دفترچه اهداف

[3ObHaN]

هیشکی مثل من نمیتونه تجسم خلاق کنه
دوستان هرکس خودش رو حتما تجسم کنه . من الان یه هفته هست دارم خاطرات روزانم رو مینویسم . البته از 18/6/1393
خیلی کمک میکنه . من دلم میخواد همه تو تجسم هام باشن ، ولی متاسفانه شخصیت هام کم هستند . اگه نبودید بدونید این قسمت اولشه .


سال 1393 ، اتوبان کاشان ( اصفهان - تهران ) ، دوربین های کنترل سرعت ، از پلاک یه تویوتای اف جی کروز سفید عکس میگیرند .

-خب اقا هوشنگ ، نظرت در مورد هتل جدیدمون چیه ؟ تو بهترین جای اصفهونه . پنت هوس بالای بالا رو هم گذاشتم واسه مهمون های خارجی مریم خانوم . از وقتی مقالش بهترین مقاله ی علمی شده ، مهمون های خارجی ولش نمی کنند .

-خوبه ، بالاخره داری فوت و فن پیمانکاری رو یاد میگیری . انشالله رتبه 1 عمران رو میاری . دخترم مریم ، بچه ی خوبیه . موفقیتش خیلی بیشتر از این حرف هاست . خیلی خیلی خوب داره جلو میره . خدا هم با همه بزرگیش تو قلب کوچیک مریم جا داره .

-ممنون اقا هوشنگ . باید بریم تهران پیش مهدی . گفت کجا هستم ؟؟ یادم رفت . اها خیابون انقلاب . بقیش یادم نیست رسیدیم زنگ میزنم بهش . حالا خیابون انقلاب کجاست ؟ همونجا که یه برنج بزرگ سفیده ؟ اون که ازادیه . شما هم میاین اقا هوشنگ یا نه ؟ اها اها راستی کی به پروژه ی دفتر جدید اقا کامیار سر بزنیم ؟ اون زود ساخته نشه ، اقا کامیار ولمون نمیکنه ها . خوبه 3-4 ماهه رفته افتتاحیه نمایشگاه نرم افزار توکیو . افتتاحیه مگه 1 روز نیست ، چطور 4 ماهه بر نگشته ؟

-کاظمی مخش خیلی خوب کار میکنه . حتما داره یه کاری میکنه تو ژاپن ، منتظر وقتی انجام شد خبرش رو یهو بهمون بده .
در مورد دفتر کارشم ، اقا زاده نقشه ها رو ریخته . دو تا ساختمون به شکل دو تا k که از بقل بهم چسبیدن در میاد . یکیش میشه دفتر شرکت ایده پردازان جوون ، اون یکی هم میشه دفتر شرکت کاپیوتری کامی .

- اقا هوشنگ ، کی با ما میای بریم دبی ؟ میخوام ماشین وارد کنم . چی وارد کنم براتون ؟؟

- واری خروس ( میخندد ) ، سبحان تو هنوز بستنی میوه ای رو برام نخریدی ، میخوای ماشین وارد کنی ؟ ( با هم میخندیم )

- حالا که اینجور شد ، هفته ی بعد یه یه نیسان پاترول نسل جدید 100 هزار دلاری براتون میارم . بنزین داره تموم میشه . تو جایگاه بعدی یکم بنزین بنزنم بیام چقدر مونده ، 1000 متر . چیزی نمی خواین شما بخرم ؟

- چرا ، این فلاکس رو پر کن بیار .

- باشه حتما . گشنتون نیست ناهار رو بزاریم با مهدی و بچه ها تو کافی شاپ میلیاردر ها میخوریم . خوب من و شما دو سال نبودم ایران پول صندوق رو دادن کافی شاپ و فست فود زدن ها ... میدونم همه ی این کار ها زیر سر کیه . وایسا برسیم ، یه خط درشت رو جنسیسش میندازم .

و من و اقا هوشنگ با هم میخندیم . کلا ما دو زیاد میخندیم .