نگرش یعنی همه چیز بخش دوم: گفتار

[abdolhossein]

سلام
قبل از مطالعه این بخش حتما مقدمه کتاب را از آدرس
http://forum.unc-co.ir/showthread.php?ti...#pid134148
و بخش اول را از آدرس
http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=11652&page=1
مطالعه نمایید.
با تشکر

[abdolhossein]

درس ششم
کلام شما چراغ راهتان است
آخرین بار چه موقع به طور جدی در باره کلماتی که هر روز به زبان می آورید فکر کردید؟ در انتخاب آن ها چقدر دقت می کنید؟
شاید بگویید: "دست بردار جف! حالا باید نگران حرف هایی هم که می زنیم، باشیم؟ مگر چه اهمیتی دارد؟" پاسخ ساده است. سخنان شما نیروی خارق العاده ای دارند. می توانند زندگی تان را آباد کنند. آن را تباه سازند یا باعث شوند در همین وضعیت فعلی در جا بزنید! سخنان شما باورهایتان را تقویت می کنند ... و باورهای شما زندگی تان را می سازند.
این روند را مثل مهره های دومینو در نظر بگیرید که پشت سر هم ردیف شده اند:
افکار← سخنان← باورها← اعمال← نتایج.
این روند بدین ترتیب است: فرض کنیم تام فکر می کند: "من فروشنده خوبی نیستم" و این فکری نیست که یک باره به سر او افتاده باشد، بلکه مرتب ، شاید صدها یا هزاران بار در طول زندگی اش در ذهن او جریان داشته است!
سپس اوشروع می کند به استعمال سخنانی که از این فکر پشتیبانی می کنند. او به دوستان و همکارانش می گوید: "من هیچ وقت نمی توانم فروشنده خوبی باشم." یا" از بازاریابی یا سرو کله زدن با مشتری ها متنفرم." تام به طور مداوم این جملات را هم با خودش و هم در گفتگو با دیگران تکرار می کند.
این کار به نوبه خود ، باورهای او را تقویت می کند- و این جاست که کار بیخ پیدا می کند ! خلاصه کلام ، هر چه در زندگی تان به دست می آورید حاصل باورهای شماست . پس، در این مثال، این باور در تام شکل میگیرد که فروشنده ای موفق و پول ساز از آب درنخواهد آمد. این باور در ذهن ناخودآگاه تام ریشه می دواند.
نتیجه چنین باوری چیست؟ از آن جا که تام توانایی خود را در فروش باور ندارد ، زیاد دست و دلش به کار نمی رود و به اعمال موثر ، مفید و لازم برای موفقیت در فروش دست نمی زند و مسلم است که بدین ترتیب به نتیجه ای خوب دست نمی یابد.
بدتر این که ، از این پس افکار منفی بیشتری در ذهن تام شکل می گیرد... سخنان منفی بیشتری تکرار می کند... باورهای منفی اش بیشتر تقویت می شوند ... و در نهایت، نتایج منفی بیشتری به دست می آورد. او گرفتار چرخه ای خطرناک شده است! بدیهی است که این روند می توانست به نتیجه بسیار مطلوبی بیانجامد اگر ... تام افکاری مثبت برمی گزید و با سخنان مثبت آن را تقویت می کرد. این سخنان به نوبه خود باور تام را مبنی بر این که او فروشنده ای موفق است تقویت می کردند. به دنبال آن، تام اعمالی منطبق با باورش انجام می داد... و در نهایت نتایج پرباری را از آن خود می کرد.
از این مثال می خواهم نتیجه بگیرم که نقش سخنانتان را در این روند دست کم نگیرید. آدم هایی که سخنانی منفی ورد زبانشان است ، محکوم به نگرشی منفی هستند. و در این حالت رابطه علت و معلول به سادگی وارد عمل می شود. اگر دائم سخنان منفی بگویید ، نباید توقع موفیتی چشم گیر داشته باشید. چون گفتار منفی به باور منفی تبدیل می شود و در نهایت به عاقبتی منفی می انجامد .

[abdolhossein]

چرا من آدمی دست به آچار نیستم؟
وقتی صحبت از تعمیرات خانگی پیش می آید من زهره ترک می شوم! ترجیح می دهم به نوک قله اورست بروم تا این که شیر آب یا سیفون را تعمیر کنم! نجاری و برق کاری را که اصلا نگویید! می دانید پاشنه آشیل من چیست؟ به شما می گویم: نقطه ضعف من دفترچه راهنمایی است که شرح می دهند چگونه قطعات وسیله ای را که تازه از داخل جعبه درآروده اید، روی هم سوار کنید. حتما می دانید منظورم چیست؟ همان دفترچه های سیاه و سفیدی که مثلا در" شکل الف 10" نشان می دهند چطور پیچ و مهره ها را به هم وصل و اجزا را جفت و جور کنید.
دفترچه های راهنما همان تاثیری را در من دارند که کریپتونایت در سوپر من داشت. اگر برنامه های قدیمی سوپر من یادتان باشد، حتی گلوله به سینه او اثر نمی کرد. تنها یک ماده بود که سوپرمن در برابر آن ضعف داشت: کریپتونایت. هر وقت تبهکار فیلم یک تکه کریپتونایت جلوی سوپر من می گرفت، بدن سوپر من به لرزه می افتاد و قدرتش را از دست می داد.
من هم هر وقت چشمم به دفترچه راهنما می افتد ، زانوهایم شل می شود و ضعف می کنم. می دانم که با خواندن این دفترچه هیچ دردی از من دوا نمی شود، چون اصلا از آن سردرنمی آورم! در چنین مواقعی ، دفترچه را زمین می گذارم و با فریاد از همرسم دولورس اسمداد می طلبم. برای دولورس این کار مثل آب خوردن است!
چرا این کار از من بر نمی آید؟ ادعا نمی کنم که باهوش ترین مرد روی کره زمین هستم، اما خنگ و خرفت هم نیستم! شاید ژن این کار در وجودم نیست؟ نه، علتش این هم نیست.
دلیلش کاملا واضح است. طی چهل سال گذشته مدام گفته ام: "من عرضه انجام دادن کارهای فنی را ندارم." و "آدم دست به آچاری نیستم." و پس از چهل سال استفاده از این عبارات منفی، این باور سفت و سخت در من ایجاد شده است که این کارها از من ساخته نیست.
می بینید بی احتیاطی من در استفاده از سخنانی که بر زبان می آورم، مرا دچار چه وضعیتی کرده است؟ و حقیقت این است که اگر از این پس سخنانی مثبت را درباره توانایی ام در تعمیرات به کار بگیرم، می توانم این روند را معکوس کنم.

[abdolhossein]

سخنان ارزشمند دانشمند
سال ها پیش مقاله ای درباره دانشمندی به نام کنت کولرز خواندم که سرپرستی یکی از پروژه های تحقیقاتی ناسا به اسم اطلاعات فرازمینی را بر عهده داشت. کولرز با مدرک دکترای فیزیک در مورد نرم افزاری کار می کرد که به جستجوی سیگنال های رادیویی گونه های دیگرحیات در جهان می پردازد.
کمی شبیه فیلم جنگ ستارگان به نظر می رسد، مگر نه؟ اما اشتباه نکنید این تحقیق کاملا جنبه علمی دارد.
با وجود این کولرز با یک مشکل جسمی دست و پنجه نرم می کند که به قول خودش "مشکلی جزیی و سطحی " است. راستی، مشکل جسمی او چیست؟ آرتروز؟ سردرد میگرنی ؟
کنت کولرز نابیناست. بله، او نابیناست. باورتان می شود کسی از نابینایی به عنوان "مشکلی جزیی و سطحی" یاد کند؟
کنت کولرز با این سخنان به خودش قدرت می دهد تا به چیزهایی بزرگ دست یابد. او محدودیت های خود را بزرگ نمی کند و به همین دلیل توانسته است بیش از اشخاص بینا به موفقیت دست یابد.
شما به چه محدودیت هایی در زندگی تان روبه رو هستید؟ تصور کنید که اگر آن ها را "جزیی و سطحی" در نظر بگیرید و بزرگ جلوه شان ندهید، از چه نیروی عظیمی برخوردار خواهید شد.

[abdolhossein]

گفتن یا نگفتن
حالا که اهمیت استفاده از واژگان مثبت را برایتان شرح دادم و گفتم چگونه شما را به سمت اهدافتان سوق می دهند، شاید سوال کنید: "جف، آیا باید سخنان مثبت را با خود بگویم یا این که باید آن ها را نزد دیگران هم بر زبان بیاورم؟" شاید از این واهمه داشته باشید که اگر اهدافتان را به دیگران بگویید ، چه بسا شما را فردی پر مدعا تصور کنند و حتی به شما بخندند.
اجازه دهید چند توصیه در این زمینه به شما بکنم؛ البته این توصیه ها "احکام مطلق " نیستند و شما باید از هر روشی که بیشتر فراخور حالتان است استفاده کنید.
اول این که ، هر چه بیشتر می توانید جملات مثبت را بیشتر با خودتان تکرار کنید. هر چه بیشتر، بهتر. در این حالت، دیگر این نگرانی وجود ندارد که دیگران چه قضاوتی درباره شما خواهند داشت. رمز موفقیت این است که این جملات مثبت را پشت سر هم بشنوید تا در ضمیر ناخود آگاهتان ریشه بدوانند. اما اگر بخواهید اهدافتان را با دیگران در میان گذارید، باید به چند نکته توجه کنید. یکی این که : هیچ وقت اهدافتان را با آدم های منفی در میان نگذارید. آن ها فقط روی نکات منفی انگشت می گذارند و پشت سر هم برایتان دلیل می آورند که چرا نمی توانید در آن کار موفق شوید. چه کسی به چنین مشورتی نیاز دارد؟ این آدم های منفی معمولا کسانی هستند که خودشان هیچ کار مهمی در زندگی شان نکرده اند، هدف و رویایی ندارند و دلشان نمی خواهد هیچ کس دیگری هم موفق شود.
اما مواردی هم هست که می توانید از مشورت دیگران بهره مند شوید. اول، حتما با کسی مشورت کنید که کاملا مثبت اندیش باشد و از کمک به شما ابا نداشته باشد. او باید کسی باشد که از موفقیت شما بسیار خوشحال شود... و برای یاری شما هرچه در توان داشته باشد انجام دهد... شاید یکی از دوستان ، همکاران یا اقوام شما از چنین خصوصیتی برخوردار باشد.
همچنین در میان گذاشتن اهدافتان با کسانی که در کنار شما در مورد یک هدف کار می کنند، اهمیت دارد. به عنوان مثال، اگر مدیر فروش شرکتی بخواهد درآمد سال آینده را بیست درصد افزایش دهد، باید آن را با سایر کارکنان در میان گذارد. در این صورت است که همه می توانند برای رسیدن به آن هدف همکاری کنند.
در عین حال که شما را تشویق می کنم تا از سخنان مثبت برای حرکت به سمت اهدافتان مدد جویید، پیشنهاد می کنم که از موانع و مشکلات موجود بر سرراه غافل نباشید. من ترجیح می دهم که درباره این موانع با فردی مثبت اندیش و خیرخواه مشورت کنم، یعنی کسی که چم و خم راه را می شناسد و راه حل های موثری برای غلبه بر این موانع ارایه می دهد.
به علاوه، من فقط با افرادی درباره اهدافم مشورت می کنم که صلاحیت مشورت را دارا هستند. به عنوان مثال، اگر می خواهید کسب و کاری آزاد راه اندازید، نباید با خان عمویتان که فردی منفی است و همه عمر کارمند دیگران بوده مشورت کنید. او از شغل آزاد چه می داند؟ او فهرستی عریض و طویل از این که چرا نباید وارد کار آزاد شوید به شما ارایه خواهد داد و پس از مشورت با "خان عمو" به توانایی خودتان شک می کنید. شما به چنین کمکی احتیاج ندارید!

[abdolhossein]

مرد است و قولش!
وقتی اهداف خود را با دیگران در میان می گذارید ، احساس مسئولیت به وسط کشیده می شود. به بیان دیگر، اگر من به دیگران بگویم که چنین و چنان خواهم کرد، دیگر چاره ای ندارم جز این که هر طور شده آن کار را انجام دهم! اینکار مثل خراب کردن پلهای پشت سر است!
باید بگویم که وقتی پای روابط شخصی و کاری در میان باشد، من اعتقادی به خراب کردن پل های پشت سر ندارم. اما بعضی اوقات تنها راه برای پیشرفت در زندگی و رسیدن به اهداف بزرگ این است که همه راههای عقب نشینی را مسدود کنید.
این راهبرد بسیار موثر است: اگر به یکی از دوستان خود بگویید که خیال دارید هفته ای سه جلسه به کلاس ورزشی بروید ، باید پای حرف خود بایستید زیرا در غیر این صورت حیثیت شما زیر سوال خواهد رفت!
بگذارید مثالی جالب از زندگی یکی از استادان و مشاهیر انگیزه یعنی آقای زیگ زیگلار برای تان تعریف کنم.زیگلار تصمیم گرفته بود رژیم بگیرد و وزن خود را از نود و دو کیلوگرم به هفتاد و پنج کیلوگرم برساند . در همان زمان، او مشغول نگارش کتاب تو را در اوج می بینم بود.
در این کتاب زیگلار عنوان کرده بود که وزنش را هفتاد و پنج کیلوگرم کاهش داده است. این زمان، درست ده ماه قبل از انتشار کتاب بود. او با ناشر کتاب قراردادی 25000 نسخه ای بست! یادتان باشد وقتی زیگلار کتابش را می نوشت نود و دو کیلوگرم بود . به این ترتیب، حیثیت او در برابر 25000 نفر زیر سوال می رفت!
زیگلار پای حرف خود ایستاد و تا زمان انتشار کتاب ، هفده کیلو از وزن خود را کم کرد!
از این راهبرد محتاطانه استفاده کنید. آن را برای اهدافی در نظر بگیرید که بسیار برایتان حایز اهمیت هستند و متعهده شده اید که تا به هر ترتیب ممکن به آن ها دست یابید. آیا این کار خطر دارد؟ تردید نکنید ! اما انگیزه ای بی نظیر در شما ایجاد می کند.

[abdolhossein]

(08-11-2014 08:57 AM)abdolhossein نوشته شده توسط:  گفتن یا نگفتن
حالا که اهمیت استفاده از واژگان مثبت را برایتان شرح دادم و گفتم چگونه شما را به سمت اهدافتان سوق می دهند، شاید سوال کنید: "جف، آیا باید سخنان مثبت را با خود بگویم یا این که باید آن ها را نزد دیگران هم بر زبان بیاورم؟" شاید از این واهمه داشته باشید که اگر اهدافتان را به دیگران بگویید ، چه بسا شما را فردی پر مدعا تصور کنند و حتی به شما بخندند.
اجازه دهید چند توصیه در این زمینه به شما بکنم؛ البته این توصیه ها "احکام مطلق " نیستند و شما باید از هر روشی که بیشتر فراخور حالتان است استفاده کنید.
اول این که ، هر چه بیشتر می توانید جملات مثبت را بیشتر با خودتان تکرار کنید. هر چه بیشتر، بهتر. در این حالت، دیگر این نگرانی وجود ندارد که دیگران چه قضاوتی درباره شما خواهند داشت. رمز موفقیت این است که این جملات مثبت را پشت سر هم بشنوید تا در ضمیر ناخود آگاهتان ریشه بدوانند. اما اگر بخواهید اهدافتان را با دیگران در میان گذارید، باید به چند نکته توجه کنید. یکی این که : هیچ وقت اهدافتان را با آدم های منفی در میان نگذارید. آن ها فقط روی نکات منفی انگشت می گذارند و پشت سر هم برایتان دلیل می آورند که چرا نمی توانید در آن کار موفق شوید. چه کسی به چنین مشورتی نیاز دارد؟ این آدم های منفی معمولا کسانی هستند که خودشان هیچ کار مهمی در زندگی شان نکرده اند، هدف و رویایی ندارند و دلشان نمی خواهد هیچ کس دیگری هم موفق شود.
اما مواردی هم هست که می توانید از مشورت دیگران بهره مند شوید. اول، حتما با کسی مشورت کنید که کاملا مثبت اندیش باشد و از کمک به شما ابا نداشته باشد. او باید کسی باشد که از موفقیت شما بسیار خوشحال شود... و برای یاری شما هرچه در توان داشته باشد انجام دهد... شاید یکی از دوستان ، همکاران یا اقوام شما از چنین خصوصیتی برخوردار باشد.
همچنین در میان گذاشتن اهدافتان با کسانی که در کنار شما در مورد یک هدف کار می کنند، اهمیت دارد. به عنوان مثال، اگر مدیر فروش شرکتی بخواهد درآمد سال آینده را بیست درصد افزایش دهد، باید آن را با سایر کارکنان در میان گذارد. در این صورت است که همه می توانند برای رسیدن به آن هدف همکاری کنند.
در عین حال که شما را تشویق می کنم تا از سخنان مثبت برای حرکت به سمت اهدافتان مدد جویید، پیشنهاد می کنم که از موانع و مشکلات موجود بر سرراه غافل نباشید. من ترجیح می دهم که درباره این موانع با فردی مثبت اندیش و خیرخواه مشورت کنم، یعنی کسی که چم و خم راه را می شناسد و راه حل های موثری برای غلبه بر این موانع ارایه می دهد.
به علاوه، من فقط با افرادی درباره اهدافم مشورت می کنم که صلاحیت مشورت را دارا هستند. به عنوان مثال، اگر می خواهید کسب و کاری آزاد راه اندازید، نباید با خان عمویتان که فردی منفی است و همه عمر کارمند دیگران بوده مشورت کنید. او از شغل آزاد چه می داند؟ او فهرستی عریض و طویل از این که چرا نباید وارد کار آزاد شوید به شما ارایه خواهد داد و پس از مشورت با "خان عمو" به توانایی خودتان شک می کنید. شما به چنین کمکی احتیاج ندارید!

خودم (abdolhossein) به دلیل عدم رعایت همین اصل دو ماه قبل یک خانه شش دانگ را در یکی از مناطق خوب شیراز از دست دادم!!!
اما بهتر است فراموش کرده و فقط کسب تجربه کنیم.

[abdolhossein]

سخنان و احساسات
آنتونی رابنیز در کتاب مشهور خود به نام بیدار کردن غول درون یک فصل کامل را به این اختصاص داده است که سخنان ما چگونه بر عواطف، احساسات ، اعتقادات و کارآیی مان در زندگی تاثیر می گذارند. اگر چه من با همه نظریات رابنیز مخالف نیستم، نظر او را درباره نیروی سخنان کاملا درست می دانم. رابینز به خوبی می داند که واژگانی خاص چه تاثیری بر شدت احساسات ما می گذارد.
به عنوان مثال ، فرض کنید شخصی به شما دروغ گفته است. می توانید با گفتن این که "ناراحت" یا "دلخور" هستید ، واکنش نشان دهید. اما اگر از واژگان "خشمگین "، "عصبانی"، "برافروخته "به جای واژگان قبلی استفاده کنید، وضعیت جسمی و به دنبال آن رفتارتان به گونه ای چشمگیر تغییر خواهد کرد. فشار خونتان بالا می رود و چهره تان کبود و ارغوانی می شود. احساس تتنش و عصبانیت تمام وجودتان را در بر میگیرد.
از طرف دیگر ، اگر بگویید از دست او "رنجیده "و یا ”شکار "شده اید، به گونه ای قابل توجه از شدت عصبانیت شما کاسته خواهد شد. به گفته رابینز گفتن این که شکار شده اید شاید حتی شاید باعث شود به خنده بیافتید و این باعث می شود زنجیره احساسات منفی تان کاملا شکسته شود و از آرامش بیشتری برخوردار شوید.
رابنیز مثال های دیگری در مورد این که چطور می توانید از شدت احساسات منفی بکاهید ذکر کرده است. مثلا دو جمله "من متضرر شده ام " و من "نابود شده ام "یا عبارات "ترجیح می دهم "و "منتفرم "را با هم مقایسه کنید. همان طور که می بینید جایگزین کردن جمله اول به شدن احساسات منفی تان را می کاهد بدیهی است که شما می توانید هوشیارانه واژگانی انتخاب کنید که احساسات مثبت شما را افزایش دهد. مثلا به جای گفتن "تصمیم گرفته ام " می توانیم بگوییم :"عزم خود را جزم کرده ام! "یا به جای "خوبم "می توانیم بگوییم: "محشرم ! "یا "عالی ام! "
چنین جملات دلچسب و نشاط آوری باعث تقویت روحیه شما می شوند و اطرافیانتان را هم به شدت تحت تاثیر قرار می دهند.
اگر آگاهانه تصمیم بگیرید که از این عبارات استفاده کنید ، در واقع مسیر زندگی تان را عوض کرده اید. به این ترتیب، نه تنها برخورد دیگران با شما تغییر خواهد کرد، بلکه تصور بهتری از خودتان خواهید داشت.

[abdolhossein]

نگاهی دقیق تر به واژگان شما
بیایید یک لحظه نگاهی به زندگی تان بیندازیم. آیا مواردی وجود دارد که از "تمی توانم"، " خوب بلد نیستم" و " محال است که .. ." استفاده کنید؟ همه ما آدم هایی سراغ داریم که می گویند:
نمی توانم نقاشی کنم.
ریاضیاتم خوب نیست.
حافظه ام خوب نیست.
محال است بتوانم آن قدر پول در بیاورم.
وقتی این حرف ها را هر روز در طول ده ، بیست یا سی سال تکرار کنید ، ذهنتان را برای شکست برنامه ریزی می کنید! همه این ها از نگرشتان ناشی می شود. هر یک از این جملات انعکاسی است از نگرش منفی ، و اگر از پشت پنجره ای کثیف به دنیا نگاه کنید ، از واژگان منفی استفاده خواهید کرد... و نتایجی نا امید کننده به دست خواهید آورد.
خوشبختانه می توانید سخنانتان را تحت کنترل بیاورید ؛ به این معنا که قادرید یک نظام اعتقادی مثبت بسازید... و نتایجی حاصل کنید که خواهانش هستید . اولین قدم در این راه، آگاهی است. بگذارید عباراتی را بررسی کنیم که در چهار حوزه زندگی تان- روابط، امور مالی ، شغل و تندرستی – به کار می برید.

[abdolhossein]

نگاهی دقیق تر به واژگان شما
1- روابط
آیا می گویید:" دیگر آدم خوب پیدا نمی شود؟" یا " همه همیشه از من سوء استفاده می کنند؟" اگر چنین است، به معنای واقعی کلمه خودتان را برای روابطی ناخوشایند برنامه ریزی می کنید. ذهن شما هر حرفی را که می زنید، می شنود و طوری برنامه ریزی می کند تا صحت آن را به شما اثبات کند . با در نظر گرفتن مثال های بالا ، ذهن شما فقط افرادی را غربال و جذب می کند که به شما نارو می زنند و ازتان سوء استفاده می کنند. همین را می خواهید؟ اگر نه، از تکرار این حرف های منفی ( و برنامه ریزی ذهنتان بر اساس آن ها ) دست بکشید!