ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
داستانک، درس بگيريم زمان کنونی: 05-20-2024, 05:24 AM |
|||||||
|
داستانک، درس بگيريم
|
01-26-2013, 12:05 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 01-26-2013 12:08 AM، توسط کوروش بزرگ.)
ارسال: #148
|
|||
|
|||
RE: داستان های موفقیت
از مدير موفقي پرسيدند:
"راز موفقيت شما چه بود؟" گفت: «دو كلمه» است. - آن چيست؟ «تصميمهاي درست» - و شما چگونه تصميم هاي درست گرفتيد؟ - پاسخ «يك كلمه» است! - آن چيست؟ «تجربه» - و شما چگونه تجربه اندوزي كرديد؟ - پاسخ «دو كلمه» است! - آن چيست؟ «تصميم هاي اشتباه»» از مدير موفقي پرسيدند: "راز موفقيت شما چه بود؟" گفت: «دو كلمه» است. - آن چيست؟ «تصميمهاي درست» - و شما چگونه تصميم هاي درست گرفتيد؟ - پاسخ «يك كلمه» است! - آن چيست؟ «تجربه» - و شما چگونه تجربه اندوزي كرديد؟ - پاسخ «دو كلمه» است! - آن چيست؟ «تصميم هاي اشتباه»» روزی روزگاری یک حاکم اعلام کرد به هنرمندی که بتواند آرامش را به صورت نقاشی در یک تابلو در آورد ، جایزه ای نفیس خواهد داد. بسیاری از هنر مندان سعی خود را کردند و حاکم همه ی تابلو های نقاشی را نگاه کرد و از میان آنها فقط دو تا از تابلو ها را پسندید و تصمیم گرفت یکی از آنها را انتخاب کند ، اولی نقاشی یک دریا چه ی آرام بود؛ دریاچه مانند آینه ای تصویر کوههای اطرافش را نمایان می ساخت ، بالای دریاچه آسمانی آبی با ابرهای زیبا و سفید قرار داشت . هر کس این نقاشی را میدید حتما آرامش را در آن می یافت. دومی نیز کوههایی در آن داشت ، کوهها ناهموار و پر صخره بودند؛ آسمان پر از ابر های تیره بود ، باران میبارید و رعد و برق میزد ، از کنار کوه آبشاری به پایین میریخت ، در این نقاشی اصلا آرامش دیده نمی شد . اما حاکم با دقت نگاه کرد و در همان نقاشی پشت آبشار بوته ای کوچک دید که در شکاف سنگی روییده بود . در آن بوته پرنده ای لانه کرده بود و در کنار آن آبشار خروشان و عصبانی ،پرنده ای در لانه ای با آرامش نشسته بود . حاکم نقاشی دوم را انتخاب کرد و گفت:"آرامش به معنای آن نیست که صدایی نباشد ، مشکلی وجود نداشته باشد و یا کار سختی پیش رو نباشد ، آرامش یعنی در میان صدا ، مشکل و کار سخت ، دلی آرام وجود داشته باشد ، معنای واقعی آرامش همین است." يكي بود ، يكي نبود . خدا بود و كسي نبود . توي اين شهر بزرگ ، خانه ي كوچك و قشنگي در گوشه ي شهر وجود داشت . در اين خانه روشنك و پدر و مادرش در كمال صلح و صفا زندگي مي كردند . آن ها خانواده اي فقير بودند و همه مردم آن ها را به خاطر فقيريشان مسخره مي كردند . در خانه ي آنها درخت گردوئي وجود داشت با آن كه پدرش زحمت فراواني براي آن كشيده بود ولي محصول خوبي به بار نمي آورد اما روشنك آن درخت را خيلي خيلي دوست داشت . او هر روز با درخت حرف مي زد و برايش داستان هاي زيبائي را كه از مادرش شنيده بود تعريف مي كرد . تا اين كه يك روز روشنك كوچولو متوجه شد كه درخت گردوي بي خاصيت يك درخت جادوئي است و مي تواند با او حرف بزند . اولش روشنك باور نمي كرد ولي وقتي كه درخت او را صدا كرد و راز خودش را به او گفت ديگر جائي براي شك كردن وجود نداشت . البته باورش خيلي سخت بود . درخت به روشنك گفت كه مي تواند به جاي ميوه گردو سكه ي طلا بدهد . روشنك با شادي به درخت گفت : « آيا واقعاً تو يك درخت جادوئي هستي و سكه ي طلا مي دهي ؟ » درخت كه ديده بود روشنك از تعجب دارد شاخ در مي آورد به او گفت : « آرام تر، نبايد اين راز را به غير از پدر و مادرت به كسي بگوئي چون فقط شما سه نفر با هم مي توانيد سكه ها را بچينيد . متوجه شدي ؟ » قبل از اينكه صحبتهاي درخت تمام شود روشنك راه افتاد و پيش پدر و مادرش رفت تا اين خبر خوش را به آن ها بدهد . پدر و مادر روشنك حرفهاي او را باور نكردند و گفتند : « بچه خيالباف ، مگر چنين چيزي ممكن است !؟ » آنها حرف او را باور نكردند و حتي حاضر نشدند تا پيش درخت بروند و خودشان ببينند . روشنك كه از اين بابت خيلي ناراحت شده بود ، نزد درخت رفت و با گريه گفت : « پدر و مادرم حرف هاي مرا قبول نمي كنند و فكر مي كنند كه من خيالاتي شده ام . حالا به نظر تو من بايد چه كار كنم ؟ » درخت پير به فكر فرو رفت تا چاره اي پيدا كند . حالا كه درخت در حال فكر كردن بود، روشنك كمي آرام تر شده بود و در روياهايش به روزي فكر مي كرد كه ثروتمندترين دختر دنيا شده و هر اسباب بازي كه دلش مي خواهد مي توانست داشته باشد . در همين موقع درخت به صدا در آمد و گفت : « بهتر است فرشته ي مهربان را صدا كنيم همان فرشته اي كه راستگوئي بچه ها را براي پدر و مادرها ثابت مي كند . تنها اوست كه مي تواند به ما كمك كند . » اين شد كه هر دوي آن ها فرشته ي مهربان را صدا كردند . هنوز چند باري بيشتر صدا نزده بودند كه فرشته مهربان ظاهر شد و پرسيد : « چه شده دوستان خوبم ؟ موضوع از چه قرار است ؟ اتفاقي افتاده كه مرا صدا كرديد ؟ » روشنك ماجرا را براي فرشته توضيح داد و فرشته هم قبول كرد كه پيش پدر و مادر او برود و با آن ها صحبت كند . فرشته مدتي بود كه رفته بود با آن ها صحبت كند و روشنك و درخت بي صبرانه منتظر نتيجه كار فرشته بودند . مدتي ديگر هم گذشت تا سرانجام فرشته با پدر و مادر روشنك از خانه بيرون آمدند . پدر روشنك گفت : « روشنك جان من و مادرت از تو معذرت مي خواهيم كه حرف هاي تو را باور نكرديم . » مادر گفت : « آخر عزيزم به نظر ما چيز خيلي عجيب و غير ممكني بود . » حالا وقت آن بود تا همه با هم سكه هاي طلا را از درخت بچينند . چه قدر هيجان انگيز ! روشنك به درخت چشمك زد و كيسه اي برداشت . ناگهان در جلوي چشمان همه سكه هاي طلا از شاخه هاي درخت فرو ريخت و روشنك كوچولو تند و تند آنها را جمع كرد و درون كيسه ريخت . فرشته مهربان كه ديد آن ها بسيار خوشحال هستند و مشكلشان حل شده ، با خيالي راحت از آن ها خداحافظي كرد و به آسمان ها رفت و روشنك ماند و پدر و مادرش و درخت جادوئي. آن ها تا آخر عمرشان با وجود درخت مهرباني كه در حياط خانه شان بود با خوبي و خوشي زندگي كردند و به همه ي آرزوهاي كوچك و بزرگشان رسيدند . پدر و مادر روشنك هم از همان موقع تصميم گرفتند كه به حرف هاي دخترشان بيشتر توجه كنند و او را جدي بگيرند چون گاهي اوقات بچه ها هم مي توانند با حرفهايشان راهنماي پدر و مادرشان باشند . به اميد روزي كه همه ي خانواده ها در همه جاي دنيا با خوشي و سلامت زندگي كنند . يكي بود ، يكي نبود . خدا بود و كسي نبود . توي اين شهر بزرگ ، خانه ي كوچك و قشنگي در گوشه ي شهر وجود داشت . در اين خانه روشنك و پدر و مادرش در كمال صلح و صفا زندگي مي كردند . آن ها خانواده اي فقير بودند و همه مردم آن ها را به خاطر فقيريشان مسخره مي كردند . در خانه ي آنها درخت گردوئي وجود داشت با آن كه پدرش زحمت فراواني براي آن كشيده بود ولي محصول خوبي به بار نمي آورد اما روشنك آن درخت را خيلي خيلي دوست داشت . او هر روز با درخت حرف مي زد و برايش داستان هاي زيبائي را كه از مادرش شنيده بود تعريف مي كرد . تا اين كه يك روز روشنك كوچولو متوجه شد كه درخت گردوي بي خاصيت يك درخت جادوئي است و مي تواند با او حرف بزند . اولش روشنك باور نمي كرد ولي وقتي كه درخت او را صدا كرد و راز خودش را به او گفت ديگر جائي براي شك كردن وجود نداشت . البته باورش خيلي سخت بود . درخت به روشنك گفت كه مي تواند به جاي ميوه گردو سكه ي طلا بدهد . روشنك با شادي به درخت گفت : « آيا واقعاً تو يك درخت جادوئي هستي و سكه ي طلا مي دهي ؟ » درخت كه ديده بود روشنك از تعجب دارد شاخ در مي آورد به او گفت : « آرام تر، نبايد اين راز را به غير از پدر و مادرت به كسي بگوئي چون فقط شما سه نفر با هم مي توانيد سكه ها را بچينيد . متوجه شدي ؟ » قبل از اينكه صحبتهاي درخت تمام شود روشنك راه افتاد و پيش پدر و مادرش رفت تا اين خبر خوش را به آن ها بدهد . پدر و مادر روشنك حرفهاي او را باور نكردند و گفتند : « بچه خيالباف ، مگر چنين چيزي ممكن است !؟ » آنها حرف او را باور نكردند و حتي حاضر نشدند تا پيش درخت بروند و خودشان ببينند . روشنك كه از اين بابت خيلي ناراحت شده بود ، نزد درخت رفت و با گريه گفت : « پدر و مادرم حرف هاي مرا قبول نمي كنند و فكر مي كنند كه من خيالاتي شده ام . حالا به نظر تو من بايد چه كار كنم ؟ » درخت پير به فكر فرو رفت تا چاره اي پيدا كند . حالا كه درخت در حال فكر كردن بود، روشنك كمي آرام تر شده بود و در روياهايش به روزي فكر مي كرد كه ثروتمندترين دختر دنيا شده و هر اسباب بازي كه دلش مي خواهد مي توانست داشته باشد . در همين موقع درخت به صدا در آمد و گفت : « بهتر است فرشته ي مهربان را صدا كنيم همان فرشته اي كه راستگوئي بچه ها را براي پدر و مادرها ثابت مي كند . تنها اوست كه مي تواند به ما كمك كند . » اين شد كه هر دوي آن ها فرشته ي مهربان را صدا كردند . هنوز چند باري بيشتر صدا نزده بودند كه فرشته مهربان ظاهر شد و پرسيد : « چه شده دوستان خوبم ؟ موضوع از چه قرار است ؟ اتفاقي افتاده كه مرا صدا كرديد ؟ » روشنك ماجرا را براي فرشته توضيح داد و فرشته هم قبول كرد كه پيش پدر و مادر او برود و با آن ها صحبت كند . فرشته مدتي بود كه رفته بود با آن ها صحبت كند و روشنك و درخت بي صبرانه منتظر نتيجه كار فرشته بودند . مدتي ديگر هم گذشت تا سرانجام فرشته با پدر و مادر روشنك از خانه بيرون آمدند . پدر روشنك گفت : « روشنك جان من و مادرت از تو معذرت مي خواهيم كه حرف هاي تو را باور نكرديم . » مادر گفت : « آخر عزيزم به نظر ما چيز خيلي عجيب و غير ممكني بود . » حالا وقت آن بود تا همه با هم سكه هاي طلا را از درخت بچينند . چه قدر هيجان انگيز ! روشنك به درخت چشمك زد و كيسه اي برداشت . ناگهان در جلوي چشمان همه سكه هاي طلا از شاخه هاي درخت فرو ريخت و روشنك كوچولو تند و تند آنها را جمع كرد و درون كيسه ريخت . فرشته مهربان كه ديد آن ها بسيار خوشحال هستند و مشكلشان حل شده ، با خيالي راحت از آن ها خداحافظي كرد و به آسمان ها رفت و روشنك ماند و پدر و مادرش و درخت جادوئي. آن ها تا آخر عمرشان با وجود درخت مهرباني كه در حياط خانه شان بود با خوبي و خوشي زندگي كردند و به همه ي آرزوهاي كوچك و بزرگشان رسيدند . پدر و مادر روشنك هم از همان موقع تصميم گرفتند كه به حرف هاي دخترشان بيشتر توجه كنند و او را جدي بگيرند چون گاهي اوقات بچه ها هم مي توانند با حرفهايشان راهنماي پدر و مادرشان باشند . به اميد روزي كه همه ي خانواده ها در همه جاي دنيا با خوشي و سلامت زندگي كنند . کوروش بزرگ جهان را خواهد گرفت. |
|||
|
پیام های داخل این موضوع |
داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:31 PM
ارزش واقعی انسان - مهدی گل محمدی - 05-09-2013, 11:58 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 05-13-2013, 01:09 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - mallarme - 05-20-2013, 09:40 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - venus2 - 05-24-2013, 01:18 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - مهدی گل محمدی - 05-24-2013, 05:41 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - ikasra - 05-25-2013, 02:37 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 06-07-2013, 09:11 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - jahanagahi - 06-07-2013, 11:24 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 06-10-2013, 09:13 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 06-11-2013, 09:21 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 06-14-2013, 02:36 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - محسن قلي زاده - 06-15-2013, 11:24 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 07-08-2013, 09:22 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 07-09-2013, 08:58 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 07-17-2013, 11:53 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - jahanagahi - 07-18-2013, 12:14 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - لنگر - 07-20-2013, 01:20 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - Divar - 07-20-2013, 03:33 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - Elixir - 07-25-2013, 06:05 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - amirctrl - 07-25-2013, 07:36 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - مهدی گل محمدی - 07-28-2013, 01:18 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - Elixir - 07-31-2013, 10:13 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - دهدار - 08-03-2013, 04:28 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - دهدار - 08-03-2013, 05:32 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - Elixir - 08-03-2013, 02:48 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - toofan245 - 09-25-2013, 11:11 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - مهدی 1 - 11-18-2013, 10:23 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:33 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:35 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:36 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:37 PM
سیل درختان بی ریشه را می برد - کامیار کاظمی - 01-24-2011, 07:57 PM
داستانهای کوتاه مرتبط به رفتار سازمانی - کامیار کاظمی - 01-29-2011, 10:43 PM
سگ باهوش - کامیار کاظمی - 04-09-2011, 11:19 AM
چگونه داماد بیل گیتس شوید؟ - کامیار کاظمی - 04-09-2011, 11:22 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 04-09-2011, 11:40 PM
RE: چگونه داماد بیل گیتس شوید؟ - jahanagahi - 07-20-2011, 10:39 PM
داستان موفقیت و شکست کسب و کارها - کامیار کاظمی - 08-13-2011, 09:01 PM
RE: داستان موفقیت و شکست کسب و کارها - dara - 08-14-2011, 01:25 PM
RE: داستان موفقیت و شکست کسب و کارها - MARYAR - 08-14-2011, 01:59 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - mojtaba - 08-18-2011, 07:42 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - mehdi098 - 08-31-2011, 01:13 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - mehdi098 - 09-01-2011, 08:42 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - MARYAR - 09-14-2011, 08:09 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - مهدی گل محمدی - 09-14-2011, 08:29 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - jahanagahi - 09-14-2011, 08:40 PM
داستان : مسئوليت پذيري - دلشاد حسین پور - 09-14-2011, 11:49 PM
RE: داستان : مسئوليت پذيري - Elixir - 07-20-2013, 02:35 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - shahram......32 - 10-16-2011, 11:53 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - MARYAR - 10-16-2011, 11:58 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 10-16-2011, 01:31 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 10-19-2011, 11:15 AM
داستانک های موفقیت و شکست - mjdehghani - 11-06-2011, 08:53 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - مهدی گل محمدی - 11-06-2011, 11:46 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - MARYAR - 11-28-2011, 04:31 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - vahid61 - 11-28-2011, 06:50 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - MARYAR - 11-30-2011, 11:58 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - MARYAR - 12-01-2011, 12:43 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - مهدی گل محمدی - 12-01-2011, 01:06 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - کامیار کاظمی - 12-01-2011, 01:50 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - ناصر صادقی - 12-01-2011, 03:33 PM
داستان دختر زیرک و خواستگار پیر - koroshparsi - 12-25-2011, 03:10 PM
RE: داستان دختر زیرک و خواستگار پیر - MARYAR - 12-25-2011, 04:35 PM
RE: داستان دختر زیرک و خواستگار پیر - shahram......32 - 12-26-2011, 12:14 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - koroshparsi - 12-30-2011, 09:44 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - jahanagahi - 12-31-2011, 01:27 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - saeed225 - 12-31-2011, 02:00 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - کامیار کاظمی - 12-31-2011, 08:55 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - shahram......32 - 01-01-2012, 12:18 AM
درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - hossein_ee - 04-03-2012, 07:33 PM
RE: درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - sherafati - 04-03-2012, 09:02 PM
داستان کسب درآمد برادران گلدشتین - mteam - 04-17-2012, 01:54 AM
به خدا توکل کن و شروع کن (یک داستان) - reza_egbali - 04-24-2012, 01:49 AM
RE: به خدا توکل کن و شروع کن (یک داستان) - امیر مرادی فر - 04-24-2012, 07:46 AM
RE: به خدا توکل کن و شروع کن (یک داستان) - sherafati - 04-24-2012, 09:05 AM
هفده داستان کوتاه کوتاه - فرهاد قربانی - 04-24-2012, 03:47 PM
RE: به خدا توکل کن و شروع کن (یک داستان) - mteam - 04-24-2012, 06:36 PM
داستان هاي فوق العاده جذاب - اقاي ايـــده - 05-12-2012, 01:52 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - اقاي ايـــده - 05-12-2012, 02:07 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - mteam - 05-12-2012, 08:08 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - قناد - 05-12-2012, 08:42 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - m_grate29 - 05-12-2012, 08:48 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - dara - 05-12-2012, 09:33 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - صدفی - 05-12-2012, 09:46 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - reza_egbali - 05-12-2012, 10:07 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - سعید.کرمی - 05-12-2012, 11:03 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - دولتمند آنی - 05-12-2012, 12:52 PM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - mjdehghani - 05-12-2012, 01:45 PM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - P@RSA - 05-12-2012, 06:28 PM
داستان - mjdehghani - 05-17-2012, 10:05 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-17-2012, 10:21 PM
RE: داستان - صدفی - 05-17-2012, 10:52 PM
RE: داستان - Alireza_Kh - 05-17-2012, 11:21 PM
RE: داستان - صدفی - 05-18-2012, 01:08 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-19-2012, 09:55 AM
RE: داستان - صدفی - 05-19-2012, 03:22 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-20-2012, 01:11 PM
RE: داستان - صدفی - 05-20-2012, 04:19 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-21-2012, 06:35 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-22-2012, 09:58 PM
RE: داستان - صدفی - 05-26-2012, 08:57 AM
RE: داستان - mjdehghani - 05-26-2012, 09:45 AM
RE: داستان - صدفی - 05-27-2012, 12:56 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - درناز - 05-29-2012, 10:02 PM
داستان قاضی القضات شدن شیخ بهایی - MARYAR - 06-08-2012, 10:19 AM
RE: داستان - صدفی - 06-12-2012, 01:30 AM
يك داستان تكان دهنده براي آقايان - MARYAR - 06-13-2012, 12:33 PM
RE: يك داستان تكان دهنده براي آقايان - mohammadshamosi - 06-13-2012, 12:54 PM
RE: يك داستان تكان دهنده براي آقايان - MARYAR - 06-13-2012, 01:00 PM
RE: يك داستان تكان دهنده براي آقايان - goldmen - 06-13-2012, 01:10 PM
داستانک، درس بگيريم! - کامیار کاظمی - 08-03-2012, 06:42 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - mortezajafari - 08-03-2012, 08:52 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - MARYAR - 03-05-2013, 11:43 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - فرهاد قربانی - 03-06-2013, 12:04 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - mjdehghani - 03-07-2013, 01:44 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 09:26 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 09:38 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 09:48 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 10:02 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 10:07 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - فرهاد قربانی - 03-06-2013, 02:41 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - فرهاد قربانی - 03-07-2013, 02:08 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - MARYAR - 03-07-2013, 01:30 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - karafarin - 03-18-2013, 01:59 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - mrghafoory - 03-21-2013, 01:07 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - MARYAR - 04-14-2013, 09:50 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - MARYAR - 05-05-2013, 10:18 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - MARYAR - 05-05-2013, 10:20 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - bi gham - 05-05-2013, 11:16 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - مهدی گل محمدی - 05-06-2013, 02:22 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - bi gham - 05-06-2013, 05:49 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - MARYAR - 05-08-2013, 11:31 PM
RE: داستان - مــجــیــנ - 08-06-2012, 08:16 AM
RE: داستان - ahmad rezaee - 08-08-2012, 10:06 PM
RE: داستان - مــجــیــנ - 09-15-2012, 09:05 AM
RE: داستان - jahanagahi - 09-15-2012, 09:20 PM
RE: داستان - صدفی - 10-16-2012, 09:36 PM
RE: داستان - jahanagahi - 10-22-2012, 10:28 PM
RE: داستان دوستی - jahanagahi - 10-22-2012, 11:04 PM
داستان علت رواج خشونت - jahanagahi - 10-23-2012, 12:40 AM
RE: داستان دوستی - فرهاد قربانی - 10-23-2012, 01:04 AM
RE: داستان دوستی - Delta.H - 10-23-2012, 10:27 AM
RE: داستان - بهداد - 10-23-2012, 10:49 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - بهداد - 10-23-2012, 10:55 AM
RE: داستان علت رواج خشونت - MohamadMJ - 10-23-2012, 12:29 PM
RE: داستان دوستی - jahanagahi - 10-23-2012, 01:20 PM
RE: داستان علت رواج خشونت - Delta.H - 10-23-2012, 02:05 PM
RE: داستان علت رواج خشونت - GreatNavid - 10-23-2012, 02:16 PM
RE: داستان علت رواج خشونت - jahanagahi - 10-23-2012, 02:57 PM
RE: داستان - مــجــیــנ - 10-30-2012, 07:18 PM
RE: داستان - سعید محمدی - 10-30-2012, 07:45 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-02-2012, 11:28 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-02-2012, 11:32 AM
RE: داستان - mteam - 11-04-2012, 11:03 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-04-2012, 11:46 AM
داستانهای آرامشبخش - کامیار کاظمی - 11-06-2012, 02:05 AM
RE: داستان - سعید محمدی - 11-06-2012, 09:16 AM
RE: داستان - صدفی - 11-06-2012, 09:57 PM
RE: داستان - vahid61 - 11-07-2012, 07:46 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-07-2012, 11:40 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-09-2012, 11:10 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-09-2012, 04:36 PM
RE: همجور مطلب - jahanagahi - 11-13-2012, 05:31 PM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-13-2012, 05:40 PM
RE: همجور مطلب - yu3f - 11-14-2012, 06:16 PM
RE: درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - بيلا بالا - 11-15-2012, 01:34 AM
RE: داستان - سعید محمدی - 11-15-2012, 10:10 AM
RE: درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - mosafer bedar - 11-15-2012, 09:14 PM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-16-2012, 01:35 AM
داستانک - فرهاد قربانی - 11-19-2012, 11:56 PM
داستان زندگی عقاب - dara - 11-20-2012, 05:15 PM
داستانی از هنری فورد رئیس شرکت فورد موتور - jahanagahi - 11-21-2012, 10:58 PM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-24-2012, 11:47 AM
RE: داستان - کامیار کاظمی - 11-26-2012, 01:14 PM
RE: داستان - vahid61 - 11-27-2012, 01:28 PM
RE: داستان کسب درآمد برادران گلدشتین - mpsa - 11-29-2012, 09:35 PM
RE: داستان موفقیت و شکست کسب و کارها - soltan_sal - 12-01-2012, 03:55 PM
RE: داستان - کامیار کاظمی - 12-07-2012, 03:15 PM
RE: همجور مطلب - dara - 12-10-2012, 06:13 PM
RE: همجور مطلب - dara - 12-11-2012, 05:51 PM
RE: داستان - سعید محمدی - 12-12-2012, 01:19 PM
RE: همجور مطلب - فرهاد قربانی - 12-12-2012, 11:49 PM
RE: همجور مطلب - فرهاد قربانی - 12-13-2012, 12:43 AM
RE: همجور مطلب - vahid61 - 12-13-2012, 01:02 PM
::. داستانی فلسفی درباره ی زندگی .:: - mallarme - 12-16-2012, 08:50 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - کامیار کاظمی - 12-16-2012, 09:44 PM
RE: ::. داستانی فلسفی درباره ی زندگی .:: - بهداد - 12-16-2012, 10:01 PM
داستان جالب نامه” شگفت انگیز” - فرهاد قربانی - 12-18-2012, 12:28 AM
RE: داستان - سعید محمدی - 12-26-2012, 09:26 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 12-27-2012, 12:38 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 01-02-2013, 12:33 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 01-04-2013, 03:47 PM
RE: داستان - بهداد - 01-11-2013, 10:23 AM
داستان های موفقیت - کوروش بزرگ - 01-25-2013, 11:59 PM
RE: داستان های موفقیت - کوروش بزرگ - 01-26-2013 12:05 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - amirswedish - 02-22-2013, 11:01 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - saeed.abdollahi - 02-25-2013, 11:00 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - tondar12 - 02-25-2013, 11:37 PM
داستان شگفت انگیز رز - MARYAR - 02-27-2013, 03:21 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - saeed.abdollahi - 03-02-2013, 06:23 PM
RE: درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - MARYAR - 03-05-2013, 11:48 PM
مرد فقیر (داستان بسیار آموزنده) - بهنام ذوالفقارزاده - 03-17-2013, 02:12 AM
شیطان و فرعون - mrghafoory - 03-20-2013, 03:48 PM
بهترین جنگجو - فرهاد قربانی - 03-24-2013, 08:52 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - MARYAR - 03-24-2013, 09:37 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - MARYAR - 03-24-2013, 09:37 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - MARYAR - 03-24-2013, 09:38 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - MARYAR - 03-24-2013, 09:39 PM
7 داستان کوتاه از افراد بسیار موفق و ثروتمند دنیا - فرهاد قربانی - 04-28-2013, 12:23 AM
کدام صندلی؟ - فرهاد قربانی - 04-29-2013, 12:30 AM
آخرین بهانه زندگی - mohammadshamosi - 05-05-2013, 12:47 PM
RE: آخرین بهانه زندگی - یک همراه سبز - 05-05-2013, 12:50 PM
RE: آخرین بهانه زندگی - mallarme - 05-05-2013, 12:54 PM
تفاوت دو نگاه ..... - mallarme - 05-23-2013, 09:08 PM
داستان الماس ها کجایند ... - فرهاد قربانی - 05-26-2013, 11:21 PM
RE: داستان الماس ها کجایند ... - tondar12 - 05-26-2013, 11:45 PM
داستان مرد ماهیگیر - دهدار - 07-25-2013, 04:24 PM
ببینیم که خدا چه خواهد - دهدار - 07-25-2013, 04:25 PM
داستان هیزم شکن - دهدار - 07-25-2013, 04:30 PM
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
10 درس از رابرت کیوساکی برای داشتن استقلال مالی | samiar afshari | 0 | 768 |
03-27-2015 12:31 AM آخرین ارسال: samiar afshari |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان