ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


خاطرات
زمان کنونی: 09-25-2025, 09:50 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: mohammadshamosi
آخرین ارسال: محسن قلي زاده
پاسخ:
بازدید: 13301

ارسال پاسخ 
خاطرات
07-06-2012, 11:57 PM
ارسال: #16
RE: خاطرات
نکنه تو gf داری ؟

مونا میگفت:تو چرا زیر چشمت جای چنگه؟نکنه تو gf داری؟ اصلا نکنه قصد تجاوز به اون رو داشتی اون استقامت کرده؟یا اینکه نکنه با تو مخالفت کرده تو هم دست روش بلند کردی؟نکنه فردا تو زندگی ایندمون هم میخوای دست رو من دراز کنی؟نکنه خودت رو زدی به مظلومی و میگی من خودم رو وفق علم کردم و استاد ریاضی هستم و تخصصم هم دو اتحاد اوله!!!

هی گفت نکنه,نکنه,نکنه,که مجبور شدم اصل ماجرا رو براش تعریف کنم. شما هم که دیگه خودی هستید و از رازهای پیدا ونهان من خبر دارید پس اینم روش:



ترافیک سنگین بود.اتوبان بسته شده بود. معلوم بود اتفاقی افتاده. برای اینکه گذر زمان رو متوجه نشم سی دی (بزنم به تخته) عباس قادری رو گذاشته بودم بعد از دقایقی به منشا حادثه رسیدم. خدایا باور کردنی نبود این حقیقت نداشت. مگه انسان میتونه این صحنه رو ببینه و مثل تمام راننده های دیگه از کنارش بی تفاوت رد بشه؟منکه برام تصور دیدن همچین صحنه ای هم باور کردنی نبود [تصویر: c6agner8vy2qj19prytz.gif]

آهان صحنه چی بود؟خوب الان براتون میگم . یک مرد حدود45 ساله, لاغر مردنی,با موهای ریخته, گردن درازو قد کوتاه از ماشین پیاده شده بود و یک خانم حدود 30 ساله ,رعنا,موهای مش کرده,و گردن متوسط و خوش قامت رو زیر مشت ولگد گرفته بود و در برابر نگاه بی تفاوت مردم زن بی پناه رو با شدت مورد ضرب وشتم قرار داده بودو زن تنها فقط جیغ میکشید و ناله میکرد و از مردم کمک میخواست. اما کدام مردم؟!!

خون جلوی چشمام رو گرفت. عرق سرد رو پیشونیم نشست. یاد مرحوم فردین افتادم که در این لحظات با چند تا نامرد در میافتاد و دمار از روزگار شون در میاورد یا مرحوم بیک ایمانوردی که چطور چشمش رو میبست واز دخترهای مظلوم دفاع میکرد. یا ناصر ملک مطیعی یا چرا راه دور بریم همین جمشید آریای خودمون... [تصویر: 7fjydp8zayd7i0r0pvuj.gif]

وقتی دیدم کسی حاضر به کمک به این زن تنها نیست بی درنگ دنده رو خلاص کردم. ترمز دستی رو کشیدم.از ماشینم پیاده شدم. کتم رو در اوردم همینطور که آستینم رو بالا میزدم از پشت شونه های مردک رو گرفتم. برش گردوندم. اول یک چک در گوشش زدم بعد مشت اول رو حواله شکمش کردم. مردک هم لاغر مردنی بود هم انتظار نداشت که ببینه روح مرحوم فردین و بیک ایمانوردی در من ظهور کرده باشه [تصویر: 7fjydp8zayd7i0r0pvuj.gif]. همچنان مات ومبهوت بود که یقه اش رو گرفتم و از زمین بلندش کردم و روی کاپوت ماشین نشوندمش و با تمام وجود در حالیکه صدام رو نخراشیده کرده بودم عینهو ناصر ملک مطیعی فریاد زدم"نامرد!مگه تو ناموس نداری؟بی غیرت!!! زورت به یک زن رسیده؟"مردک به لرزه افتاده بود. با چشمام زل زدم به چشماش عینهو جمشید اریای خودمون!!!

اما چشمتان روز بد نبینه! یک مرتبه در حوالی گوشم احساس سوزش کردم.این سوزش مربوط به یک چک آبدار بود در یک آن به خودم گفتم اینها که 2 نفر نبودندپس کی بود که از عقب به من حمله کرد؟. در حالیکه شوکه شده بودم همینطور که یقه مردک رو تو دستم داشتم آمدم گردنمو بچرخونم که دیدم یک صدا میگه :

"مردتیکه لندهور چه کارش داری؟لات بی سرو پا,عربده کش ولگرد, دست از سرش بردار , بی غیرت زورت به یک مرد ضعیف بی پناه رسیده ؟ "

صدا صدای زنانه بود. برگشتم. خدای من چی میدیدم. صدا مربوط به همون زنی بود که زیر مشت ولگد مرد داشت از پا در میومد. هنوز تو بهت بودم که دیدم زن همینطور که به صورتم چک میزد وچنگ میانداخت و ناسزا میگفت مدام با صدای بلند فریاد میزد :

"آی ملت کمک کنید. این لات بی سر وپا شوهرم!!!رو کشت یک مسلمون تو شما پیدا نمیشه که به یک مرد مظلوم کمک کنه؟ آی مسلمونا!!!!"

دنیا داشت جلوی چشمم سیاهی میرفت. اصلا باورم نمیشد که من وارد یک دعوای خانوادگی شده باشم. وقتی باورم شد که دیدم راننده ماشین هست که پشت سر هم ترمز دستی میکشه و پایین میاد.یکی قفل فرمون دستش بود.یکی زنجیر,یکی چاقو,اونی هم که چیزی نداشت فحش میداد و تف مینداخت!....همه شده بودن فردین,بیکایمانوردی,ناصر ملک مطیعی, و همین جمشید آریای خودمون..



مونا از اون روز تا حالا با من قهره. مونا بعد از شنیدن این داستان در حالیکه بغض گلوش رو گرفته بود گفت:آخه بی معرفت تو چطور دلت امد یک مرد رو بدون تحقیق مثل این لاتهای بی سر وپا جلوی چشمهای زنش کتک بزنی . تو بیشتر مثل مرتضی عقیلی میمونی تا فردین وبیک ایمانوردی و ملک مطیعی و جمشید آریای خودمون [تصویر: yadrvc7k2buxx3qhwe4.gif]!!!

نکته: هر کی دکمه تشکر رو نزنه ، الهی سوسک بشه بچسبه به دیوار [تصویر: 7fjydp8zayd7i0r0pvuj.gif]

در دنیا یک نفر فقط وجود دارد که باید سعی کنیم

همیشه از او بهتر باشیم

و آن کسی نیست جز گذشته خودمان!
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
خاطرات - mohammadshamosi - 06-14-2012, 02:36 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-14-2012, 04:26 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-16-2012, 10:30 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 06-16-2012, 11:32 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-17-2012, 12:16 AM
RE: خاطرات - hamidtaha - 06-17-2012, 12:20 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-17-2012, 12:27 AM
RE: خاطرات - mosafer bedar - 06-17-2012, 08:05 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-18-2012, 12:56 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 06-18-2012, 01:49 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-18-2012, 07:40 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 06-18-2012, 08:01 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-20-2012, 02:40 PM
RE: خاطرات - goldmen - 06-20-2012, 06:35 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 06-25-2012, 01:19 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-06-2012 11:57 PM
RE: خاطرات - P@RSA - 07-07-2012, 12:29 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-07-2012, 01:51 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-13-2012, 11:51 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 07-16-2012, 01:56 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 08-03-2012, 12:22 AM
RE: خاطرات - P@RSA - 08-03-2012, 12:43 AM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 08-03-2012, 12:49 AM
RE: خاطرات - درناز - 08-03-2012, 02:36 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-08-2012, 05:28 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 09-08-2012, 05:40 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-08-2012, 05:52 PM
RE: خاطرات - کامیار کاظمی - 09-08-2012, 06:04 PM
RE: خاطرات - صدفی - 09-08-2012, 11:41 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-19-2012, 11:58 PM
RE: خاطرات - فرهاد قربانی - 10-14-2012, 09:37 AM
RE: خاطرات - jahanagahi - 09-20-2012, 12:56 AM
RE: خاطرات - P@RSA - 09-20-2012, 04:17 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 09-20-2012, 06:34 PM
RE: خاطرات - jahanagahi - 09-20-2012, 07:25 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-22-2012, 01:09 PM
RE: خاطرات - درناز - 09-24-2012, 12:48 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 10-06-2012, 09:34 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 10-14-2012, 01:21 AM
RE: خاطرات - حامد - 10-31-2012, 10:45 PM
RE: خاطرات - M3HDI - 10-31-2012, 11:04 PM
RE: خاطرات - مسعود کوچولو - 11-01-2012, 12:23 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 11-01-2012, 12:29 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 01-08-2013, 10:38 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 01-08-2013, 10:59 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 01-09-2013, 09:52 AM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-12-2013, 02:41 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 06:40 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-12-2013, 10:38 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 10:41 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 03-13-2013, 01:24 AM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-13-2013, 01:30 AM
RE: خاطرات - MARYAR - 03-12-2013, 10:45 PM
RE: خاطرات - jahanagahi - 03-12-2013, 10:57 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 05-22-2013, 05:02 PM
RE: خاطرات - MARYAR - 05-22-2013, 05:37 PM
RE: خاطرات - mohammadshamosi - 09-22-2013, 05:32 PM

موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  خاطرات نوجوانی که به فکر میلیاردرشدن بود alireza091111 8 2,198 05-30-2013 01:28 PM
آخرین ارسال: alireza091111

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS