امروز فهمیدم

[محسن دوستوندی]

چندروز تنش عجیبی تو افکارم بود که چرا این همه مشکل،چرا دارم درجا میزنم!!
شخصی کنارم بود که خیلی بیخیال زندگی میکرد ی پاپاسیم تو جیبش نبود.اصلا به فرداش فک نمیکرد.و در عین حال مشکلات منم نداشت.خنثی بود.فک میکردم فردا پس فردا در مقابل مشکلات چه عکس العملی داره.
راستش این نکته مثبت رو در وجود خودم حس کردم که من میتونم مقابله کنم با مشکلاتم.راه حل طراحی کنم براش.و دنبال خوشبختی و موفقیت بیشتر باشم.و این دستاورد فقط به خاطر مشکلاتی بود که پیش روم قرارگرفته بودن و حسابی عاشقانه اعصابمو بهم ریخته بودن.الان دیگه عاشق مشکلاتم هستم به چشم ی بزرگتر بهشون نیگا میکنم و جالب اینجاست یک به یک دارن کنار میرن.
امروز فهمیدم اگه مشکلات نبود هیچی نبودم.
ببخشید طولانی شد.درود بر شما.