در شرکت اپل (Apple) _ سازنده رایانه _ مشغول به کار شد. طى همین دوران با خانمى به نام پاملا آشنا شد و مدتى بعد هم با وى ازدواج کرد. جالب است بدانید که خانم پاملا نیز فامیل خود را به امیدیار تغییر داده است. این زوج همانند بیل گیتس و همسرش اعلام کرده اند که قصد دارند طى سال هاى آینده بخش عمده ثروت خود را خرج کنند. آنها گفته اند که تا بیست سال آینده به جز یک درصد از ثروتشان بقیه آن را خرج مى کنند. امیدیار چندان علاقه اى به موضوعات سیاسى ندارد و معمولاً در مورد ایران نیز اظهارنظر چندانى نمى کند. او چند سال قبل بخشى از ثروت خود را در سایت گوگل که بزرگترین موتور جست وجوى دنیاست سرمایه گذارى کرد. چند ماه قبل ورود موفق گوگل به بورس باعث شد تا از این رهگذر نیز مبلغ کلان دیگرى نصیبش شده و باز هم بر ثروتش افزوده شود. مى گویند کسى تاکنون چهره او را بدون ریش ندیده است. |
|||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان