کلک خیال انگیز

[Alireza_Kh]

نیایش آدینه
-----------

روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیج نگفت. و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: “لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟” و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین کار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی. اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...

♥♥♥
♥♥♥
♥♥♥

خدایا ... من چیزی نمیبینم، آینده پنهان است
ولی آسوده ام، چون تو را می بینم و تو همه چیز را

خدایا ... کمک کن دیرتر برنجم، زودتر ببخشم
کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم

خدایا ... نه آنقدر بزرگم که بتوانم ببخشم
نه آنقدر کوچکم که بتوانم نبخشم خدایا بزرگم کن

شانس نام مستعار خداست آنجا که نمی خواهد
امضایش پای داده هایش باشد

تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش
خواهی دید که ان لحظه هرگز نخواهد رسید

هرگاه با دیگرانید، خود را خط بزنید
و هر گاه با خدایید، دیگران را

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند
تا تو بارها بگویی خدای من

به خاطر بسپاریم همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن است:
آرام، بی صدا و همیشگی ...
♥ܓ✿