ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


داستانک، درس بگيريم
زمان کنونی: 05-20-2024, 04:15 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان
نویسنده: کامیار کاظمی
آخرین ارسال: مهدی 1
پاسخ:
بازدید: 27909

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 31 رأی - میانگین امیتازات : 3.29
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستانک، درس بگيريم
05-12-2012, 02:07 AM (آخرین ویرایش در این ارسال: 05-12-2012 02:13 AM، توسط اقاي ايـــده.)
ارسال: #52
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب
داستان شماره 7

شما را چگونه مي شناسند؟


آلفرد نوبل از جمله افراد معدودي بود كه اين شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهي وفاتش را بخواند! زماني كه برادرش لودويگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فكر كردند كه نوبل معروف (مخترع ديناميت) مرده است.



آلفرد وقتي صبح روزنامه ها را مي‌خواند با ديدن تيتر صفحه اول، ميخكوب شد: «آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آورترين سلاح بشري مرد!»

آلفرد، خيلي ناراحت شد. با خود فكر كرد: «آيا خوب است كه من را پس از مرگ اين گونه بشناسند؟»

سريع وصيت نامه‌اش را آورد. جمله‌هاي بسياري را خط زد و اصلاح كرد. پيشنهاد كرد ثروتش صرف جايزه‌اي براي صلح و پيشرفت‌هاي صلح آميز شود. امروزه نوبل را نه به نام ديناميت، بلكه به نام مبدع جايزه صلح نوبل، جايزه‌هاي فيزيك و شيمي نوبل و ... مي‌شناسيم. او امروز، هويت ديگري دارد.

يك تصميم، براي تغيير يك سرنوشت كافي است!

در مورد : تصميم گيري، تغيير، ارتباط با كاركنان، مديريت تغيير، ظاهر و باطن، تلقي ديگران از ما، خوشنامي، اخلاق
داستان شماره 8

چتر نجات شما را چه كسي مي بندد؟


موضوع این داستان ارتباط بین مدیر با کارکنان، توجه به کارکنان و احترام و ارزش قائل شدن به آنان و همچنین تفکر در رابطه با کار تیمی می باشد.

متن حكايت

چارلز پلوم، يكي از خلبانان نيروي دريايي بود. پس از 75 مأموريت جنگي، هواپيماي او مورد اصابت يك موشك زمين به هوا قرار گرفت. پلوم بيرون پريد و به اسارت دشمن درآمد.

او دستگير شد و شش سال در يكي از زندان هاي دشمن حبس شد.او از اين مهلكه جان سالم به در برد و اكنون آنچه را كه از آن تجربه كسب كرده است تدريس مي كند.

روزي چارلز و همسرش در رستوراني نشسته بودند. مردي به آنها نزديك شد و گفت: «تو پلوم هستي! در يكي از نبردهاي هوايي، جنگنده هاي دشمن را تعقيب كردي و سپس تو را زدند و سقوط كردي!»

پلوم پرسيد: «تو از كجا اين مطلب را مي داني؟»

مرد پاسخ داد: «من چتر نجات تو را بستم.»

پلوم تعجب كرده بود و نفس در سينه اش حبس شده بود. مرد كه با غرور مشتش را در هوا تكان مي داد گفت: «مطمئن بودم كه كار مي كند.»

پلوم حرف او را تأييد كرد و گفت: «مطمئناً كار كرده است چون اگر كار نمي كرد من الآن اينجا نبودم.»

آن شب پلوم از فكر آن مرد نتوانست بخوابد. او مي گويد: «خيلي مايلم بدانم او در لباس فرم نيروي دريايي چه شكلي بوده است؛ يك كلاه سفيد، يك دستمال در پشت و بندهاي آويز منگوله دار. نمي دانم چند بار او را ديده ام و حتي به او يك سلام صبح بخير يا چيزي مثل آن نگفته ام، فقط به خاطر اينكه من خلبان جنگنده بودم و او ملوان.

پلوم به ساعاتي فكر كرد كه آن ملوان پشت يك ميز چوبي طويل در سالن هاي زير كشتي، با دقت چترها را ترميم مي كرده، آنها را تا مي زده و با نگراني سرنوشت كسي را كه نمي شناخته رقم مي زده است.

اكنون پلوم از مخاطبين خود مي پرسد: «چه كسي چتر نجات شما را مي بندد؟»

شرح حكايت

گاهي در كشاش زندگي، فراموش مي كنيم كه چه چيزي واقعاً مهم است.

شايد گاهي در گفتن سلام، لطفاً، متشكرم، تبريك گفتن به كسي كه اتفاق مهمي برايش رخ داده است، تعريف كردن از كسي يا حتي انجام يك كار خوب بي دليل كوتاهي مي كنيم.

«من به تو افتخار مي كنم» پنج كلمه ارزشمندي است كه هميشه مي توانيد براي ايجاد حس خوشايند و احساس اهميت در ديگران به كار ببريد.

در رفتار با ديگران تصور كنيد آنان چنانند كه بايد باشند و كمك كنيد تا آن طور بشوند كه توانايي اش را دارند.

قدر تمام ارزش هاي هر كسي را - هر چه هست و هر چه مي كند - بدانيد. كار هر كسي هر چه باشد، ضروري و مهم است.

در طي روز به همه افراد تمركز و توجه كنيد. سعي كنيد با افراد، بيشتر ملاقات و برخورد داشته باشيد. شايد مهمترين موقعيت زندگي كسي به كلام شما بستگي داشته باشد. بگذاريد خداوند در اين حال شما را واسطه قرار دهد.

در اين هفته، اين ماه يا اين سال، آنهايي را كه چتر نجات شما را مي بندند بشناسيد.
داستان شماره 9

ماهی گیری


دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهی گیری بودند. یکی از آن ها ماهی گیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهی گیری نمی دانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آن را در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آن را به دریا پرتاب می کرد.

ماهی گیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود. لذا پس از مدتی از او پرسید: چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی؟ مرد جواب داد: آخر تابه من کوچک است!

گاهی ما نیز همانند همان مرد، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم! چرا؟!

راي گيري

دوستان در بالا 9 داستان مفهومي براي شما عزيزان قرار داده شده است.
لطفا به بهترين داستان از ديد خود راي بدهيد.
شماره داستان در كنار ان نوشته شده است.
با تشكر از شما

كانال ايده يار: @ideayar
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: mteam , قناد , m_grate29 , dara , سعید.کرمی , REZA HAJISALIMI , 369369 , goldmen , multibillionaire
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
سگ باهوش - کامیار کاظمی - 04-09-2011, 11:19 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - اقاي ايـــده - 05-12-2012 02:07 AM
داستان - mjdehghani - 05-17-2012, 10:05 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-17-2012, 10:21 PM
RE: داستان - صدفی - 05-17-2012, 10:52 PM
RE: داستان - Alireza_Kh - 05-17-2012, 11:21 PM
RE: داستان - صدفی - 05-18-2012, 01:08 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-19-2012, 09:55 AM
RE: داستان - صدفی - 05-19-2012, 03:22 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-20-2012, 01:11 PM
RE: داستان - صدفی - 05-20-2012, 04:19 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-21-2012, 06:35 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-22-2012, 09:58 PM
RE: داستان - صدفی - 05-26-2012, 08:57 AM
RE: داستان - mjdehghani - 05-26-2012, 09:45 AM
RE: داستان - صدفی - 05-27-2012, 12:56 AM
RE: داستان - صدفی - 06-12-2012, 01:30 AM
RE: داستان - مــجــیــנ - 08-06-2012, 08:16 AM
RE: داستان - ahmad rezaee - 08-08-2012, 10:06 PM
RE: داستان - مــجــیــנ - 09-15-2012, 09:05 AM
RE: داستان - jahanagahi - 09-15-2012, 09:20 PM
RE: داستان - صدفی - 10-16-2012, 09:36 PM
RE: داستان - jahanagahi - 10-22-2012, 10:28 PM
RE: داستان دوستی - jahanagahi - 10-22-2012, 11:04 PM
RE: داستان دوستی - Delta.H - 10-23-2012, 10:27 AM
RE: داستان - بهداد - 10-23-2012, 10:49 AM
RE: داستان دوستی - jahanagahi - 10-23-2012, 01:20 PM
RE: داستان - مــجــیــנ - 10-30-2012, 07:18 PM
RE: داستان - سعید محمدی - 10-30-2012, 07:45 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-02-2012, 11:28 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-02-2012, 11:32 AM
RE: داستان - mteam - 11-04-2012, 11:03 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-04-2012, 11:46 AM
RE: داستان - سعید محمدی - 11-06-2012, 09:16 AM
RE: داستان - صدفی - 11-06-2012, 09:57 PM
RE: داستان - vahid61 - 11-07-2012, 07:46 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-07-2012, 11:40 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-09-2012, 11:10 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-09-2012, 04:36 PM
RE: همجور مطلب - jahanagahi - 11-13-2012, 05:31 PM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-13-2012, 05:40 PM
RE: همجور مطلب - yu3f - 11-14-2012, 06:16 PM
RE: داستان - سعید محمدی - 11-15-2012, 10:10 AM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-16-2012, 01:35 AM
داستانک - فرهاد قربانی - 11-19-2012, 11:56 PM
داستان زندگی عقاب - dara - 11-20-2012, 05:15 PM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-24-2012, 11:47 AM
RE: داستان - کامیار کاظمی - 11-26-2012, 01:14 PM
RE: داستان - vahid61 - 11-27-2012, 01:28 PM
RE: داستان - کامیار کاظمی - 12-07-2012, 03:15 PM
RE: همجور مطلب - dara - 12-10-2012, 06:13 PM
RE: همجور مطلب - dara - 12-11-2012, 05:51 PM
RE: داستان - سعید محمدی - 12-12-2012, 01:19 PM
RE: همجور مطلب - vahid61 - 12-13-2012, 01:02 PM
RE: داستان - سعید محمدی - 12-26-2012, 09:26 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 12-27-2012, 12:38 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 01-02-2013, 12:33 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 01-04-2013, 03:47 PM
RE: داستان - بهداد - 01-11-2013, 10:23 AM
شیطان و فرعون - mrghafoory - 03-20-2013, 03:48 PM
تفاوت دو نگاه ..... - mallarme - 05-23-2013, 09:08 PM
داستانک - zoofanoon - 05-26-2013, 11:51 PM
داستان هیزم شکن - دهدار - 07-25-2013, 04:30 PM

موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  10 درس از رابرت کیوساکی برای داشتن استقلال مالی samiar afshari 0 768 03-27-2015 12:31 AM
آخرین ارسال: samiar afshari

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS