هزار تومان = دوهزار تومان ؟؟؟

[hosein128]

سلام
من حسینم
28 ساله و کارمند رسمی یک مرکز تحقیقاتی
فوق لیسانس هوافضا (اگه خدا بخواد امسال دانشجوی ترم 1 دکترا میشم) با درآمد ماهیانه 750 تومان.
از ابتدا تا انتهای صفحات این تاپیک رو خوندم.
فقط می تونم آفرین بگم به این همه شور و انرژی و از خداوند براتون آرزوی ثروتی زیاد (بیش از اونچه که میخواهید) را بکنم.
من چند تجربه دارم که با کمال میل در اختیار دوستان قرار میدم:
1- تجربه جذب(وحشتناک جالب):
سال 82 فقط 10000تومان پول توی حسابم بود و دانشجوی لیسانس بودم و از نظر مالی کاملا وابسته به پدرم. تا بحال حتی ترک موتور هم ننشسته بودم.بهتره بگم حتی به موتور سیکلت دست هم نزده بودم.تعاونی دانشگاه چند مدل موتور سیکلت 150 سی سی تریل آبی فیروزه ای اسپورت شهاب آورد. نمی دونم چرا از یکیش خوشم اومد. اونقدر عاشقش شدم که هر روز می رفتم و میدیدمش.لمسش میکردم.ازش عکس میگرفتم. شبا موقع خواب کاتالوگاش رو نیگاه میکردم تا خوابم میگرفت. حالا قیمتش چقدر بود:یک میلیون و دویست هزار تومان.!!!!!!!! رفتم صندوق وام دانشجویی که وام بگیرم گفتن حداکثر 50000تومان بهت وام میدیم.!!!!اما نا امید نشدم و به جای اینکه به پولش فکر کنم و جور کردن اون پول فقط به خودش فکر میکردم اونقدر اشتیاق درونم ایجاد می کرد که نگو و نپرس!!!!

در عرض 6 ماه معجزه اتفاق افتاد.بالاخره اتفاق افتاد!!! اون موتور توی پارکینگ خونمون بود!!!! جالب اینجاست که خودم نتونستم از مغازه بیارمش خونه و دادم به یکی از دوستام که موتورسواری بلد بود اونو برام آورد خونه!
شب بابام اومد خونه و گفت این موتور کدوم یک از همسایه هاست که خریده؟؟؟!!!! عجب چیزیه خیلی بزرگ و قشنگه فقط خطرناکه احتمالا باید یه 130 کیلویی وزن سرنشینش باشه.(بابام خیلی از موتور بدش میاد)منم میترسیدم که بهش بگم من اینو خریدم!! بالاخره برادرم لو داد و کلی با هم خندیدیم.بعدشم بابام کلی سرزنشم کرد و نذاشت بیشتر از 4 ماه باهاش حال کنم. به اصرار پدر و مادر عزیزم فروختمش.

---

2- آرزوی داشتن یک لپتاپ وایو مدل جدید رو داشتم. اما فقط 200هزار تومان پول داشتم.بدون اینکه هنوز حقوقم کامل بشه.ولی از تکنولوژی جذب استفاده کردم.فقط به لپتاپ فکر میکردم و نه پولش!بازم معجزه اتفاق افتاد.....ظرف 4 ماه لپ تاپ وایو با قیمت 1میلیون و سیصدهزارتومان خریدم.
3-آروزی داشتن یک زانتیا!!!!!!! به شدت منو دیوونه میکرد....فقط 7 میلیون پول داشتم یک سال تمام به زانتیا و عکساش نگاه کردم و واقعا خودمو پشت فرمونش حس کردم.بازم معجزه اتفاق افتاد: پس از بستن قرارداد اختراعم که یک پرنده بدون سرنشین عمودپرواز بود، من برای خرید زانتیا راهی بازار شدم ....فقط در آخرین لحظه پدرم من رو از خرید زانتیای دست دوم ولی تمیز(از نظر خودم) منصرف کرد.بجاش یه 206 صفر خریدم که خیلی راضیم.
4-راستشو بخواید من یه مخترع هستم. یکی از اهدافم این بود که اختراعم رو به ثبت جهانی برسونم.(USPTO). اما هزینش 12 میلیون تومنه!
بازم معجزه اتفاق افتاد:سازمان حمایت از پژوهشگران کشور از بین 250 طرح اختراع منوانتخاب و به عنوان جایزه اون رو ثبت جهانی کرد.
راستی، قبولی من توی آزمون فوق لیسانس و دکترا نیز همین روند رو داشت.
الان بجز چیزای بالا 10 میلیون سرمایه دارم و با این شیوه می خوام به جمع میلیاردرهای ایرانی بپیوندم.
راستی من تجربه دو تا کار آزاد که از هیچ برام پول به ارمغان آورد رو توی کارنامه ام دارم:
1-داشتم با خودکار بیک اهدافم رو مینوشتم که ناگهان این فکر به ذهنم خطور کرد:اگه این خودکار رو مستقیم از کارخونه بخرم مثلا 10 تومن و بازار 80 بفروشم خیلی سود خوبی داره.چند روز بعد با یک جیب خالی(سال 2 دانشجویی لیسانس)رفتم بیک، مدیر فروش داخلی بیک(آقای جلالی ) خیلی خوب ازم استقبال کرد و گفت که برای خرید بیک نمیتونی اقدام کنی چون حداقل فروشمون 12 میلیون تومنه و در ضمن خودکار رو هم میدیم 80 تومان!!!!!!! اما یکسری محصولات دیگه داریم که میتونی روی اونا مانور بدی و 15 تا خودکار دیگه بهم داد. چند روز بعد شروع کردم به بازاریابی، حدود 500 هزار تومان از دوستام قرض کردم.معجزه اتفاق افتاد:150000عدد خودکار سفرش گرفتم 20000 متفرقه و 130000یک شرکت پخش.حدود 1 میلیون سود کردم در عرض 1 ماه به اضافه یک ربع سکه جایزه شرکت بیک،فقط عیب کارم این بود که دسته چک نداشتم.نقدی حساب کردم و در ضمن به دلیل طمع زیاد مشتری ها رو پروندم و سودم مقطعی شد. با قبولی توی فوق و نیز فشارهای پدر و مادرم مبنی بر اینکه:اگه میخواستی دلالی کنی پس چرا 16سال درس خوندی!!!! این کار را رها کردم.
2-یه تولیدی لیوان یکبار مصرف کاغذی پیدا کردم که بهم جنس ارزون میداد.200هزارتومن خرید کردم و گذاشتم توی 206 و شروع کردم به چرخیدن توی تهران. روز اول هیشکی نخرید. روز دوم دم دمای غروب (دم افطار) داشتم نا امید میشدم.با خودم گفتم حیف شد 200 ضرر کردم.اما ناگهان معجزه اتفاق افتاد: یک ظروف یکبار مصرفی همشو خرید!!!!
اصلا خودمم خندم گرفته بود که نه به اون شوری شور نه به این شیرینی!!!!!!!!
الان فقط به داشتن یک میلیارد فکر میکنم.
دوست دارم اختراعم رو باهاش تجاری کنم و یه کارخونه تولید تجهیزات و اختراعات هوافضایی راه بندازم. یه جایی که بتونم ایده های عجیب غریبم رو توش تست کنم.البته گوشه چشمی هم به تولید لوازم و چیزای مصرفی مثل ظروف یکبار مصرف، بسته بندی مواد خوراکی و ... دارم.اما خب سرمایه ام واسه این کارا کمه!
اما ایمان دارم که مهم سرمایه نیست........ مهم اون معجزهه است که اتفاق میافته.