ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


"محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
زمان کنونی: 05-05-2024, 08:20 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: marchmaria
آخرین ارسال: marchmaria
پاسخ: 6
بازدید: 2120

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امیتازات : 2.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
"محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
01-11-2015, 09:15 PM
ارسال: #1
"محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
آن سالها (اواخر دهه 40 خورشیدی) که سفر به عربستان از سفر به آمریکا هم دشوارتر بود
و “حاجی شدن” مثل این روزها مد نبود، او به خاطر اعتقادات مذهبی اش حاجی شده بود.
آقای مدیرعامل، عادت داشت گاهی به کارخانه سر می زد و کارها را از نزدیک سرک می کشید.
در یکی از همین بازدیدها، زمانی که سر ظهر در حیاط کارخانه قدم می زد، کارگری را دید
که به جای حضور در بوفه، گوشه ای نشسته و مشغول خوردن “نان و پنیر و انگور” است.
نزدیک شد و علت این کار را از او پرسید:
- چرا بوفه نمی روی؟
- غذای کارخانه 12 ریال است؛ نان و پنیر ارزانتر در می آید!
اینطوری چیزی برای خانواده ام جمع می کنم.
مدیر با شنیدن این سخنان دچار بهت شده بود؛
همیشه در مقابل کارمندانش و کسانی که از کار او امرار معاش می کردند، احساس مسوولیت می کرد.
قبلا هم این احساس مسوولیت را ثابت کرده بود؛ زمانی که دستور داد برای نخستین بار در تاریخ شرکت ها و موسسه های خصوصی ایران، شرکت او برای همه کارمندانش خانه بسازد و با وام های بلندمدت در اختیارشان قرار دهد (مجتمع آپارتمانی معروف به 16 دستگاه).
مدیرعامل در حالیکه سرش را به زیر انداخته بود، لبخندی زد و از کارگر دور شد.
از هفته بعد، به دستور مدیرعامل، غذای کارگران در کارخانه های وابسته به شرکت او، رایگان شد.
نام این مرد “حاج محمود خیامی” و شرکت او ایران ناسیونال سابق یا همان “ایران خودرو” بود.
احمد و محمود خیامی به همراه خواهرشان، کارگاه مونتاژ خودروی ایران را سال 1341 تاسیس کرده بودند.
زمانی که شرکت آنها با تشکیلات جدید و نام رسمی “ایران ناسیونال” در سال 1346 و با سرمایه 40 میلیون تومان ثبت شد، تنها می توانست روزانه 10 خودروی سبک و 7 خودروی سنگین (اتوبوس و کامیون بنز) تولید کند.
هفت سال بعد، ایران خودرو با افتخار اعلام کرد که سرمایه شرکت در همین مدت کوتاه، بیش از 12 برابر شده و ایران ناسیونال از نظر کیفیت و کمیت تولید، در ردیف بزرگترین خودروسازان آسیا قرار گرفته است.
پس از آن، در سال 1352، ایران ناسیونال اعلام کرد که خودکفایی در تولید قطعات یدکی را در راس برنامه هایش قرار داده است.
بدین ترتیب، در همین سال، شرکت های بلبرینگ، پیستون و ایدم تبریز، شرکت ریخته گری، شرکت رضای مشهد و… توسط این کمپانی تاسیس شد.
در همین سالها، حاج محمود خیامی با کمک گروهی دیگر از سرمایه داران ایران،
بانک صنعت و معدن و فروشگاه های زنجیره ای کوروش را نیز بنیان نهاد.

سال 1356، ایران ناسیونال اعلام کرد که می خواهد “پیکان” را از خط تولیدش خارج کند، و
با شرکت پژو وارد شراکت جهانی شود و تولیداتش را به کشورهای دیگر صادر کند.

یکسال بعد، حاج محمود خیامی دستگیر شد، اموالش مصادره شد، همه دارایی ها،
از جمله حساب های بانکی اش مسدود شد و خیلی محترمانه از کشور اخراج شد.

اگر فکر می کنید به آخر داستان رسیده اید، باید بگویم که داستان تازه شروع شده است!
حاج محمود خیامی به دلیل سابقه خوبی که در همکاری با شرکت مرسدس بنز آلمان داشت،
از این شرکت اعتبار گرفت و در خارج از ایران، کارش را به عنوان فروشنده از صفر آغاز کرد.
به دلیل نبوغ اقتصادی که داشت، این بار هم موفق شد
و اکنون خانواده او، یکی از نمایندگی های فروش مرسدس در انگلیس و آمریکا را دارد.

حاج محمود اعتقاداتی داشت که آنها را تحت تاثیر پول و قدرت قرار نمی داد.
برای همین، زمانی که تمام اموالش را از او گرفتند و از کشور اخراجش کردند،
باز هم بر سر اعتقاداتش باقی ماند.
او با ثروتی که از فروش “مرسدس” در آمریکا به دست آورد، شروع به ساخت مدرسه در مناطق روستایی استان خود (خراسان) کرد و آنقدر به این کار ادامه داد تا به یکی از بزرگترین مدرسه سازان تاریخ کشور تبدیل شد.
خیامی در سالهای گذشته نه‌تنها 110 مدرسه به نام امام علی(ع) در روستاهای استان خراسان ساخته است، بلکه هشت مجموعه بزرگ آموزشی نیز به نام ثامن‌الائمه (ع) در مشهد احداث کرده است.
خیامی ساخت هجده مجموعه کار و دانش را در استان خراسان به پایان رسانده که هجده میلیارد تومان هزینه دربرداشته است.
خیامی بخشی از ثروت خود در انگلستان را نیز صرف برگزاری همایش هایی برای گفتگو میان پیروان اسلام و مسیحیت کرده است
و بخش دیگری از ثروت خیامی به خرید اشیای عتیقه ایرانی در حراجی های بین المللی اختصاص یافته و بالاخره او، اکنون یکی از یاری رسانان به برنامه های فرهنگی ایرانیان در خارج از کشور است

و البته چه بسیار که بر سر سفره ای که او پهن کرد نشستند و هیچ از او نیاموختند و امیداریم بعضی ها ، درس هایی از بزرگی از ایشان اموخته باشند...

زندگي بافتن يک قاليست
نه همان نقش و نگاري که خودت ميخواهي
نقشه را اوست که تعيين کرده
نقشه را خوب ببين
نکند آخر کار قالي زندگي ات را نخرند

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی
01-11-2015, 10:05 PM
ارسال: #2
RE: "محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
لذت بردم

چرا نگران باشم شاید هرگز اتفاق نیفتد!
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-11-2015, 10:08 PM
ارسال: #3
RE: "محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
احمد خیامی بنیانگذار ایران ناسیونال بود... محمود ، برادر کوچکتر ایشان بعد ها مالک این شرکت شدند...
نیمه اول متنتون کاملا خاطرات احمد خیامی است نه محمود !!!
متنتون کاملا اشکال داره
ایشان اخراج نشدند.... مانند سایر بزرگان اقتصاد ما (که حق هم داشتند) کشور را ترک کردند ( به دلیل "بی مهری یا در واقع بی فکری" که در حق ایشان و سایر بزرگان شده بود)
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-11-2015, 10:56 PM
ارسال: #4
RE: "محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
زندگينامه برادران خیامی :


در سال 1303 خورشيدي در خانواده سيد علی اکبر خيامي، مرد روحاني مشهدي، که هميشه شال سبزي به سر مي بست پسري به دنيا آمد که نامش را احمد گذاشتند. سيد علی اکبر از هفت سالگي احمد را به مدرسه فرستاد به اين اميد که درس بخواند و طبق سنت آن روزگار، کارمند دولت و حقوق بگير شود امّا...

احمد عاشق کارهاي صنعتي به خصوص سر و کلّه زدن با اتومبيل بود. همين که از مدرسه بيرون مي آمد يک لُنگ مي گرفت و به شست و شوي اتومبيل هاي کوچه خيابانها مي پرداخت و با به دست آوردن پول از اين راه به بودجة خانواده کمک مي کرد. کمي که بزرگتر شد چند آچار و پيچ و مهره و گاز انبر خريد و در کوچه، خيابانها تعميرهاي سادة اتومبيل را هم انجام مي داد. بعضي ها ادعا مي کردند لنگي را که احمد خيامي در نوجواني با آن به شستشوي اتومبيل مي پرداخت در خانة مجلل سة و هفت هزار متري اش واقع در انتهاي زعفرانيه به چشم ديده اند که در اتاقش آويزان کرده و به آن افتخار مي کرد. امّا ديگران ادعا مي کنند چنين لنگي وجود نداشته است. امّا خاطرة اتومبيل شويي هاي نوجواني هميشه در ذهن خيامي زنده بود و او همواره با افتخار مي گفت که در سرماي زمستان مشهد گاه آن قدر روي اتومبيل ها کار مي کرد که دستهايش ترک مي خورد و او ناچار مي شد پيه داغ کرده روي آن بريزد تا زخم آن التيام پيدا کند. مردان خود ساخته از اين خاطره ها زياد دارند و احمد خيامي مردي خود ساخته و خاکي بود.


احمد كارش را در رشتة اتومبيل با عشق و پشتکار شروع کرد. روزي که در خردسالي نخستين دوچرخه اش را تهيه کرد همة عشق و علاقه اش آن بود که يک موتور سيکلت را جانشين آن کند. وقتي توانست يک موتور سيکلت کهنه را به صورت نقد و اقساط خريداري کند چشمش به اتومبيل هاي معدودي بود که در آن سالهاي بعد از شهريور 1320 و اشغال کشور به وسيلة منافقين از خيابانهاي مشهد عبور مي کردند. در آن زمان اتومبيل يک وسيلة اشرافي محسوب مي شد و قيمت آن بسيار گران بود. احمد نمي توانست با پولي که از حمل مسافر با موتور سيکلت يا کرايه دادن آن به نوجوانان به دست مي آورد اتومبيلي خريداري کند. امّا به زودي توانست با شستشوي اتومبيل در خيابان هاي مشهد و تعمير اتومبيل هايي که در کنار خيابان ها از حرکت باز مي ماندند با موتور اتومبيل آشنا شود و بعد ها تا روزي که توانست نخستين اتومبيل عمرش را تهيه کند در گاراژهاي مشهد به کار تعمير اتومبيل بپردازد. عشق احمد خيامي به اتومبيل آنقدر زياد بود که سالهاي بعد که در کارخانه اش پانزده هزار کارگر و کارمند کار مي کردند و توليد سالانه پيکان به يکصد و پنجاه هزار رسيد هر وقت اتومبيل خودش يا نزديکانش عيب و ايراد پيدا مي کرد در مقابل چشم کارگران و راننده ها کتش را ميکند، آستين هايش را بالا مي زد و مشغول تعمير اتومبيل مي شد و الحق اين کارفرماي بزرگ صنايع اتومبيل سازي کشور از هر مکانيسين متخصصي بهتر از عهدة کار بر مي آمد. او عاشق اين ماشين چهار چرخ موسوم به اتومبيل بود و برايش هيچ لذّتي بالاتر از زماني نبود که با پيچ و مهره هاي آن کار مي کرد. در گفتگويي که چندي قبل با يک مهندس ساختمان که دوست و همشهري و خويشاوند احمد خيامي بود در بارة پشتکار او داشتم. مي گفت : " گاهي که در زمستان قرار مي گذاشتيم ساعت شش يا هفت صبح سر ساختمان هاي نيمه تمام کارخانه ايران ناسيونال در جادّة کرج برويم، او ساعت چهار يا پنج صبح به در خانة من مي آمد. وقتي مي گفتم در اين ساعت روز هوا تاريک است و نمي شود کاري انجام داد، باز روزهاي بعد در همين ساعت مي آمد و در سرماي سرد زمستان يکي، دو ساعت در داخل اتومبيل منتظر مي ماند تا وقت حرکت فرا رسد. " او در تابستان نوعي ديگر عمل مي کرد. در گرماي سوزان تير و مرداد همين که مي ديد کارگر هاي ساختماني دچار عطش هستند سوار اتومبيل مي شد به سرعت به کرج مي رفت و قالب هاي يخ و نوشابه مي خريد. البته اين مربوط به اوايل کارش بود که هنوز کارخانه وسايل و امکانات زياد نداشت اين ها نمونه هايي از عشق و پشتکار احمد خيامي بود. امّا آيا براي موفقيت همين دو عامل کافي است؟ بسياري هستند کساني که عشق و علاقه را با پشتکار به حدّ کمال دارند امّا موفق نمي شوند. پس عوامل ديگري هم لازم است که از جمله آن ها بايد از شانس و ارتباطات ياد کرد. يکي از شانسهاي زندگي احمد خيامي آن بود که در حين کارش به عنوان راننده و تعمير کار با فريدون سودآور نماينده فروش اتومبيل ها و اتوبوس هاي مرسدس بنز و همچنين سازندة کاميون هاي خاور آشنا شد. عشق و علاقه و پشتکار و ابتکار احمد خيامي سبب شد که سودآور که مردي موفق و ثروتمند و مشهور بود و به عنوان داماد حاج حسين آقا ملک با مقامات بالا ارتباط داشت، احمد خيامي کارگر را به عنوان يک دوست و همکار پذيرفت و تا زماني که خود احمد خيامي به صورت يک کارفرماي موفق در آمد از او حمايت مي كرد



مردان خود ساخته در طول عمر خود دست به کارهاي متعدد مي زنند و نا کام مي مانند اما ناگهان در ميان آن همه کار يکي با موفقيت همراه مي شود و با آن به هدف مي رسند. احمد بعد از مدّت ها ماشين شويي، کرايه دادن دوچرخه و موتورسيکلت، آوردن اتومبيل از تهران به مشهد و کار در تعمير گاه خيام مشهد به اين نتيجه رسيد که در زادگاهش بيش از اين امکان ترقي برايش وجود ندارد. گاراژ و تعمير گاهش را به برادر کوچک ترش محمود سپرد و در آستانة سي سالگي عازم تهران شد. در آن زمان در تهران کساني بودند که اتاق اتوبوس مي ساختند. مانند: اتوبوس شمس العماره، اتوبوس ايران پيما. اينها شاسي اتوبوس را از خارج وارد مي کردند و با چوب و آهن و ارّه و چکش براي آن اتاق مي ساختند و از قضا خوب هم مي ساختند. نام بعضي از اين اتوبوس ها کاديلاکي بود. به سبب آن که قسمت عقب اتوبوس را به شکل عقب اتومبيل کاديلاک که در آن زمان خيلي معروف بود در مي آوردند و همچنين اتوبوس هايي بودند که به با دماغ و بي دماغ معروف بودند. احمد شيفتة کار اين صنعتگران با ذوق شده بود، کساني که صنايع دستي را جايگزين يک کار کاملاً صنعتي کرده بودند. آرزو داشت خودش هم دست به چنين کاري بزند امّا اين کار پول لازم داشت و احمد پول نداشت. پس تصميم گرفت کاري بکند که احتياج به سرماية بسيار زياد نداشته باشد. احمد خيامي طي مدّتي که براي رساندن اتومبيل هاي مارک هاي مختلف از تهران به مشهد و همچنين زماني که در تعميرگاهش در مشهد روي اتومبيل هاي مختلف کار کرده بود متوجه شد که وقتي موتور اتومبيلي خراب مي شود اولين کار يک تعميرکار آن است که قطعة معيوب را با يک قطعة سالم عوض کند. فروشندگان قطعات يدکي که از آن موضوع اطّلاع دارند آن قطعات را چند برابر ارزش واقعي مي فروشند، صاحبان اتومبيل ها و تعمير کاران هم که مي دانند که تا وقتي آن قطعه عوض نشود اتومبيل به صورت يک دستگاه بي مصرف در مي آيد آن قطعه را به هر قيمت که عرضه کنند، مي خرند. احمد که سرمايه اندکش اجازه نمي داد اتاق اتوبوس بسازد و يا يک تعميرگاه مجهّز در تهران تأسيس کند، تصميم گرفت، يک مغازه کوچک فروش قطعات و لوازم يدکي اتومبيل افتتاح کند. از يکي از آشنايان به نام آقاي نيکبخت يک مغازه کوچک در خيابان اکباتان اجاره کرد يک تابلو بزرگ با عنوان فروشگاه تضامني برادران خيامي بالاي آن زد و به فروش قطعات يدکي اتومبيل پرداخت. احمد خيامي بعدها دربارة آن تابلوي تضامني و عنوان کمي عجيب آن گفت: " به غير از برادران نمازي و برادران کاشانچي و فريدون سود آور که قبلاً با آنها کار کرده بودم و به من اعتماد داشتند بقية نماينده هاي اتومبيل حاضر نمي شدند جنس نسيه بدهند. تهران آن زمان نمايشگاه انواع اتومبيل هاي کشور هاي مختلف بود. من براي آن که خريداران را به سوي مغازه جلب کنم ناچار بودم قطعات و لوازم همة اتومبيل ها را بفروشم. انتخاب عنوان " شرکت تضامني برادران خيامي" به کارم اهميّت مي داد هم به عنوان شرکت تضامني به فروشنده ها نشان مي دادم که شرکت فقط در حد سهام مسؤول بدهي هايش نيست و آن ها مي توانند براي وصول مطالبات خود از ساير دارايي هاي برادران خيامي هم اقدام کنند." خوشبختانه فروشنده هاي قطعات يدکي مارکهاي مختلف اتومبيل هرگز براي وصول مطالبات خود ناچار به اقدام نشدند. کار شرکت تضامني برادران خيامي خيلي زود و خيلي زياد گرفت به طوري که يکي يکي مغازه هاي اطراف و اتاق هاي طبقات بالاي ساختمان را اول اجاره و بعد خريداري کرد. از يک مهندس آرشيتکت خواست با آهن بندي و تغيير دکوراسيون طبقي اول را تبديل به يک فروشگاه بزرگ و طبقات بالا را تبديل به آپارتمان هاي دفتري بکند. رونق کار فروشگاه آنقدر زياد بود که او تعدادي کارمند، ويزيتور و فروشنده استخدام کرد. اين فروشگاه بعدها به نام "پي.ال.پي" به صورت يکي از بزرگترين قطعات يدکي اتومبيل در ايران در آمد درآمدش آن قدر زياد بود که احمد مي توانست تا آخر عمر در ناز و نعمت زندگي کند امّا هدف احمد خيامي اين نبود او آرزوهاي دور و دراز داشت. ادامه دارد...



درآمد احمد خيامي از فروش قطعات يدکي اتومبيل در فروشگاه خيابان اکباتان زياد بود با گرفتن نمايندگي لاستيک کنيتا نتال ، باتري دنا و بعضي قطعات ديگر از خارج زيادتر شد به طوري که تصميم گرفت به آرزوي ديرينه اش در مورد ساختن اتاق اتوبوس جامه عمل بپوشاند. قطعه زميني در جادة کرج بين جادة مخصوص و اتوبان کرج به قيمت متري يک تومان خريد، يک سالن بزرگ در آنجا ساخت و وسايل کار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب کرد... شکل اين سالن شبيه پروانه بود به اين سبب اسم آن را سالن شاپرکي گذاشتند -کارگران قديمي ايران ناسيونال حتماً اين بنا را که نخستين بنا در زمين کارخانه بود به خاطر مي آورند-آن گاه از فريدون سودآور نمايندة مرسدس بنز در ايران شاسي اتوبوسهاي مرسدس بنز را مي گرفت و روي آن ها اتاق مي ساخت. اين کار تا اينجا تازگي نداشت. در آن زمان در تهران عدة زيادي به ساختن اتاق هاي اتوبوس اشتغال داشتند. و الحق اتاق هاي قشنگي هم مي ساختند. اتاق هايي که در ظاهر با اتاق هاي ساخت خارج فرق نداشت، پس احمد تصميم گرفت براي جلب خريدار دست به ابتکار هايي بزند. احمد خيامي طي مدتي که اتومبيل هاي مختلف را از تهران به مشهد مي برد. در بازگشت همين مسير را به وسيلة اتوبوس طي مي کرد اغلب مشاهده مي کرد کودکان خردسال يا مردان و زنان سالخورده يا بيماران با خواهش و التماس از راننده تقاضا مي کنند: آقا... بي زحمت چند دقيقه نگهداريد... و راننده با غر و لند نگه مي داشت و مسافر شرمزده زير يک درخت يا پشت يک ديوار خودش را سبک مي کرد. ايران کشور وسيعي است فاصلة بين شهر هاي بزرگ بسيار زياد است در آن زمان آبادي ها بسيار دور از هم بودند و اين گرفتاري مسافران همة خطوط اتوبوس راني کشور بود. بعد ها که احمد به هواپيما نگاه مي کرد با خود مي انديشيد مسافران آن ها در موارد اضطراري چه مي کنند. حتماً به خلبان نمي گويند: "آقا لطفاً يک گوشه نگه داريد.... " هواپيما ها براي اين کار ها هم مجهّز شده اند. پس چرا او در اتوبوس اين کار را نکند؟ بعد از کمي فکر در قسمت انتهايي اتوبوس ها يک دستشويي و توالت کوچک درست کرد. اين کار مثل تخم مرغ کريستف کلمب ساده بود امّا يکي بايد فكرش را مي کرد. احمد اين فکر را کرد و با همين فکر خريداران اتوبوس او چند برابر شد. اين کار به شرکت هاي مسافربري دليلي براي تبليغ و جلب مشتري مي داد. وقتي اتاق سازهاي ديگر از اين کار او تقليد مي کردند احمد يک قدم ديگر برداشت و در گوشه اي از اتوبوس يک يخچال نصب کرد تا مسافران در سفرهاي طولاني از نوشابة خنک استفاده کنند و بعد ها به همان نسبت که کارش رونق پيدا مي کرد قدم هاي ديگري بر مي داشت. به جاي به کار گيري چکش و ارّة معمولي، وسايل برقي و ماشين به کار مي برد. چند متخصص اتاق سازي از آلمان آورد. به جاي رنگ کردن اتوبوس با قلم مو اتاق رنگ درست کرد. در اين اتاق، اتوبوس وارد مي شد و رنگ پاش هاي برقي همه جايش را به طور مساوي رنگ مي کردند در کنار سالن شاپرکي يک سالن براي ساخت صندلي هاي راحت مخصوص اتوبوس ساخت تا مسافراني که چندين ساعت روي صندلي مي نشينند احساس ناراحتي نکنند. اين کارگاه صندلي سازي بعد ها الهام بخش او در ساختن نخستين کارخانه بزرگ مبل سازي ايران به نام "مبليران" شد.

زندگي بافتن يک قاليست
نه همان نقش و نگاري که خودت ميخواهي
نقشه را اوست که تعيين کرده
نقشه را خوب ببين
نکند آخر کار قالي زندگي ات را نخرند

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-11-2015, 10:59 PM
ارسال: #5
RE: "محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
در ميان مردان خودساخته هستند، کسانی که وقتی از زندگی سخت به مراحل بالا رسيدند اعتقاد پيدا مي کنندکه خودشان سختي کشيدند تا به رفاه رسيدند ديگران نيز به نوبة خود بايد چنين مراحلی را بگذرانند. احمد خيامي از اين گروه نبود عقيده داشت تا حدي که برايش امکان دارد بايد از فشار وسختي زندگي ديگران کم کند. او می دانست نخستين آرزوي هر کارگر و کارمند ايراني داشتن يک سرپناه و نجات از خانه به دوشي است. به اين سبب همين که کارش در فروشگاه هاي قطعات يدکي خيابان اکباتان و کارگاه ساخت اتاق اتوبوس جادة کرج رونق پيدا کرد به فکر ساختن خانه براي کارگران و کارمندانش افتاد. زميني در اراضي نيروي هوايي در شرق تهران خريد. از يک مهندس دوست و همکارش خواست در آنجا براي کارگران و کارمندانش خانه سازي کند. در آن تاريخ يعني اواخر دهة سي و اوايل دهة چهل خورشيدي در ايران سابقه نداشت يک کارفرما در بخش خصوصي براي کارکنانش خانه بسازد. به اين سبب اين مجتمع مسکوني که به 16 دستگاه معروف شد در ميان مردم و کارگران و حتي کارفرمايان چنان شهرتي براي احمد خيامي به وجود آمورد و اعتبار او را ميان هم صنفانش چنان بالا برد که يک تشکيلات عظيم روابط عمومي هم نمي توانست از عهدة اين کار برآيد در مورد ناهار نيز كارشناسان خارجي عقيده داشتند كه غذاي كارگران بايد مختصر يعني به صورت ساندويج باشد تا كارگران زود بخورند و مشغول كار شوند. احمد خيامي با اين نظر مخالف بود، او مي گفت: "كارگر ايراني در خانه غذاي كامل و پركالري نمي خورد. در كارخانه بايد يك وعده غذاي گرم و پرانرژي به او بدهيم. به همين خاطر يك رستوران مجهز براي پختن غذاي سنتي ايراني ساخته شد. " يك روز محمود خيامي مشاهده كرد يكي از كارگران در گوشه اي از حياط كارخانه مشغول خوردن نان و پنير و انگور است. از او پرسيد چرا در رستوران كارخانه غذا نمي خورد كارگر جواب داد: غذاي كارخانه 12 ريال است اما نان، پنير و انگور 6 ريال تمام مي شود من 6 ريال صرفه جويي مي كنم وچيزي براي خانواده مي خرم. محمود پس از مشورت با برادر دستور داد كه بعد از آن ناهار كارگران در كارخانه مجاني باشد. ما ايراني ها سنت خوبي داريم که اميدواريم آن را در نسلهاي آينده نيز هم چنان حفظ کنيم و آن گرامي شمردن خانواده است. احمد که در اين زمان مراحل اولية موفقيت را پيموده بود به فکر خانواده اش افتاد. از پدر و مادرش خواست نزد او به تهران بروند، امّا آنها حاضر نشدند مشهد را ترک کنند. احمد در حد امکان براي آنها زندگي راحتي در مشهد فراهم ساخت. برادر کوچکترش مسعود کم سن و سال بود و به تحصيل اشتغال داشت. از محمود که پنج سال از او کوچکتر بود خواست گاراژ و تعمير گاه مشهد را برچيند و خودش به اتفاق بعضي از کارگران که به نظرش متعهد و متخصص و قابل اعتماد هستند به تهران برود. احمد براي آينده نقشه هاي بسياري در سر داشت که برادرش محمود مي توانست در پياده کردن آن برنامه ها مدد کارش باشد.


محمود خيامي پس از مدّتي کوتاه با همة کارهاي فروشگاه قطعات يدکي اتومبيل و کارگاه ساخت اتاقهاي اتوبوس آشنايي پيدا کرد و فروشنده ها و خريداران را شناخت. احمد وقتي ديد او به کارها تسلط پيدا کرده تصميم گرفت تشکيلاتش را به برادر کوچکترش بسپارد و به مسافرت دور دنيا برود. او اين سفر را از دو نظر لازم داشت؛ يکي آنکه کارخانه هاي بزرگ اتومبيل سازي جهان را از نزديک ببيند و از طرز کارشان آگاه شود و ديگر آنکه از ميان آن همه مدل هاي گوناگون يک اتومبيل سواري مناسب را براي مونتاژ در ايران انتخاب کند. در اين سفر دو نفر از دوستان و همراهان احمد خيامي او را همراهي مي کردند. اول به ايتاليا رفت، کارخانه هاي اتومبيل سازي فيات و لانچيا توجه او را جلب کرد به خصوص مجذوب عظمت کارخانة فيات و تنوع توليداتش شد. فيات در ايران نماينده داشت. برادران کاشانچي ( علي و حسن کاشانچي ) فيات 1100 را در ايران مونتاژ مي کردند اما کلية قطعات اين اتومبيل در ايتاليا ساخته و در ايران به هم وصل مي شد و چون احمد خيامي مدتي نمايندگي فيات را در مشهد داشت و بردران کاشانچي به او خيلي کمک کرده بودن فکر مي کرد به راحتي بتواند با آنها سر مونتاژ فيات در ايران کنار بيايد. به خصوص آن که آنها تا اين زمان هنوز به وارد کردن "پرس" هاي مورد نياز کارخانه براي ساختن تنة اتومبيل و قطعات لازم براي مونتاژ اقدام نکرده بودند و دولت هم به آنها فشار وارد مي کرد که وضع کارخانه را مشخص کنند. احمد خيامي از ايتاليا به اسپانيا رقت. در آن زمان کارخانه اتومبيل سازي فورد آمريکا در اسپانيا اتومبيل هاي کوچکي به نام "في يستا" توليد مي کرد که اسپانيايي ها به آن اتومبيل هزار و يک شب لغب داده بودند علّت اين نامگذاري آن بود که گفته مي شد که اين کارخانه در هزار و يک روز ساخته شده است. خيامي اين اتومبيل را هم پسنديد و آن را در اولويت قرار داد. خيامي از اسپانيا راهي آلمان، فرانسه، انگلستان، سوئد و آمريکا شد. او از کارخانه هاي اتومبيل سازي فولکس واگن، مرسدس بنز، دکا، پژو، سيتروئن، رنو و کارخانة روتس سازندة اتومبيل هاي هيلمن،آرو، آونجر و جاگوار بازديد کرد و بيش از همه مجذوب فولکس واگن و مرسدس بنز شد. يکي از دوستان و همکاران احمد خيامي که در اين سفر او را همراهي مي کرد مي گفت : "احمد از اين سفر تجربيات فراواني اندوخت او که تا اين زمان فقط در شهر هاي مشهد و تهران اقامت کرده و تعمير گاه ها و کارگاه هاي اين دو شهر را ديده بود. از مشاهده کارخانه هاي بزرگ اتومبيل سازي اروپا و آمريکا با ده ها و صد ها هزار کارگر و کارمند چنان به هيجان آمده بود که دائم در حال برنامه ريزي بود که در ايران يک کارخانة اتومبيل سازي بزرگ تأسيس کند." در بازگشت به ايران اطرافيان خيامي انتظار داشتند اعلام کند که قصد مونتاژ فيات يا في يستا يا ولوو يا يک اتومبيل آلماني يا فرانسوي را دارد اما وي مي خواست اتومبيل "آرو" از محصولات کارخانة اتومبيل سازي "روتس" انگلستان را مونتاژ کند. "روتس" در آن زمان يک کارخانة اتومبيل سازي ورشکسته بود و خيامي در بازديد از آن کارخانه به توليدات آن از همه کمتر امتياز داده بود. يکي از دوستان نزديک خيامي تعريف مي کرد وقتي ان خبر را شنيدم گفتم : -- مگر خودت نگفتي "روتس" يک کارخانة ورشکسته است پس اين انتخاب چه معني دارد؟ او در حالي که در قيافه اش اثري از اندوه ديده مي شود جواب داد: -- در زندگي انسان هميشه مختار نيست هر کاري را که مي خواهد انجام بدهد. بعد بلافاصله اعتماد به نفس خودش را بدست آورد و گفت به زودي خواهي ديد من اين مدل ورشکسته را به يکي از معتبرترين اتومبيل هاي جهان تبديل مي کنم.


اولين کار احمد خيامي بعد از انتخاب اتومبيل انگليسي آرو براي مونتاژ تأسيس يک شرکت بود. شرکت نام و سرمايه مي خواست. نامي که او براي کارخانة اتومبيل سازي اش انتخاب کرد ايران ناسيونال بود که امروز به ايران خودرو تغيير نام داده است و با آرم يا علامت گردونه اي باستاني که به وسيلة اسب کشيده مي شد. امروزه شايد کمتر کسي بداند چرا خيامي اين نام را براي کارخانة اتومبيل سازي اش انتخاب کرده. يکي از همکاران سابق او در اين باره چنين گفت " بعد از شهريور 1320 و اشغال کشور به وسيلة متفقين و آزادي فعاليت سياسي، جوانان هم به سياست علاقه پيدا کردند، احمد خيامي با آن که از طبقات پايين جامعه بود و در جواني محروميت ها کشيده بود تمايلات ملي گرايانه داشت. به اين سبب در شعبة مشهد حزب "ايران" نام نويسي کرد و در تمام سال هاي بعد از شهريور 1320 تا بيست و هشت مرداد 1332 که فعاليت احزاب آزاد بود در آن حزب فعاليت مي کرد .حزب ايران يک حزب کوچک ملّي بود که رهبران و اعضاي آن طرفدار دکتر محمد مصدق بودند و وقتي نهضت ملي کردن صنعت نفت آغاز شد همگي به عضويت جبهة ملي در آمدند و در حقيقت ستون اصلي جبهة ملي را تشکيل دادند. بعد از 28 مرداد 1332 بسياري از اعضاي حزب ايران گرفتار، محکوم و زنداني شدند امّا احمد مشکلي پيدا نکرد او در زمان جواني گمنام بود که بين مشهد و تهران فعاليت مي کرد. بعد از 28 مرداد به کلي از سياست کناره گيري کرد امّا تمايلات ملي گرايانه خودش را از دست نداد به اين سبب وقتي براي کارخانه به دنبال اسم مي گشت نام ايران ناسيونال را انتخاب کرد، ايران به سبب تمايل به حزب ايران و ناسيو نال يا ملي به سبب عضويتش در جبهة ملّي." در مورد اتومبيل هم او نام آرو را نپسنديد و تصميم گرفت براي آن مارک اتومبيل کارخانة روتس يک نام ايراني انتخاب کند. کلمة آرو در فارسي به معني "تير"، "خدنگ" و "پيکان" آمده. او در ميان اين کلمات پيکان را پسنديد. با خواندن اين نام انسان کمتر به ياد تير و خدنگ و نيزه مي افتد به خصوص که امروز شخص تا نام پيکان را مي شنود يک اتومبيل در نظرش مجسم مي شود.

زندگي بافتن يک قاليست
نه همان نقش و نگاري که خودت ميخواهي
نقشه را اوست که تعيين کرده
نقشه را خوب ببين
نکند آخر کار قالي زندگي ات را نخرند

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-11-2015, 11:06 PM
ارسال: #6
RE: "محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
كارخانه ايران ناسيونال روز 12 مهرماه 1341 با سرمایه‌ای در حدود 10 میلیون تومان و با هدف مونتاژ و تولید انواع خودرو در خيابان اکباتان تهران متولد شد و از 28 اسفندماه 1342 با تولید اتوبوس شروع به كار كرد. موسسان اوليه اين كارخانه آقايان حاج علي اکبر خيامي ، احمد خيامي، محمود خيامي و خانم ها مرضيه خيامي و زهرا سيدي رشتي بودند درسال 1345 قراردادی بین شركت ایران خودرو و تالبوت در مورد مونتاژ و ساخت خودروی پیكان كه نام انگلیسی آن هیلمن بود منعقد شد و به طور رسمی با وارد شدن قطعات از تالبوت انگلستان كه در آن روزگار زیرمجموعه شركت كرایسلر آمریكا بود تولید پیكان در اردیبهشت سال 1346 با ظرفیت 60 هزار دستگاه و با حضور مقامات كشورى آغاز شد، این تیراژ به تدریج به 120 هزار دستگاه رسید.

در پائيز سال ۱۳۴۶ حسين دانشور از مقامات دربار، از خبرنگاران دعوت كرد تا در مجموعه ايران ناسيونال در جاده كرج به تماشاى اولين اتومبيل ساخت ايران بروند.او در حالي كه خودرو پيكان را به همه نشان مى داد اعلام كرد كه به زودى كارگران اين كارخانه بهترين اتومبيل ها را سوار خواهند شد. در سال 1353 خط تولید وانت شكل گرفت، در 27 مهرماه 1353 نیز كارخانه ریخته‌گری و موتورسازی دایر شد تا نسبت به ساخت شش قسمت از موتور پیكان 1600 اقدام كند. شاید دانستن این مطلب جالب است كه تولید پیكان پس از یك دهه تولید در انگلستان، در ایران شروع شد. محبوب‌ترین مكان‌هایی كه بعد از ایران این خودرو در آن تولید یا فروخته شده است را می‌توان انگلستان و استرالیا دانست.

مدل‌های اولیه پیكان در انگلستان دارای حجم موتور 1725 سی‌سی بود، در سال‌های بعد یعنی سال 1969 مدل دولوكس پیكان كه در ایران نیز بسیار مشهور است ساخته شد. بهترین مدل پیكان كه در ایران معروف به پیكان اونجر است نیز در سال 1975 ساخته شد؛ تالبوت در آن زمان موتور پرتحرك فورد را بر روی پیكان گذاشته بود. پیكان تا قبل از انقلاب در بیش از شش مدل تولید شد كه پیكان استیشن، دولوكس، كار، جوانان برخی از مدل‌های قبل از انقلاب پیكان است.

در روزهاى آغازين كارخانه ايران ناسيونال، با توليد روزانه ۱۰ دستگاه اتومبيل سوارى و ۷ دستگاه اتوبوس و كاميون كار خود را شروع كرد. شايد هيچ كس تصور نمى كرد كه اين كارخانه در برابر توليد فراوان رقباى خارجى دوام آورد و در حالى كه توليد سالا نه خودروسازان اروپايى و آمريكايى به چند ميليون مى رسد، اين محصول نوپا كه از محصولا ت يك شركت ورشكسته در انگلستان است بتواند در ميان ايرانيان جا باز كند و روزهاى شكوفايى را آغاز كند، اما اينگونه شد. پيكان خيلى زودتر از آنچه تصور مى شد، به ميان مردم آمد و شد خودرو محبوب آنها. مردم ايران سوار پيكان شدند و تاريخ اين خودرو آغاز شد. درست ۷ سال بعد اين كارخانه در گزارشى با اعلام سرمايه خود شگفتى همگان را برانگيخت. در سال ۱۳۵۳ كارخانه طى گزارشى از وضع كار و سرمايه اعلام كرد كه سرمايه اش به ۵۷۹ ميليون و ۱۲۵ هزار دلا ر رسيده. شايد اين اندازه توجه مردم به اين خودرو اعجاب انگيز باشد، اما گويا ماجرا همان بود كه احمد خيامى بعد از سفر پر ماجرايش به كشورهاى غربى گفت و اينک با گذشت بيش از 35 سال از زمان تأسيس آن شرکت ايران خودرو بزرگترين شرکت خودرو سازي کشور مي باشد که به طور متوسط 65 تا 70 درصد توليد خودرو داخل کشور را به طور دائم به خود اختصاص داده است . شرکت ايران خودرو با توليد 111111 دستگاه خودرو سواري و وانت در سال 1376 رکورد توليد سي ساله ي خود را شکست و علاوه بر آن موفق شد به ميزان قابل توجهي کميت و کيفيت محصولات خود را افزايش دهد.



برنامه بعدي احمد و محمود خيامي تاسيس كارخانه اي در خراسان يا زنجان بود. انتخاب خراسان به سبب علاقه اين دو برادر به زادگاهشان بود، اما زنجان را به اين علت انتخاب كردند كه اولاَ در مسير جاده ترانزيتي بود و مي توانست قطعات اتومبيل را بسته بندي شده به آن جا بياورند و مونتاژ كنند. از آن گذشته احمد خيامي با ذوافقاري ها و خانواده افشار دوستي داشت و در مورد واگذاري زمين و عرضه نيروي انساني وعده هايي به خيامي داده يودند اما فقط همين نبود. برادران خيامي در كنار مونتاژ اتومبيل سواري، اتوبوس، ميني بوس و آمبولانس يكي پس از ديگري موسسات بهداشتي و فرهنگي تازه افتتاح مي كردند. براي آنكه به فعاليت هاي اين دو برادر پي ببريم نام بعضي از كارخانه ها و موسساتشان را در اينجا مي آوريم :

1- كارخانه لاسيك سازي بريجستون ايران

2- شركت پيستون سازي ايران

3- كارخانه پولي رنگ ( توليد كننده رنگ اتومبيل )

4- كارخانجات رضا در مشهد براي توليد سپر و رينگ اتومبيل { قطعات اتومبيل حال حاضر }

5- كارخانه جوش اكسيژن در مشهد با سهم 25 درصدي ايران ناسيونال

6- كارخانه ايدم در تبريز براي توليد موتور

7- كارخانه فنرسازي در جاده كرج

8- كارخانه توليد شن ريخته گري

9- كارخانه توليد موتور اتومبيل براي توليد قسمت هايي از سيلندر و رينگ و پيستون اتومبيل

10- هنرستان مدرسه صنعتي ايران ناسيونال براي تربيت تكنسين در جاده قديم كرج

11- هنرستان بزرگ صنعتي مشهد

12- بيمارستان بزرگ در مشهد كه نيمه كاره ماند.

13-مركز مبارزه با سرطان در خيابان كوهسنگي مشهد

14- احداث 12 باب واحد آموزشی در 12 شهر از استانهای خراسان توسط محمود خيامي

15-احداث 8 باب واحد آموزشی در شهر مشهد به نام امام هشتم توسط محمود خيامي

16- شروع احداث 110 واحد آموزشی روستایی به نام محموديه در خراسان



در اواخر سال 1351 ، زماني كه همه جا صبحت از موفقيت هاي برادران خيامي بود يك خبر باعث حيرت محافل اقتصادي شد. خبر اين بود : " برادران خيامي بعد از سالها همكاري، از هم جدا شدند" . اما آنچه اين خبر را عيجيب تر مي كرد آن بود كه كارخانجات اتومبيل سازي پيكان، اتوبوس سازي، مرسدس بنز به احمد برادر بزرگتر كه موسس اين تشكيلات عظيم بود نرسيد بلكه سهم محمود برادر كوچكتر شد. احمد خيامي نيز با پولي كه از ايران ناسيونال برايش مانده بود، ابتدا تعداد زيادي از سهام بيمه آسيا را خريد و سپس يك كارخانه مبل سازي به نام مبليران تاسيس كرد. او بعد از آن فروشگاههاي زنجيره اي به نام هاي فردوسي، كوروش( قدس كنوني) و فروشگاههاي در تهران و مشهد تاسيس كرد. محمود خيامي هم كه حالا صاحب اختيار مطلق ايران ناسيونال شده بود توانست كار را توسعه دهد. اولين بيلان رسمي كه بعد از جدايي دو برادر در بهار 1354 منتشر شد حاكي از موفقيت هاي كم نظير ايران ناسيونال بود و نشان مي داد كه به صورت بزرگترين كارخانه صنعتي كشور در آمده است. به موجب آمارها، فروش توليدات ايران ناسيونال در سال 1353 به 9/1 ميليارد تومان رسيد و دارايي اش متجاوز از يك ميليارد تومان بود. اين دارايي براي كارخانه اي كه 7 سال قبل با سرمايه اي بين 10 تا 40 ميليون تومان آن هم به صورت زمين و ماشين آلات تاسيس شده بود يك معجزه به حساب مي آمد. فقط مالياتي كه كارخانه به دولت پرداخته بود، 9/25 ميليون تومان بود. فعاليت محمود خيامي به اين حد محدود نمي شود. او مبلغ هنگفتي براي ساختن اتومبيل برقي سرمايه گذاري كرده بود و مشغول مذاكره با كارخانه مرسدس بنز آلمان براي مونتاژ مرسدس بنز 170 هم بود. علاوه بر اين ها تلاش مي كرد براي صادرات پيكان و اتوبوس مرسدس بنز بازارهايي در اروپاي شرقي و كشورهاي همسايه پيدا كند. صادرات اين اتومبيل ها و اتوبوس ها با وجود آن همه سر وصداها مقرون به صرفه نبود ، چون قطعات آنها را با ارز معتبر وارد مي كردند و بعد از مونتاژ در داخل كشور در مقابل ارز نامعتبر شوروي و اروپاي شرقي يا معامله پاياپاي با كالاهاي نامرغوب كشورهاي سوسياليستي صادر مي كردند. به همين سبب بعد از مدتي به عنوان آن كه كارخانه جوابگوي تقاضاهاي داخلي نيست جلو صادرات اتومبيل و اتوبوس گرفته شد اما فعاليت ايران ناسيونال در زمينه هاي ديگري ادامه يافت.


احمد و محمود خيامي هر دو پركار و سختكوش بودند. در نظر احمد بين كارفرما و كارگران تفاوتي وجود نداشت. محمود هم بدون ترديد يكي از پركارترين افراد در تشكيلات ايران ناسيونال بود. او اغلب روزها قبل از كاركنان و كارگران مي آمد و بيش تر روزها بعد از كارگران و كارمندان مي رفت. هر دو برادر به شدت مذهبي بودند با اين تفاوت كه احمد اهل تساهل و تسامح بود، اما محمود همه اصول و فروع دين را به جا مي آورد. احمد در ساختن مساجد كمك مي كرد، محمود در شمال خانه اش، زميني را به ساختن حسينيه اختصاص داده بود كه در تمام روزهاي مذهبي و اغلب جمعه ها مراسمي در آنجا برپا مي شد كه اهل محل و بعضي از رجال شركت مي كردند. احمد و محمود خيامي هر دو اهل عرفان و درويش مسلك بودند و با وجود داشتن آن همه ثروت و شهرت متواضع و خاكي بودند. هر دو در كارهاي خير پيشقدم بودند. محمود هنوز براي ساختن مدرسه از انگلستان به مشهد پول مي فرستد. در آغاز ارتباط احمد با مقامات دولتي سبب مي شد كه مشكلات كارخانه زودتر حل شود. در آن ايام محمود بيشتر به كارهاي داخلي مي پرداخت اما از سال 1352 كه صاحب اختيار كارخانه شد نوبت ايجاد رابطه به او رسيد. چيزي كه باعث تعجب مي باشد، اين است كه هر دو برادر اهل مطالعه و شيفته ادبيات بودند. دكتر ايراني در سفري كه به انگلستان سفر كرد يك دوره شش جلدي تاريخ ادبيات اثر دكتر ذبيح ا... صفا براي محمود خيامي سوغات مي برد. محمود با ديدن كتاب مي گويد " من آن را خوانده ام . درباره بعضي از مطالب آن نظرياتي دارم كه مايلم روشن شود." همچنين محمود خيامي نامه اي به دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن مي نويسد و آمادگي خويش را براي كمك به بنياد تحقيق و توسعه فردوسي و شاهنامه اعلام مي كند.


محمود خيامي از بازيكنان قديمي تيم شاهين بود. علاقه محمود به فوتبال آن قدر بود كه همه مسابقات فوتبال كشور و مسابقات مهم تيم هاي خارجي را پيگيري مي كرد. كارخانه اتومبيل سازي روتس (سازنده اتومبيل پيكان) كه از اين علاقه آگاه بود هر وقت مسابقه مهمي بين تيم هاي معروف برگزار مي شد براي او بليت هواپيما، بليت جايگاه مخصوص مسابقه و رزواسيون هتل مي فرستاد و محمود خيامي يكي و دو روز به سفر مي رفت و مسابقات را از نزديك تماشا مي كرد. عده اي از دوستان و همكاران محمود خيامي كه عشق و علاقه او را به فوتبال ديدند او را تشويق كردند كه ايران ناسيونال هم يك تيم فوتبال تاسيس كند. فريدون معاونيان، مهندس معمار صاحب نام كه از آغاز با خيامي ها همكاري داشت و قسمت اعظم كارخانه هاي ايران ناسيونال و كارخانه هاي جنبي را در تهران، مشهد و اصفهان ساخته در اين باره مي گويد" ما به محمود خيامي گفتيم بيشتر باشگاههاي فوتبال معروف اروپا متعلق به كارخانه هاي اتومبيل سازي هستند. مانند: يونتوس، فيات ، روتس ، فولكس واگن و.... محمود كه به فوتبال علاقه زيادي داشت پيشنهاد را پذيرفت و ايران ناسيونال باشگاه اقبال را كه به وسيله صنعتكاران و تاجيك قهرمانان سابق تاسيس شده بود، خريداري كرد و به توسعه آن پرداخت و به اين ترتيب تيم پيكان به وجود آمد"اما موفيقت پيكان كه حتي زماني قهرمان كشور شده بود وقتي به اوج رسيد كه ستارهاي تيم شاهين بعد از انحلال آن تيم صاحب نام به پيكان پيوستند.



احمد خيامي بعد از انقلاب به تورنتو مي رود. او سپس براي معالجه سرطان خود عازم لوس آنجلس مي شود. او قصد داشت كارخانه اي در مشهد تاسيس كند. در اين زمان با وجود رسيدن به هفتاد سالگي و ضعف جسمي ناشي از بيماري با شور و نشاط جواني كار مي كرد. احمد خيامي در اين زمان در يك آپارتمان كوچك دو اتاقه در لس آنجلس زندگي مي كرد كه با خانه سي و هفت هزار متري و درياچه و جزيره اش در تهران قابل مقايسه نبود. يكي از دوستانش كه چند روز قبل از مرگش با او ديدار كرده بود درباره اين ديدار مي گفت: " شنيده بودم ريه اش كار نمي كند، كبدش كار نمي كند، دچار سيروزي كبدي شده و ريه هايش حالت اسفنجي پيدا كرده . ظاهرش هم با آن صورت تكيده ، چشم هاي گود افتاده و جسم ضعيف از پيشرفت بيماري خبر مي دهد. اما بر خلاف جسم ضعيف روحيه اش قوي بود. در اين حال او شروع به يادآوري خاطرات گذشته كرد، ايامي كه روزها به ماشين شويي مي پرداخت و شبها بزرگترين آروزيش آن بود كه به سينما برود اما چون پول خريدن بليت را نداشت هر بار به نوعي خودش را به سالن سينما مي رساند. گاهي پنهاني از در خروجي به داخل سالن مي رفت و گاهي هم بليت مي خريد . يك بار كه موفق نشده بليت بخرد به بليت فروش مي گويد كه مادرش سخت بيمار است و به او گفته اند دكترش به اين سينما آمده اگر او را بر بالين مادر نبرد ممكن است مادرش بميرد. بليت فروش دلش به رحم آمده و او به اين بهانه به سالن مي رود و فيلم را تا آخر تماشا مي كند. " احمد چند روز بعد شب مي خوابد و ديگر بلند نمي شود. مراسم خاكسپاري احمد خيامي در مموريال پارك ، گورستان ايست وود لس آنجلس در حضور چند تن از دوستان و خويشاوندانش برگزار شد. خبر درگذشت او خيلي زود به ايران مي رسد، كارگران كارخانه ايران خودرو و كارخانه هاي ديگر و فروشگاه هاي قدس مراسم متعددي به تلافي مراسم ساده امريكا به ياد او برپا مي كنند. عده اي از كارگران تازه اين موسسات كه اين همه تجليل را نمي پسنديدند به عنوان آنكه او يك سرمايه دار طاغوتي بود تصميم گرفتند مراسم را به هم بزنند. يكي از كاركنان قديمي ايران ناسيونال با بيان جمله اي از يك نويسنده آنها را آرام كرد. او گفت " هيچ كس به مرده حسادت نمي كند به خصوص اگر مانند ما كارش را با كارگري شروع كرده و مانند هر كارگري ساده وغريبانه به خاك سپرده شده باشد . " محمود نيز اكنون در انگليس زندگي مي كند. وي در تيرماه 1382 در همايش بزرگ صنعت ومعدن خراسان به عنوان پيشكسوت نمونه صنعت معرفي شد. ايشان در حال حاضر سرپرست هيات امناي دانش نامه ايرانيكا در شهر نيويورك بر عهده دارد و در نيوجرسي نمايندگي فروش بنز را دارد.

زندگي بافتن يک قاليست
نه همان نقش و نگاري که خودت ميخواهي
نقشه را اوست که تعيين کرده
نقشه را خوب ببين
نکند آخر کار قالي زندگي ات را نخرند

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: alireza091111 , مهدی 1 , mohammad.b , Ali_954rr
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS