هزار تومان = دوهزار تومان ؟؟؟

[bashla]

سلام

دوستان من درتاریخ 3/7/91به جمع میلیاردرهای آینده ایران پیوستم.تمام این 25صفحه رابادقت خوندم.مدت هاپیش بااستاد بزرگ جناب آقای قربانیان تلفنی ازشیرازصحبت کردم.راستش مدتی به اینجانمی اومدم.علتش وجوددیوارهای ذهنی من هستش .ولی باخوندن این مطالب دوباره حس جدیدی به من دست داد.چه طوره تجارب خودم رابهتون بگم:

1-من دریک روستا متولد شدم که درمسیر عبورعشایرقرارداشت.اون هامعمولا نزدیکی ظهرکه گرسنه وخسته بودند به روستای ما می رسیدند وازکنارروستا عبور می کردند.به علت عجله ای که درسیدن به نقطه بعدی داشتند فرصت نمی کردند ازتنها دکان (اون زمان نمی گفتند سوپرمارکت)بسکوییت و.....بخرند.من ازمغازه بیسکوییت وکیک می خریدم وبه استقبال اونها می رفتم وباقیمت بالاترمی فروختم.یادمه بعدازمدتی 20تومن من تبدیل به 50تومن شد.وقتی دریک مدرسه شبانه روزی درسال 73درشیرازقبول شدم انجام این کاررا افت وعاردانستم واولین دیوارذهنی شکل گرفت.

2-دردانشگاه درسال 79رشته مهندسی الکترونیک قبول شدم.درپایان ترم کتاب های هم کلاسی هارابانصف قیمت می خریدم وباقیمت بالاتروکمترازبازاربه دانشجویان جدیدمی فروختم.بعدازمدتی گفتم مهندس نباید ازاین کارها بکنه ودومین دیوارذهنی درمن شکل گرفت.

3-بعدازفارغ التحصیلی یک روزلیست کردم ودیدم می تونم در50تاموضوع شروع به کارکنم.به خاطر علاقه یه مغازه فروش کامپیوتردرسال 85راه انداختم.ولی باید بهتون بگم که کارمند شده بودم وفقط بعد ازظهرهامی رسیدم به مغازه بروم ودوران نامزدی وازدواج همزمان شده بود باچوب خوری مغازه .بعد ازمدتی چون درآمدم کفاف اجارهرانمی دادمغازه راتخلیه کردم.ولی چندتاکارخوب راشروع کرده بودم.یکی فروش لپ تاپ ونرم افزارهای تخصصی به وکلابودوحتی صحبت بادوستان برای طراحی نرم افزارخاص بامشاوره گرفتن ازوکلا.ولی باتخلیه مغازه این کارهم نیمه تمام ماند.جالب اینجاست که عده ای الان آدرس مغازه من رامی پرسند.سومین دیواره ذهنی هم دراین دوران شکل گرفت که چون سرمایه نداری وکارمندی دست برداروبه کارمندی بپرداز.


4-بعدازمدتی ازطرف اداره به عنوان آموزش مربیگری روباتیک به تهران رفتم.بعدازبرگشت ازدوره به فکرتاسیس اولین آموزشگاه روباتیک بامجوزفنی وحرفه ای درشیرازافتادم.مجوزهای اولیه صادرشد.بدلیل شکست درکارقبلی (البته کسب تجربه بودتاشکست)این دفعه به صورت مستقل جایی رااجاره نکردم وبامراجعه به یک فرهنگسراوقبول این که دردرآمد سهیم باشند شروع به تبلیغات درسطح شیرازکردم.تعداد10نفربه سرکلاس هاآمدند.حدود1.5میلیون قطعات روباتیک ازشرکت اسپروزتهران خریدم(البته به خاطربی تجربگی ,من قطعات راسفارش ندادم واونهاهرچی که می خواستندفرستادند).تایادم نرفته بگم که یکی ازدوستان که دیدمن کارمندکوشاومتفاوتی هستم بهمن مبلغ 3میلیو تومان درسال 87قرض دادوبه عنوان سرمایه گذاردرراه اندازی آموزشگاه سرمایه گزاری کرد.من به علت یکسری مشکلات ناشی ازبیکارشدن پدر,محصل بودن براردان واوایل ازدواج خودم بودن وافزایش هزینه های زندگی نتوانستم یه مهندس مکانیک وکامپیوتربه تیم اضافه کنم.می خواستم همه آموزش هاراخودم بدهم .نتیجه معلوم بود.به خاطر فشارهای ناشی ازشرایط خاص زندگی بعد ازمدتی آموزشگاه تعطیل شد.جالب اینجاست که نمایندگی شرکت اسپروز رابه صورت موقت درجنوب کشورگرفته بودم تادرصورت رضایت دائمی شود.ولی خوب این کارهم به سرانجام نرسید.

4-علاقه به موفقیت رهایم نمی کرد گرچه کمی دلزده هم شده بودم.باراهنمایی یک دوست درآزمون نظام مهندسی به عنوان ناظر تاسیسات قبول شدم وآرام آرام به درآمدهایم افزوده شد.گرچه سعی کردم روزبه روز روابط عمومی خود راارتقا بدم.درسال 88جهت مسکن درتعاونی اداره ثبت نام کردم وچون پول اولیه رانداشتم بادامادمان شریک شدم.پول اولیه ازاون وامتیازازمن وامسال خانه تحویل شد.کل پول واریزشده ما46میلیون بود.سهم هرکدام 23تا.البته به من وام دادند.الان آپارتمان را148فروختیم وهرکس سهم خودش رابرداشت.من دوباره امتیازیک فرد رادرکی ازبهترین نقاط شیراز25 تومن خریدم .اون فرد 60تومان هم واریز کرده بود.75تومن نقد دادم و10تومان برای 14/3/92چک دادم.البته ماهی 2.5باید قسط بدم.درآمد ماهیانه من تقریبا1.5هستش.بعدازخواندن این مطالب مشتاق ترشدم که می تونم 1.5رابه 3تومن تبدیل کنم.البته چند روز پیش سراغ یکه دوست دریک بانک رفتم که می گفت باقولنامه تنظیم شده برای آپارتمانم می تونه 50تومن وام بده باقسط ماهی 1.5.ومی خوام بااین 50 تومن جوری سرمایه گزاری کنم کفه قسط 2.5 رابدم ودرآمد خودم رابدهم جای این وام


5-بامطالعه مستمرکتاب هاب تخصصی وروانشناسی وشرکت درکلاس های مختاف پیشنهاد تدریس دریک دانشگاه علمی وکاربردی رادریافت کردم واین ترم شدم مدرس دانشگاه.


6-شرکتی تاسیسات یک ساختمان 6طبقه دولتی رابرداشته بود ودرتامین تجهیزات تخصصی شبکه به مشکل برخورده بودند باتوجه به سرزنده بودن من درمحل کار,این کاربه من پیشنهاد شد.گرچه فقط تجربه کاردرمحیط اداره راداشتم.درجلسه ای باارایه نظرات تخصصی پروژه راگرفتم.درنصب باچندین دوست جدیدآشناشدم.الان اون اداره دولت به خاطر مسئلیت پذیری من وحسن انجام کاردرخواست مامورشدن من رابه اداره خودش کرده است.



عزیزان به یک سری ازنکات اشاره نکردم.مثلامن درمدرسه شبانه روزی به خاطر مشکلات ناشی ازفقردچارافسردگی شدید وتبدیل به فردی منزوی شدم.یک روزدرسال 77درخیابان زندشیرازکتابی خریدم که من رادچارتحول کرد.مطالعه مستمرمن وکاربروی روح وروان خودم سبب شده تادراداره متفاوت ترین کارمند باشم.سخنورخوبی هستم.درشته های کاراته ,فوتیال ,فوتسال ,کوهنوردی به فعالیت مشغول هستم.درسطح استان درشته کاراته صاحیب مقام شدم.همه همکلاسی های دوران دبیرستان بادیدن من کم مانده به گفته خودشان شاخ دربیاورند.من که یک فردمنزوی واخمودردوران دبیرستان بودم ,اکنون بااعتماد به نفس ,ورزشکار, سخنران وعلاقه مند دنیای نویسندگی هستم.


7-اکنون بااین تجارب به جمع شماپیوستم برای شروع کسب وکارجدید می کوشم .درکنارکارمندی تبدیل به یک خویش فرماشده ام ومی خواه مدرآینده کارفرما بشوم.هنوزدیوارهای ذهنی من راراحت نمی گزارند.مقداری زمین کشاورزی داریم که به بدنبال سرمایه گزارهستم.