نگرش یعنی همه چیز (ATTITUDE IS EVERYTHING) مقدمه

[abdolhossein]

معرفی کتاب نگرش یعنی همه چیز ATTTTUDE IS EVERYTHING اثر جف کلر
همه ما انسان ها از این اختیار برخورداریم که با برگزیدن نگرشی مناسب زندگی مان را متحول و به قله های موفقیت و خوشبختی صعود کنیم.
جف کلر در کتاب جذاب و خواندنی "نگرش یعنی همه چیز" ما را با دوازده درس بزرگ آشنا می کند درس هایی که به ما می آموزند چگونه با بهره گیری از نگرش مثبت از قابلیت های خارق العاده خود جهت دستیابی به یک زندگی سالم مرفه و لذت بخش استفاده کنیم....
پس اگر به راستی خواهان کسب موفقیت و خوشبختی در زندگی تان هستید نگرش خود را عوض کنید تا زندگی تان دگرگون شود!
ان شاء الله قصد دارم مطالب این کتاب را برایتان در این تایپیک بگذارم. کتابی است کم حجم اما بسیار پرمعنا . هر چند که معتقدم واقعا اگر کسی بتواند به کنه این مطلب برسد و نگرشش را واقعا بتواند عوض کند نیازی به مطالعه هیچ کتابی ندارد و کتاب مذکور و امثال آن تنها به منظور آموزش راههای نیل رسیدن به این مطلب است.
موفق باشید.

[abdolhossein]

پیشگفتار:
شبی که زندگی ام متحول شد.
در سال 1980 که تازه از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شده بودم تصور می کردم که بقیه عمر خود را در شغل وکالت سپری خواهم کرد. این همان چیزی بود که از دوران نوجوانی آرزویش را داشتم.
ابتدا همه چیز طبق برنامه پیش می رفت. پس از کلی درس خواندن در آن تابستان و قبولی در آزمون تخصصی کانون وکلا در یک دفتر وکالت در نیویورک مشغول به کار شدم. زندگی شخصی ام هم سرو و سامان گرفت. چرا که در اوایل سال 1981با دولورس، یکی از همکلاس هایم در دانشکده حقوق ازدواج کردم. خیال می کردم دیگر وارد مسیر موفقیت و خوشبختی شده ام.
اما پس از چند سال وکالت متوجه شدم که به هیچ وجه راضی نیستم. البته جنبه هایی از شغل وکالت را دوست داشتم. از این که به مردم در حل اختلافاتشان کمک کنم و مانع این شوم که یک عمر در دادگاه ها سفیر و سرگردان شوند لذت می بردم.
با این همه چیز های زیادی در حرفه وکالت وجود داشت که ازشان بیزار بودم و زندگی را به کام من تلخ می کرد: پرونده های قطور ، کاغذ بازی ها، تاخیر ها و تعویق های همیشگی .. گاهی حکم یک دعوای حقوقی تا ده بار به تعویق می افتاد، و این موارد در دادرسی امری طبیعی است.

[abdolhossein]

از کارم گریزان شدم.
رفته رفته نارضایتی ام از شغلم بیشتر شد. نومید و افسرده شده بودم. بی پرده بگویم از زندگی ام راضی نبودم و امیدی هم به بهتر شدن اوضاع و احوال نداشتم.
نمی دانم آیا تا به حال کاری داشته اید که بیشتر روز ها از سر اکراه بر سر آن حاضر شوید؟ اگر پاسختان مثبت باشد منظورم را درک می کنید. در چنین حالتی گویا هر روز بار دنیا را به دوش می کشید! من نیز چنین وضعیتی داشتم به معنای واقعی کلمه پشتم خم شده بود... و از نظر روحی و جسمی در عذاب بودم . خیلی پیرتر از سنم به نظر می رسیدم . کم کم سر دردهای دایمی و دل دردهای مستمر گریبانگیرم شد. از ترس این که مبادا دچار نوعی بیماری مهلک شده باشم، به چندین پزشک مراجعه کردم و هر یک از آنان آزمایش های مفصلی را برایم تجویز کرد. اما نتیجه همه آزمایش ها یکی بود – آن ها نتوانتسند هیچ گونه بیماری جسمانی در من بیابند. بالاخره یکی از پزشکان پیشنهاد کرد که از داروی مالوکس برای تسکین درد معده ام استفاده کنم.
روحیه ام به کلی از بین رفته بود . دیگر هیچ چیز در زندگی ام معنایی نداشت . چهره ام هم از این فشار ها بی نصیب نمانده بود ، زیرا اگر چه در اواخر دهه بیستم عمر خود قرار داشتم چهل ساله به نظر می رسیدم.
اوایل سال 1985 کمی پس از این که سی سالگی را پشت سر گذاشتم به کلی زهوار در رفته شده بودم. آن گاه ... در یک شب استثنایی که با خودم خلوت کرده بودم ، متوجه شدم که چیزی باید تغییر کند. چون نمی دانستم چه باید بکنم با صدای بلند گفتم: " زندگی من باید بهتر از این باشد... بهتر از این فلاکت و بدبختی"

[abdolhossein]

کمک از منبعی نامنتظر رسید
کمی بعد در همان شب ، مشغول تماشای تلویزیون بودم . ساعت حدود یک بامداد بود و همسرم دولورس به رختخواب رفته بود. اما من به قدری ناراحت و دلتنگ بودم که نمی توانستم بخوابم. شبکه های تلویزیون را پشت سر هم عوض می کردم تا مگر با برنامه ای خودم را سرگرم کنم. ناگهان یک آگهی تبلیعاتی نظرم را جلب کرد.
معمولا موقع پخش آگهی ها کانال را در کسری از ثانیه عوض می کردم، اما نمی دانم چه چیزی باعث شد تا به آن آگهی گوش کنم.
محصول آن آگهی تبلیغاتی بانک ذهنی نامیده می شد و خانم فلورنس هندرسون هنرپیشه پرآوازه آن را معرفی می کرد. بانک ذهنی شامل یک دوره تعلیم و دروس خانوادگی بود که شرح می داد چگونه هر چه در زندگی به دست می آوریم به باورهای ناخودآگاهمان مربوط است.
در آن لحظه به قدری مستاصل و درمانده بودم که تصمیم گرفتم آن برنامه را امتحان کنم . پس بلافاصله کارت اعتباری ام را بیرون کشیدم و در آن لحظه به قدری مستاصل و درمانده بودم که آن را فورا سفارش دادم.
آن شب نقطه عطف زندگی ام بود.
خودمانیم یکی دو روز بعد که به دولورس گفتم که چه کار کرده ام او حیرت زده شد و با ناباوری گفت چه کار کرده ای؟ البته به خریدی که کرده بودم اعتراضی نداشت بلکه علت شگفتی اش این بود که من کسی نبودم که ناگهان وسوسه شوم و چنین چیزی را بخرم ... آن هم از یک آگهی تبلیغاتی تلویزیونی!
چند روز بعد برنامه بانک ذهنی به در خانه ام رسید و من که تازه داشتم یاد می گرفتم چطور افکار ما کیفیت زندگی مان را تعیین می کند ، به شدت دچار هیجان و شگفتی شدم. پیش از آن هیچ وقت چیزی از این مطالب به گوشم نخورده بود. متاسفانه ، در مدرسه این مطالب را به ما نمی آموزند!
برنامه بانک ذهنی مرا برانگیخت تا به جستجوی دیگر منابع ترغیب کننده از این دست بپردازم. پس شروع کردم به خواندن کتاب های ناپلئون هیل، اگ ماندینو، نورمن وینسنت پیل و رابرت شولر. کتاب مقدس را به طور مستمر مطالعه کردم و مشتاقانه به برنامه های صوتی روحیه بخش بزرگانی همچون زیگ زیگلار ، ارل نایتینگل ، جیم ران ، باب پراکتر و دیگر مشاهیر در این زمینه گوش دادم. حال کسی را داشتم که پس از روزها سرگردانی در بیابان در حسرت یک قطره آب است و ناگهان به جوی آبی بر می خورد!
اکنون ادعا نمی کنم که همه چیز یک شبه در زندگی ام عوض شد ، اما از همان لحظه ای که شروع کردم تا نگرشی مثبت را جایگزین نگرش منفی کنم، نتایج قابل ملاحظه ای عایدم شد.
احساس بهتری داشتم . انرژی ام بیشتر شده بود و به اهدافی دست یافتم که پیش از آن دستیابی به آن ها برایم محال می نمود... و همه این ها به واسطه تغییر نگرش در من حاصل شد! همچنین خوشحالم که بگویم اکنون که مردم سن مرا می پرسند و من می گویم پنجاه و دو سال دارم ، همه آن ها بدون استثنا می گویند: "خیلی جوان تر نشان می دهی!"
همه این ها ناشی از نگرش است.

[ahmad rezaee]

عالی است ادامه دهید .

عالم و پدیده ها در اختیار ما هستند ، فقط باید آنچه را دوست داریم از عالم هستی تقاضا کنیم و ایمان داشته باشیم به ما داده خواهد شد .

هر نگرشی ، تمامی مسیر زندگی ما را در لحظه و یا دراز مدت عوض خواهد کرد .

---

عالی است ادامه دهید .

عالم و پدیده ها در اختیار ما هستند ، فقط باید آنچه را دوست داریم از عالم هستی تقاضا کنیم و ایمان داشته باشیم به ما داده خواهد شد .

هر نگرشی ، تمامی مسیر زندگی ما را در لحظه و یا دراز مدت عوض خواهد کرد .

[abdolhossein]

از وکیل تا سخنران
همچنان که در مقام وکیل مشغول به کار بودم در اوقات فراغت این مطالب الهام بخش و مشوق را نزد خود مطالعه می کردم . اندیشه مثبت موجب شد تا نگرش و روحیه بهتری در سر کار داشته باشم، اما شوق و اشتیاق من نسبت به تفننی که پیدا کرده بودم ، خیلی بیشتر از کارم بود و رویای روزی را در سر می پروراندم که از کارم کناره بگیرم.
در سال 1989، پس از چهار سال تحقیق فشرده و متمرکز در زمینه مضامین نگرش و انگیزه موافقت کردم تا در همایش های آموزشی بزرگسالان که شب ها در دبیرستانی محلی برگزار می شد به آموزش این مطالب بپردازم قرار شد برای هر دو ساعت سخنرانی در هر یک از جلسات سی دلار به من بدهند. این پول آن قدر نیست که بتوانید از کار اصلی روزانه تان کناره گیری کنید!
در اولین جلسه وقتی در جلوی کلاس ایستادم تا سخنرانی خود را شروع کنم نزدیک بود از شدت ترس زهره ترک شوم . قلبم به شدت می تپید و خیس عرق شده بودم . اما هرطور بود بر ترس خودم چیره شدم و شهامت انجام آن را پیدا کردم . دانش آموزان از کلاس خوششان آمد و من که به شدت هیجان زده شده بودم و آدرنالین در رگ هایم دویده بود ، به ارایه مطالبی پرداختم که زندگی ام را منقلب کرده بود... و می توانست همین کار را با زندگی دیگران بکند!
وارد مسیر شده بودم.
سرانجام دستمزد جلسات سخنرانی کمی بیشتر شد و در سال 1990 تصمیم گرفتم تا ظرف یکی دوسال آینده از شغل وکالت کنار بکشم. این تصمیم ساده ای نبود . برای دستیابی به مقام وکالت چهار سال به کالج رفته و سه سال دانشکده حقوق را گذرانده بودم مهم تر از همه ، ده سال از عمر خودم را صرف وکالت کرده بودم . وقتی این همه مدت را در شغلی بمانید ، کنار گذاشتن آن کار ساده ای نیست. به علاوه ، جنبه مادی هم در میان بود. در مقام وکیل سالانه می توانستم حدود صد هزار دلار درآمد کسب کنم و در سالهای پس از آن این درآمد بیشتر هم می شد.

[abdolhossein]

استقرار در حرفه ای جدید
اگر چه در آمد حاصل از کار تفننی تازه ای که در پیش گرفته بودم کمی بیشتر شده بود، می دانستم که برای استقرار در این حرفه جدید باید هزینه هایی بپردازم. خوشبختانه من و دولورس طی سال ها مقداری پول پس انداز کرده بودیم. اما برای این که از نظر مالی بیشتر تامین شویم، مجبور شدم بخشی از امتیاز علامت انحصاری نگرش یعنی همه چیز را واگذار کنم... دست کم در شروع حرفه جدید خود می بایست چنین ضررهایی را می پذیرفتم.
با این همه احساس می کردم باید شغل حقوقی خود را رها کنم و به کار جدیدم بچسبم. هر وقت برای دیگران سخنرانی می کردم یا مقاله ای جهت تشویق افراد و ایجاد انگیزه در آنها می نوشتم، از احساس شور و زندگی لبریز می شدم. می دانستم که برای این شغل ساخته شده ام.
پس کم کم از شغل وکالت بیرون آمدم . چهار روز وکالت در هفته به سه روز .... و سپس دو روز در هفته رسید و سرانجام در سال 1992 به طور تمام وقت به کار سخنرانی و نویسندگی با هدف انگیزه بخشیدن به دیگران مشغول شدم.
البته وقتی مادرم خبردار شد که وکالت را رها کرده ام و وارد این کار شده ام، به هیچ وجه خوشحال نشد. آخر این حرفه مانند حرفه وکالت وجهه نداشت و همچون پسرم وکیل است دهان پرکن نبود!
اما وقتی هدفی را در زندگی دنبال می کنید، باید تاوانش را هم بپردازید . باید با این واقعیت مواجه شوید که بعضی اشخاص تصمیمی را که گرفته اید نمی پسندند . همچنین یاد گرفتم که اگر در زندگی بخواهید مسیر تازه ای را دنبال کنید، اغلب باید چند قدمی به عقب برگردید و چیزهایی را فدا کنید. بخشی از بهایی که می بایست می پرداختم ، چشم پوشی از پول ، وجهه و امنیت حرفه وکالت بود.
البته باید بگویم وقتی مادرم دید که چطور عاشق کارم هستم و روز به روز در آن پیشرفت می کنم، عاقبت از من حمایت کرد.
شاید بپرسید که چرا دارم این همه در باره تغییر شغلم روده درازی می کنم ؟ اصلا قصد من این نیست که از خودم تعریف کنم و بگویم که چه ها کرده ام و چقدر کارم درست است! از شما چه پنهان که در این راه مرتکب اشتباهات فراوانی هم شده ام و به اصطلاح گاف های زیادی هم داده ام!
فقط به این دلیل سرگذشت خودم را با شما در میان می گذارم که می خواهم بدانید وقتی نگرشم را عوض کردم چطور زندگی ام به طرز چشم گیری متحول شد و رو به بهبود رفت.
سرگذشت من صحه ای است بر این که حقیقتا نگرش یعنی همه چیز!

[abdolhossein]

این کتاب چه سودی برایتان دارد؟
پیش از آن که وارد بحث اصلی شویم اجازه دهید مطلب دیگری را با شما در میان گذارم و آن این که هر قدر هم که طرز فکرتان مثبت یا منفی باشد این کتاب برایتان مفید است.
اگر طرز فکرتان منفی است ، مایوس نشوید چون با استفاده از مطالب این کتاب می توانید نگرشی مثبت در خودتان ایجاد کنید و به نتایج خارق العاده ای در زندگی تان دست یابید.
و اگر هم اکنون نیز فردی مثبت اندیش هستید، با استفاده از اصولی از در این کتاب مطرح می شود، می توانید به مدارج بالاتری از پیروزی و موفقیت صعود کنید. بیش از بیست سال است که روی این موضوع تحقیق می کنم که چرا بعضی از مردم در کارهایشان موفق هستند و برخی ناکام. در این مدت ، صدها کتاب و هزاران مقاله در باره نگرش و موفقیت مطالعه کرده و به بیش از سه هزار ساعت نوار صوتی در این زمینه گوش داده ام. به علاوه ، با اشخاص موفق بیشماری مصاحبه کرده ام تا به رمز موفقیتشان پی ببرم.
از همه مهمتر ، شخصا همه راهبردهای موفقیتی را که در این کتاب شرح داده شده است، در زندگی ام اعمال کرده ام. بنابراین از روی تجربه شخصی خود می دانم که این نظریات موثرند و می توانند زندگی تان را دگرگون کنند.
لطفا اشتباه نکنید، چون به هیچ وجه ادعا نمی کنم که در این مباحث علامه دهر هستم! من خود را شاگردی در حال آموزش و پیشرفت تصور می کنم و هر روز در حال یادگیری هستم.
اما میدانم که داشتن نگرشی منفی چه حالی را در آدم ایجاد می کند ، چون نسبت به سی سال اول عمرم خودم را با آن حال سپری کردم. میدانم که تردید نسبت به خودتان و توانایی هایتان به چه معناست، چون سی سال با این وضعیت سر کردم. و همه تغییرات مثبتی را که در زندگی خود ایجاد کرده ام، حاصل به کارگیری اصولی است که در این کتاب خواهید خواند.

[abdolhossein]

پندار... گفتار... کردار
این کتاب به سه بخش تقسیم شده است و هر بخش حاوی مجموعه ای از دروس است. بنابراین اگر لازم است حوزه خاصی از زندگی تان را بهبود بخشید ، می توانید به سادگی به درس مربوط به آن مراجعه کنید و آن را بخوانید.
در بخش یک با عنوان موفقیت از ذهن نشات می گیرد، بر نیروی نگرش و ایمان در جهت ساختن سرنوشت تمرکز می کنیم. در این بخش یاد می گیرید که چطور موفقیت شما در وهله اول به اندیشه تان بستگی دارد .
در بخش دو با عنوان مراقب گفتارتان باشید، بر نحوه صحبت کردنتان تمرکز می کنیم ... و این که چگونه حرف های مثبت شما را به سمت اهدافتان سوق می دهند.
در بخش سه با عنوان از تو حرکت از خدا برکت، با آخرین ستون موفقیت آشنا می شویم. اگر اندیشه مثبت و گفتار مثبت شما با کردار و عمل همراه نباشد، به رویاهایتان دست نخواهید یافت . اگر راحت طلب باشید و در جهت تحقق رویاهایتان اقدامی نکنید ، نباید توقع داشته باشید که رویاهایتان به حقیقت تبدیل شوند. در این بخش با اقداماتی که رویاهایتان را محقق می کنند آشنا خواهید شد.
اگر اندیشه ، گفتار و کردارتان در راستای موفقیت شما قرار گیرند، می توانید اسب مراد را در چهار نعل پیش برانید.
تا لحظاتی بعد عازم سفری خواهید شد به مقصد موفقیت و خوشبختی ... بیایید سفرمان را آغاز کنیم.........

[abdolhossein]

لطفا جهت مطالعه بخش اول کتاب به آدرس
http://forum.unc-co.ir/showthread.php?ti...#pid134150
مراجعه نمایید.
با تشکر