ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
خاطرات زمان کنونی: 09-25-2025, 09:03 AM |
|||||||
|
خاطرات
|
10-14-2012, 01:21 AM
ارسال: #38
|
|||
|
|||
RE: خاطرات
انتقام من از لیلا و پدرش
یا لبش رو گاز میگرفت یا دندونهاش رو به هم میسابید.یا سیاهی چشماش محو میشد یا چشمهاش رو به هم فشار میداد. صداهای عجیب غریب از خودش در میاورد. آهان ببخشید بی مقدمه شروع کردم .اونقدر التماسم میکرد که حواس برام نگذاشت که اولش بگم این موضوع ساعت 10 شب اتفاق افتاد. اونهم توی یک کوچه خلوت و من میخواستم اون رو دقیقا به جایی ببرم که از قبل نقشه اش رو کشیده بودم. اونهم درست در خونه لیلا بود که بابای نامردش حتی حاضر نشده بود من به خواستگاری دخترش برم. گلاب به روتون دستشویی امان پرویز رو بریده بود ![]() اشک شادی تو چشم پرویز حلقه زده بود همانطور که من رو بوس میکرد با سرعت به سمت خونه لیلا دوید. در دلم داشتم به انتقام تندی!!! که از بابای لیلا گرفته بودم میخندیدم که یک مرتبه صدای داد وفریادی رو شنیدم.برگشتم صدا صدای بابای لیلا بود که از خونه بیرون امده بود و وقتی با کار پرویز رو به رو شده بود شروع به گلاویز شدن کرده بود. پرویز بیچاره هم هی زیر مشت ولگد معذرت خواهی میکرد و میگفت نمیدونسته که توی این خونه کسی زندگی میکنه. منکه اوضاع رو خراب دیدم جلو رفتم و مثل از همه جا بی خبرها شروع به جدا کردن طرفین کردم و داشتم کم کم موضوع رو ماستمالی میکردم. بابای لیلا آروم شده بود.منهم به خاطر اینکه موضوع زودتر فیصله پیدا کنه و زودتر در بریم کیف و پول و موبایلو عینک پرویز رو که وسط کوچه افتاده بود جمع میکردم که دیدم دوباره صدای داد وبیداد میاد قاسم آقا کاسب محل که سر وصدا رو شنیده بود جلو امده بود و وقتی موضوع رو شنیده بود به بهانه اینکه حتما همین ادم چند شب پیش در مغازش خرابکاری کرده افتاده بود به جون پرویز و حالا نزن وکی بزن ول کن معامله هم نبود!!! این بار من و بابای لیلا واسطه شدیم بابای لیلا قاسم آقا رو کنار کشیده بود منم که کیف و پول و موبایلو عینک پرویز رو که دوباره وسط کوچه افتاده بود جمع میکردم بعد با خوشحالی طرف قاسم اقا رفتم که بالاخره کوتاه امده بود وداشتم باهاش خداحافظی میکردم که یکمرتبه دیدم باز صدا میاد. اینبار بهروز برادر لیلا که به هوا خواهی از باباش به کوچه امده بود به محض اینکه از موضوع مطلع شده بود افتاده بود به جون پرویز بخت برگشته و حالا نزن و کی بزن!! اینبار به اتفاق بابای لیلا و قاسم اقا میانجیگری کردیم وپرویز رو از زیر دست وپای بهروز بیرون کشیدیم اونها بهروز رو یک طرف کشیدن منم کیف و پول و موبایل و عینک پرویز رو که وسط کوچه افتاده بود جمع میکردم چیه بازم حتما منتظرید که بقیه کسبه محل و فک و فامیل لیلا پیداشون بشه وپرویز بنده خدا رو بزنن و منم کیف و پول و موبایلو عینک پرویز رو که وسط کوچه افتاده جمع کنم!!! سالها از اون شب میگذاره و من وقتی یاد اون شب میافتم از یک بابت ناراحتم که پرویز هیچ وقت ندونست که من از قصد اون رو بردم در خونه لیلا و این همه کتک خورد ![]() نکته: این سری نکته ندارم ![]() شب بر دوستان عزیز خوش ![]() در دنیا یک نفر فقط وجود دارد که باید سعی کنیم
همیشه از او بهتر باشیم و آن کسی نیست جز گذشته خودمان! |
|||
|
پیام های داخل این موضوع |
خاطرات - mohammadshamosi - 06-14-2012, 02:36 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-14-2012, 04:26 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-16-2012, 10:30 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 06-16-2012, 11:32 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-17-2012, 12:16 AM
RE: خاطرات - hamidtaha - 06-17-2012, 12:20 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-17-2012, 12:27 AM
RE: خاطرات - mosafer bedar - 06-17-2012, 08:05 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-18-2012, 12:56 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 06-18-2012, 01:49 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-18-2012, 07:40 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 06-18-2012, 08:01 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-20-2012, 02:40 PM
RE: خاطرات - goldmen - 06-20-2012, 06:35 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-25-2012, 01:19 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-06-2012, 11:57 PM
RE: خاطرات - P@RSA - 07-07-2012, 12:29 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-07-2012, 01:51 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-13-2012, 11:51 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-16-2012, 01:56 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 08-03-2012, 12:22 AM
RE: خاطرات - P@RSA - 08-03-2012, 12:43 AM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 08-03-2012, 12:49 AM
RE: خاطرات - درناز - 08-03-2012, 02:36 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-08-2012, 05:28 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 09-08-2012, 05:40 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-08-2012, 05:52 PM
RE: خاطرات - کامیار کاظمی - 09-08-2012, 06:04 PM
RE: خاطرات - صدفی - 09-08-2012, 11:41 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-19-2012, 11:58 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 10-14-2012, 09:37 AM
RE: خاطرات - jahanagahi - 09-20-2012, 12:56 AM
RE: خاطرات - P@RSA - 09-20-2012, 04:17 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 09-20-2012, 06:34 PM
RE: خاطرات - jahanagahi - 09-20-2012, 07:25 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-22-2012, 01:09 PM
RE: خاطرات - درناز - 09-24-2012, 12:48 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 10-06-2012, 09:34 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 10-14-2012 01:21 AM
چیکارش میشه کرد خوب؟ - mohammadshamosi - 10-31-2012, 02:50 AM
RE: خاطرات - حامد - 10-31-2012, 10:45 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 10-31-2012, 11:04 PM
RE: خاطرات - مسعود کوچولو - 11-01-2012, 12:23 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 11-01-2012, 12:29 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 01-08-2013, 10:38 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 01-08-2013, 10:59 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 01-09-2013, 09:52 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-12-2013, 02:41 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 06:40 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-12-2013, 10:38 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 10:41 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-13-2013, 01:24 AM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-13-2013, 01:30 AM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 10:45 PM
RE: خاطرات - jahanagahi - 03-12-2013, 10:57 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 05-22-2013, 05:02 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 05-22-2013, 05:37 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-22-2013, 05:32 PM
RE: خاطرات - محسن قلي زاده - 09-23-2013, 12:04 PM
RE: خاطرات - محسن قلي زاده - 09-24-2013, 11:06 AM
RE: خاطرات - محسن قلي زاده - 09-24-2013, 11:15 AM
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
خاطرات نوجوانی که به فکر میلیاردرشدن بود | alireza091111 | 8 | 2,194 |
05-30-2013 01:28 PM آخرین ارسال: alireza091111 |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان