راز چیست؟مهم

[jahanagahi]

زنگ تفریح:
آقا اجازه ؟ راز همان نوشتن اهداف نیست؟
بشین درسته.
آقا اجازه راز همان تجسم خلاق نیست؟
بله.
آقا اجازه ؟ راز همان ایمان و باور به رسیدن به اهداف نیست؟
استاد به دانشجو نگاه کرد و گفت تو این رازها را از کجا فهمیدی؟
آقا اجازه ؟ ما از این رازها استفاده کردیم.
بشین 15
آقا اجازه ؟ چرا 20 ندادی.
چون خرد کردن دیوار ذهنی را فراموش کردی.
آقا اجازه حق با شما است .
(راهنما)

[mosafer bedar]

[font=Tahoma][/font]راز چیست ؟
راز آن نیست که همگان می دانند راز آن است که خودت می دانی
راز من راز تو نیست ، راز کلیدی است که فقط قفل خودش را بگشاید ، راز من راز من است . راز تو راز خودت ....
بیندیش و بیندیش و بیندیش به کلید راز خودت . حرکتی کن تا کلید راز خودت را دریابی تا کلید قفل درونت از اعماق وجود، زیر خاکستر لایه ی خاطره ها ، تجربه ها و بدست آوری آن دّر گران . و برهانی دّر گران از درون خاطره ها.

پس برای آن نیاز است که سکوت اختیار کنی ، ساکن باشی تا صدای خدای خویش را بشنوی که تو را هدایت می کند به رسیدن به کلید خود که فقط قفل خودت را بگشاید.

وقتی کلید ت را یافتی پی به راز خودت بردی آن وقت دگر تو را آرام و قراری نیست آن وقت تو را مجال ماندنت دگر جایز نیست
پس سکوت کن ،ساکن باش و منتظر تا شاید ندای خدای را بشنویی که تو را هدایت می کند به رسیدن به کلید راز خودت.

[jahanagahi]

ممنون. جالب است که کلید راز زنگ تفریح به هر قفلی می خورد.

[3ObHaN]

می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است ... ... و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت ... ... ... ... ... ... باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی ... در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند ... آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند

[jahanagahi]

ایول سیحان جان. ایول .
چقدر زیبا نوشتی.20

[MARYAR]

آفرين آقا سبحان رفتي مالزي تنهايي يه پا نويسنده ت كرده ها
قلم را شرمنده افكارت كردي

[shahram......32]

راز من راز تو نیست ، راز کلیدی است که فقط قفل خودش را بگشاید ، راز من راز من است . راز تو راز خودت ....

اين يعني هركس به شيوه ي خودش ثروتمند بشه..

[raharahimi]

این راز پاسخ تمام تمام چیز هایست که تاکنون بوده و خواهد بود امرسون

[amin2002hs]

(01-08-2012 02:24 PM)3ObHaN نوشته شده توسط:  می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است ... ... و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت ... ... ... ... ... ... باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی ... در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند ... آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند

دستت درد نكنه داش سبحان. اين نوشته ات باعث شد از مرحوم حسين پناهي هم يادي بكنيم. خدايش بيامرزاد.

[Fela.Want]

با سلام
حرف خودم رو توی یک جمله می گم
برای شبهای پیری در جوانی باید چراغی تهیه کرد...