ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
کلک خیال انگیز زمان کنونی: 09-25-2025, 02:10 AM |
|||||||
|
کلک خیال انگیز
|
03-29-2012, 11:12 PM
ارسال: #101
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
الفبای زندگی ...!
الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارنده ها ج: جسارت برای ادامه زیستن چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه ح: حق شناسی برای تزكیه نفس خ: خودداری برای تمرین استقامت د: دور اندیشی برای تحول تاریخ ذ: ذكر گویی برای اخلاص عمل ر: رضایت مندی برای احساس شعف ز: زیركی برای مغتنم شمردن دم ها ژ: ژرف بینی برای شكافتن عمق درد ها س: سخاوت برای گشایش كار ها ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج ص: صداقت برای بقای دوستی ض: ضمانت برای پایبندی به عهد ط: طاقت برای تحمل شكست ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف ع: عطوفت برای غنچه نشكفته باورها غ: غیرت برای بقای انسانیت ف: فداكاری برای قلب های درد مند ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل ك: كرامت برای نگاهی از سر عشق گ: گذشت برای پالایش احساس ل: لیاقت برای تحقق امید ها م: محبت برای نگاه معصوم یك كودك ن: نكته بینی برای دیدن نادیده ها و: واقع گرایی برای دستیابی به كنه هستی ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها ی: یك رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک ♥♥♥ ![]() همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
03-30-2012, 12:24 AM
ارسال: #102
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
پروردگارا، تو را شکر می کنم
برای تمام نعماتی که امسال به من ارزانی داشتی ... برای تمام روزهای آفتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی ... برای غروبهای آرام و شبهای تاریک و طولانی تورا شکر می گویم برای سلامتی و بیماری ، برای غمها و شادیهائی که امسال به من عطا کردی تو را شکر می گویم برای تمام چیزهائی که مدتی به من قرض دادی و سپس بازپس گرفتی خدایا، شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار، دستان یاری رسان، برای همه آن عشق و محبت و چیزهائی شگفت انگیزی که دریافت کردم شکر برای تمام گلها و ستارگان، برای فرزندان و عزیزانی که دوستم دارند. خدایا، تو را شکر می گویم برای تنهائیم، برای شغلم، برای مسائل و مشکلاتم، برای تردیدها و اشکهایم، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیکتر کرد. تو را شکر می گویم برای تداوم حیاتم، برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای، برای غذایم و برای برآورده کردن تمام نیازم من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود پس بخواه دوره توانگری و جذب |
|||
03-30-2012, 12:25 AM
ارسال: #103
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
درسال آینده چه چیز در انتظارم است ؟
پروردگارا، همان را می خواهم که تو برایم خواسته ای. تنها از تو می خواهم: آنقدر به من ایمان عطا کنی تا در هرآنچه بر سر راهم قرار می دهی تو را ببینم و خواستت را. آنقدر امید و شجاعت تا نومید نشوم و آنقدر عشق و محبت ... هر روز بیش از روز قبل عشق نسبت به خودت و آنان که در اطرافم هستند. پروردگارا، به من بردباری، فروتنی، و تسلیم و رضا عنایت فرما خدایا، مرا آن ده که مرا آن به ، و آنچه را که نمی دانم چگونه از تو بخواهم پروردگارا، به من قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا، ذهنی هوشیار، و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانم تسلیم رضایت گردم و آنچه را که به کمال برایم خواسته ای بدیده منت بپذیرم. خدایا، بر تمام عزیزانم برکت و بهروزی عطا کن، و صلح و دوستی و آرامش بر قلوب انسانها حاکم گردان . من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود پس بخواه دوره توانگری و جذب |
|||
03-30-2012, 12:27 AM
ارسال: #104
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
*باز کن پنجره ها را که نسیم***
*روز میلاد اقاقی ها را*** *جشن می گیرد*** *و بهار*** *روی هر شاخه کنار هر برگ*** *شمع روشن کرده است*** *همه چلچله ها برگشتند*** *و طراوت را فریاد زدند*** *کوچه یکپارچه آواز شده است*** *و درخت گیلاس*** *هدیه جشن اقاقی ها را*** *گل به دامن کرده ست*** *باز کن پنجره ها را ای دوست*** *هیچ یادت هست*** *که زمین را عطشی وحشی سوخت*** *برگ ها پژمردند*** *تشنگی با جگر خاک چه کرد*** *هیچ یادت هست*** *توی تاریکی شب های بلند*** *سیلی سرما با تاک چه کرد*** *با سرو سینه گلهای سپید*** *نیمه شب باد غضبناک چه کرد*** *هیچ یادت هست*** *حالیا معجزه باران را باور کن*** *و سخاوت را در چشم چمنزار ببین*** *و محبت را در روح نسیم*** *که در این کوچه تنگ*** *با همین دست تهی*** *روز میلاد اقاقی ها را*** *جشن می گیرد*** *خاک جان یافته است*** *تو چرا سنگ شدی*** *تو چرا اینهمه دلتنگ شدی*** *باز کن پنجره ها را*** *و بهاران را*** *بـــــــــــاور کـــن** ....!!!* من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود پس بخواه دوره توانگری و جذب |
|||
03-30-2012, 12:11 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-30-2012 12:17 PM، توسط فرهاد قربانی.)
ارسال: #105
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
لعنت بر شيطان...
> > به شیطان گفتم: لعنت بر تو باد > لبخند زد > پرسیدم: چرا میخندی؟ > ... پاسخ داد:از حماقت تو خنده ام میگیرد! > پرسیدم :مگر چه کرده ام؟ > > گفت: مرا لعنت میکنی در حالی که هیچ بدی به تو نکرده ام! > > با تعجب پرسیدم:پس چرا زمین میخورم؟ > > جواب داد: نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای... > نفس تو هنوز وحشی است.. > تو را زمین میزند. > > پرسیدم:پس تو چه کاره ای؟ > > گفت: هروقت سواری آموختی برای رم دادن اسب تو خواهم آمد... > فعلا برو سواری بیاموز!!! -- حكايت! مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. باديهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد باديهنشین تعویض کند. باديهنشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیلهای باشم. روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری میکرد، در حاشیه جادهای دراز کشید. او میدانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور میکند. همین اتفاق هم افتاد... مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد. مرد گدا نالهکنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخوردهام و نمیتوانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم. مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد. مرد متوجه شد که گول باديهنشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! میخواهم چیزی به تو بگویم. باديهنشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد. مرد گفت: تو اسب مرا دزديدی. دیگر کاری از دست من برنمیآید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن. "برای هیچکس تعريف نکن که چگونه مرا گول زدي..." باديهنشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟! مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درماندهای کنار جادهای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسي به او کمک نخواهد کرد. باديهنشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد... برگرفته از کتاب بالهايي براي پرواز (نوشته: نوربرت لايتنر) کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
03-30-2012, 05:15 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-30-2012 05:16 PM، توسط Alireza_Kh.)
ارسال: #106
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
نیایش عصر آدینه
مهربانا ! مرا چون سبزه ها فروتن ساز؛ چون گلها ساده ؛ بادا همانند پروانه ای که در شعله فرو می شود در شعله عشق تو معبودم فرو شوم. تو را سپاس می گویم که بی نهایت را خلق کردی و ما را از محدوده زمان و مکان آزاد نمودی و به بی نهایت اتصال دادی. پروردگارا بگذار که نمونه خوبی باشم. بگذار که سمبل عشق و محبت باشم. بگذار که مظهر ایثار و فداکاری باشم. بگذار معیار خدایی باشم که جز خواسته تو عمل نکنم. بگذار دریا باشم؛ ساکن و ساکت که طوفان های سخت هم مرا به هیجان نیاورد. آمین ![]() همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
03-30-2012, 09:37 PM
ارسال: #107
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت، تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کار آن هایی نیست، که خدا را دارند ... غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست، با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن وبگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست! او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد ... او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد، همه زندگی ام، غرق شادی باشد .... غصه اگر هست! بگو تا باشد! معنی خوشبختی، بودن اندوه است ...! این همه غصه و غم، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین... ولی از یاد مبر، پشت هرکوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی می خواند، که خدا هست، خدا هست و اینک غصه چرا؟؟؟ ♥♥♥ ![]() همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
03-30-2012, 11:49 PM
ارسال: #108
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید ...
باز روشن می شود زود، تنها فراموش مکن این حقیقتی است: بارانی باید٬ تا که رنگین کمانی برآید و لیموهایی ترش، تا که شربتی گوارا فراهم شود و گاه روزهایی در زحمت، تا که از ما، انسان هایی تواناتر بسازد؛ خورشید دوباره خواهد درخشید، خیلی زود و تو خواهی دید ... ♥♥♥ ![]() همچون کوه استوار بمان، ... همچون رعد بتاز، ... هراسی به خود راه مده، ... تا بوده همین بوده ...
|
|||
03-31-2012, 04:07 AM
ارسال: #109
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
سلام و خدا قوت
عليرضا جان از شما به خاطر زدن اين تاپيك كمال سپاس گذاري رو دارم و در سال جديد و مراحل زندگيت آرزو موفقيت و سر بلندي رو دارم با تشكر شاد و سر بلند باشيد |
|||
03-31-2012, 02:41 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-31-2012 02:46 PM، توسط فرهاد قربانی.)
ارسال: #110
|
|||
|
|||
RE: کلک خیال انگیز
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که ازیک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد ودخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود. این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت ! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد. تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟ اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد : 1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند. 2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است. 3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد. لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد. به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟! و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد : دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود. در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است.... و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود. 1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد. 2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم. 3ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد. کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
4 روش شگفت انگیز برای آرام کردن ذهن.... | mallarme | 1 | 1,266 |
06-08-2013 11:47 PM آخرین ارسال: jahanagahi |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان