ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


حكايت مديريتي هيجان انگيز
زمان کنونی: 05-03-2024, 12:30 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: MARYAR
آخرین ارسال: koroshparsi
پاسخ: 12
بازدید: 2415

ارسال پاسخ 
حكايت مديريتي هيجان انگيز
12-21-2011, 05:31 PM
ارسال: #1
Star حكايت مديريتي هيجان انگيز
يكي بود يكي نبود. يك كشور كوچكي بود. اين كشور يك جزيره كوچك بود. كل پول موجود در اين جزيره 2 دلار بود؛ 2 سكه 1 دلاري كه بين مردم در جريان بود. جمعيت اين كشور 3 نفر بود. تام مالك زمين جزيره بود. جان و ژاك هر كدام يك سكه 1 دلاري داشتند.

- جان زمين را از تام به قيمت 1 دلار خريد. حالا تام و ژاك هر كدام 1 دلار داشتند و جان مالك زمين بود كه 1 دلار ارزش داشت. دارايي خالص كشور 3 دلار شد.

- ژاك فكر كرد كه فقط يك قطعه زمين در كشور وجود دارد و از آنجايي كه زمين قابل توليد نيست، ارزشش بالا خواهد رفت. بنابراين 1 دلار از تام قرض كرد و با 1 دلار خودش، زمين را از جان به قيمت 2 دلار خريد. تام يك دلار به ژاك قرض داده است. بنابراين دارايي خالص او 1 دلار است. جان زمينش را به قيمت 2 دلار فروخت. بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك مالك زميني به قيمت 2 دلار است، اما يك دلار به تام بدهكار است. بنابراين دارايي خالص او 1 دلار است. دارايي خالص كشور 4 دلار شد.

- تام ديد كه ارزش زميني كه يك وقت مالكش بود افزايش يافته است. او از فروختن زمين پشيمان شده بود. تام يك دلار به ژاك قرض داده بود. پس 2 دلار از تام قرض كرد و زمين را به قيمت 3 دلار از ژاك خريد. در نتيجه، حالا مالك زميني به قيمت 3 دلار است. اما از آنجايي كه 2 دلار به جان بدهكار است دارايي خالص او 1 دلار است. جان 2 دلار به تام قرض داده است. بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك اكنون 2 دلار دارد. بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است. دارايي خالص كشور 5 دلار شد. حبابي در حال شكل‌گيري است.

- جان ديد كه ارزش زمين در حال بالا رفتن است. او هم تمايل داشت مالك زمين شود. 2 دلار داشت و 2 دلار از ژاك قرض كرد و زمين را به قيمت 4 دلار از تام خريد. در نتيجه، تام قرضش را برگرداند و حالا 2 دلار دارد. دارايي خالص او 2 دلار است. جان مالك زميني به ارزش 4 دلار است اما چون 2 دلار از ژاك قرض كرده است دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك 2 دلار به جان قرض داده است و بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است. دارايي خالص كشور 6 دلار شد، اگر چه كشور همان يك قطعه زمين و 2 سكه 1 دلاري در گردش را دارد.

- همه پول بيشتري داشتند و خوشحال و خوشبخت بودند تا اينكه يك روز افكار نگران‌كننده‌اي به ذهن ژاك خطور كرد. «هي، كجاي كاري؟ اگر افزايش قيمت زمين متوقف بشه، اونوقت جان چطوري ميتونه قرض منو پس بده. فقط 2 دلار تو كشور هست و فكر كنم بعد از اين همه معامله، ارزش زمين جان حداكثر 1 دلار باشه، نه بيشتر.»

- تام هم همين فكر را كرد. ديگر هيچكس نمي‌خواست زمين را بخرد. در نهايت، تام 2 دلار دارد و دارايي خالص او 2 دلار است. جان 2 دلار به ژاك بدهكار است و زميني كه فكر مي‌كرد 4 دلار مي‌ارزد حالا 1 دلار ارزش دارد. بنابراين دارايي خالص او 1 دلار است. ژاك 2 دلار به جان قرض داده است، اما چه قرضي! اگر چه دارايي خالص ژاك هنوز 2 دلار است اما قلبش بد جوري ميزنه. دارايي خالص كشور 3 دلار شد!

- خب چه كسي 3 دلار از كشور دزديده است؟ البته قبل از اينكه حباب بتركد جان فكر مي‌كرد زمينش 4 دلار مي‌ارزد. در واقع قبل از تركيدن حباب، دارايي خالص كشور روي كاغذ 6 دلار بود. جان چاره‌اي جز اعلام ورشكستگي ندارد. ژاك هم زمين 1 دلاري را به جاي قرضش از جان مي‌گيرد. حالا تام 2 دلار دارد. جان ورشكسته است و دارايي خالص او صفر دلار است (هم چيز را از دست داده است). ژاك هم چاره‌اي ندارد جز اينكه به زمين 1 دلاري اكتفا كند. پس دارايي خالص كشور 3 دلار است.

- تام برنده است. جان بازنده است. ژاك هم خوش‌شانس است كه دارايي اوليه خود را دارد!

- وقتي حبابي در حال شكل‌گيري است ديون افراد به يكديگر افزايش مي‌يابد.

- داستان اين جزيره يك سيستم بسته است و كشور ديگري وجود ندارد و بنابراين بدهي خارجي نيز وجود ندارد. ارزش دارايي تنها بر اساس پول جزيره محاسبه مي‌شود. بنابراين ضرري در كل وجود نخواهد داشت.

- وقتي حباب مي‌تركد، افراد داراي پول نقد برنده هستند. افراد داراي مال يا قرض بازنده هستند و در بدترين حالت ورشكسته مي‌شوند.

- اگر در اين كشور نفر چهارمي هم با 1 دلار بود اما وارد اين بازي نمي‌شد نه مي‌برد نه مي‌باخت اما مي‌ديد كه ارزش پولش بالا و پايين مي‌رود.

- وقتي حباب در حال بزرگ شدن است همه پول بيشتري به دست مي‌آورند.

- اگر شما باهوش باشيد و بدانيد حبابي در حال بزرگ شدن است، مي‌‌ارزد كه پول قرضكنيد و وارد بازي شويد اما بايد بدانيد چه زماني همه چيز را به پول نقد تبديل كنيد.

- همانند زمين، اين پديده براي كالاهاي ديگر صادق است.

- ارزش واقعي زمين يا ديگر كالاها وابستگي زيادي به رفتار رواني جامعه دارد.

نظر شما چيست؟

من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید
اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری
اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید
اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود
پس بخواه


دوره توانگری و جذب
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: 3ObHaN , jahanagahi , مهدی گل محمدی , mjdehghani , sajjad , جوان , aaftaab24 , arash1367 , shahram......32 , totia , pulaki , shahrasebi
12-22-2011, 02:00 AM
ارسال: #2
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
چقدر جالب!!

ما بهترین درس ها را در زمان سختی ها آموخته ایم !

1059453
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi , مهدی گل محمدی
12-22-2011, 11:22 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 12-22-2011 11:33 PM، توسط shahram......32.)
ارسال: #3
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
بهترين روش اينه كه وقتي همه جنسيو ميفروشن شما خريدار باشي و وقتي همه ميخرن شما بفروشي
اين بهترين راهه

همیشه اولین گام ها مهم هستند.....
تماس با من 09394099750_ _ 09125937764
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , jahanagahi , totia , pulaki , مهدی گل محمدی
12-22-2011, 11:27 PM
ارسال: #4
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
اُه. بیخود نیست که کسی از گره کور اقتصاد ما سر در نمیاره . اینا 3 دلار داشتن اینکارارو کردن .
سر جمعش حباب داره می ترکه پول جمع کنید .Big Grin

حتماً می شود
باید بخواهی
دهقانی 09132648046
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi , مهدی گل محمدی
12-22-2011, 11:31 PM
ارسال: #5
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
واقعا داستان قابل تاملی بود.
معنی تورم و حباب در بازار را به زیبایی بیان کرده بود.
ممنون

[تصویر: Mrkamiar2.gif]


مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: MARYAR , jahanagahi , totia , pulaki , مهدی گل محمدی
12-23-2011, 01:03 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 12-23-2011 01:05 PM، توسط totia.)
ارسال: #6
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
اگر تولیدی در داستان شکل میگرفت داستان تغییر میکرد.
فکر میکنم تولید کننده بهترین برنده در دنیای تجارت است.
البته بسیار آموزنده بود.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: کامیار کاظمی , pulaki , jahanagahi , مهدی گل محمدی
12-23-2011, 02:44 PM
ارسال: #7
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
(12-23-2011 01:03 PM)totia نوشته شده توسط:  اگر تولیدی در داستان شکل میگرفت داستان تغییر میکرد.
فکر میکنم تولید کننده بهترین برنده در دنیای تجارت است.
البته بسیار آموزنده بود.

البته نه هر توليد كننده ايي....

همیشه اولین گام ها مهم هستند.....
تماس با من 09394099750_ _ 09125937764
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi , totia , مهدی گل محمدی
12-23-2011, 04:44 PM
ارسال: #8
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
بعضی از کشورها نعمات خدادای رو خیلی کم دارن . ولی با این حال اقتصاد موفقی دارن . اونا انرژی رو می خرن و باهاش تولید انجام می دن . مواد اولیه ندارن ولی اونا رو وارد می کنن و تکمیل می کنن. مثلاً نفت خام رو می گیرن و مشتقات اونو به خودمون می فروشن یا پسته رو از ما میگیرن بسته بندی می کنن و به چند برابر قیمتی که از ما خریدن می فروشن . سود اصلی رو اونا می کنن . ما که خودمون هم انرژی و هم مواد اولیه بسیاری از چیزها رو داریم و هم توانایی رو . واقعاً باید از این وضع اقتصادمون تاسف بخوریم. که توی تلویزیون اعلام کنن آقا ما اگه صبح نفت نفروشیم شب سر سفره نونی نداریم بخوریم . واقعاً چرا ما خودمون اینکارارو نمی کنیم؟

حتماً می شود
باید بخواهی
دهقانی 09132648046
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , totia
12-23-2011, 04:52 PM
ارسال: #9
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
من میگ تو این دوران فقط واسطه گری جواب میده.چون نه نیاز به سرمایه آنچنانی داره و نه علم آنچنانی.اگر هم بازار رکود داشت میتونی صبر کنی و بعد از بهتر شدن بازار کاررو ادامه بدی.ضرر هم نمی کنی.

آنچه ویرانمان میکند روزگار نیست حوصله های کوچک و آرزوهای بزرگ است!

مغز ما یک دینام هزار ولتی است که شوربختانه اکثر ما به اندازه یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: jahanagahi
12-23-2011, 05:27 PM
ارسال: #10
RE: حكايت مديريتي هيجان انگيز
آقا مهدی شما درست میگی ولی اقتصاد خراب روی همه چیز تاثیر می ذاره . ما باید تولید کشورمون رو بهبود ببخشیم در اینصورت که می تونیم . صادرات محصولات تولیدی داشته باشیم و ارز وارد کشور کنیم در نتیجه همه مشاغل رونق پیدا می کنه . به یه نحوی میشه گفت تولید مادر تمام مشاغل

حتماً می شود
باید بخواهی
دهقانی 09132648046
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 تشکر شده توسط: مهدی گل محمدی , totia , کامیار کاظمی
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS