ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
اگر میلیاردر شدید کمک کنید زمان کنونی: 09-23-2025, 07:16 PM |
|||||||
|
اگر میلیاردر شدید کمک کنید
|
10-01-2011, 12:45 PM
ارسال: #1
|
|||
|
|||
اگر میلیاردر شدید کمک کنید
برای درگذشت انسانیت بر کدام گور باید گریست؟
لنگه کفشی به قیمت انسانیت گاهی اوقات ما آدما چقدر از آدمیت دور می شیم. اصلا انگار یادمون می ره انسان هستیم یا اینکه طرفمون انسانه! چقدر گاهی انسان بودنمون رو ارزون می فروشیم. از خودم خجالت می کشم وقتی به یاد می آرم که... ساعت حدود 10 صبح بود. طبق معمول بساطم رو کنار خیابون پهن کرده بودم و با کفشهای جورواجور و پاشنه ها و واکس های رنگارنگ سرگرم بودم. عابرها اکثرا بدون توجه از کنارم رد می شدند و کمتر کسی توجهی بهم می کرد. گهگاه کسی می ایستاد تا واکسی به کفش بزنه یا تعمیر سریع و کوچیکی انجام بده. از وقتی شرکت تعدیل نیرو کرده بود و من هم جزو این تعدیلی ها بودم، چاره ای نداشتم جز اینکه برای حفظ آبروم و خرجی زن و بچم یه کاری دست و پا کنم. سرمایه ای که در کار نبود بعد از کلی این در و اون در زدن یه شغل موقت - واکسی- برای خودم جور کردم تا ببینیم خدا در آینده چی می خواد. سرم پایین بود که احساس کردم یه نفر جلوم واستاده: - بفرمایید خانم. دختر جوونی با چادر رنگ و رو رفته در حالی که نگرانی تو چشماش موج میزد بهم نگاه می کرد. - کاری داشتین؟ - بله، ببخشید آقا، من پاشنه کفشم الان افتاد، دارم می رم دانشگاه، با این وضعیت نمی تونم اصلا راه برم. می تونید برام سریع درستش کنید؟ گفتم کفشاشو درآره تا ببینم پاشنه ش از چه نوعیه؟ با نگرانی و دستپاچگی گفت: نه نه، فقط یک لنگشه، اون یکی سالمه. و لنگه کفشش رو به دستم داد. یه نگاهی به کفش انداختم، با خودم فکر کردم این کفش اصلا ارزش عوض کردن پاشنه رو داره؟! داغون بود و کاملا فرم پای دخترک رو به خودش گرفته بود. خلاصه پاشنه کفش رو عوض کردم و در حالی که کفش رو به دستش می دادم گفتم: میشه پونصد تومن. رنگ از رخسار دختر پرید. با تته پته گفت: ولی قیمت یه پاشنه دویست و پنجاه تومنه، مگه نیست؟! دیگه کفرم داشت بالا می اومد: خب خانم، من پاشنه لنگه به لگنه به چه دردم می خوره؟ و در حالی که لنگه دیگه پاشنه رو به طرفش دراز می کردم، گفتم: بیا، اینهم اون یکی، هر وقت لازم شد خودت استفاده کن. دخترک با خجالت و ناراحتی فراوون کیفش رو باز کرد و به زیر و رو کردن کیف پولش پرداخت. چند دقیقه ای معطل کرد، احساس کردم تا فیلم بازی می کنه، دیگه قاطی کردم: خانم چرا استخاره باز می کنی؟! از کیفش یه اسکناس دویست تومنی و یه صدتومنی در آورد و به سمتم دراز کرد: خب اگه میشه این پاشنه پیش خودتون باشه که استفاده کنید. من پول همراهم نیست، این سیصد تومن رو بگیرین و ... با عصبانیت داد زدم: یعنی چی خانم؟ منم کاسبم، خدا رو خوش نمیاد این بازیها رو سر من در بیاری؟خب پول همرات نبود برای چی اومدی کفشت رو درست کنی؟! دستای دخترک می لرزید و من اونقدر عصبانیت و تردید جلوی چشمام رو گرفته بود که چهره رنگ پریده و اشکهای حلقه زده تو چشماش رو ندیدم... در حالی که صدای فریاد من حسابی ترسونده بودش کفشهاش رو به دستم داد و دمپایی هایی که من به مشتری ها می دادم موقتا تموم شدن کار کفشهاشون بپوشن به پا کرد و گفت: الان برمی گردم. در حالی که انگار عقل از سرم پریده بود با ناراحتی و یواشکی تعقیبش کردم. وارد یه داروخونه که نزدیک بساط من بود، شد. لابلای مریضا وایسادم که صدای لرزون دختر جوون در حالی که خیلی آروم با یکی از فروشنده ها صحبت می کرد، تنم رو لرزوند: ببخشید خانم، من دانشجو هستم این کارت دانشجوئیمه، از شهرستان اومدم و پول همراهم نیست، کفشم خراب شد مجبور شدم بدمش برای تعمیر، اگه ممکنه پونصد تومن به من قرض بدید که پول کفاشی رو بدم این کارت دانشجویی و شناسنامه م پیش شما بمونه من رفتم خوابگاه از دوستام پول می گیرم و همین فردا براتون میارم. ببخشید... خانم فروشنده با لبخندی که بیشتر از پیش من رو شرمنده کرد، تقویم کوچکی رو جلوی دخترک باز کرد، چند اسکناس پانصدی و هزاری لاش بود، گفت: بفرمایید، هرچقدر لازم دارید بردارید. دختر یه اسکناس پونصدی برداشت و گفت: همین کافیه ... و وقتی برگشت سمت در، دانه های درشت اشک بود که سعی می کرد پشت چادرش پنهان کنه... از خودم خجالت می کشیدم، دلم می خواست آب بشم برم تو زمین، خدایا من بخاطر دویست تومن با این دختر چی کار کردم؟! چرا با رفتارم کاری کردم که مجبور بشه پیش یک نفر دیگه هم سفره دلش رو باز کنه. چرا به حرفاش شک کردم؟ آرزو می کردم کاش زمان چند دقیقه ای به عقب بر می گشت... دخترک با دیدن من دم در داروخانه دست و پا شو گم کرد، چه دختر محجوب و ساده ای بود، خدایا منو ببخش... پول رو به سمتم دراز کرد، دستاش آشکارا می لرزید، چشماش پر اشک بود و انگار منتظر بود که من بگم: نه خانم، باشه خدمتون... تا سرازیر بشه روی صورتش. گفت: بگیر آقا، بگیر، دیگه آبرو واسم نذاشتی، اگه می دونستم اینجوری می شه پابرهنه می رفتم دانشگاه، فکر کردم با سیصد تومن یک لنگه کفشم رو درست می کنم و با پنجاه تومن هم با اتوبوس می رسم دانشگاه، ولی شما... گریه امونش رو برید... اونقدر از خودم بدم می اومد که دلم می خواست همون لحظه بمیرم. در حالی که بغض کرده بودم، گفتم: خانم تو رو خدا پولتو بردار برو، من پول نمی خوام. بدون اینکه حرفی بزنه سرش رو به علامت نفی تکون داد و پول رو گذاشت رو جعبه واکسها. عاجز شده بودم، ناچار واسه اینکه کمی از عذاب وجدان خودم کم کنم، گفتم: خب خانم ببین، من بساطم همینجاست، هر روز همینجا می تونی پیدام کنی، الان پولتو بردار، فردا برام بیار همینجا، خب؟ و ملتمسانه نگاهش کردم. انگار فهمید که خیلی خجالتزذه شدم و شاید دلش برای درماندگیم سوخت. پولش رو برداشت و گفت: فردا صبح براتون میارم. با نگاه تعقیبش کردم، وارد همون داروخونه شد، عجب!!! پول رو به فروشنده پس داد و بیرون اومد... دخترک رفت و من رو در دنیای سیاه و تاریکی که برای خودم درست کردم تنها گذاشت. خدایا یعنی قدر و قیمت انسانیت من همین دویست تومن بود؟!! شرم بر من... غرق در افکارم بودم که یه مشتری دیگه در حالی که می گفت: آقا واکس بی رنگ داری؟ رشته افکارم رو برید: بله دارم، بفرمایید. هنوز راه ننداخته بودمش که یه نفر از پشت سرش پرسید آقا قهوه ای هم داری؟ - بله دارم. - آقا همینجا می تونی کفشمو زود تعمیر کنی، چسب جلوش باز شده؟ پسرکی بود که کنار اون دو نفر دیگه وایساده بود... اون روز تا شب کار و بارم حسابی سکه بود، اونقدر مشتری داشتم که دیگه دخترک رو کلا فراموش کردم. شب که با جیب پر پول بر می گشتم خونه، یاد دختر دانشجو افتادم و با خودم گفتم: نیومد هم نیومد! من که امروز خدا رو شکر کار و کاسبیم خوب بود... صبح تازه داشتم بساطم رو می چیدم که صدای غمگین آشنایی گفت: سلام آقا، صبحتون بخیر. سرم رو بلند کردم... همون دختر دیروزی بود، در حالی که یه اسکناس پونصدی تو دستش بود گفت: بفرمایید. از یکی از همکلاسی هام یکم قرض گرفتم تا حقوق کار دانشجویی این ترم رو گرفتم بهش پس بدم. ببخشید که دیر شد. حلالم کنید. هر جمله ش مثل پتکی روی روحم فرود می اومد. کم مونده بود که اشکم جاری بشه: گفتم نه خانم، نمی خواد، قدمت انقدر خوب بود که من دیروز تا شب اینجا سکه زدم، حلالت، برو من رو هم ببخش. من در مورد شما اشتباه فکر کردم، تو رو خدا منو ببخش... دخترک در حالی که خم می شد و پول رو روی جعبه می گذاشت گفت: خیلی ممنون. فعلا دیگه نیازی ندارم. دست شما درد نکنه، ببخشید، خداحافظ... و رفت... رفت و منبع خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری اینستاگرام من : hoshangghorbanian |
|||
10-02-2011, 02:12 AM
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
گریه دار ترین متنی بود که خونده بودم ....
![]() ![]() |
|||
10-02-2011, 03:41 PM
ارسال: #3
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
اینا واقعیات زندگی ماست
دور و برمون پره از این جور قضاوتها و بی عدالتیها باید با دیدن این واقعیات هم اشکمون در بیاد و فکر کنیم اینکه جهان به کجا می رود نباید زیاد برایتان اهمیت داشته باشد بلکه آنچه مهم است این است که شما چه می خواهید و کجا می روید. |
|||
10-02-2011, 08:28 PM
ارسال: #4
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
وقتی در طبیعت منظره ای میبینم به سادگی از کنار آن رد می شویم ولی اگر همان منظره را در کارت پستال ببینیم به به و چه چه ما شروع می شود.
وقتی این واقعیت ها را در جامعه مبینیم بسادگی از کنار آن رد می شویم ولی وقتی یکی از واقعیتها که نوشته شده می خوانیم اشک از چشمانمان سرازیر می شود. زنگ تفریح: همسرم :راهنما چرا گریه میکنی؟ من : خانم اجازه این مطلب را خواندم گریه ام گرفت. همسرم : پاشو خودتو لوس نکن , آنروز خودت هم آنجا بودی و بی تفاوت نگاه کردی. من : خانم اجازه : بله حق با شما است .خانم اجازه :ولی تکرار نمیشه. خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری اینستاگرام من : hoshangghorbanian |
|||
10-03-2011, 12:55 AM
ارسال: #5
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
با تشكر از استاد قربانيان عزيزبه نظر بنده طور ديگه اي هم ميشود به قضيه نگاه كرد اگر آن دخترخانم قبل از تعمير كفش هزينه آنرا از مرد كفاش مي پرسيد شايد هرگز شخصيتش پيش آن آقا و خانم داروخانه چي خرد نميشد شايد بگوييد خب ايشون چطوري ميتونست با كفش بدون پاشنه به دانشگاه برود سوال بجاييست اما بهرحال اگه من جاي اون خانم بودم پاشنه كفشمو حتي اگه شده باآب دهان ميچسبوندم و يا حتي باكفش بدون پاشنه به دانشگاه ميرفتم و يا حتي اونروز قيد درس و دانشگاه را ميزدم اما اجازه نميدادم كه شخصيتم كه ميلياردها دلارارزش داره بخاطر دويست تومن پيش ديگران پايين بياد و اينجوري تحقير بشم
تماس با من09368460269 قلم گفتا كه من شاه جهانم/قلمزن رابه دولت مي رسانم |
|||
10-03-2011, 04:11 AM
ارسال: #6
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
(10-03-2011 12:55 AM)pulaki نوشته شده توسط: با تشكر از استاد قربانيان عزيزبه نظر بنده طور ديگه اي هم ميشود به قضيه نگاه كرد اگر آن دخترخانم قبل از تعمير كفش هزينه آنرا از مرد كفاش مي پرسيد شايد هرگز شخصيتش پيش آن آقا و خانم داروخانه چي خرد نميشد شايد بگوييد خب ايشون چطوري ميتونست با كفش بدون پاشنه به دانشگاه برود سوال بجاييست اما بهرحال اگه من جاي اون خانم بودم پاشنه كفشمو حتي اگه شده باآب دهان ميچسبوندم و يا حتي باكفش بدون پاشنه به دانشگاه ميرفتم و يا حتي اونروز قيد درس و دانشگاه را ميزدم اما اجازه نميدادم كه شخصيتم كه ميلياردها دلارارزش داره بخاطر دويست تومن پيش ديگران پايين بياد و اينجوري تحقير بشم بحث بحث شخصیت نیست . شخصیت از بین میره ، بدست میاد ، از بین میره ، بدست میاد و .... به غیر از اون شخصیت انسان بزرگ تر از اونه که به این راحتی ها بشکنه . بحث اینجا ، سر انسانیته . چیزی که بلااستثنا هممون چه یک بار و چه 100 بار اونو زیر پا گذاشتیم . انسانیت ، قسمتی از وجود ماست که همیشه سعی میشه اون رو خاموش کنیم . هممون از یه جا اومدیم و به یه جا هم میریم . بین من و شما فرقی نیست . یه روز تنها رفته بودم مشهد ، اون موقع از این کارت های خونواده داشتم و خودم حساب نداشتم . به اندازه توانم از حساب مادرم برداشتم و دیگه بانک تا فردا پول نمیداد . رفتم اب میوه بخورم 3500 داشتم ، 500 تومن کم اوردم . یه یارویی اون پول رو داد . شاید اگه منو میشناخت ، به وضع مالیم اگاهی داشت و.. هیچ وقت حاضر نمیشد بهم کمک کنه . ولی بدون توجه به اینکه من کی هستم ، فقط با توجه به اینکه یه هم نوع به مشکل برخورده 500 تومن رو داد . اون 500 تومن از 500 میلیارد واسم ارزش داره. قیافه ی اون یار هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه . از اون به بعد دارم سعی میکنم ببخشم ! ادم بودن رو یاد بگیرم . ادمیت شرطه . خیلی هامون ادمیم ولی بویی از ادمیت نبردیم . ببخشیم تا خدا هم به ما ببخشه ![]() |
|||
10-03-2011, 09:19 AM
ارسال: #7
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
با تشکر از اظهار نظر عزیزان:
این واقعیت زندگی است. شاید هم این موضوع مورد اشاره اتفاق نیفتاده وشاید هم افتاده. اگر اتفاق نیافتاده نباید بگذاریم پیش بیاد. اگر اتفاق افتاده , تکرار نشود. همین. خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری اینستاگرام من : hoshangghorbanian |
|||
10-03-2011, 07:13 PM
ارسال: #8
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
واقعا ناراحت كننده بود ،غمگينانه تر از اون داستان دوستمون arshad!
ولي واقعيت اينه كه آدم نميتونه اعتماد كنه!! قبلا كه كافه سنتي داشتم از اين اتفاقا خيلي زياد واسم افتاد! مثلا يه روز يه اقاي جووني اومد دم بوفه و با شرمندگي گفت من با خانواده ي نامزدم اومدم پارك و مي خوام خوردني بخرم حقيقتش پول همرام نيست ميشه پولشو بعدا بيارم! من هم ديدم كه واقعا يه خانواده اونطرفتر منتظر دارن نگاه مي كنن و تيپ شون هم به ندار نمي خوره با خودم گفتم خدا رو خوش نمي ياد اين طفلك شرمنده اونا بشه هر چي خواست بهش دادم و طرف رفت و هنوز كه هنوزه بعد چند سال نديدمش!!! به نظر شما اگه يه كم بهش گير ميدادم،مثل درخواست كارت شناسائي يا.. طرف برنميگشت؟ به نظر شما اگه همين واكسيه همون اول كار بهش ميگفت برو ايراد نداره ايا طرف بر ميگشت تا خودش رو اثبات كنه؟والله اعلم. |
|||
10-03-2011, 07:19 PM
ارسال: #9
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
(10-03-2011 07:13 PM)toranj63 نوشته شده توسط: واقعا ناراحت كننده بود ،غمگينانه تر از اون داستان دوستمون arshad! یعنی داستان کما بد جوری تو ذهنتون مونده. ![]() :اااااااااااااااااا خوب نکن دختر چرا مردم رو ناراحت می کنی. ![]() :آخه بعضی وقتها حقایق زندگی تلخن دیگه. از امروز فیلمنامه زندگیم را تغییر میدهم.
کائنات در حال سرازیر کردن عشق و ثروت به زندگی من است. |
|||
10-03-2011, 07:42 PM
ارسال: #10
|
|||
|
|||
RE: اگر میلیاردر شدید کمک کنید
(10-03-2011 07:13 PM)toranj63 نوشته شده توسط: واقعا ناراحت كننده بود ،غمگينانه تر از اون داستان دوستمون arshad! - دوست عزیز بهترین حرکت در این مواقع اخذ کارت شناسائی معتبر است.چون متاسفانه این اتفاقات همیشه هست. خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری اینستاگرام من : hoshangghorbanian |
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
![]() |
Pdf کتاب سرگذشت مشهور ترین میلیاردر های جهان | omid.movafaghiat | 0 | 3,309 |
11-29-2014 11:04 PM آخرین ارسال: omid.movafaghiat |
این ۳کلمه جادویی را در روز زیاد تکرار کنید/راز اعداد و نمادها را یاد بگیریم | mallarme | 1 | 1,380 |
12-09-2012 01:10 AM آخرین ارسال: jahanagahi |
|
قدم به قدم با کتاب : هوشمندانه کار کنید سخت کار نکنید | kafshduzak | 2 | 3,738 |
07-18-2012 10:43 AM آخرین ارسال: motafaker77 |
|
![]() |
با عذر تراشی یا بیماری شکست پذیری مقابله کنید | بشارت الله ظاهر | 0 | 1,016 |
04-11-2012 10:17 AM آخرین ارسال: بشارت الله ظاهر |
کتاب میلیاردرها چگونه میلیاردر شدند؟!!! | mehdi098 | 0 | 2,692 |
01-19-2012 02:06 PM آخرین ارسال: mehdi098 |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: