ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
درسهای مدیریتی آموزنده/ یادداشت هاروی مککی، مولف کتاب پرفروش شنا با کوسهها زمان کنونی: 03-29-2024, 04:25 PM |
|||||||
|
درسهای مدیریتی آموزنده/ یادداشت هاروی مککی، مولف کتاب پرفروش شنا با کوسهها
|
03-08-2015, 09:11 PM
ارسال: #1
|
|||
|
|||
درسهای مدیریتی آموزنده/ یادداشت هاروی مککی، مولف کتاب پرفروش شنا با کوسهها
یکبار آبراهام لینکلن، به علت بها دادن به ایالات جنوبی مورد انتقاد شدید مردم قرار گرفت. یکی از همین منتقدان از او پرسید که چرا اینقدر در برخورد با دشمنانش ملاطفت به خرج میدهد و جای اینکه تخریبشان کند همراهیشان کرده است. لینکلن در پاسخ گفت: «چرا اینطور فکر میکنید خانم؟ مگر نه این است که اگر دوستم باشند راحتتر میتوانم تخریبشان کنم؟» پیام اخلاقی: دوستت را عزیز دار، اما دشمنت را عزیزتر! افراد بسیاری در طول تاریخ وجود داشتهاند که داستانهای آموزندهشان درسهای اخلاقی بزرگی به نسلهای بعدشان داده است. من عاشق این داستانهای آموزندهام و میخواهم همینجا چندتا از بهترینهایشان را برایتان بنویسم. درس اول: یک روز یک فروشنده و یک معاون تصمیم میگیرند به اتفاق رییسشان نهار بروند بیرون که در راه یک چراغ نفتی عتیقه پیدا میکنند. دستی به چراغ میکشند و یک غول از آن بیرون میآید. غول میگوید: «هر کدامتان یک آرزو کنید تا برایتان برآوردهاش کنم سرورانم.» معاون گفت: «اول من! میخوام همین الان تو باهاما سوار قایقم باشم، بیخیال دنیا و دردسرهاش به هیچ چی فکر نکنم.» و جیرینگ! غیب شد. فروشنده: «حالا من! منم میخوام برم هاوایی، کنار ساحل دراز بکشم…» و جیرینگ! او هم غیب شد. غول رو کرد به رییس و گفت: «خُب دیگه. نوبت توئه.» رییس هم گفت: «میخوام هر دو نفرشان بعد از نهار دفتر باشن.» پیام اخلاقی: همیشه بگذارید اول رییستان حرف بزند. درس دوم: روزی روزگاری یک پیرمرد به همراه یک پسر جوان و الاغشان به سمت شهر در حرکت بودند. پسر سوار بر الاغ و پیرمرد پیاده بود. در میان راه به چندین نفر برخوردند که پسر را به خاطر اینکه پیرمرد بیچاره را پیاده رها کرده و خود سوار بر الاغ است سرزنش میکردند. پسر و پیرمرد کمی فکر کردند و گفتند شاید حق با آنها باشد، پس جایشان را عوض کردند. بعد مجدد از کنار گروهی گذشتند که میگفتند: «چقدر زشت! پیرمرد سوار بر الاغ شده و پسر بچه طفلک را مجبور میکند پیاده همراهیاش کند.» این شد که تصمیم گرفتند هر دو پیاده مسیر را ادامه دهند. طولی نکشید که به دسته سوم برخوردند. اینها اما متعجب بودند از اینکه چرا این نادانها پیادهاند وقتی میتوانند سوار بر چارپایشان شوند. پس تصمیم گرفتند هر دو سوار الاغ شوند. دسته چهارم هم از راه رسیدند. اینها هم میگفتند چه انسانهای بیعاطفه و بیمسوولیتی. هر دو سوار بر الاغ بیچاره شدهاند و زبان بسته باید این همه بار بکشد. پیرمرد و پسر این بار هم تحت تاثیر قرار گرفتند و فکر کردند شاید حق با عابران است. در نتیجه هر دو پیاده شدند و الاغ را بر دوششان گذاشتند و به راه افتادند. وقتی از پل میگذشتند تعادلشان را از دست دادند، حیوان بیچاره از دستشان ول شد و به آب افتاد. پیام اخلاقی: هیچوقت نمیتوانید همه را راضی کنید، پس بیهوده تلاش نکنید. درس سوم: قورباغهای از دو غاز خواست او را به جنوب ببرند. اول سرسختانه مخالفت کردند؛ واقعا نمیدانستند چطور میشود چنین کاری کرد. بعد قورباغه پیشنهاد کرد هرکدام از غازها یک سر چوبی را به منقار بگیرند و قورباغه با دهان چوب را بگیرد و از آن آویزان شود. سه تایی به سمت جنوب براه افتادند. واقعا دیدنی بود. مردم بالا را نگاه میکردند و از کار گروهی و خلاقیتشان به وجد میآمدند. یکی گفت: «حیرت انگیزه! کدوم باهوشی تونسته چنین راهی برای سفر کردن اختراع کنه؟» همان لحظه قورباغه دهانش را باز میکند و میگوید: «من بودم؛ من!» و پایین میافتد. پیام اخلاقی: در کار گروهی «من»ی وجود ندارد. درس چهارم: روزی ملکه مقتدری که هیچ فرزندی نداشت تصمیم گرفت در کشورش رقابتی براه بیندازد تا بفهمد چه کسی لایق این است که بعد از مرگش به قدرت برسد. از تمام بچههای شهر دعوت کرد به قصرش بروند و به هر نفر یک «دانه» داد و گفت: «این دانه را بکارید و مراقبش باشید. یکسال بعد گلی که از آن روییده را برای من بیاورید. هر آن کس که زیباترین گل را برایم بیاورد ملکه آینده خواهد بود.» یکی از دختران دانه را در قابلمه سادهای کاشت و هر روز به آن آب میداد، اما هیچ چیزی نرویید. آخر سال، روز نتیجهگیری مایوس و ناامید قابلمهاش را زیر بغل زد و به سمت قصر ملکه به راه افتاد. تمام بچههای دیگر با گلهای رنگارنگ و فوقالعاده زیبا آنجا حاضر بودند و ملکه فقط نگاهشان میکرد. مستقیم به سمت دختر جوان و ناامید رفت. لبخندی زد و گفت: «تمام دانههایی که به شما داده بودم خشک و مرده بودند. فقط تو آن قدر صادق و شجاع بودی که دانه واقعی را برایم بیاوری. تو همان ملکه بزرگوار و درستکار این کشور خواهی شد. همان که من همیشه دنبالش بودهام.» پیام اخلاقی: همیشه حقیقت را بگویید، هرچقدر هم سخت باشد. ترجمه: ... عاشورزاده منبع: مجله پنجره خلاقیت طراحی فروشگاه اینترنتی | سئو فروشگاه اینترنتی هدف: کارآفرینی صنایع دستی انسانهای بزرگ، همه ابعاد زندگیشون بزرگـــــه |
|||
|
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
یک سخن یک کتاب معنی | کاوه7 | 0 | 682 |
07-06-2013 01:33 AM آخرین ارسال: کاوه7 |
|
نکات مدیریتی | بيلا بالا | 0 | 538 |
11-17-2012 02:14 AM آخرین ارسال: بيلا بالا |
|
45 نکته مدیریتی | مهدی گل محمدی | 0 | 756 |
07-07-2011 07:44 PM آخرین ارسال: مهدی گل محمدی |
|
شیوههای مدیریتی در 9 کشور دنیا | کامیار کاظمی | 4 | 1,892 |
06-05-2011 04:57 PM آخرین ارسال: jahanagahi |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان