ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
مطالب مختلف زمان کنونی: 09-23-2025, 10:03 PM |
|||||||
|
مطالب مختلف
|
11-25-2012, 03:18 AM
ارسال: #41
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﭘﺮﺩﺍﺯ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺑﻬﺖ ﺯﻝ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﻛﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺑﺠﺎﯼ 5 ﺗﻮﻣﻦ 15 ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺁﺑﺮﻭﺕ ﻧﺮﻩ...!
همیشه قدرت را در حرف زدن راه رفتن و نگاهتان داشته باشید.
|
|||
11-25-2012, 11:59 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-25-2012 04:33 PM، توسط M3HDI.)
ارسال: #42
|
|||
|
|||
چنار خونبار زرآباد
چندین سال بود که شنیده بودم در منطقه الموت درخت چناری هست که هر ساله در روز
عاشورای حسینی از آن خون جاری می شود. ![]() فاصله بسیار زیادی وجود دارد زیرا هر انسانی با هر عقیده ای، هر پدیده ای را که عرف حاکم برخلاف راستای موجودیت آن باشد، یا بدون درنگ و تعقل رد می کند یا در هاله ای از تردید قرار می دهد، یا براساس رشته ای از اعتقادات درونی خویش و پیوند با باورهای درونی،بدون مطالعه می پذیرد. در این باب من نظریه دوم را پیدا کرده بودم و در هاله ای از ابهام قرار داشتم، نمی توانستم آن را رد کنم، چون در قدرت لایزال خداوند شکی نیست که از درخت خشک نیز قادر است میوه برچیند و نمی توانستم قطعاً باور کنم که این موضوع بر خلاف عرف حاکم بر طبیعت و اشجار موجود در کره زمین است. لذا در یکی از روزهای تاسوعای حسینی عزم را بر این نهادیم که به منطقه سفر و از نزدیک شاهد این پدیده عجیب و قریب باشیم. لذا ساعت ۱۲ شب از طالقان به سمت الموت حرکت کردیم. جاده طالقان را به انتها رساندیم و به سمت قزوین حرکت کردیم. در اولین میدان ورودی شهر قزوین، در سمت راست میدان، تابلو راهنمای الموت نصب بود و ما را به سمت محل این واقعه قابل تعمق تاریخی راهنمایی کرد. پیچ و خم های فراوانی را پشت سرگذاردیم، هر چند شب بود و امکان مشاهدات طبیعت زیبای منطقه مقدور نبود، لیکن نسیم معطوف و ملایم که از پنجره اتومبیل به داخل هجوم می آورد و صورتها را نوازش می داد، حاکی از وجود یک منطقه سرسبز بود. بالاخره در فضای بحث داخل اتومبیل در حاشیه این پدیده و آهنگ جانسوز عاشورای حسینی، راههای با نشیب و فراز و پرپیچ و خم را یکی پس از دیگری پشت سر گذاردیم، ولی از آنجایی که با جاده و منطقه آشنایی نداشتیم و محل وقوع پدیده را نیز نمی شناختیم، هر از چند گاهی از موتورسیکلت های فراوانی که در منطقه در اعماق تاریکی شب در رفت و آمد بودند و دلیل آن نیز برای ما روشن نبود، نشانی می پرسیدیم، البته این نکته را واقف بودیم که می بایست در هنگام صبح صادق و وقت اذان در محل حضور داشته باشیم و با اطلاعاتی که به دست می آوردیم، سرعت اتومبیل را به شکلی تنظیم کرده بودیم که حداقل نیم ساعت قبل از اذان صبح در آنجا حضور بیابیم. فضای داخل اتومبیل سرشار از معنویت و ذوق شوق بود و هر لحظه انتظار آن را می کشیدیم که جاده به پایان برسد؛ اما ناگهان در حین عبور از جاده، یکی از اتومبیلها با نقص فنی روبه رو شد و ناخواسته و لاجرم وقت نسبتاً زیادی را صرف رفع عیب اتومبیل نمودیم که خوشبختانه مشکل حل و به سمت هدف حرکت کردیم. اما چه فایده که زمان بروز حادثه در محل امکان حضور میسر نبود و ناگزیر در بین راه نماز صبح به جا آوردیم و با سرعت به سوی روستای زرآباد محل زندگی این درخت عجیب حرکت کردیم. همان طور که از پیچ و خم ها می گذشتیم، ناگهان سیل انبوه اتومبیل هایی را مشاهده کردیم که از شیب روبه رو برای خروج از منطقه سرازیر است. انگار سدی از اتومبیل ساخته باشند به محض باز کردن دریچه، آن اتومبیلها با سرعت و سبقت از همدیگر راه برگشت را پیشرو داشتند و انگار با رنگ و رویی سرخ و با شعار فتح، صحنه را ترک می گفتند. ما نیز چندین پیچ را پشت سرگذاشتیم و به سربالایی تندی رسیدیم که دارای یک منطقه صاف و هموار و شاید حدود یک کیلومتر در یک کیلومتر بود و آنجایی که روستای زرآباد نام داشت. افسوس که ساعت ۵/۷ بامداد رسیدیم، لیکن حادثه در هنگام اذان صبح طبق عرف سالیان سال به وقوع پیوسته بود. ما به سختی از لابه لای اتومبیلها و توقفهای پی در پی، خود را به نقطه ای رساندیم که تابلو به سمت امامزاده حضرت علی اصغر را مشاهده کردیم. شاید کمتر از ۳۰۰ متر راه رفتیم و وارد محوطه ای شدیم که بارگاه امامزاده در آن قرار داشت و در جوار آن چندین درخت چنار بود. با آن که بخش عظیمی از مردم صحنه را ترک کرده بودند، باز هم در محوطه امامزاده جمعیت موج می زد و به سختی می شد تردد کرد. راستی کسی نبود در آن موقع صبح از آن همه جمعیت مرد و زن و کودک و جوان بپرسد برای چه امروز در این نقطه گرد آمده اید و به دنبال چه می گردید؟ در مدخل ورودی روستا چادرهای زیادی از هلال احمر مشاهده می شد که برای رفاه حال زائران در آن شب سرد و در آن روستای کم ظرفیت از نظر فضا برپا شده بود و نیروهای انتظامی را نیز مشاهده کردیم که در جهت حفظ امنیت و آرامش مردم عزیز مستقر بودند و اما از این پس: وقتی که وارد حیاط و محوطه امامزاده حضرت علی اصغر شدم، اولین چیزی را که جلب نظر می کرد، چشمهای جست وجو گر جمعیت مشتاقی بودند که در زیر درخت چنار سر به آسمان داشتند و لابه لای شاخه های درختان را تعقیب می کردند و از همدیگر می پرسیدند و با علامت دست نشان می دادند و عکاسان و فیلمبرداران را در لابه لای مردم مشاهده کردم که برای ثبت واقعه در تلاش و تکاپو بودند و من نیز ناخودآگاه سرم به سوی آسمان کشیده شد و به همراه سایر مردم جست وجوگر به جست وجوی خون جاری شده بودم. اما نیازی به جست وجو نبود، زیرا در شاخه بالا سری که بیش از ساعتی از آن نگذشته بود، جوشش یک مایع خون رنگ از شاخه درخت کاملاً مشهود بود و همه به راحتی می توانستند آن را مشاهده کنند. مدتها به این صحنه نگریستم، اما فکرم در جست وجوی اطلاعات بیشتری سیر می کرد. از آن صحنه خارج شدم، گفتم گشتی در امامزاده بزنم. ساختمان و گنبد و حرم امامزاده ساختمانی بسیار ساده و بی آلایش و کوچک بود. پارچه های عزاداری و شعارهای عاشورایی بر درب و دیوار امامزاده آذین شده بود. به قصد زیارت حرم مطهر وارد امامزاده شدم و پس از زیارت و نماز در صحن آن نشسته بودم که ناگهان چشمم به اشعاری بر روی پرچم سیدالشهدا که در سر درب امامزاده نصب شده بود، برخورد کرد. دو خط شعر بود که متأسفانه از ذهنم خارج شده است، لیکن مضمون این شعر این بود که در زرآب چناری است که در روز عاشورا خون از آن جاری می شود و الی آخر... تاریخ طراحی و بافت این پرچم در سال ۱۳۵۰ ذکر شده بود که تا هنگام بازدید ما قریب به ۳۰ سال از آن می گذشت. با رؤیت این پرچم و تاریخ آن متوجه شدم که وقوع این حادثه جدید نیست و تصمیم گرفتم، اطلاعات بیشتری به دست آورم. در گوشه حیاط چشمم به یک جایگاه کوچک خورد که نوشته بود چای صلواتی. جهت صرف چای به آن سمت حرکت و مشاهده کردم در مجاورت این جایگاه، جایگاه دیگری قرار دارد که عکسهای بزرگ شفاف و روشنی از درخت چنار و آثار جاری بودن خون در آن به سهولت دیده می شود. در روبه روی آن جایگاه قرار گرفتم. دو نفر از برادران را مشاهده کردم که به پاسخ های مردم و فروش عکسهای حادثه سال گذشته اقدام می کردند. پرسشهای متعددی از آنان کردم، از جمله این که آیا فقط در روز عاشورا خون جاری می شود که پاسخ مثبت بود. تاریخ اولین وقوع حادثه را پرسیدم، کسی نمی دانست. لیکن پیرمرد ۷۰-۸۰ ساله ای بود که اعلام داشت من از زمانی که یادم می آید، این اتفاق افتاده و از قول پدرم نیز همین را می گویم که ایشان نیز دال بر صحت مرتب عاشوراها را ذکر می کرد. من نیز یک پوشه که محتوی چهار قطعه عکس و بر روی جلد آن عکس درخت و جمعیت منتظر پای درخت و در داخل پوشه شرح تاریخی آن را ذکر می کرد، خریدم و اکنون براساس آنچه که بر من گذشت و بر مبنای آنچه که از شرح ماوقع این درخت که تأیید و صحت آن از طرف اوقاف انجام پذیرفته و مهر اداره کل اوقاف و امور خیریه استان قزوین الصاق است را بیان می کنم. از برداشت های روحی و روانی و درونی انسان هایی که در زیر این درخت با چشمانی منتظر و قلبی ملتهب و دستانی نیازمند به سوی آن، جهت تحقق اثبات مظلومیت سالار شهیدان و منتسب دانستن این واقعه به عاشورای حسینی که بگذریم محتوای این شرح ماوقع را که از طرف اوقاف نیز تنظیم و تأیید شده است، مورد ارزیابی قرار می دهم. در داخل جلد این بروشور که موقعیت جغرافیایی منطقه و محل استقرار این درخت عجیب و قریب و این امامزاده را تشریح نموده است، این گونه نوشته شده: در مجاورت حرم امامزاده علی اصغر درخت چنار کهنسالی است که همه ساله در سحرگاه روز عاشورا خون از آن جاری می شود. درباره این موضوع، مرحوم علامه سید موسی زرآبادی در کتاب «کرامات» خود چنین نقل می کند: «اینکه در قریه زرآباد درختی در قرب امامزاده واجب التعظیم حضرت علی اصغر است که همه ساله در یوم عاشورا از آن درخت خون جاری می شود. همه ساله مردم زیادی در آنجا جمع می شوند محض رؤیت، تا به حال که سنه هزار و سیصد و بیست و دو است، تخلف نکرده اضافه می نماید: ابوی مرحوم این فقیر الی ا... قریب سی سال، همه ساله دیده است و ایشان از ابوی خود نقل کردند همه ساله دیده است و ایضاً ایشان نقل کردند از ابوی خود آقا سید بزرگ رحمه ا... که همه ساله دیده اند و منعکس است. در دوران پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی موضوع خون آمدن از درخت چنار شهرت داشته که پادشاه صفوی، عالمانی را برای تحقیق صحت و سقم مسأله به قریه زرآباد فرستاده، از جمله این فرستادگان میرزا قوام الدین محمد بن مهدی حسینی سیفی قزوینی بود که به امر شاه صفوی به زرآباد رفت و رساله ای از مشاهدات خود درباره این درخت، به نام چنار خونبار تألیف کرد و برای پادشاه ارسال داشت.پس از میرزا محمد خان، عالمان دیگری نیز به همین منظور به زرآباد سفر کردند و در کتب و رسالات خود شرح وقایع روز عاشورا در آنها بیان کردند. از جمله میرزا حسین کامل حسینی قزوینی، در رساله چنار خونبار، ابن علی شیرازی در مقتل سفینه النجات، ملا محمد صالح برغانی قزوینی در مخزن البکاء، فاضل دربندی در کتاب اسرار الشهادت، واعظ اصفهانی در نفایس الاخبار، محمد هاشم خراسانی در منتخب التواریخ، شیخ مجتبی قزوینی در بیان الفرقان، نمازی شاهرودی در مستدرک سفینه البحار، جوهری در طوفان البکا، آیت الله شوشتری در اشک روان بر امیر کاروان، آیت ا.... دستغیب در داستان های شگفت انگیز و آیت ا... مظفری در ایضاح الحجه... با توجه به موارد فوق بیش از پانزده منبع ذکر شده در طول تاریخ متأثر از چنین حادثه عبرت انگیزی شده اند و با توجه به امکانات و تکنولوژی آن روز درصدد کشف حقایق آن برآمده اند. در صورتی که امروز با وجود رشد اطلاعات علمی و دستیابی به تکنولوژی، متأسفانه مهر سکوت بر صحنه این حادثه مکرر حاکم گردیده است و فقط نقل و قول های مردم عادی، تداوم انتقال اطلاعات را سینه به سینه انجام می دهد. در صورتی که بر مسئولین امر و مطلعین فرض است که موضوع را به کاوش بگذارند و قدرت لایتناهی خداوند را در ارائه یک نمونه هر چند کوچک جهت تدبیر در بین جامعه منتشر نمایند. ـ حال اگر یک ارزیابی کوچک بر روی این پدیده بنمائیم، موارد زیر به دست خواهد آمد. ۱) این اتفاق تصادفی و مصنوعی نیست، چون سالیان سال در حکومت های مختلف این جریان به وقوع پیوسته است. ۲) به صورت طبیعی امکان پذیر نیست، زیرا براساس گردش ماه قمری این واقعه فقط در یک روز از سال و آن هم در گردش با ماه قمری و در روز خاص عاشورا اتفاق می افتد. ۳) این، شیره منتشر شده از درخت نمی تواند باشد؛ زیرا در فصل زمستان که درخت خواب است، غیرممکن است. ۴) مواد زاید نمی تواند باشد؛ زیرا از یک نقطه درخت این ماده جاری نمی شود و تنها از تنه هم نیست و امسال را که من مشاهده کردم، از یک شاخه فرعی بود که به دلیل جوان بودن درخت و وجود پیوند و اتصال آوندها به تنه خروج مواد زاید طبیعی غیرممکن است. ۵) پدیده ای به عنوان وجود یک مخزن ساخت مواد ترشحی در درون بدنه درخت نمی تواند باشد؛ زیرا بروز این مواد از نقاط مختلف درخت انجام می پذیرد. ۶) عارضه طبیعی نیست؛ زیرا درختی با این توصیفات به صورت طبیعی در عرصه ها و جنگل های دنیا دیده و معرفی نشده است. لذا پیشنهاد می کنم دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران به عنوان یک پروژه تحقیقاتی، این موضوع را از طریق علمی مورد بررسی و تحقیق قرار دهد. ـ شاید حداقل با تحقیق بتوان یک نشریه علمی تحقیقی تهیه و تدوین کرد که دسترسی به موارد زیر به صورت قطعی امکان پذیر باشد: ▪ بررسی نوع درخت از گروه چنارهای قابل دسترسی؛ ▪ مطالعه و به دست آوردن عمر درخت؛ ▪ محل رویشگاه این گونه درخت؛ ▪ برآورد عمر نهایی درخت؛ ▪ تغییر فیزیکی و متافیزیکی این درخت با درختان مشابه از قبیل رشد سالیانه، قطر آوندها، طول الیاف، موقعیت بافت پوست ظاهری، مقایسه برگها با درختان مشابه، تاریخ گل دهی و مقایسه آنها و سایر عوامل فیزیولژیکی و شیمیایی. ▪ تکثیر درخت در همان منطقه و سایر مناطق و مقایسه آن با درخت موجود و ارزیابی تحقق یا عدم تحقق حادثه فوق. ▪ مطالعات تاریخی- اجتماعی در خصوص وضعیت روستا و تاریخ مهاجرت و کسب اطلاعات در خصوص نحوه انتقال درخت مذکور و سایر اطلاعات مورد نیاز. این نوشتار برداشتی بود از گفتار سید جمشید میر سلیمی
منبع آفتاب مردان بزرگ اراده می کنند و مردان کوچک آرزو http://s4.picofile.com/file/7806722254/emza01.png |
|||
11-25-2012, 09:17 PM
ارسال: #43
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است پدر به نزد بیل گیتس می رود پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد و معامله به این ترتیب انجام می شود نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید. منتظر نشوید هیچ زمانی مانند اکنون نخواهد بود.
|
|||
11-26-2012, 03:36 AM
ارسال: #44
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
بر گرفته ا کتاب "علمِ پولدار شدن"
"با دلسوزی و احساس رقّت برا فقرا، بیچاره ها، کسانی که درمونده هستن، مریضا، ناامیدها کسانی که ایمانشون ضعیفه، اعتماد به نفس ندران...با اشک ریختن واسه کودکانِ کار هیچی تو این دنیا عوض نمیشه. مطمئن باشید. آب در هوان کوبیدن هستش این کارا...بجائی این کارِ بیهوده به اونها یاد بدید که قدرت درونشون را آزاد کنن، راه اینکه چطور به همه و همه خواستههاشون برسند را نشونشون بدید...به اونها راه پولدار شدن را یاد بدید، همو نطویکه خودتون اونو یاد گرفتید..کمکشون کنید با راهنمایی کردن اونها به این راه. بشون ثابت کنید که غیر ممکن ممکن میشه، این کارو با پولدار شدنِ خودتون نشون بدید و ثابت کنید. با کمک به فقرا شما یک تیک نون بشون دادید واسه روزیِ امروزشون ولی با یاد دادن راه پولدار شدن شما آنرا یک ع[/b]مری عوض کردید...برا همیشه. البته این دلیل نمیشه که فقرا را یادتون بره و بشون بی اعتنا باشید." "...اگه خودتون را با عجله میبینید تو بدست آوردن آرزوهاتون، ترمز بزنیند، چند روزی را صرف شکر گذاری و تشکر از خداوندِ رحیم کنید. برا همه کیزأی که بتون داده، برا همه چیزهایی که بتون میده و خواهد داد..تنها کسی که میتون از ته قالب و با تموم وجود شکر خدا را کنه برا چیزهایی که هنوز بدست نیورده (از نظر فیزیکی) و تهنا کسی که میتونه از ته قلبش شاد باشه واسه چیزهایی که هنوز نداره، میتونه به همه آرزوهاش برسه، میتونه غیر ممکن را ممکن کنه یادتون باشه که خداوند بیشتر از اونیکه شما آرزوی خوشبختی و شادی برا خودتون دارید این آرزو هارا برا شما و برا همه مردمِ دنیا داره. پس ایمانتون را قوی کنید" دوستان اگه کسی میل هست که کتاب "علمِ ثروتمند شدن" را بصورت "" به انگلیسی دریافت کنه به من مسج بده ایمیل آدرسشو.[b] ----------------------------------------------------------------------------------------- خدایا شکرت هر چی ازت خواستم بم دادی |
|||
11-26-2012, 06:36 PM
ارسال: #45
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی 1 میلیون دلار افتتاح کرد. سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند. و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت. قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد.
پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رف ت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد. مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند. تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی داستان این پول زیاد چیست؟ آیا به تازگی به شما ارث رسیده است. زن در پاسخ گفت خیر، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که ش/ر/رط ب/ن/د/ی است، پس انداز کرده ام. پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که فردا شما شرت قرمز مي پوشيد! مدیر عامل با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده ا فتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول.. زن پاسخ داد 20 هزار دلار و اگر موافق هستید، من فردا ساعت 10 صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او ش/ر/رط ب/ن/د/ی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است. مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت 10 صبح برنامه ای برایش نگذارد. روز بعد درست سر ساعت 10 صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت. پیرزن بسیار محترمانه از مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان شلوار خود را پايين بكشد. مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد. بله، شرت مدير عامل سبز راه راه بود.. وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد. مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید، با تعجب از پیرزن علت را جویا شد. پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر 100 هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما شلوار خود را پايين بكشد! همیشه قدرت را در حرف زدن راه رفتن و نگاهتان داشته باشید.
|
|||
11-26-2012, 10:46 PM
ارسال: #46
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
سرهنگ ساندرس یک روز در منزل نشسته بود در این میان نوه اش آمد و گفت: بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری؟
او نوه اش را خیلی دوست می داشت، گفت: حتماً عزیزم، حساب کرد ماهی ۵۰۰ دلار حقوق بازنشستگی میگیرم و حتی در مخارج خانه هم می مانم. شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت. در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود: قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید. او شروع کرد به نوشتن. دوباره نوه اش آمد و گفت: بابا بزرگ داری چه کار می کنی؟ پدربزرگ گفت: دارم کارهایی که بلدم را مینویسم. پسرک گفت: بابابزرگ بنویس مرغ های خوشمزه درست می کنی. درست بود.پیرمرد پودرهایی را درست می کرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد. او راهش را پیدا کرد. پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد، دومین رستوران نه، سومین رستوران نه، او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران حاضر شد از پودر مرغ استفاده کند. امروز کارخانه پودر مرغ کنتاکی در ۱۲۴ کشور دنیا نمایندگی دارد و اگر در آمریکا کسی بخواهد عکس سرهنگ ساندرس و پودر مرغ کنتاکی را جلوی در رستورانش بزند، باید ۵۰ هزار دلار به این شرکت پرداخت کند منتظر نشوید هیچ زمانی مانند اکنون نخواهد بود.
|
|||
11-26-2012, 11:17 PM
ارسال: #47
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
" آنتونى رابينز"
این متن بدون شک یکی از بهترین متون موفقیتی است که دریافت کرده ام. امیدوارم که برای شما و من مؤثر واقع شود! 6 دقیقه وقت دارید: حتی اگر خرافاتی نباشید، توصیه های خوب و قدرتمندی لابه لای این خط ها وجود دارد. این متن توسط مؤسسه ی آنتونی رابینز برای موفقیت شما فرستاده شده است و تا بحال 10 بار در سرتاسر جهان فرستاده شده است . این پیام را نگه ندارید . 6 دقیقه همه ی کارهایتان را کنار بگذارید. این مساله کاملاً واقعیت دارد، حتی اگر خرافاتی، کافر یا بی ایمان نباشید . یک به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید . دو با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند . سه همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید . چهار وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد . پنج وقتی می گویید : متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید . شش قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید . هفت به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید . هشت هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند. نه عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید . ده در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید . یازده مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید . دوازده آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید . سیزده وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید : چرا می خواهی این را بدانی؟ چهارده به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند . پانزده وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید : عافیت باشد . شانزده وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید . هفده این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن. هجده اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند . نوزده وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید . بیست وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود . بیست و یک زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید . یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند .این پیام را پیش خود نگه ندارید کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
11-27-2012, 02:02 PM
ارسال: #48
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
در رده بندی موسسه Fitch، سونی، پاناسونیک و شارپ به عنوان محصولات بنجل ارزیابی شده اند، باور می کنید؟
وقتی صحبت از تاثیر فناوری روی فرهنگ عمومی می شود می توانیم به زمانی بازگردیم که پدر و مادرهای مان به جای پلی استیشن از واژه سونی استفاده می کردند یا زمانی که ناسیونال حرف اول را در آشپزخانه ها (جاروبرقی!) می زد اما اکنون از برندهای دیروز چه چیزی باقی مانده؟ شاید تنها یک اسم، یک داستان غیرقابل باور یا افسانه. در هر صورت وقتی سونی و پاناسونیک در رده بندی ها به عنوان جنس بنجل شناخته می شوند، دیگر چه کسی باور می کند آنها روزگاری لقب امپراتور را یدک می کشیدند؟ به راستی چه بر سرتان آمده سامورایی ها؟ خبرگزاری رویترز چند روز پیش یک خبر شوکه کننده را در خروجی پایگاه خود قرار داد؛ خبری که بیش از هر چیزی سبب تعجب دوستداران شرکت های تولیدکننده ژاپنی شد. در این خبر آمده بود که موسسه رتبه بندی Fitch در آخرین رده بندی خود سونی و پاناسونیک را در رتبه های BBB – قرار داد؛ یعنی جایگاهی برای محصولات Junk یا به اصطلاح خودمان بنجل. این در حالی است که تا پیش از این پاناسونیک درجه BB و سونی BB – را به دوش می کشید. ضعیف عمل کردندو شرکت در تولیدمحصولات خانگی، موسیقی و موبایل علت این سقوط ناگهانی ذکر شده. این در حالی است که هنوز بسیاری بر این باورند که سونی و پاناسونیک بهترین محصولات الکترونیکی را تولید می کنند. آیا این سقوط رتبه به خاطر کیفیت پایین محصولات آنهاست یا عملکرد ضعیف مالی شان که دلایل دیگری را شامل می شود؟ بعضی سونامی را مقصر می دانند. از نظرشان اگر این سیل و زلزله ناگهانی نبود، ژاپنیها همچنان حرف اول و آخر را می زدند اما باید قبول کرد که شاید سونامی تنها و تنها 10 درصد در به وجود آمدن این حادثه نقش داشته است. حقیقت این است که کره و چین مدت هاست بر علیه ژاپنی ها متحد شده ودست به تولید محصولاتی قدرتمند می زنند. به طور مثال سامسونگ در بخش تلویزیون و محصولات سرگرم کننده خانگی مدت هاست که گوی رقابت را از سونی ربوده است. تولید انواع و اقسام محصولات در قیمت های متنوع، تبلیغات فراوان و گارانتی قدرتمند علت این موضوع است. ال جی هم به لطف فناوری های جدید توانسته هم در بخش تلفن های هوشمند پیشرفت کند (نکسوس 4 را در نظر بگیرید) و هم در تولید لوازم آشپزخانه بهتر از پاناسونیک نشان دهد. اگر نام شارپ را (به عنوان یکی دیگر از ژاپنی های مشهور) در کنار سونی و پاناسونیک قرار دهیم با آماری عجیب روبرو خواهیم شد. این سه شرکت در مجموع با ضرری 20 میلیارد دلاری در سال گذشته روبرو شده اند. جالب اینجاست که سهام سونی برای نخستین بار در 22 سال اخیر به 793 ین رسیده و حال پاناسونیک هم چندان بهتر از سونی نیست. آنها هم پس از 34 سال برای نخستین بار شاهد این موضوع هستند که سهامشان به 384 ین سقوط کرده. شاید این درجه بندی به تازگی منتشر شده اما تغییر و تحولات شرکت های ژاپنی مدت هاست که شروع شده است. سونی چندی پیش کازهیرای را به عنوان مدیرعامل جدید خود معرفی کرد. مدیر پیشین بخش سرگرمی سونی که اعلام کرد آنها روی سه بخش دوربین، سرگرمی و بازی و تلفن های هوشمند تمرکز خواهند کرد. از حق هم نگذریم از آن روز سونی دست به معرفی محصولات جذابی همچون پلی استیشن سوپر اسلیم و مدل های جدید اکسپر یازده که تمامی آنها حداقل از نظر منتقدان، محصولات جذابی هستند؛ آنها حتی دست به فروش اوراق قرضه زده اند تا تمامی هزینه های خرید موسسه بازی های ابری گایکای را تامین کنند. البته از سوی دیگر با ویتا روبرو هستیم که بزرگترین شکست تاریخ بخش سرگرمی سونی به حساب می آید. در طرف مقابل پاناسونیک به عنوان بزرگترین تولیدکننده محصولات الکترونیکی قصد دارد چند هزار کارمند خود را اخراج کرده و اعلام کرده می خواهد چندین زیرمجموعه خود را هم به فروش برساند. شاید جالب ترین اقدام این دو شرکت همکاری جدید آنها باشد. همکاری که بر اساس آن سونی و پاناسونیک قصد تولید تلویزیون های OLED ارزان قیمت را داشته باشند. کسی چه می داند شاید همین همکاری که نشاندهنده روح سامورایی است سبب افزایش قدرت آنها شود. منبع:هفت صبح همیشه آنچیزی اتفاق می افتد که منتظرش هستید…… |
|||
11-27-2012, 11:35 PM
ارسال: #49
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
خدایا
یاریم کن اگر روزی، جایی،چیزی، را شکستم دل نباشد. همیشه قدرت را در حرف زدن راه رفتن و نگاهتان داشته باشید.
|
|||
11-27-2012, 11:42 PM
ارسال: #50
|
|||
|
|||
RE: همجور مطلب
مکالمه بابا با پسر نذری دهنده
_ پسرجان بیا این قابلمه رو ببر پرش کن _ الان پر کردم که ! _ نه این یه قابلمه دیگه س ! اون قبلی رو گذاشتم تو ماشین _ نه به هرکس فقط یه بار غذا میدیم شرمنده _ صد رحمت به یزید! واقعا تو پیرو امام حسینی؟ پسربچه در حالیکه اشک تو چشاش حلقه زده و به غیرتش برخورده: بده قابلمه رو ! بابا رو به فرزندش : یاد بگیر فنون محرم را ![]() فرزندش : بعله بعله :| پسربچه :'( همیشه قدرت را در حرف زدن راه رفتن و نگاهتان داشته باشید.
|
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
سلام و احوالپرسی در نقاط مختلف دنیا... | mallarme | 0 | 757 |
05-13-2013 10:12 PM آخرین ارسال: mallarme |
|
نحوه خواستگاری در دورانهای مختلف! | صدفی | 3 | 1,701 |
06-13-2012 08:35 PM آخرین ارسال: sherafati |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 10 مهمان