ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
اتفاقی ثروتمند شدم زمان کنونی: 05-05-2024, 10:23 AM |
|||||||
|
اتفاقی ثروتمند شدم
|
06-25-2012, 06:14 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 07-08-2012 10:59 PM، توسط کامیار کاظمی.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
اتفاقی ثروتمند شدم
گفتوگو با بهمن قاسمی، مدیرعامل بزرگترین کارخانه فولاد بخش خصوصی
درس و کار با هم؛ و چنان که خود میگوید، در سختترین شرایط ممکن بزرگ شده؛ اگرچه به گفته خودش هیچوقت از این که کفش و شلوار به پا نداشته، دلخور نبوده است. صاحب بزرگترین کارخانه فولاد بخش خصوصی به این شکل بزرگ شده، با این حال خودش را آدم ترسویی میداند که در تمام عمرش دعوا نکرده، و تا به امروز و در آستانه ۵۰ سالگی همچنان دل دیدن تزریق آمپول به کسی را ندارد. چطور کسی که میگوید ترسوست و حتی آمپول زدن را نمیتواند ببیند، صاحب بزرگترین کارخانه فولاد بخش خصوصی کشور میشود؟ به نظر من زندگي اتفاق است، مثل همين كه من اتفاقي تاجر فولاد شدم و بعد هم اتفاقي سرمايههايم را براي ساخت كارخانه فولاد خرج كردم. من خانواده ثروتمندی نداشتم. پدرم نگهبان كارخانه ماشينسازي تبريز بود. آن زمان به پرسنل اجازه ميدادند در تابستان بچههايشان را هم همراه خود به کارخانه بياورند و كار كنند. بعد از گرفتن دیپلم در ماشینسازی تبریز کار کردم. به نظر من ماشينسازي تبريز مادر صنعت ايران است، يعني دستگاههايي را ميسازند كه خود آن دستگاهها صنعت را ميسازند. بعد از انقلاب از طريق بورسيه در همان ماشينسازي تبريز به مدت چهار سال درس خواندم. زمان جنگ در سال ۶۵ در ماشينسازي تبريز خمپاره ميساختيم. دو سال در جبهه سرباز بودم از کانیمانگا تا جزیره مجنون. آن موقع هم اصلا نمیدانستیم که سخت میگذرد. سال ۶۹ به باكو رفتم، تا آن زمان با كاسبي آشنا نبودم. سال ۷۰ با آهن و صنعت بيشتر آشنا شدم آن هم از طريق دوستان جديدي كه در باكو پيدا كرده بودم. من هنوز متوجه نشدهام که شما چطور سطح خود را از يك كارگر كارخانه ماشينسازي به كارخانهدار ارتقا داديد. در واقع نفهميدم چطور شد كه پولدار شديد! عرض كردم من همیشه زندگي را تصادفي فرض ميكنم. پيشرفتهايي هم كه داشتهام اتفاقي بوده. بر اساس يك اتفاق، تاجر شدم. وقتي با روسيه كار ميكردم يكي از مهمترين واردكنندههاي فولاد به ايران شدم. با چند نفر در روسيه آشنا شدم، گفتند كشور شما به فولاد نياز دارد، برويد بفروشيد. به همين سادگي پولدار شدم. به نظر من وقتي نقطه صفر هستي تا به يك يا دو يا سه برسي خيلي سخت است اما هنگامي كه از اين مرحله عبور ميكني و به نقاط بالاتر ميرسي، خود سرمايه خارج از فعاليت شما، افزايشي تصاعدی به همراه دارد. از چه سالي سرمايهتان را از بخش تجارت وارد توليد كرديد و كارخانهدار شديد؟ قبل از اينكه كارخانه فولاد آريان را احداث كنم، یک كارخانه تصفيه روغن و مخازن نفتي راه انداخته بودم، اما سال ۸۰ شركت «آريانفولاد» را بنيانگذاري كردم. آن كارخانه زميني باير در كنار جاده بود. تاكنون چقدر سرمايهگذاري كردهايد؟ يك بحث خود سرمايهگذاري است، يك بحث هم شركتي است كه ايجاد شده است. سرمايهگذاري اوليه را نميتوانم دقيق بگويم اما در سال ۸۹ اين كارخانه را ۳۳۰ ميليارد قيمتگذاري كردند. گفته می شود شرکت آرین فولاد بزرگترین واحد فولادسازی بخش خصوصی در کشور است. درست است؟ ببینید تمام شرکتهای بخش خصوصی این حرف را میزنند و خیلیهایشان میگویند دو میلیونتن یا حتی سه میلیونتن تولید دارند. ما ادعایمان این است که در حال حاضر سه پروانه بهرهبرداری داریم. یکی ۶۰۰ هزار تن مقاطع، یک ۸۰۰ هزار تن میلگرد و یک۳۰۰ هزار تن میلگرد دیگر که کلا یک میلیون و ۷۰۰ هزار تن میشود ولی چیزی که تولید میکنیم حدودا ۴۰۰ هزار تن است که ۳۰، ۴۰ درصد ظرفیتمان را شامل میشود. همین الان ما یک میلیون و ۷۰۰ هزار تن ظرفیت تولید داریم که در بخش خصوصی کسی این ظرفیت را ندارد. چه شد که به سمت کارخانه فولاد رفتید؟ چرا وارد صنعت دیگری نشدید؟ اینکه اصلا چطور شد کارخانه آرین فولاد را زدیم به نظر خودم یک حادثه بود. میتوانستیم یک کارخانه پلاستیک یا مبلسازی بزنیم. اساسا کار من فولاد بود. عرض کردم در کار واردات آهن و فولاد از روسیه و شوروی و قزاقستان فعال بودیم ولی اینکه چطور ما فولادی شدیم شخصا خیلی به این قضیه فکر میکنم و به این نتیجه میرسم که یک اتفاق بوده است. این اتفاق شما را در چه سالی وارد صنعت فولاد کرد؟ کارخانه آریان فولاد را سال ۸۱ تاسیس کردیم اما جلوتر از آن هم یک کارخانه فولاد داشتیم که با چند نفر از تجار تهران در همدان شریک بودیم. سال ۷۸-۷۷ بود که بعدها به بنبست خورد و الان فکر میکنم تعطیل است. رفتیم از کارخانه «هیوندایی استیل» کره که آن زمان اسمش آیانآی و در حال جمعآوری بود کارخانه را خریداری کردیم. اوضاع فولاد هم خیلی بد بود شاید یکی از شانسهای ما این بود که در بدترین موقعیت فولاد دنیا ما رفتیم این کارخانه را خریدیم آن هم با چه مشقات و سختیهایی. یکی از مشکلات ما هم این بود که میگفتند کارخانه نزدیک تهران است و اصلا موافقت اصولی نمیدادند. جواز تاسیس و محیط زیست اجازه نمیداد و سختیهای خاص خودش را داشت ولی بالاخره کار به سرانجام رسید و کارخانه را در بویین زهرا ایجاد کردیم. شما چون تاجر فولاد بودید یک سرمایهای را به دست آوردید و با این سرمایه یک خط تولید خریدید. چرا تصمیم گرفتید فولادساز شوید؟ گفتید که اتفاق بوده ولی چطور شد که سر از کره درآوردید؟ ما کارمان فولاد بوده. سال ۷۶ یا ۷۷ وقتی کار فولاد خراب شد ما وارد کار واردات نفت و گازوییل در روسیه شدیم که دولت اجازه ترانزیت از ایران را داده بود. ما نفت و گازوئیل را میآوردیم و به ترکیه و ارمنستان و نخجوان میبردیم. بعدها به سمت بندرعباس و کشورهای دیگر هم بردیم. در همین حین که پول خوبی درمیآوردیم، در اینترنت هم گشتیم و این کارخانه را پیدا کردیم. کارخانه «آیانآي» که در حال بسته شدن بود. این کارخانه خیلی بزرگ و عظیم بود و هر کسی نمیتوانست آن را بخرد، واقعا کار خیلی سختی بود، ولی به هر حال این کارخانه به من فروخته شد. شاید بشود اسمش را گذاشت شانس. میشود بگویید خرید این کارخانه چقدر هزینه داشت؟ چرا، بالاخره باید یک روزی این مسائل را گفت. ما با همین کارخانه هیوندایی هم قرار داشتیم که موضوع خرید کارخانه باید محرمانه بماند. ما این کارخانه را تقریبا مجانی گرفتیم یعنی حتی به قیمت قراضه هم نبود. اگر این کارخانه را به قیمت قراضه هم به ما میفروختند پولمان به خریدش نمیرسید. به هرحال حدود ۱۰۰ نفر به مدت سه ماه شبانهروزی کار کردند تا کارخانه جمع شد. خود کرهایها از این فروش چه نفعی بردند؟ آنها اصلا منصرف شده بودند که این کارخانه را به ما بدهند. اولا که روی دستشان مانده بود. در همه جای دنیا اگر بخواهند کارخانهای را جمع کنند دیگر کسی آن کارخانه را نمیخرد و دور ریخته میشود. مثل لپتاپ یا موبایل شما که اگر از رده خارج شد دیگر به درد کسی نمیخورد. شاید قبلا تعمیر میشد اما الان دیگر به این صورت نیست. یعنی صرف نمیکند که یکی برود و یک کارخانه را جمع کند. ما آن موقع این را نمیدانستیم که اگر کارخانهای را جمع کنیم و بیاوریم حدودا به اندازه یک کارخانه نو هزینه برمیدارد ولی ما به آنها گفتیم که سال ۱۹۶۶ شما یک کارخانه با این عظمت ساختهاید شما این را به ما بدهید که ما هم با این برویم و یکی مثل شما بشویم. برای شما که یکی، دو میلیون دلار پولی نیست. بگذارید این کار جلو برود و آنها هم موافقت کردند. حالا اسمش را صدقه بگذاریم یا لوتیگری و... در هر حال برایشان اقتصادی نبود که این کارخانه را به ما بدهند و خودشان هم میدانستند، ولی قبول کردند. البته الان نیز با آنها در ارتباط هستیم. در اینجا کار میکنند یا مشاوره میدهند؟ هیوندایی هفتمین شرکت بزرگ دنیاست و فقط یک نفر باید به کره برود تا ببیند هیوندایی چیست. از تلویزیونسازی تا کشتیسازی و آپارتمانسازی دارد و کارخانه فولاد اصلا برایشان اقتصادی نبود به همین خاطر جمع کرد چون هیوندایی خیلی بزرگ و عظیم است. با این حال تا به همین امروز هم که ما دچار مشکلات کلیدی میشویم و تقاضای کمک میکنیم بیمحابا به کمک ما میآیند که در هیچ کجای دنیا چنین نیست. در حال حاضر چه محصولاتی تولید میکنید؟ انواع نبشی و تیرآهن را تولید میکنیم. ما توانایی داریم حتی ریل راهآهن را تولید کنیم. خیلی سعی میکردیم یک بازار خوب پیدا کنیم چون مقاطع فولادی ظرفیت ما را در ایران نمیکشد. ظرفیت ما زیاد و مصرفمان کم است. از راهآهن پیش ما آمدند و ما به آنها کارمان را توضیح دادیم و قرار شد از ما خرید کنند اما با آنها به جایی نرسیدیم. گفتید تولید ۴۰۰ هزار تن است. چند نفر در آنجا مشغول کار هستند؟ ما حدود ۷۰۰ نفر نیروی بیمه شده داریم که ۲۴ ساعت کار میکنند. ما از ترس بحرانهایی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد بهرغم اینکه به نیروي زیاد احتیاج داریم سعی میکنیم انقباضی عمل کنیم. که اگر فردا مشکلی پیش آمد حداقل بتوانیم یک مقدار خودمان را کنترل کنیم و به بحران بزرگی برایمان تبدیل نشود. قصد توسعه نداريد؟ چرا، ما الان يك ذوب ۵۵۰ هزار تني داريم ميزنيم كه قطعاتش آورده شده و در سايت است و داريم كار ميكنيم. يك ذوبآهن ۱۵۰ هزار تني هم نصب كرديم كه شايد تا دو، سه ماه ديگر به بهرهبرداري برسد. منبع : کسب وکار |
|||
|
06-25-2012, 06:47 PM
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
خیلی عالی بود موفق باشید
|
|||
06-25-2012, 08:36 PM
ارسال: #3
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
هیج جیز زندگی اتفاقی نیست . گرجه ایشان خود متوجه نیستند.حداقل آن اینست که او فکر بزرگ داشته و ثروت جذب او شده است . مثل فکر ها و کارهایی که بزرگند و ساده شروع میشو ند و خود به خود بزرگ می شوند . ف/ی/س/ب/و/ک- ebayسایت های
آیا این اتفاقی است که ایده ای میلیاردی به ذهن شما میرسد؟ هر روز فرصت های بیشتری برای ثروتمند شدن ایجاد می شود -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
برای تماس و مشاوره با من می توانید پیام دهید |
|||
|
06-26-2012, 12:59 PM
ارسال: #4
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
به نظر بنده هم نمی توان گفت اتفاق باید گفت فرصت .هر کس در راهی که انتخاب کرده براش فرصتهایی پیش می آید برای مثال من دنبال میلیاردر شدن بودم که اتفاقی این سایت رو پیدا کردم پس اگر در مسیر مشخص نبودم سایت رو پیدا نمی کردم یا اگر پیدا میکردم برام مهم نبود پس فرصتهایی که پیش می آید بسته به افراد می تواند فرصت باشد
|
|||
|
07-08-2012, 09:40 PM
ارسال: #5
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
کارتون پاندای کنگ فو کارو دیدین؟
هیچ جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــز تصادفی نیست نباید ببینی تا باور کنی... باید باور کنی تا ببینی... |
|||
07-09-2012, 10:09 AM
ارسال: #6
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
هیچ چیز اتفاقی نیست جالبتر اینکه برای روی دادن یک واقعه ای در جهان هستی به یک ناظر سوم ( خالق ) نیازه پس هیچگاه رخدادی شانسی نمیتونه باشه - ایده ها از دست رفتنی نیستند و یا فراموش می شوند یا به عینیت تبدیل می گردند . در اینجا به عینیت تبدیل شده است .
هر ثروتمندی روزی فقط فکر ثروتمندی در سر داشته تا اینکه با تلاش و کوشش ثروتمند شده |
|||
07-09-2012, 10:21 AM
ارسال: #7
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
اسمشونو نگفتین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نباید ببینی تا باور کنی... باید باور کنی تا ببینی... |
|||
|
07-09-2012, 10:29 AM
ارسال: #8
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
(07-09-2012 10:21 AM)sherafati نوشته شده توسط: اسمشونو نگفتین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! دقیقا خط اول : "گفتوگو با بهمن قاسمی، مدیرعامل بزرگترین کارخانه فولاد بخش خصوصی" |
|||
07-09-2012, 04:58 PM
ارسال: #9
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
(07-09-2012 10:29 AM)کامیار کاظمی نوشته شده توسط:(07-09-2012 10:21 AM)sherafati نوشته شده توسط: اسمشونو نگفتین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! میگم چشام ضعیف شده ها هی میگن تلقین نکن نباید ببینی تا باور کنی... باید باور کنی تا ببینی... |
|||
|
07-11-2012, 04:00 PM
ارسال: #10
|
|||
|
|||
RE: اتفاقی ثروتمند شدم
ولی برداشت من از حرفهاشون اینه که ایشون ارتباطات خاص داشتن.
آب درون ظرف، شفاف است؛ آب دریا اما تیره. حقیقت های کوچک کلماتی شفاف دارند، حقایق بزرگ اما سکوتی عظیم. |
|||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان