ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
داستانک، درس بگيريم زمان کنونی: 09-24-2025, 02:34 PM |
|||||||
|
داستانک، درس بگيريم
|
10-22-2012, 10:28 PM
ارسال: #91
|
|||
|
|||
RE: داستان
داستان دوستی از: هوشنگ قربانیان
فرهاد نگاهی به من کرد و گفت :بنظرت من باید چکار کنم؟ غافلگیرشدم گفتم : نمیدانم پرسید: با پدرش صحبت کنم؟ جواب دادم بد نیست. فرهاد خداحافظی کرد و از من دور شد. من هم از کنار رودخانه بطرف منزل حرکت کردم. چشمانم پر از اشک شده بود. خانه ما در یکی از روستاهای بسیار خوش آب و هوا ی شمال کنار رودخانه واقع شده است. این روستا به حدی قشنگ و زیبا است که مرکز رفت و آمد توریست ها است. دورتادور روستا جنگل است و منظره زیبائی دارد. من و فرهاد از بچگی در این روستا با هم بزرگ شده ایم. تا کلاس پنجم در همینجا درس خواندیم و چون بعد از کلاس پنجم کلاسی نبود اجبارا برای ادامه تحصیل به شهر رفتیم. فاصله شهر تا روستای ما حدود یک ساعت بود و ما صبحها این مسیر را طی میکردیم و عصرها برمی گشتیم . هر روز برای نهار غذائی برمی داشتیم و در مدرسه با هم می خوردیم. هر دوی ما دوره تحصیلات دبیرستانی را با نمرات بسیار عالی گذراندیم. و برای شرکت در کنکور ثبت نام کردیم. فرهاد به رشته پزشکی علاقه داشت و من بیشتر رشته زمین شناسی را دوست داشتم. آزمون برگزار شد و فرهاد رشته پزشکی و من رشته زمین شناسی دانشگاه تهران. در پوست خود نمی گنجیدیم. خیلی خوشحال بودیم چون هر دو به آرزوهایمان رسیده بودیم . آپارتمان کوچکی در خیابان انقلاب تهران اجاره کردیم که تقریبا نزدیک دانشگاه بود. مقداری لوازم از منزل آورده و چند تیکه هم در تهران خریدیم. آپارتمان ما کوچک و دارای یک اطاق خواب بود که دو تخت خواب چوبی خود را که دست دوم بود در سه راه نارمک خریده بودیم و در آن اطاق جای داده بودیم. یک پذیرائی کوچک و آشپزخانه اوپن . فراموش کردم بنویسم من یک پیکان مدل پائین شیری رنگ بسیار تمیز داشتم .با فرهاد تصمیم گرفتیم نوبتی با این خودرو مسافرکشی کنیم و هزینه تحصیلی خود را تامین نمائیم. خوب بود و درآمد آن کفاف تامین زندگی هر دو نفر ما را داشت. من چهار ساله فارغ التحصیل شدم و فرهاد سه سال از تحصیلش مانده بود. نمی توانستم او را تنها بگذارم و در تهران ماندم. ما در این مدت چند آپارتمان عوض کرده بودیم. من از صبح تا نیمه های شب کار میکردم و ضمنا در جستجوی پیدا کردن کار مناسبی آگهی های روزنامه ها را پیگیری می کردم. فرهاد چند بار پیشنهاد داد که او هم با ماشین کار کند که من قبول نکردم و تاکید م این بود که درسهایش سخت است و بیشتر به مطالعه دروسش به پردازد. یک شب فرهاد پیشنهاد داد و گفت تو که اینجا هستی چرا کارشناسی ارشد را ادامه نمی دهی؟ پیشنهاد خوبی بود . ثبت نام کردم و پس از قبولی ادامه دادم. هر دو فارغ التحصیل شدیم فرهاد پزشک عمومی و من کارشناس ارشد زمین شناسی.فرهاد در یک درمانگاه خصوصی و من در یک شرکت ساختمانی کار پیدا کردیم. هر ماه دو روز به روستا برمی گشتیم. فرهاد در فاصله دو روز در روستا بیکار نبود و وقتی با بستگان و دوست و آشنا روبرو می شد کار او شده بود ویزیت و نوشتن نسخه. بنده خدا مهمانی هم وقتی می رفت گوشی و لوازم پزشکی خود را با خودش می برد.به محض رسیدن به محل مهمانی تقاضای افراد خصوصا افراد مسن شروع می شد. آقای دکتر من شب خوابم نمی برد چکار کنم؟ یکی میگفت دکتر جان چشمم تار شده ...دکتر جان... او هم کیف را باز می کرد .مهمانی تبدیل می شد به درمانگاه . چند روزی بود اخلاق فرهاد تغییر کرده بود و کمتر می خندید و بیشتر فکر می کرد. تا اینکه متوجه شدم عاشق دختر عموی من شده . وقتی فهمید از قضیه مطلع شده ام گفت من همیشه ثریا را می دیدم ولی هیچوقت فکر نمیکردم روزی عاشقش شوم. همان روز ما دو نفر کنار رودخانه بودیم که در دل ها را اول نوشته ها ذکر کردم و فرهاد رفت با پدر ثریا یعنی عموی من صحبت کند. ثریا دختر زیبا و محجوبی بود , دیپلم داشت و در روستا معلم دبستان بود. خیلی از جوانهای روستا به خواستگاری او رفته بودند ولی او به همه جواب رد داده بود و فرهاد هم می ترسید جواب رد بشنود. فرهاد در مسجد روستا با پدر ثریا موضوع را مطرح کرد.و عمویم با لبخند ساختگی گفته : فرهاد جان من ترا از بچگی می شناسم و با پدر خدا بیامرزد دوست بودم و الان هم شما با برادرزاده من چون برادر هستی , چشم من در منزل مطرح میکنم و نتیجه اش را اطلاع میدم. فردای آن روز فرهاد به منزل ما آمد , تا من را دید بغلم کرد شادی سراسر وجودش را گرفته بود. مانده بودم چه عکس العملی نشان دهم . رازی در حانواده ما و عمویم بود که هیچکس از آن اطلاع نداشت. نمی دانستم چکار کنم . فکرم به جائی نمی رسید. وقتی خوشحالی فرهاد را دیدم چشمانم پر از اشک شد. فرهاد کمی از من دور شد و با تعجب نگاهم کرد. گفت: داری گریه میکنی؟ با چشمان اشک بار و لبخندی تلخ گفتم : از خوشحالی است فرهاد جان . پیش ینی می کردم , شب خانواده عمویم به منزل ما آمدند و صحبت های خانوادگی شروع شد.عمویم من را صدا کرد و هر دو به اطاق دیگری رفتیم . هردو قیافه غمگینی داشتیم.گفت : گفتم نمیدانم. هر دو به هم نگاه کردیم . من می دانستم او چه مسئله ای را می خواهد مطرح کند و بهمین جهت صحبت را ادامه نداده من گفتم . نمی دانم. درنهایت گفتم عمو جان باید کاری بکنیم , ثریا که خدا را شکر روحیه خوبی دارد . جواب داد من نمی توانم به فرهاد حقیقت را بگویم تو بیشتر با روحیات او آشنا هستی . گفتم من از وقتی شنیده ام حالت بدی دارم , فرهاد عاشق ثریا است و اورا خیلی دوست دارد می ترسم وقتی در جریان قرار بگیرد مشکلی برایش پیش بیاید.بعد از کلی صحبت قرار شد عمو خود با فرهاد صحبت کند. پیش خانواده برگشتیم . من تا نیمه های شب در حیاط قدم زده و فکر می کردم . عاقبت کار را نمی دانستم بکجا می کشد. صبح فرهاد را ندیدم , از منزل خارج نشدم تا او را ببینم . فرهاد هم برخلاف هر روز بمن سرنزد. ساعت سه بعدازظهر صدای زنگ شنیده شد معمولا دوزنگ پی درپی و من با صدای زنگ فهمیدم فرهاد است . برادرم در را باز کرد و فرهاد یاالله یاالله گویان وارد شد. تا من را دید باتمام وجود بغل کرد و تندتند ماچم کرد. من گیچ شده بودم موضوع چیست؟ گفت : تبریک , تبریک به عزیزترین فرد زندگیم . تبریک میگم. فکر کردم فرهاد دیوانه شده و هم چنان متعجب نگاهش می کردم.پرسیدم فرهادجان موضوع چیست ؟ من که سر نمی آورم. گفت عمویت با من صحبت کرد و همه چیز را گفت. من بیشتر گیج شدم .گفتم: به تو چی شده؟ ترا خدا حالت خوبه ؟ عمویم موضوع ثریا را گفت و تو خوشحالی و به من تبریک میگی؟ فرهاد من را بغل کرد و گفت : تو برادر منی , تو عزیز منی نباید خوشحال باشم؟ یک باره داد زدم فرهاد چی شده دیوانه شدی ؟ فرهاد موضوع را گفت و گفت و من چشمانم داشت از حدقه در می آمد . واقعا شوکه شده بودم . گفتم : فرهاد دقیقا بگو عمویم به تو چی گفت؟ دوباره تکرار کرد و آخرین جمله : عمو گفت تو و ثریا از خیلی وقت پیش همدیگر را دوست دارند و به خاطر اینکه تو ناراحت نشوی موضوع را به تو نگفته. من خیلی خوشحالم و باور کن از امروز ثریا زن داداش عزیز من است . هیچ آثار ناراحتی در وی مشاهده نمی شد . متعجب نگاهش کردم و چیزی نگفتم. فرهاد صحبت کرد در مورد تاریخ عقد و کارهائی که برای من و ثریا می خواهد انجام دهد.مدتی با هم بودیم و من هیچ حرفی راجع به موضوع نزدم. فرهاد لبخند زنان خداحافظی کرد و رفت . می دانستم خودش را کنترل کرده بود و هیچ ناراحتی را در صورتش ندیدم. از صحبت های عمویم ماتم برده بود , چرا مسئله را به این صورت مطرح کرده است. چرا باید من وارد این مسئله بشوم. افرادی که تا اینجای ماجرا را مطالعه کرده اند یاد ماجراهای عاشقانه و گذشت دوست و.. می افتند. نه مسئله غیر از این است. حالا راز بین خانواده ما و خانواده عمویم: ثریا از مدتی پیش سرطان خون داشت و پزشکان امیدی به زنده ماندنش نداشتند . به علت شیمی درمانی تمام موهای سرش هم ریخته بود . خوشبختانه روحیه بسیار عالی داشت و همیشه می گفت : همه به دنیا می آئیم و یک روز هم از دنیا خواهیم رفت. من کمی زودتر به ملاقات خدایم می روم . هیچ کس ناراحتی ثریا را نمی دید. وقتی به عمویم اعتراض کردم که چرا من را وارد ماجرا کرده ؟ گفت: نتوانستم راز ثریا را به او بگویم و در روستا پخش شود چون ثریا حساس است و از این مسئله رنج خواهد برد و جز این مسئله چیزی به ذهنم خطور نکرد . از عکس العمل فرهاد پرسید . وقتی ماجرا را به عمویم گفتم گریه اش گرفت و گفت خوش به حال تو که چنین دوستی داری. مدت مرخصی ما تمام شد و به اتفاق فرهاد به شهر برگشتیم. هیچ عکس العملی جز خوشحالی در فرهاد ندیدم و روز به روز بیشتر خودش را در دل من جای می داد. میگفت : کی می توانم ساقدوش داداشم باشم ؟ چند بار خواستم موضوع را با او در میان بگذارم ولی به خاطر خودش و افشای راز ثریا خود را کنترل کردم. دو ماه گذشت تلفن زنگ زد و من گوشی از دستم افتاد . ثریا ... دختر عمویم ....کسی که بهترین دوستم عاشقش بود و به خاطر من گذشت کرد . ثریا رفت . پیش خدایش. خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری اینستاگرام من : hoshangghorbanian |
|||
|
پیام های داخل این موضوع |
داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:31 PM
ارزش واقعی انسان - مهدی گل محمدی - 05-09-2013, 11:58 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 05-13-2013, 01:09 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - mallarme - 05-20-2013, 09:40 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - venus2 - 05-24-2013, 01:18 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - مهدی گل محمدی - 05-24-2013, 05:41 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - ikasra - 05-25-2013, 02:37 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 06-07-2013, 09:11 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - jahanagahi - 06-07-2013, 11:24 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 06-10-2013, 09:13 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 06-11-2013, 09:21 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 06-14-2013, 02:36 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - محسن قلي زاده - 06-15-2013, 11:24 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 07-08-2013, 09:22 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 07-09-2013, 08:58 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - فرهاد قربانی - 07-17-2013, 11:53 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - jahanagahi - 07-18-2013, 12:14 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - لنگر - 07-20-2013, 01:20 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - Divar - 07-20-2013, 03:33 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - Elixir - 07-25-2013, 06:05 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - amirctrl - 07-25-2013, 07:36 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - مهدی گل محمدی - 07-28-2013, 01:18 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - Elixir - 07-31-2013, 10:13 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - دهدار - 08-03-2013, 04:28 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - دهدار - 08-03-2013, 05:32 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - Elixir - 08-03-2013, 02:48 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - toofan245 - 09-25-2013, 11:11 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - مهدی 1 - 11-18-2013, 10:23 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:33 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:35 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:36 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 01-08-2011, 10:37 PM
سیل درختان بی ریشه را می برد - کامیار کاظمی - 01-24-2011, 07:57 PM
داستانهای کوتاه مرتبط به رفتار سازمانی - کامیار کاظمی - 01-29-2011, 10:43 PM
سگ باهوش - کامیار کاظمی - 04-09-2011, 11:19 AM
چگونه داماد بیل گیتس شوید؟ - کامیار کاظمی - 04-09-2011, 11:22 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 04-09-2011, 11:40 PM
RE: چگونه داماد بیل گیتس شوید؟ - jahanagahi - 07-20-2011, 10:39 PM
داستان موفقیت و شکست کسب و کارها - کامیار کاظمی - 08-13-2011, 09:01 PM
RE: داستان موفقیت و شکست کسب و کارها - dara - 08-14-2011, 01:25 PM
RE: داستان موفقیت و شکست کسب و کارها - MARYAR - 08-14-2011, 01:59 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - mojtaba - 08-18-2011, 07:42 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - mehdi098 - 08-31-2011, 01:13 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - mehdi098 - 09-01-2011, 08:42 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - MARYAR - 09-14-2011, 08:09 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - مهدی گل محمدی - 09-14-2011, 08:29 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - jahanagahi - 09-14-2011, 08:40 PM
داستان : مسئوليت پذيري - دلشاد حسین پور - 09-14-2011, 11:49 PM
RE: داستان : مسئوليت پذيري - Elixir - 07-20-2013, 02:35 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - shahram......32 - 10-16-2011, 11:53 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - MARYAR - 10-16-2011, 11:58 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 10-16-2011, 01:31 PM
RE: داستانک های موفقیت مالی - کامیار کاظمی - 10-19-2011, 11:15 AM
داستانک های موفقیت و شکست - mjdehghani - 11-06-2011, 08:53 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - مهدی گل محمدی - 11-06-2011, 11:46 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - MARYAR - 11-28-2011, 04:31 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - vahid61 - 11-28-2011, 06:50 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - MARYAR - 11-30-2011, 11:58 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - MARYAR - 12-01-2011, 12:43 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - مهدی گل محمدی - 12-01-2011, 01:06 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - کامیار کاظمی - 12-01-2011, 01:50 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - ناصر صادقی - 12-01-2011, 03:33 PM
داستان دختر زیرک و خواستگار پیر - koroshparsi - 12-25-2011, 03:10 PM
RE: داستان دختر زیرک و خواستگار پیر - MARYAR - 12-25-2011, 04:35 PM
RE: داستان دختر زیرک و خواستگار پیر - shahram......32 - 12-26-2011, 12:14 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - koroshparsi - 12-30-2011, 09:44 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - jahanagahi - 12-31-2011, 01:27 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - saeed225 - 12-31-2011, 02:00 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - کامیار کاظمی - 12-31-2011, 08:55 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - shahram......32 - 01-01-2012, 12:18 AM
درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - hossein_ee - 04-03-2012, 07:33 PM
RE: درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - sherafati - 04-03-2012, 09:02 PM
داستان کسب درآمد برادران گلدشتین - mteam - 04-17-2012, 01:54 AM
به خدا توکل کن و شروع کن (یک داستان) - reza_egbali - 04-24-2012, 01:49 AM
RE: به خدا توکل کن و شروع کن (یک داستان) - امیر مرادی فر - 04-24-2012, 07:46 AM
RE: به خدا توکل کن و شروع کن (یک داستان) - sherafati - 04-24-2012, 09:05 AM
هفده داستان کوتاه کوتاه - فرهاد قربانی - 04-24-2012, 03:47 PM
RE: به خدا توکل کن و شروع کن (یک داستان) - mteam - 04-24-2012, 06:36 PM
داستان هاي فوق العاده جذاب - اقاي ايـــده - 05-12-2012, 01:52 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - اقاي ايـــده - 05-12-2012, 02:07 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - mteam - 05-12-2012, 08:08 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - قناد - 05-12-2012, 08:42 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - m_grate29 - 05-12-2012, 08:48 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - dara - 05-12-2012, 09:33 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - صدفی - 05-12-2012, 09:46 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - reza_egbali - 05-12-2012, 10:07 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - سعید.کرمی - 05-12-2012, 11:03 AM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - دولتمند آنی - 05-12-2012, 12:52 PM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - mjdehghani - 05-12-2012, 01:45 PM
RE: داستان هاي فوق العاده جذاب - P@RSA - 05-12-2012, 06:28 PM
داستان - mjdehghani - 05-17-2012, 10:05 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-17-2012, 10:21 PM
RE: داستان - صدفی - 05-17-2012, 10:52 PM
RE: داستان - Alireza_Kh - 05-17-2012, 11:21 PM
RE: داستان - صدفی - 05-18-2012, 01:08 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-19-2012, 09:55 AM
RE: داستان - صدفی - 05-19-2012, 03:22 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-20-2012, 01:11 PM
RE: داستان - صدفی - 05-20-2012, 04:19 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-21-2012, 06:35 PM
RE: داستان - mjdehghani - 05-22-2012, 09:58 PM
RE: داستان - صدفی - 05-26-2012, 08:57 AM
RE: داستان - mjdehghani - 05-26-2012, 09:45 AM
RE: داستان - صدفی - 05-27-2012, 12:56 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - درناز - 05-29-2012, 10:02 PM
داستان قاضی القضات شدن شیخ بهایی - MARYAR - 06-08-2012, 10:19 AM
RE: داستان - صدفی - 06-12-2012, 01:30 AM
يك داستان تكان دهنده براي آقايان - MARYAR - 06-13-2012, 12:33 PM
RE: يك داستان تكان دهنده براي آقايان - mohammadshamosi - 06-13-2012, 12:54 PM
RE: يك داستان تكان دهنده براي آقايان - MARYAR - 06-13-2012, 01:00 PM
RE: يك داستان تكان دهنده براي آقايان - goldmen - 06-13-2012, 01:10 PM
داستانک، درس بگيريم! - کامیار کاظمی - 08-03-2012, 06:42 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - mortezajafari - 08-03-2012, 08:52 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - MARYAR - 03-05-2013, 11:43 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - فرهاد قربانی - 03-06-2013, 12:04 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - mjdehghani - 03-07-2013, 01:44 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 09:26 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 09:38 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 09:48 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 10:02 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - karafarin - 03-06-2013, 10:07 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - فرهاد قربانی - 03-06-2013, 02:41 PM
RE: داستانک، درس بگيريم! - فرهاد قربانی - 03-07-2013, 02:08 AM
RE: داستانک، درس بگيريم! - MARYAR - 03-07-2013, 01:30 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - karafarin - 03-18-2013, 01:59 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - mrghafoory - 03-21-2013, 01:07 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - MARYAR - 04-14-2013, 09:50 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - MARYAR - 05-05-2013, 10:18 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - MARYAR - 05-05-2013, 10:20 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - bi gham - 05-05-2013, 11:16 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - مهدی گل محمدی - 05-06-2013, 02:22 AM
RE: داستانک، درس بگيريم - bi gham - 05-06-2013, 05:49 PM
RE: داستانک، درس بگيريم - MARYAR - 05-08-2013, 11:31 PM
RE: داستان - مــجــیــנ - 08-06-2012, 08:16 AM
RE: داستان - ahmad rezaee - 08-08-2012, 10:06 PM
RE: داستان - مــجــیــנ - 09-15-2012, 09:05 AM
RE: داستان - jahanagahi - 09-15-2012, 09:20 PM
RE: داستان - صدفی - 10-16-2012, 09:36 PM
RE: داستان - jahanagahi - 10-22-2012 10:28 PM
RE: داستان دوستی - jahanagahi - 10-22-2012, 11:04 PM
داستان علت رواج خشونت - jahanagahi - 10-23-2012, 12:40 AM
RE: داستان دوستی - فرهاد قربانی - 10-23-2012, 01:04 AM
RE: داستان دوستی - Delta.H - 10-23-2012, 10:27 AM
RE: داستان - بهداد - 10-23-2012, 10:49 AM
RE: داستانک های موفقیت مالی - بهداد - 10-23-2012, 10:55 AM
RE: داستان علت رواج خشونت - MohamadMJ - 10-23-2012, 12:29 PM
RE: داستان دوستی - jahanagahi - 10-23-2012, 01:20 PM
RE: داستان علت رواج خشونت - Delta.H - 10-23-2012, 02:05 PM
RE: داستان علت رواج خشونت - GreatNavid - 10-23-2012, 02:16 PM
RE: داستان علت رواج خشونت - jahanagahi - 10-23-2012, 02:57 PM
RE: داستان - مــجــیــנ - 10-30-2012, 07:18 PM
RE: داستان - سعید محمدی - 10-30-2012, 07:45 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-02-2012, 11:28 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-02-2012, 11:32 AM
RE: داستان - mteam - 11-04-2012, 11:03 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-04-2012, 11:46 AM
داستانهای آرامشبخش - کامیار کاظمی - 11-06-2012, 02:05 AM
RE: داستان - سعید محمدی - 11-06-2012, 09:16 AM
RE: داستان - صدفی - 11-06-2012, 09:57 PM
RE: داستان - vahid61 - 11-07-2012, 07:46 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-07-2012, 11:40 PM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 11-09-2012, 11:10 AM
RE: داستان - jahanagahi - 11-09-2012, 04:36 PM
RE: همجور مطلب - jahanagahi - 11-13-2012, 05:31 PM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-13-2012, 05:40 PM
RE: همجور مطلب - yu3f - 11-14-2012, 06:16 PM
RE: درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - بيلا بالا - 11-15-2012, 01:34 AM
RE: داستان - سعید محمدی - 11-15-2012, 10:10 AM
RE: درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - mosafer bedar - 11-15-2012, 09:14 PM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-16-2012, 01:35 AM
داستانک - فرهاد قربانی - 11-19-2012, 11:56 PM
داستان زندگی عقاب - dara - 11-20-2012, 05:15 PM
داستانی از هنری فورد رئیس شرکت فورد موتور - jahanagahi - 11-21-2012, 10:58 PM
RE: همجور مطلب - حامد - 11-24-2012, 11:47 AM
RE: داستان - کامیار کاظمی - 11-26-2012, 01:14 PM
RE: داستان - vahid61 - 11-27-2012, 01:28 PM
RE: داستان کسب درآمد برادران گلدشتین - mpsa - 11-29-2012, 09:35 PM
RE: داستان موفقیت و شکست کسب و کارها - soltan_sal - 12-01-2012, 03:55 PM
RE: داستان - کامیار کاظمی - 12-07-2012, 03:15 PM
RE: همجور مطلب - dara - 12-10-2012, 06:13 PM
RE: همجور مطلب - dara - 12-11-2012, 05:51 PM
RE: داستان - سعید محمدی - 12-12-2012, 01:19 PM
RE: همجور مطلب - فرهاد قربانی - 12-12-2012, 11:49 PM
RE: همجور مطلب - فرهاد قربانی - 12-13-2012, 12:43 AM
RE: همجور مطلب - vahid61 - 12-13-2012, 01:02 PM
::. داستانی فلسفی درباره ی زندگی .:: - mallarme - 12-16-2012, 08:50 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - کامیار کاظمی - 12-16-2012, 09:44 PM
RE: ::. داستانی فلسفی درباره ی زندگی .:: - بهداد - 12-16-2012, 10:01 PM
داستان جالب نامه” شگفت انگیز” - فرهاد قربانی - 12-18-2012, 12:28 AM
RE: داستان - سعید محمدی - 12-26-2012, 09:26 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 12-27-2012, 12:38 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 01-02-2013, 12:33 AM
RE: داستان - فرهاد قربانی - 01-04-2013, 03:47 PM
RE: داستان - بهداد - 01-11-2013, 10:23 AM
داستان های موفقیت - کوروش بزرگ - 01-25-2013, 11:59 PM
RE: داستان های موفقیت - کوروش بزرگ - 01-26-2013, 12:05 AM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - amirswedish - 02-22-2013, 11:01 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - saeed.abdollahi - 02-25-2013, 11:00 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - tondar12 - 02-25-2013, 11:37 PM
داستان شگفت انگیز رز - MARYAR - 02-27-2013, 03:21 PM
RE: داستانک های موفقیت و شکست - saeed.abdollahi - 03-02-2013, 06:23 PM
RE: درخت افکار منفی(یک داستان ویک نتیجه مهم) - MARYAR - 03-05-2013, 11:48 PM
مرد فقیر (داستان بسیار آموزنده) - بهنام ذوالفقارزاده - 03-17-2013, 02:12 AM
شیطان و فرعون - mrghafoory - 03-20-2013, 03:48 PM
بهترین جنگجو - فرهاد قربانی - 03-24-2013, 08:52 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - MARYAR - 03-24-2013, 09:37 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - MARYAR - 03-24-2013, 09:37 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - MARYAR - 03-24-2013, 09:38 PM
RE: داستانهای آرامشبخش - MARYAR - 03-24-2013, 09:39 PM
7 داستان کوتاه از افراد بسیار موفق و ثروتمند دنیا - فرهاد قربانی - 04-28-2013, 12:23 AM
کدام صندلی؟ - فرهاد قربانی - 04-29-2013, 12:30 AM
آخرین بهانه زندگی - mohammadshamosi - 05-05-2013, 12:47 PM
RE: آخرین بهانه زندگی - یک همراه سبز - 05-05-2013, 12:50 PM
RE: آخرین بهانه زندگی - mallarme - 05-05-2013, 12:54 PM
تفاوت دو نگاه ..... - mallarme - 05-23-2013, 09:08 PM
داستان الماس ها کجایند ... - فرهاد قربانی - 05-26-2013, 11:21 PM
RE: داستان الماس ها کجایند ... - tondar12 - 05-26-2013, 11:45 PM
داستان مرد ماهیگیر - دهدار - 07-25-2013, 04:24 PM
ببینیم که خدا چه خواهد - دهدار - 07-25-2013, 04:25 PM
داستان هیزم شکن - دهدار - 07-25-2013, 04:30 PM
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
10 درس از رابرت کیوساکی برای داشتن استقلال مالی | samiar afshari | 0 | 863 |
03-27-2015 12:31 AM آخرین ارسال: samiar afshari |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان