ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


کارآفرینان برتر
زمان کنونی: 09-26-2025, 01:14 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان
نویسنده: کوروش بزرگ
آخرین ارسال: jahanagahi
پاسخ: 53
بازدید: 9377

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 32 رأی - میانگین امیتازات : 3.34
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کارآفرینان برتر
01-22-2013, 12:44 AM
ارسال: #11
پولدار ترین ایرانی کیست وچکار می کند؟ اشتباه نکنید پیر امید یار نیست!!!
در صدر فهرست ویکی پدیا سام نظریان با سرمایه ای بالغ بر ۱۲/۲ بیلیون دلار در جایگاه اول ثروتمندترین ایرانیان جهان قرار دارد.سام نظریان ۳۶ ساله، متولد ۱۳۵۴ ، فرزند یونس نظریان بنیانگذار شرکت بزرگ کوالکام و فارغ التحصیل دانشگاههای نیویورک و کالیفرنیای جنوبی است. نظریان بنیانگذار و مدیر عامل شرکت SBE Entertainment Group و سرمایه گذار معتبر ترین و پرشکوه ترین تاسیسات تفریحی در لس آنجلس، لاس وگاس و میامی است.گفتنی است که شعبه یکی از کلوب های وی همزمان با بازی حامد حدادی درآن ورزشگاه افتتاح شد.ماشین وی تنها ۱ میلیون دلار قیمت دارد.
این ایرانی در حال حاضر به دنبال معرفی خود در جمع هتلداران برتر دنیاست...
به گزارش آتی نیوز، «سام نظریان» 36 ساله،با پروژه یلوهت قصد افزایش میزان شهرت خود را در میان آمریکایی‌ها دارد.این ایرانی در حال حاضر به دنبال معرفی خود در جمع هتلداران برتر دنیاست.



وی تصمیم دارد جدیدترین هتلش را در بهترین نقطه «لاس وگاس» افتتاح کند. نظریان در این مدت برای شناساندن خود به دنیا به عنوان یک غیرحرفه‌ای به شدت مشغول به کار بود.

به گفته بیزنس‌ویک، سام نظریان در حال حاضر دغدغه‌های مهمه در زمینه افتتاح جدیدترین پروژه اش، محل کلاب شبانه و این که نوع معاملاتی که باید انجام دهد،دارد.

او نیز مثل ایرانیان صاحب نام داخل کشور از هیچ خبرنگاری برای مصاحبه در ماشین بوگاتی میلیون دلاری‌اش برای گشت در بورلی هیلز دعوت نمی‌کند. همچنین او هیچ تمایلی به حضور در برابر دوربین‌ها و شوهای تلویزیون آمریکا ندارد.

نظریان این روزها در امریکا به شدت مشغول انجام کارهای کمپانی معروفش است؛ هتل‌ها و کلوب‌های شرکت محوری 300میلیون دلاری که او امیدوار است روزی رقیب سرسخت هتلداران بزرگ سراسر دنیا شود.

این ایرانی با اینکه به دنبال توسعه هتل‌ها یش در 10شهر بزرگ آمریکاست اما مهمترین و لذت بخش ترین فعالیت خود را در دوسال آینده توسعه و گسترش هتل 1622 اتاقه در لاس وگاس عنوان می کند.

نظریان در جواب به سوال خبرنگار بیزنس ویک، مبنی بر اینکه اگر در تجارت خود شکست بخورد چه حسی خواهد داشت؟ لبخند می‌زند و می‌گوید این ها را در 2سال اینده بپرسد اما من از پس همه کارها برآمدم، همه موارد را آموخته‌ام که بعضی از آنها نیازمند پیمودن راه‌های سختی بود اما من همه را انجام دادم.

افتتاح و راه‌اندزی یک هتل لوکس در میامی و همچنین راه اندزی و گسترش رستوران‌های زنجیره‌ای در نیویورک و سایر شهرهای آمریکا تا سال2014 طرح‌های مهم او تا سال 2014 هستند. هرچند به عقیده بیزنس ویک، با توجه به وضع اقتصادی نامناسب آمریکا این کار ناظریان می‌تواند منجر به شکست وی شود. البته شریک آمریکایی وی نیز معتقد است که طرح گسترش هتل‌ها توسط ناظریان یک نبرد سربالایی است زیرا که قلب لاس وگاس در حال حاضر ضعیف است و به کندی میزند.

اما این ایرانی ثروتمند در جواب شریکش می‌گوید که من اینجا توسری خور شده ام! فراموش کن وقتی را که مردم می‌گفتند اینجا هیچ اتفاقی نمی‌افتد!

بیزنس ویک همچنين مي‌نويسد اگر سام نظریان به حرف مردم عمل کند به زودی شاهد از بین رفتن ثروت به ارث رسیده از پدرش خواهد بود[تصویر: 35683_952.jpg][تصویر: img-ir_6c7216bc297.jpg][تصویر: 1727-20-145153255i2-4437.jpg]
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 12:49 AM
ارسال: #12
آشنایی با محمود خلیلی، بنیان گذار برند بوتان
محمود خلیلی در سال‌های دهه چهل که به نحوی روند توسعه صنعتی نیز در ایران به تدریج شکل می‌گرفت هنگامی که کسی گاز را نمی‌شناخت ، موفق شد گاز را به منازل مردم برساند. او با دریافت امتیاز توزیع و عرضه گاز مایع از شرکت نفت ایران و انگلیس ، شرکت بوتان را تأسیس نمود.

یک انتخاب مطمئن!

اصیل است، جسور است، پیشرو است، توانمن، ماندگار و برجسته است.

اخیرا مراسم صدمین سالگرد تولد محمود خلیلی، بنیانگذار شرکتی که ما آن را با برند بوتان می شناسیم برگزار شد. در واقع مراسمی از این دست باعث می‌شود که جامعه بیشتر به نحوه تولید و توزیع یک کالا آن هم با چنین قدمتی ارج بگذارد.

منصوره خلیلی فرزند اول او که در سال‌های پایانی حیات پدر به جمع دست‌اندرکاران شرکت بوتان پیوست ، به رسم یادبود در صدمین سال تولد پدر کتابی به رشته تحریر درآورده که سرنوشت پر فراز و نشیب پدر را در آن منعکس می‌نماید.

نام : محمود، نام خانوادگی : خلیلی، تاریخ تولد : اردیبهشت 1284، محل تولد : تهران

آقا شیخ محمود خلیلی، فرزند شیخ رمضانعلی خلیلی، در خانواده‌ای پر جمعیت، کم بضاعت و سنتی در تهران متولد شد. او ابتدا تدریس می کرد ، اما معلمی‌ شغل آینده او نشد و وارد بازار کار شد.

او درطی زندگی پر فراز و نشیب خود ، از تعمیر ماشین‌های سنگین تا پر کردن باتری‌های ماشین و از حفاری تا وارد کردن پمپ پیرلس آمریکایی روزگار گذراند. حتی رییس اداره کل برق تهران شد. زمانی گاو داری بزرگی راه‌اندازی کرد و بر هه ای کارخانه چینی‌سازی. اما هیچکدام نام او را ماندگار نکرد. تا زمانیکه با تاسیس شرکت گاز بوتان در سال‌های دهه چهل این نام جاودانه شد.

او به این اندیشه افتاد که حفاری را در مملکت توسعه بدهد، لذا وارد حوزه حفاری شد و جهت ماموریتی به خوزستان رفت و دید گازهایی می‌سوزد و در هوا اوج می‌گیرد. او بیش از سی سال است که به درود حیات گفته اما نام او همچنان ورد زبان‌های مردمان این دیار است.

محمود خلیلی در سال‌های دهه چهل که به نحوی روند توسعه صنعتی نیز در ایران به تدریج شکل می‌گرفت هنگامی که کسی گاز را نمی‌شناخت ، موفق شد گاز را به منازل مردم برساند. او با دریافت امتیاز توزیع و عرضه گاز مایع از شرکت نفت ایران و انگلیس ، شرکت بوتان را تأسیس نمود.

او فوق‌العاده باهوش بود و از گیرایی بالایی برخوردار بود. بسیار دقیق بود و برای خیلی از کارهایی که قصد انجام آن را داشت از ماه‌ها قبل تحقیق و مطالعه می‌کرد.

وی پیش از خوزستان، در سفری به آمریکا مشاهده کرد اجاق‌های تمیزی وجود دارد که بدون آنکه اطراف خود را کثیف کند با شعله‌های منظم و موازی غذا را در آن طباخی می‌کنند . از آن زمان ایده تولید لوازم خانگی گاز سوز را در سر می پروراند.

امروزه بوتان همچنان در زمره برترین برند ها ی ایرانی در زمینه آبگرمکن دیواری گازی، شوفاژ دیواری گازی ، کولر گازی و ... است.

کیفیت، محیط زیست، نیروی انسانی و فعالیت های اجتماعی از اصلی ترین تعهدات بوتان است.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 12:50 AM
ارسال: #13
مصاحبه با غلامعلی سلیمانی، موسس شرکت کاله
مصاحبه با موسس شرکت کاله ، مردی که برند ساختن را به دنیا آموخت.
61 ساله و اهل آمل است. او نتیجه یک عمرکار و تلاش بی‌وقفه و خلاقانه است. با او در شرایطی مصاحبه کردیم که به تازگی و پس از ماه‌ها درمان جراحت‌های حادثه تصادف خودرو، برسرکار آمده بود، اما همانند گذشته فعال و پرجنب و‌جوش.

پشتکار و جدیت دور اندیشانه
61 ساله و اهل آمل است. او نتیجه یک عمرکار و تلاش بی‌وقفه و خلاقانه است. با او در شرایطی مصاحبه کردیم که به تازگی و پس از ماه‌ها درمان جراحت‌های حادثه تصادف خودرو، برسرکار آمده بود، اما همانند گذشته فعال و پرجنب و‌جوش. به کارش عشق می‌ورزد و اعتقاد دارد "این کشور نیازمند تولید و صنعت است. ما چند دانشگاه صنعتی داریم بدون اینکه صنعت داشته باشیم و یا به آن اهمیت بدهیم ."

درگفته‌های او هزاران نکته است. ازشکست و تلخ کامی می‌گوید، از تدریس خصوصی و پرداخت دستمزد کارگران با درآمد تدریس. از عدم همراهی‌ها، نامرادی‌ها ومهم تر از همه بی‌اعتنایی خودش به ناهمواری‌های راه می‌گوید.

سلیمانی نمونه یک کارآفرین ایرانی است. فکر و ایده نو را در تولید به کار انداخته و به دنبال منابع مالی و تجهیز رفته، خطر را پذیرفته، جانانه تلاش کرده تا توانسته است موفقیت را در آغوش بگیرد. حال که اندکی گشایش ملی پیدا کرده، فرصتی را برای دیدن و کاویدن از دست نمی‌دهد. به این‌جا و آن‌جا می‌رود تا از روند‌های مشابه در کشورهایی که در این حوزه‌ها جلوترند خبر بگیرد . نمایشگاه‌های صنعت مربوطه را از دست نمی‌دهد. کتاب‌های مدیریتی می‌خواند. با مشاوران مدیریت نیز بیگانه نیست. از آموزه‌های مدیریت به خوبی استفاده می‌کند. مجموعه فراورده‌هایی که زیر نظر او تولید و پخش می‌شوند بسیار متنوع است طوری‌که گاه نگران می‌شویم آیا این همه تنوع گرفتاری‌زا نیست. با غلامعلی سلیمانی در پاییز 84 در دفتر کارش در خیابان آذربایجان گفت و گو کردیم .

لطفا خودتان را معرفی کنید.
غلامعلی سلیمانی متولد 25/3 / 1325 در شهرستان آمل . دوره دبستان و دبیرستان را درآمل گذراندم و بعد به تهران آمدم. دو سال پشت کنکور ماندم. پس از آن وارد دانشگاه ملی شدم و در رشته ریاضی تحصیل کردم. از سال دوم دانشگاه مشغول به کار شدم از همان سال هم شهریه دانشگاه را خودم پرداخت کردم. پدرم بابت این موضوع یک سال با من قهر کرد. از سال سوم و چهارم هم اولین کسی بودم که به دانشگاه ملی شهریه ندادم. خدا رحمت کند پروفسور پویان را که می‌گفت: چرا شهریه نمی‌دهی؟ گفتم: پول ندارم چه کار کنم، حاضر نیستم کار کنم و پول شهریه بدهم. با این همه پول نفت چه اثری دارد که من شهریه بپردازم یا نپردازم ؟گفت: سال قبل چه کار کردی؟ گفتم: سال قبل از بانک گرفتم. گفت: چرا الان نمی‌گیری؟ گفتم: صلاح نمی‌بینم، حالا من باید بمانم یا بروم؟ گفت: بمان. بعد گفتم: استاد شما ماهیانه سیصد تومان به دانشجویان پرداخت می‌کنید. امکان دارد به من هم این پول را بدهید؟ گفت: نمی‌دانم تو آمدی شهریه بپردازی یا شهریه بگیری؟ با این وجود پذیرفت ماهیانه آن سیصد تومان را به من نیز بپردازد .

در دوران سربازی هم کار می‌کردم . یک روز می‌رفتم دانش‌سرا درس می‌دادم. بقیه روز‌ها هم تدریس خصوصی می‌کردم. همان روز‌ها شرکتی راه انداختیم و تلاش کردیم پروفورم بفروشیم . سفارت‌های مختلف می‌رفتیم و نشانی به دست می‌آوردیم. آن زمان پروفورم را بیش‌تر برای اقلامی می‌خواستند که در ساختمان به کار می‌رفت .

از سال 50 تا 57 که به صورت جدی کار را شروع کردم، دو شرکت تاسیس کردم. یکی همان شرکت پروفورم و شرکت دیگری هم به نام مارکتینگ سرویس. اند. ریسرچ که با یک آمریکایی و یک هندی تاسیس کرده بودم. این شرکت درآمدی داشت و هزینه‌های شرکت دیگر را نیز جبران می‌کرد. و برای بقیه مخارج از بانک وام می‌گرفتیم. خلاصه انقلاب که شد آن دو از ایران رفتند . شرکت‌ها عملا سود آوری نداشتند . با تدریس خصوصی، هم امورخودم را می‌گذراندم و هم حقوق کارمندان را می‌دادم .

سال 1356، در مکان فعلی شرکت کاله کارم را شروع کردم. این مکان مال خواهرم بود، می‌خواستند این جا را ماهی هفده تومان اجاره بدهند. به خواهرم گفتم این مکان را از شما ماهی بیست تومان اجاره می‌کنم. گفتند :مگر تو پول داری؟ چه طور می‌توانی این کرایه را بپردازی ؟ گفتم: نه، کار می‌کنم پول در می‌آورم و کرایه شما را می‌پردازم .

بالاخره همین مکانی را که امروز می‌بینید از خواهرم اجاره کردم و از صفر شروع کردم . پخش سوسیس و کالباس را با شرکت کالباس‌سازی گیلان آغاز کردم. قضیه از این قرار بود که آن زمان پودر سیر کیلویی 28 تومان بود و ما از چین پروفورم گرفته بودیم کیلویی هفت تومان. حتی هفت هزار تومان هم نداشتم که یک تن پودر سیر بیاورم و کار را راه بیندازم . شرکت گیلان قبول کرد پنج تن درخواست بدهد و ما پنج تن برایش آوردیم و به آن‌ها تحویل دادیم . بعد یک روز مدیر شرکت گیلان آمد و گفت الا و بلا باید با من کار کنی . گفتم: من خودم شرکت دارم. گفت: تو آدم پی‌گیر و سالمی هستی . حدود دوسال و نیم حداقل هفته‌ای دومرتبه به من زنگ زدی که یک تن یا پنج تن پودر سیر بفروشی. به خاطر این کار و پی‌گیری‌هایت حتما باید با من کار کنی . گفتم : من شرکت دارم. خودم کار می‌کنم دلیلی ندارد آن را ول کنم. البته وضعمان هم خوب نبود . گفت: نه، حتما باید با من کار کنید. در نهایت با آنها به توافق رسیدیم که با هم همین‌جا پنجاه پنجاه کار کنیم . قرار شد پخش گیلان را راه بیندازیم . در ضمن خرید موادشان را از خارج و داخل تامین کنم. قرار شد ماهی ده هزار تومان به من بدهند . دو سه ماهی که گذشت گفتند نمی‌خواهیم در پخش با شما شریک باشیم .

مدت دو ماهی که آن جا بودم تولید کارخانه سه برابر شد. قبلا هر روز چهار تن تولید می‌کردند، اما ما چهار تن را به دوازده تن رساندیم. قبل از آن یک وانت جنس می آوردیم قرار بود یک هفته ای بفروشیم. حالا هر روز یک کامیون جنس می‌آمد و ما می فروختیم. کارگرها را تشویق می کردم روز و شب کار کنند و دست مزدشان را هم خودم می دادم. آن طرف در پخش سود می بردم و روزی پنج تومان یا ده تومان به کارگرها می دادم و آن ها هم می ماندند و کار می‌کردند. میکائیلیان شریکی داشت که می گفت در این کارخانه یا جای این آدم است یا جای من. شما انتخاب کنید. این آقایی که این جوری کار می کند دو روز دیگر صاحب این کارخانه است. من نمی توانم این موضوع را تحمل کنم. در نهایت، من با آن ها حساب و کتاب کردم و از هم جدا شدیم. اما بعد از فوت میکائیلیان همسر ایشان دوباره سراغ من آمد و گفت، شما باید در تولید به ما کمک کنید و بدون این که شریکش متوجه شود من در تولید با ایشان پانزده در صد سهیم شدم و کار را شروع کردیم. ظرفیت کارخانه را همان دوازده تن حفظ کردم. چون وضع مالی ام خوب شده بود ،آن ده هزار تومان را هم از آن ها نمی گرفتم .

آن زمان آن ها یک سری دستگاه هایی داشتند که نصب نکرده بودند و همسر میکائیلیان با شریکش سر این موضوع اختلاف داشت. شریک میکائیلیان نمی خواست دستگاه ها نصب شود. همسر میکائیلیان به من گفت ،چه کار کنیم. گفتم : کارخانه که حتما نباید در گیلان باشد. می توانیم در آمل کارخانه بزنیم. مجوز گرفتیم و من با یکی از دوستانم که تجربه کار در شرکت های پیچک، و یک و یک را داشت صحبت کردم و از او خواستم با ما کار کند . گفتم هر چه پیچک به تو می دهد من 25 در صد بیش تر می دهم بیا با من کار کن .

در نهایت رضایت آن آقا را گرفتم، اما بعد خانمشان گفتند من آمل زندگی نمی کنم و دوست دارم تهران بمانم. ایشان در وزارت صنایع کار می کرد گفتم شما یک مجوز کالباس سازی برای من در تهران بگیر آن وقت ما هم می آییم تهران. این خانم شیرازی بود و خداوند به تازگی فرزندی به آن ها داده بود و مادرشان برای مراقبت از فرزند ایشان به تهران آمده بود. من برای دیدن آن ها به منزلشان رفتم و دیدم این خانم تا چند روز دیگر باید سر کار برود و نوزاد احتیاج به مراقبت دارد و به هر حال اوضاع حسابی ناجور است . گفتم چرا با خودت لج می کنی. تو می توانی برگردی شیراز در وزارت صنایع کار کنی مادرت هم از پدرت و هم از بچه ات نگه داری کند و یک مجوز هم برای ما می گیری ما هم می آییم آنجا و یک کارخانه سوسیس و کالباس سازی درست می کنیم. من آنجا نماینده پخشی داشتم که با او تماس گرفتنم و گفتم شما جایی سراغ ندارید که برای ما اجاره کنید من می خواهم شیراز کارخانه بزنم . گفتند من خودم یک جایی دارم . من و شریکم رفتیم و محل را دیدیم . خلاصه قرار شد که به اندازه اجاره قانونی محل پخش کننده شیرازی سهام بدهیم. ماشین ها را از کارخانه گیلان برداشتیم و آن دوستم را هم که تجربه کار و تولید در دو کارخانه را داشت مدیر تولید کردیم. حالا کارخانه آماده بود، اما پولی نداشتیم که گوشت بخریم و ماشین ها را راه بیندازیم. از هر که می شناختیم پول قرض گرفتم و گوشت خریدم. فردی از نزدیکان میکائیلیان در کارخانه اش کار می کرد. به او گفتم تو در سوسیس و کالباس سازی استادی من می خواهم بیایی شیراز و این کاری را که بلدی به ما یاد بدهی او هم قبول کرد. تمامی این ماجراهایی که گفتم قبل از انقلاب اتفاق افتاد.

اوایل انقلاب بود . یک روز ساعت شش صبح داشتم می رفتم دفتر که یکی از این پخش کننده ها ی دوره گرد به نام شاطر حسین جلوی من را گرفت و سلام کرد. گفتم چه طوری؟ زد توی سرش و گفت بدبخت شدم. گفتم چرا ؟گفت من، نه تا بچه داشتم دیروز خانمم یک دو قلو به دنیا آورد، حالا شدند یازده تا. تو هم که سوسیس کالباس نداری من مانده ام این یازده تا بچه را چه طوری سیر کنم. گفتم خدا بزرگ است، ناراحت نباش. اما واقعیتش برای شاطر حسین ناراحت شده بودم . همان موقع یکی از مشتری هایم که برایش دو دستگاه همبرگرزنی وارد کرده بودم با من تماس گرفت و گفت من این دو دستگاه را نمی خواهم. هر جور که می توانی این ها را رد کن و پولش را برایم بفرست. ساعت هشت بود و از گیلان هم سوسیس و کالباس نیامده بود. می گفتند گوشت نیست. عصر رفتم یک چرخ گوشت خریدم و تصمیم گرفتم در همین دفتر همبرگرسازی راه بیندازم. آن دو دستگاه همبرگر ساز را هم که برای مشتری آورده بودم ،خودم برداشتم . با آدم هایی که در این زمینه کار کرده بودند صحبت کردم و از آنها خواستم همبرگر سازی را یادم بدهند . روز اول از ساعت شش صبح تا ساعت دوازده شب به کمک چهار کارگر،197 عدد همبرگر زدیم. سوسیس و کالباس کم بود. امثال شاطر حسین هم تعدادشان زیاد بود،آنها می آمدند جلوی شرکت و همبرگر ها را تازة تازه می بردند و حتی به سردخانه هم نمی بردیم. بنابراین، همبرگر را در همین شرکت راه انداختیم و سوسیس و کالباس در شیراز راه افتاد .

از پدر و مادر و خانواده خود بگویید .
من در یک خانواده صد درصد مذهبی بزرگ شدم. پدرم وکیل دادگستری بود. آن زمان بیش از چهار کلاس درس نبود. مادرم هم همان چهار کلاس درس را خوانده بود. پدرم از مکتب خانه شروع کرده بود چون علم و درس جدید در آن زمان نبود. بعد از مکتب به تهران آمده و در تهران درسش را تمام کرده بود. ابتدا معلمم بود و بعد وکیل دادگستری شد .

شما فرزند چندم هستی ؟
از پدرم دهم و از مادرم اول .

چند خواهر و برادر دارید ؟
برادرانم همه در سنین پایین فوت کردند. الان دو برادر و دو خواهر دارم. که همه از من کوچکترند. یک برادر، مدیر عامل فراورده های گوشتی آمل و دیگری مدیر عامل کاله است .

وقتی شما صحبت میکنید معلوم است محور همه فعالیت ها یک نفر بوده، غلامعلی سلیمانی . از کی حس کردید نمی توانید با دیگری کار کنید؟
من همیشه حس می کردم می توانم با دیگران کار کنم. اما این جا آدم ها خیلی اهل کار نیستند. همه آدم ها یی که ابتدا کار را با من شروع کردند، به زور مجبورشان می کردم شریکم شوند. مثلا موقعی که همبرگر سازی را شروع کردم از یکی از دوستانم خواستم بیاید و با من کار کند پیشنهاد کردم پنجاه در صد بیش از کار سابقش به او حقوق بدهم و در سود هم شریکش کنم. گفت اگر نتوانی پولم را بپردازی چه؟ البته درست میگفت ،چون آن موقع پولی نداشتم. می رفتم تدریس خصوصی می کردم تا سر ماه بتوانم پول ایشان را بپردازم .

پس رشته ریاضی خاصیتش همین است؟
نه . دو خاصیت دارد. اول این که سلول های مغزی آدم را باز می کند. آدم می داند که چه راهی را باید برود . البته به دیگران جسارت نمی کنم .

من هنوز منتظرم پاسخ سوال قبل را بشنوم.
از کلاس هشت و نه به این فکر بودم که کار آزاد داشته باشم. آن موقع به هم کلاسی هایم که الان بعضی از آن ها همکاران من هستند، می گفتم ما می توانیم با دو هزارتومان یک تاکسی بخریم و در شهر آمل با هم کار کنیم. آن موقع می توانستیم این کار را بکنیم. به ویژه این که یکی از دوستانم وضع خوبی داشت و می توانست این پول را فراهم کند. اما همکلاسیهایم به من می خندیدند و می گفتند توخل شدی.

بعد در دانشگاه هم به این فکر می کردم که باید کار کنم. با این که در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده بودم، اما مرتب به این فکر می کردم که باید کسب وکار راه بیندازم. پدرم مخالف بود. می گفت آدم باید عالم باشد. باید درس بخواند. چون خودش عاشق درس خواندن بود. اما من اعتقاد نداشتم که آدم باید فقط درس بخواند. می گفتم آدم باید زندگی کند. برای زندگی علاوه بر این که نیاز به فکر و عقل هست، نیاز به پول هم هست. برای به دست آوردن پول هم باید کار کرد. بنا بر این همیشه به این فکر می کردم که چه کاری باید انجام دهم. آن موقع که دانشجو بودم بیش از ماهی هزار تومان در آمد داشتم. سیصد تومان از دانشگاه میگرفتم . هفته ای دو روز هم در یک مدرسه کار می کردم. ماهی سیصد تومان هم آن جا در آمد داشتم. ماهی ششصد یا هفتصد تومان هم تدریس خصوصی می کردم. خلاصه وضعم از بقیه دانشجو ها بهتر بود. چون عقیده داشتم باید پول در بیاورم تا بهتر زندگی کنم. از همان موقع می گفتم با کسانی که کار می کنم حتما نباید پول داشته باشند باید یک طوری آن ها را شریک کنم. می گفتم شما شریک شوید این حقوقتان این هم حق شراکتتان. دیگر هر روز نمی آمدند به من بگویند حقوقمان کم است. در واقع، هر چه در آمد بهتر بود دریافتی آنها هم بهتر بود. آن ها را با علاقه آوردم. تولید را به آن هایی سپردم که تجربه داشتند. البته برای شریک کردن آدم ها هم منطقی داشتم، همه این افراد را بر اساس روابط و برخوردهایی که داشتم به خوبی می شناختم. بر اساس این شناخت هر کدام از آن ها را برای کاری انتخاب می کردم و در کار با او شریک می شدم. همه این افراد پیش از شراکت مشاوران من هم بودند.

در واقع، من هم دستگاه ها و هم بازار را می شناختم، هم نیازها را می دیدم، هم صنعت را می شناختم. از بین سی تا چهل صنعت مختلف صنایع گوشتی را انتخاب کردم. آن شرکت مارکتینگ سرویس . اند . ریسرچ خیلی به من کمک کرد. با این که بورس، بورس راه و ساختمان بود . من صنایع غذایی را انتخاب کردم . چون می دیدم آینده بهتری دارد. از صنایع غذایی هم گوشت را انتخاب کردم. چون سوددهی بیش تری داشت .

شما از یک مقطعی بالاخره تشکیل هیات مدیره دادید. چند نفر از اعضای هیات مدیره از خانواده شما هستند؟
روزهای اول که شرکتی را تاسیس می‌کردیم مثل شرکت سولیکو یا دمس یا شرکت تهران، براساس شرکایی که داشتیم اعضای هیات مدیره تشکیل می شد. شرکت آمل را که تاسیس کردیم، چون برادرم آمل بود من و دو تن از برادرانم و یکی از دوستانمان اعضای هیات مدیره شدیم. در بوشهر هم هیات مدیره چهار نفره بود که همه غریبه بودند. در کاله هم چون سهام دار اصلی خودم بودم اعضای هیات مدیره غیر از خودم، دو تن از برادرانم و یکی از دوستانم بودند. اما تصمیم گیرنده در همه این شرکت ها خودم هستم.

نفر چهارم در هیات مدیره چه می کند؟
در واقع، کار خانه ها دو نفره اداره می شوند. کل کارهای مربوط به شرکت را انجام می دهند . کلیه برنامه ریزی، بازاریابی، فروش، خرید ماشین آلات با خودم بوده و هست . این افراد فقط تصمیمات من را اجرا می کنند .

چرا؟ چه فلسفه ای دارید که نمی خواهید هر یک از اعضای هیات مدیره حوزه خاصی را اداره کنند؟
یک موقعی هست که کار تازه شروع می شود. ما نه امکانات و نه بودجه ای داریم تا بتوانیم کار را بر اساس روال مهندسان مشاور تنظیم کنیم. هر واحدی که شروع کردم از صفر شروع کردم. یعنی حتی زمینش را قسطی می خریدم. ماشین را هم دست دوم می خریدم. تمام این ها را با حد اقل هزینه می خریدم. به این راه حل ها هم خودم می رسیدم. ممکن بود توزیع را به کسی محول کنم. اما با نظر من با دستور من و با برنامه من انجام می شد. این همه مسئولیت را به عهده می گرفتم برای این که بتوانم کار را جمع کنم. اما امروزکه این شرکت ها شکل گرفته است، شرکت ها را بر اساس سیستم های مدیریتی نوین اداره می کنم. یعنی می گویم در اعضای هیات مدیره باید یک فرد آشنا به امور مالی، فردی آشنا به بازاریابی یا تولید وجود داشته باشد. خودم هم هستم. آن ها هر کدام یک رای دارند، خودم دو رای. چون آن ها را از بین نیرو های جوان استخدام می کنم. همه جا کنار آدم های قدیمی یک آدم جدید استخدام می کنم. 99 در صد آن ها فوق لیسانس هستند و از دانشگاه های معتبر فارغ التحصیل شده اند. چون می خواهم از ترکیب تجربه قدیمی ها و علم جدید بهره وری خوبی داشته باشم. این روش را هشت نه سالی هست که پیاده می کنم.

چه چشم اندازی برای این مجموعه دارید؟ برای نسل آینده آن را چه طور می بینید؟
من می خواهم این شرکتها را در حد شرکت های صاحب نام اروپایی امریکایی پیش ببرم . الان دارم با شرکت های بزرگی چون نستله، دنون، کمپینا، بل، هوخلند و امی صحبت می کنم. با هر کدام در زمینه ای خاص برای سرمایه گذاری صحبت می کنم. من محتاج پول نیستم، اما به تجربه دویست ساله آنها نیاز دارم. این شرکت ها پس از بررسی هایی که انجام دادند مجموعه ما را به عنوان بهترین در ایران تشخیص دادند. این برای من افتخار است که بعد از پانزده بیست سال به جایی رسیدم که شرکتی اروپایی ما را قبول دارد. توزیع و فروش را از جایی کپی نکردیم، بلکه ابداع کردیم. پیش از ما هیچ کس در ایران لبنیات را در سراسر ایران توزیع نمی کرد، اما ما این کار را انجام دادیم. از ابتدا روی کیفیت کار کردیم. استاندارد کیفی را از اول برای خودمان در نظر گرفتیم که حتی از استاندارد کیفی در ایران هم با لا تر بود. یعنی کیفیت محصولات ما طوری است که اروپایی‌ها آن را در حد استاندارد‌های اروپایی می بینند. با امکانات و تجهیزات و ماشین آلاتی که ما کار میکنبم در تصور اروپایی ها نیست که بتوانیم محصولات را بااین کیفیت در این جا تولید کنیم و برایشان شگفت آور است.

به هر حال مسئله جانشین واقعیتی است که نمی توان از آن فرار کرد. آیا فکر کرده اید این سازمان باید بعد از شما هم حداقل به خوبی الان بچرخد؟
صد در صد باید بهتر از الان باشد. از روز اول به این موضوع فکر کرده ام. این مجموعه‌هایی که می سازم هیچ کدام را برای خودم نمی سازم. این ها را به وجود می‌آورم و تحویل یکی از آقایان می دهم. اگر دیروز من با کمک دوستان، کارخانه ای را راه‌اندازی کردیم امروز ما در ردیف دوم هستیم. ردیف اول مدیران جوانی هستند که این کارخانه را اداره می کنند. اگر ما کاله را با چهار لیتر شیر راه انداختیم و امروز با چهار صد تن شیر و ده تن پنیر به کارش ادامه می دهد، ما در ردیف دوم هستیم و مدیران جوان این کار را ادامه می دهند. روش ما مثل دوی چهار صد متر است. صد متر اول را ما رفتیم، برای صد متر دوم کار را به مدیران جوان سپردیم. و آن ها هم باید صد متر سوم را به دیگران بسپرند. اما شرکت باید به صورت عمودی بالا برود. من حیفم می آید، چون شرکتهای اروپایی رشدشان از من هم بیش تر است. من می خواهم شتابم را از آنها بیش تر کنم. مجموعه ام را بهتر کنم. من دنبال نو آوری و تاسیس شرکت های جدید هستم.

آیا ضوابط کاله ،شرایط وارد شدن به بورس را دارد؟
من نمی خواهم وارد بورس بشوم.

نمی‌خواهید شرکت را سهامی عام کنید؟
نه. من نیازی به پول ندارم. من نیاز به اطلاعات و نو آوری دارم. این ها برای من میلیاردها دلار ارزش دارد. من به کمک این اطلاعات می توانم بقیه واحد ها را بهتر بسازم و راهبری کنم. واحدهای جدید را با اصول اروپایی بسازم.

ضعف های عمده نظام سیاست گذار ما کجاست؟
من وارد این مقولات نمی شوم کاری به این ها ندارم. هر چه باشد من مسائلم را حل می کنم و تا به حال هم همین اتفاق افتاده است. بگذارید مثالی برای شما بزنم. دولت و وزیر صنایع وقت گفت به تو ارز نمی دهم. می خواستم کارخانه لبنی آمل را راه بیندازم. از وزیر وقت در خواست ارز برای وارد کردن ماشین آلات کردم اما نپذیرفتند. این موضوع مرا نا امید نکرد. با ارز آزاد ماشین های دست دوم خریدم و کارم را راه انداختم . یک روز همان آقای وزیر، کارخانه دارها را جمع کرد تا نسبت به ارزی که از دولت گرفته بودند پاسخ گو باشند. من یک کارتن همراه خودم به جلسه برده بودم. وقتی نوبت به من رسید کارتن را باز کردم و انواع پنیری را که تولید کرده بودیم به ایشان نشان دادم: پنیر گودا، پارمسان، پروسس. پرسید اینها چیست؟ گفتم مگر نمی خواهید پنیر تولید کنید. من بدون ارز دولتی این پنیرها را تولید کرده ام. این آدم یک مرتبه رنگ و رویش عوض شد . اخلاقش عوض شد و گفت آقایان من فردی مثل ایشان می خواهم. گفتم شما ارز را به این ها دادید، کار را از من می خواهید؟ گفت چه می خواهید؟ گفتم ارز، مجوز. به من دویست هزار دلار بدهید که این سه ماشینی که احتیاج دارم بیاورم. به هر حال من با هرسازی که بزنند می رقصم تا بتوانم مشکلم را حل کنم . هدف دارم و هدفم پول در آوردن نیست که بگویم برای من می ارزد یا نمی ارزد. هدف من ایجاد کار است. ایجاد صنعت است. بقای کشور را در صنعت می بینم نه تجارت، متأسفانه مملکت به سمت تجارت پیش می رود.

تنوع محصول شما زیاد است. حتی محصولاتی که با سلیقه و ذایقه ایرانی‌ها هماهنگی ندارد. به همین دلیل بخشی از محصولات شما با استقبال عمومی مواجه نمی شود. با چه نگاهی به تولید محصول جدید می پردازید؟
من از ابتدا دنبال نوآوری بودم. هرچیزی که در اروپا می دیدم می خواستم این جا تولید کنم. بعضی از محصولاتم مورد استقبال هم واقع نمی شد. دولت ما را به علت نوآوری جریمه می کرد. ما جریمه را هم قبول می کردیم. جنس ما را حراج کردند به این علت که جنس نو تولید می کردیم. اما من باز هم جنس نو تولید می کردم. سهمیه من را قطع کردند. اما باز هم جنس نو تولید می کردم. این یک خواسته است. یادم می آید روزی در شرکت داشتیم ماست می خوردیم. ماست آن موقع 5/2 درصد چربی بود که صنایع شیر تولید می کرد. روی میز مقداری خامه بود. با ماست مخلوط کردم دیدم چیز جالب و خوشمزه ای است به مدیر تولید گفتم فردا باید ماست خامه ای تولید کنی؟ گفت ماست خامه ای چیه؟ گفتم : هیچی چربی شیر را بالا می بری یک کمی هم خامه می ریزی می شود ماست خامه ای. چون صنایع شیر ( پگاه ) ماست 5/2 درصد داشت به بچه ها گفتم ماست کارخانه ما باید حداقل سه درصد چربی داشته باشد. ما باید فرق داشته باشیم. در مورد ماست چکیده هم همین اتفاق افتاد. فکرکردم چرا نباید ماست سنتی خودمان را تولید کنیم. شاید بیش از یک سال طول کشید تا ما توانستیم تولید ماست چکیده را ماشینی کنیم .

واقعیت این است که برایم مهم نبود بازار این را قبول می کد یا نه. من تولید و نوآوری را دوست دارم. فکرمی کنم هرکس ذایقه ای دارد. هیچ دلیلی وجود ندارد همه از پنیر فتا خوششان بیاید. من عشقم تولید و نوآوری است. این تنوع تولید باعث ضرر من هم می شود. اما برایم مهم نیست. ضرر را هم قبول می کنم تا لذت ببرم.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 12:55 AM
ارسال: #14
RE: پولدار ترین ایرانی کیست وچکار می کند؟ اشتباه نکنید پیر امید یار نیست!!!
افرین ... ایول دارن ها .. همچین ایرانی هاییم داریم

فرق طوفان و نسیم فقط در نوع برخورد آنهاست!
یكی میشكنه... یكی آروم میكنه..
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 01:13 AM
ارسال: #15
از سبزی فروشی این همه پول درآورده!!!!!!
نام و نام خانوادگی: رحمان ریحانی

نام محصول: ارائه بسته بندی سبزیجات تازه در فروشگاههای زنجیره ای

شرکت: بهار نیکو گستران

تحصیلات: زیر دیپلم


در دوران نوجوانی بیشتر دوست داشتم ادامه تحصیل دهم و خلبان شوم ولی به دلایلی نتوانستم ادامه تحصیل دهم و مجبور شدم نزد پدرم که یک مغازه سبزی فروشی داشت کار کنم.

مادرم خانه دار بود و پدرم سوپر مارکت کوچکی داشت که بواسطه ی آن امرار معاش می کردیم و از زندگی مان رضایت داشتیم. ادامه تحصیل ندادن بنده به این علت بود که در اوایل انقلاب که مدارس تعطیل شده بود من یک سال درس را رها کردم و دیگر نتوانستم ادامه تحصیل دهم بنابراین به مغازه ی پدرم رفتم و به کار و فعالیت پرداختم.

انسان در زندگی هم موفقیت دارد هم شکست. در دوران جوانی اگر در کار یا زندگی شکست می خوردم سعی می کردم این شکست پلی برای زندگی آینده ام با شد و از آن درس بگیریم.

من کلاً در زندگی و شروع کارم دل به دریا زدم همیشه وقتی کاری را که شروع می کردم سعی می نمودم شکست را پشت سر خود قرار دهم و به آن هیچ وقت فکر نکنم، و هر کاری را که می خواهم شروع کنم به موفقیت آن فکر می کنم.

قبل از اینکار ما مغازه دار بودیم و خواروبار و میوه و سبزی می فروختیم. بر حسب اتفاق یک روز به فروشگاه شهروند رفتیم در ان زمان شهروند یک فروشگاه بیشتر نداشت ما برای گشت زنی به داخل این فروشگاه رفتیم اکثر مواد غذایی را که بسته بندی شده بود مشاهده کردیم ولی یک نوع سبزی را هم در آنجا ندیدیم به این فکر افتادیم از آن پس سبزی را بسته بندی و ارائه نماییم که هم تولید جدیدی را انجام دهیم و هم خدمت کوچکی به جامعه بنماییم که در آب ، وقت و ضایعات سبزی صرفه جویی شود و اگر سبزی در منازل به صورت بسته بندی ارائه شود از نظر بهداشتی و زمانی خیلی بهتر است که در این کار موفق هم شدم.

ما بعد از اینکه به فکر تولید سبزی بسته بندی شده افتادیم آن را به دفتر مدیریت شهروند بردیم و تأیید شد و حدود 20 روز طول کشید تا ما بتوانیم از فروشگاه شهروند بار کد بگیریم و محصولاتمان را بسته بندی و آماده و به آنها ارائه کنیم. برای بازیابی اکثراً از فکر خودمان استفاده کردیم ولی برای ماشین آلات و صنعت کار، به خیلی جاها رفتیم تا کارمان به مرحله اجرا برسد.

در شروع کار احتیاج به مجوز نبود اما دو، سه سالی که از کارمان گذشت فروشگاههای شهروند و جاهایی که محصولات را به آنها عرضه می کردیم از ما مجوز خواستند بنابراین وقفه ای در کارمان برای اخذ مجوز پیش آمد ولی شکست نخوردیم و سعی کردیم مجوز بگیریم و به کار خود ادامه دهیم تا کارمان قانونی باشد.

محصولات ما مصرف روزانه دارد و سرمایه گذاری و بازدهی آن در مدت کوتاهی مشخص می شود و ما برای امرار معاش و خدمت به جامعه این کار را انجام دادیم و به این فکر نبودیم که پولی بدست آوریم.

هر فردی در کارش ضعفی دارد من هم نبودن تکنولوژی را ضعف کارمان می دانم ، زیرا اگر پاک کردن سبزی و بسته بندی آن با ماشین آلات انجام شود هم از نظر بهداشت بهتر است و هم به نحو احسن انجام می شود.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 01:29 AM
ارسال: #16
این بار با سازنده ی تجهیزات آزمایشگاهی
نام و نام خانوادگی: آقای جمشید بردبار

نام شركت: افراز آزما

تحصیلات: لیسانس برق و الكترونیك

نام محصول: تجهیزات آزمایشگاهی


در اصفهان در سال 1332 متولد شدم و از آنجایی كه پدرم به تهران منتقل شد برای ادامه تحصیل به تهران آمدم و در سال 1352 در رشته برق در دانشگاه شریف مشغول به تحصیل شدم.

در دوران كودكی از آنجایی كه انسان از زندگی خود خبری ندارد و به خصوص كه جامعه در قرن اخیر سرعت وحشتناكی گرفته است علاقه بسیاری داشتم كه استاد دانشگاه شوم و به تحقیق وتفحص بپردازم. از دوران كودكی به رشته برق علاقه بسیاری

داشتم ودر ضمن در نقاشی و كارهای هنری هم فعالیت زیادی داشتم. در كودكی ونوجوانی الگوی خاصی نداشتم. مادرم خانه دار بود.از نظر مالی زندگی متوسطی داشتیم، فامیل ما خیلی پولدار نبود ولی از نظر معلومات و سواد و شخصیت در سطح بالایی قرار داشت و از نظر عاطفی واخلاقی خانواده و فامیل خوبی داشتیم و از نظر مالی هر چه كه زمان می گذشت وضع مالی ما بهترمی شد.فشار اقتصادی اگر از یك حد بیش تر باشد نمی تان رشد كرد و از نظر خانوادگی نیز باید محیط خانواده نسبتاً آرام باشد.

كسی كه محدودیت مالی دارد بهتر رشد می كند و بهتر مشكلات را تحمل می كند. از سال 1359شركتی را با چند تن از دوستان و

هم دانشگاهی هایم ثبت كردیم كه قرار بود با هم یك كار تولیدی راه بیندازیم، بعد از انقلاب جو خود كفایی بر جامعه ما حاكم بود و ما نیز احساس وظیفه می كردیم. در شركت كنترل ابزار با آقای مهندس خداوندیان حدود15 سال كار كردم. در یك جهانی كه جهان تولید است تحصیل پایه پیشرفت است به عقیده من اگر كسی بخواهد دكترا ویا فوق لیسانس بگیرد نبید در ایران تحصیل كند و باید كه به خارج از كشور برود.بنابر این گاهی تحصیلات عالیه دانشگاهی از نظر كار كردن ضرر هم دارد و انسان را از واقعیات دور می كند. تمدنی كه در حال پیشرفت است به جهت روشن در حال حركت نیست و تعاملات انسانی در آن در نظر گرفته نمی شود و بیشتر منافع كمپانی های بزرگ است كه همه چیز را به جلو می برد ما كار عمده مان را انجام دادهایم و من تا جایی كه با جوانان صحبت كرده ام هیچ یك نسبت به آینده امیدوار نیستند. به نظرم در دنیا همه چیز نسبی است و هیچ چیز مطلقی وجود ندارد به نظرم شانس عامل مهمی است كه در كجا به دنیا بیایی و پدر ومادرت چه كسانی هستند و در همان جامعهای كه به دنیا آمده ای چه اتفاقاتی از نظر سیاسی، علمی، جنگ، طبیعت و....، میافتد. در آن زمان می دیدم كسانی كه در بخش خصوصی كار می كردند و كار آزاد دارند و وضعشان بهتراست. از كودكی دوست داشتم چیزی را بسازم كه نداشتم به همین دلیل كار تولیدی را بسیار دوست داشتم ولی در كارهای دولتی مجبور هستی از دولت فرمان بگیری ودر یك چارچوب خشك حركت كنی و آزادی عمل وجود ندارد به همین دلیل كار دولتی را دوست نداشتم.

می توان در ایران فرصتهایی را با تلاش و پشتكار از دست نداد.

ما خیلی چیزها تحقیق و بررسی كرده ایم و به این نتیجه رسیدیم كه فایده ای ندارد یا نتوانستیم آن را تمام كنیم ولی به راحتی كار را رها نكرده ام. در زندگی شكست داشته ام ولی همیشه برایم سلامتی افراد مهم ترین چیز بوده است هر زمانی كه مشكلی پیش می آید، مشكل خودم را با مشكلاتی كه برای دیگران پیش می آید مقایسه می كنم و آن مشكل در نظرم بسیار كوچك می آید. من در كارم زیاد مشورت می كنم و برای یك كار از چند كانال می روم تا یكی به نتیجه برسد.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 01:31 AM
ارسال: #17
آقای بابایی بابای شرکت یزد گل
نام و نام خانوادگی: آقاي بابائي

شركت: ملامين يزد گل

نام محصول: پارچ تصفيه آب وانواع محصولات ملامين

تحصيلات: ديپلم


پدرم يك فرد بسيار منضبط و اهل قلم و فرهنگ و در عين حال كاسب بود و ما شركت ساختماني داشتيم و همه خانواده درگير اين كار بوديم و مرا نيز از 6 سالگي درگير اين كار كرده بودند به طوري كه تمام تعطيلات تابستان را در شركت كار مي كردم و در همان سن 10-9 سالگي به اين نتيجه رسيدم كه بايد سعي كنم كه بهترين باشم، در سن 17 سالگي ديپلم گرفتم و در زمان سربازي در تهران كار ساختمان سازي مي كردم و تا كنون نيز ادامه دادم و در كنار اين كار اولين كارخانه ظروف ملامين را در 20 سالگي در شهر خودم يزد تأسيس كردم كه آن هم در زمان خودش از سطح بالايي برخوردار بود.

خداوند به من قدرتي داده كه اصلا َبه شكست فكر نمي كنم و نمي دانم شكست چیست و هميشه خودم را فرد توانمند و سازنده اي مي دانم كه اگر الان هم هيچ چيزي نداشته باشم و بخواهم از صفر شروع كنم در هر محيطي كه باشم مي توانم.

در حال حاضر مدتي است كه آب خوردني خوبي نداريم و جامعه ما هم يك جامعه پولداري نيست كه بتواند بطريهاي آب را بخرند و استفاده نمايند و قطعاَ آب بطريها هم كيفيت اين آب را ندارند روي اين اصل شركت به اين فكر افتاد كه بيائيم يك كار بهتر ومفيدتري را روي خط توليد بياوريم وكلاَ دانش اوليه آن از بايرل آلمان است ولي ما دو سال پيش به اين فكر افتاده بوديم كه اين را براي جامعه و مردم خودمان انجام دهيم و آنرا توليد كنيم كه اين پارچ و پيك نيك را داخل همان مخزن مي گذاريم و300 ليتر آب را تصفيه مي كند بطوري كه آب 100 % گوارا و سبك و بدون املاح مضر مانند سربهاي سنگين ،گچ، اهك و كلر را بدون اينكه خواص آب را بگيرد به ما مي دهد و خيلي هم اقتصادي هست چون تقريباَ براي تصفيه هر ليتر آب يك ريال هزينه بر مي دارد كه هر عدد فيلتر آن 900 تومان و خود پارچ با يك فيلتر 6500 تومان است كه شما مي توانيد 8هفته ازاين آب بخوريد و من اين كاررا هم خدا پسندانه و هم اقتصادي براي تشكيلاتم و همچنين براي جامعه ام مي دانم و اين هدفها و انگيزه ها را دنبال كردم و اول خدا و بعد اقتصاد خودمان و مردم را در نظر گرفتم واينها باعث شد كه من به دنبال اين كار بروم و آنرا هر چند كه كار پر زحمت و سختي بود را انجام دهم و با افتخار بتوانم آنرا توليد بكنم و خدمتي را براي جامعه ارائه دهم و در مورد فلاكس ها هم اگر ملاحظه كنيد مي بينيد كه آن قطعاَ از نمونه هاي خارجي اش ارزشمند تر و با كيفيت تر است.

من قبل از شركت يزد گل، وقتي به فروشگاههاي بزرگ در اروپا مي رفتم مي ديدم كه فروشگاههاي آنها چقدر با ما فرق دارد و چقدر زيباتر و پر رنگ تر هستند در حاليكه اين رنگ و زيبايي در فروشگاههاي ما اصلاَ وجود نداشت و اگر انسان كمي بصيرت مي داشت مي فهميد اينها بواسطه كيفيت كالاهاي آنهاست و آنها هم علم و امكانات داشتند درحاليكه ما آنرا خيلي ضعيف وناقص داشتيم كه من آنرا تكميل كردم و اينها باعث شد كه من اين ايده ها را بدهم. تنوع كار خيلي زياد است ما آنها را بر اساس نياز رده بندي كرديم مثلاََ در مورد همين فلاكس بارها در دست كشاورزان فلاكس ژاپني ديديم كه ورق فلزي آن زنگ زده و به حالت زشت و غير بهداشتي در آمده و آنها هنوز از آن استفاده مي كنند در نتيجه ما مي ديديم كه يك كالاي پر مصرفي است و اگر آنرا با كيفيت خوب توليد بكنيم و در اختيار مردم بگذاريم خيلي از خروج ارز جلوگيري كرديم. در مورد آبكش و فلاكس هاي يك نفره نيز به همين صورت است.

آبكش هايي كه توليد كرديم كه هم از نظر بهداشتي و هم كيفيت در رده بالايي است كه بعد از آن هم پارچ و ليوان و جا يخي و گلدان را توليد كرديم كه اين سه قطعه با هم بود براي اينكه وقتي مردم آنرا روي ميز يا سر سفره مي گذارند با هم ديگر زيبا باشند .

طراحي ظروف را ما خودمان انجام مي دهيم و تا اين طرح به نتيجه نهايي خود برسد خيلي روي آن بررسي كرديم و تقريباَ كارنهائي از زير ذره بين رد مي شود و بعد آن را توليد مي كنيم توليدات ما از تنوع خوبي برخوردار است و در دنيا فقط تعداد محدودی كارخانه هستند كه از نظر كيفيت كالا رقيب ما به حساب مي آيند و ما ظروف جديد ديگري را بنام رويال طراحي كرديم كه در خط توليد است و در دنيا رقيبي ندارد كه اين يكي از افتخارات ماست.

سيستم مالياتي كشور ما يكي از معضلات است كه در هر صورت ماليات خود را مي خواهد اگر چه سرمايه اوليه با وام يا قرض تهيه شده باشد.

آن چيزي كه در حيطه ی اختيارات تشكيلات مي باشد هيچ مخاطره و مشكلي ندارد اما ما نمي توانيم مستقل باشيم و وابسته به جامعه و قوانين آن هستيم و گاهي قوانيني وضع مي شود كه شتابزده و نادرست است و خيلي روي توليد اثر مي گذارد و لطمه شديدي وارد مي كند و مشكلات زيادي را بوجود مي آورد اما باز ما به خاطر فكر مثبتي كه داريم خيلي برايمان مشكلي پيش نيامده كه ازآن بترسيم و نتوانيم ادامه بدهيم.

متأسفانه در ثبت علائم و قطعات در ايران نواقصي وجود دارد كه باعث مي شود كار را از ابتكار و نوآوري دربياورد. وقتي من فلاكس مي سازم بايد اين كالا ثبت شود تا ديگري از روي كار من نتواند كپي برداري كند قوانين و مقررات كشور ما زياد دقيق و شفاف نيست . اگر كسي خلاف كند قانون محكمي نداريم كه جلوي متقلب را بگيرد تا او جلوي رشد صنعت را نگيرد و متأسفانه اين مشكلات را داريم كه روي هم رفته باعث مي شود كه فرد را از كار اصلي خود بازدارد و اگر اينها درست شود شكوفايي در صنعت و توليدات بوجود مي آيد.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 01:34 AM
ارسال: #18
کاچیران
نام و نام خواندگی: محمد هاشمی

نام محصول: انواع مختلف چرخ خیاطی

شرکت: کاچیران

تحصیلات: لیسانس اقتصاد


در سال 1326 در اراک به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدایی را در اراک گذراندم و سپس با خانواده به تهران آمدم.

در دوران کودکی سر کش و لجباز بودم. هر چیزی که از لحاظ خودم انجام دادنش درست بود روی آن پا فشاری می کردم خیلی حساس بودم و طبیعتاً زود هم عصبی می شدم.

اصولاً آدم خاصی بودم. زمانی که درس می خواندم افکاری در ذهنم بود که همیشه نسبت به سنم طبیعی نبوده یعنی اگر 15 ساله بودم افکاری داشتم که آن زمان مرا از سایرین جدا می کرد و همین باعث می شد که در حین تحصیل با وجود اینکه وضع خانواده ام خوب بود همیشه در حال کار و فعالیت بودم و دوست داشتم وجود خودم را اثبات کنم و برای موفقیت از دیگران کمک نگیرم.

دوران دانشگاه را در رشته اقتصاد در دانشگاه ملی آن زمان گذراندم.

در دوران تحصیل، برای نیاز مالی کار نمی کردم و بیشتر برای تجربه به فعالیت می پرداختم. ویزیتور بودم و در زمینه ی تحقیقات بازاریابی هم مدارکی داشتم و همیشه سعی می کردم با افراد موفق تماس داشته باشم و به عنوان ویزیتور نظراتشان را می پرسیدم و همین باعث موفقیتم شد.

بعد از اتمام درس به علت اینکه تنها پسر خانواده بودم و سن پدرم بالای 60 سال بود از خدمت سربازی معاف شدم لذا خیلی زود شروع به کار کردم و سرمایه ای جمع نمودم و در سن 24 سالگی ازدواج کرده و مستقل شدم.

در جوانی مدتی را در انگلیس گذراندم و بعد به ایران آمدم. پدر یکی از دوستانم کارش واردات لوازم خانگی و چرخ خیاطی بود به همین خاطر دوستم به من پیشنهاد کرد که این کار را ادامه دهیم و ما شروع کار واردات چرخ خیاطی و لوازم خانگی کردیم در آن زمان سرمایه نداشتیم ولی نیروی کار داشتیم.

با شروع جنگ تصمیم گرفتم با تأسیس یک شرکت که خودم عضو هیئت مدیره آن بودم این پروژه را پیاده کنم.

در موفقیت من دو عامل وجود داشت یکی عامل علمی که تلاش کردیم تکنولوژی را از یک شرکت آلمانی خریدای کنیم و بر مبنای این تکنولوژی، ماشین آلات و سخت افزار این طرح را آماده کردیم و علت ایمان و اغتقاد به خدا بود که به ما کمک کرد در برابر مشکلات و سختی ها مقاومت کنیم.

ما مشکل Finance داشتیم و به همین دلیل بانکها پول و تهسیلات لازم در اختیار ما قرار نمی دادند و می خواستند جلوی اعتبارات ما را بگیرند ولی به هر حال ما شروع به کار کردیم و توانستیم بدون کمک از آنها، تولید را راه اندازی کنیم و به سطح بالایی برسانیم و به خود کفایی برسیم به طوری که 90% از قطعات چرخ خیاطی را خودمان بسازیم که کیفیت آن برابر با کیفیت تولیدات آلمان باشد.

در کار ما کیفیت محصولات بالا بود ولی قیمت آن ارزان نبود. ما سعی کردیم محصولاتی را تولید کنیم که هم کیفیت بالا داشته باشد و هم ارزان قیمت باشد و توانستیم به این هدف دست یابیم.

ما توانستیم از تجربیات دیگران استفاده کنیم. ما از کار مهندسی معکوس بسیار نتیجه گرفتیم و زمان را کشتیم.

من تنها کاری که در مهندسی معکوس می کنم این است که قطعات را بهینه می کنم یعنی قطعات چرخ خیاطی که پنج سال پیش ساخته شده را باز می کنم و این قطعات را بهینه سازی می نمایم.

ما باید در کوتاه مدت برنامه ریزی کنیم و زمان را از دست ندهیم. طرح بلند مدت را به دلیل اینکه تکنولوژی روز به روز در حال تغییراست نمی پسندم، چون اگر ایده ای دارید که تا 4 سال آینده جواب می دهد ایده مطلوبی نیست زیرا تا آن زمان تحولات صنعتی گسترش می یابد و همه چیز عوض می شود. در کار صنعتی زمان باید کوتاه و به سرعت باشد.

من بارها در جوانی با شکست مالی مواجه شدم ولی مقاومت کردم و موفق هم شدم

کارخانه ی ما ده سال است که راه اندازی شده و تا به حال یک ریال سود به شرکایش نداده است و هر چه سود داشتیم در خودش ذخیره شده سرمایه را برای ادامه ی کار بالا برده است. شاید فقط یک سال 10% سود به شرکاء دادیم ولی خیلی سالها پول هم از آنها گرفته ایم و علت موفقیت ما هم در این است که بخش خصوصی است و سود تقسیم نمی شود.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 01:35 AM
ارسال: #19
RE: آقای بابایی بابای شرکت یزد گل
بابائی :
خداوند به من قدرتي داده كه اصلا َبه شكست فكر نمي كنم و نمي دانم شكست چیست و هميشه خودم را فرد توانمند و سازنده اي مي دانم كه اگر الان هم هيچ چيزي نداشته باشم و بخواهم از صفر شروع كنم در هر محيطي كه باشم مي توانم

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 01:39 AM
ارسال: #20
RE: کاچیران
محمد هاشمی:
در موفقیت من دو عامل وجود داشت یکی عامل علمی که تلاش کردیم تکنولوژی را از یک شرکت آلمانی خریدای کنیم و بر مبنای این تکنولوژی، ماشین آلات و سخت افزار این طرح را آماده کردیم و علت ایمان و اغتقاد به خدا بود که به ما کمک کرد در برابر مشکلات و سختی ها مقاومت کنیم.

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
اینستاگرام من :
hoshangghorbanian
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS