ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


"محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
زمان کنونی: 09-23-2025, 10:02 PM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: marchmaria
آخرین ارسال: marchmaria
پاسخ:
بازدید: 2235

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امیتازات : 2.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
"محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
01-11-2015, 10:56 PM
ارسال: #4
RE: "محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال)
زندگينامه برادران خیامی :


در سال 1303 خورشيدي در خانواده سيد علی اکبر خيامي، مرد روحاني مشهدي، که هميشه شال سبزي به سر مي بست پسري به دنيا آمد که نامش را احمد گذاشتند. سيد علی اکبر از هفت سالگي احمد را به مدرسه فرستاد به اين اميد که درس بخواند و طبق سنت آن روزگار، کارمند دولت و حقوق بگير شود امّا...

احمد عاشق کارهاي صنعتي به خصوص سر و کلّه زدن با اتومبيل بود. همين که از مدرسه بيرون مي آمد يک لُنگ مي گرفت و به شست و شوي اتومبيل هاي کوچه خيابانها مي پرداخت و با به دست آوردن پول از اين راه به بودجة خانواده کمک مي کرد. کمي که بزرگتر شد چند آچار و پيچ و مهره و گاز انبر خريد و در کوچه، خيابانها تعميرهاي سادة اتومبيل را هم انجام مي داد. بعضي ها ادعا مي کردند لنگي را که احمد خيامي در نوجواني با آن به شستشوي اتومبيل مي پرداخت در خانة مجلل سة و هفت هزار متري اش واقع در انتهاي زعفرانيه به چشم ديده اند که در اتاقش آويزان کرده و به آن افتخار مي کرد. امّا ديگران ادعا مي کنند چنين لنگي وجود نداشته است. امّا خاطرة اتومبيل شويي هاي نوجواني هميشه در ذهن خيامي زنده بود و او همواره با افتخار مي گفت که در سرماي زمستان مشهد گاه آن قدر روي اتومبيل ها کار مي کرد که دستهايش ترک مي خورد و او ناچار مي شد پيه داغ کرده روي آن بريزد تا زخم آن التيام پيدا کند. مردان خود ساخته از اين خاطره ها زياد دارند و احمد خيامي مردي خود ساخته و خاکي بود.


احمد كارش را در رشتة اتومبيل با عشق و پشتکار شروع کرد. روزي که در خردسالي نخستين دوچرخه اش را تهيه کرد همة عشق و علاقه اش آن بود که يک موتور سيکلت را جانشين آن کند. وقتي توانست يک موتور سيکلت کهنه را به صورت نقد و اقساط خريداري کند چشمش به اتومبيل هاي معدودي بود که در آن سالهاي بعد از شهريور 1320 و اشغال کشور به وسيلة منافقين از خيابانهاي مشهد عبور مي کردند. در آن زمان اتومبيل يک وسيلة اشرافي محسوب مي شد و قيمت آن بسيار گران بود. احمد نمي توانست با پولي که از حمل مسافر با موتور سيکلت يا کرايه دادن آن به نوجوانان به دست مي آورد اتومبيلي خريداري کند. امّا به زودي توانست با شستشوي اتومبيل در خيابان هاي مشهد و تعمير اتومبيل هايي که در کنار خيابان ها از حرکت باز مي ماندند با موتور اتومبيل آشنا شود و بعد ها تا روزي که توانست نخستين اتومبيل عمرش را تهيه کند در گاراژهاي مشهد به کار تعمير اتومبيل بپردازد. عشق احمد خيامي به اتومبيل آنقدر زياد بود که سالهاي بعد که در کارخانه اش پانزده هزار کارگر و کارمند کار مي کردند و توليد سالانه پيکان به يکصد و پنجاه هزار رسيد هر وقت اتومبيل خودش يا نزديکانش عيب و ايراد پيدا مي کرد در مقابل چشم کارگران و راننده ها کتش را ميکند، آستين هايش را بالا مي زد و مشغول تعمير اتومبيل مي شد و الحق اين کارفرماي بزرگ صنايع اتومبيل سازي کشور از هر مکانيسين متخصصي بهتر از عهدة کار بر مي آمد. او عاشق اين ماشين چهار چرخ موسوم به اتومبيل بود و برايش هيچ لذّتي بالاتر از زماني نبود که با پيچ و مهره هاي آن کار مي کرد. در گفتگويي که چندي قبل با يک مهندس ساختمان که دوست و همشهري و خويشاوند احمد خيامي بود در بارة پشتکار او داشتم. مي گفت : " گاهي که در زمستان قرار مي گذاشتيم ساعت شش يا هفت صبح سر ساختمان هاي نيمه تمام کارخانه ايران ناسيونال در جادّة کرج برويم، او ساعت چهار يا پنج صبح به در خانة من مي آمد. وقتي مي گفتم در اين ساعت روز هوا تاريک است و نمي شود کاري انجام داد، باز روزهاي بعد در همين ساعت مي آمد و در سرماي سرد زمستان يکي، دو ساعت در داخل اتومبيل منتظر مي ماند تا وقت حرکت فرا رسد. " او در تابستان نوعي ديگر عمل مي کرد. در گرماي سوزان تير و مرداد همين که مي ديد کارگر هاي ساختماني دچار عطش هستند سوار اتومبيل مي شد به سرعت به کرج مي رفت و قالب هاي يخ و نوشابه مي خريد. البته اين مربوط به اوايل کارش بود که هنوز کارخانه وسايل و امکانات زياد نداشت اين ها نمونه هايي از عشق و پشتکار احمد خيامي بود. امّا آيا براي موفقيت همين دو عامل کافي است؟ بسياري هستند کساني که عشق و علاقه را با پشتکار به حدّ کمال دارند امّا موفق نمي شوند. پس عوامل ديگري هم لازم است که از جمله آن ها بايد از شانس و ارتباطات ياد کرد. يکي از شانسهاي زندگي احمد خيامي آن بود که در حين کارش به عنوان راننده و تعمير کار با فريدون سودآور نماينده فروش اتومبيل ها و اتوبوس هاي مرسدس بنز و همچنين سازندة کاميون هاي خاور آشنا شد. عشق و علاقه و پشتکار و ابتکار احمد خيامي سبب شد که سودآور که مردي موفق و ثروتمند و مشهور بود و به عنوان داماد حاج حسين آقا ملک با مقامات بالا ارتباط داشت، احمد خيامي کارگر را به عنوان يک دوست و همکار پذيرفت و تا زماني که خود احمد خيامي به صورت يک کارفرماي موفق در آمد از او حمايت مي كرد



مردان خود ساخته در طول عمر خود دست به کارهاي متعدد مي زنند و نا کام مي مانند اما ناگهان در ميان آن همه کار يکي با موفقيت همراه مي شود و با آن به هدف مي رسند. احمد بعد از مدّت ها ماشين شويي، کرايه دادن دوچرخه و موتورسيکلت، آوردن اتومبيل از تهران به مشهد و کار در تعمير گاه خيام مشهد به اين نتيجه رسيد که در زادگاهش بيش از اين امکان ترقي برايش وجود ندارد. گاراژ و تعمير گاهش را به برادر کوچک ترش محمود سپرد و در آستانة سي سالگي عازم تهران شد. در آن زمان در تهران کساني بودند که اتاق اتوبوس مي ساختند. مانند: اتوبوس شمس العماره، اتوبوس ايران پيما. اينها شاسي اتوبوس را از خارج وارد مي کردند و با چوب و آهن و ارّه و چکش براي آن اتاق مي ساختند و از قضا خوب هم مي ساختند. نام بعضي از اين اتوبوس ها کاديلاکي بود. به سبب آن که قسمت عقب اتوبوس را به شکل عقب اتومبيل کاديلاک که در آن زمان خيلي معروف بود در مي آوردند و همچنين اتوبوس هايي بودند که به با دماغ و بي دماغ معروف بودند. احمد شيفتة کار اين صنعتگران با ذوق شده بود، کساني که صنايع دستي را جايگزين يک کار کاملاً صنعتي کرده بودند. آرزو داشت خودش هم دست به چنين کاري بزند امّا اين کار پول لازم داشت و احمد پول نداشت. پس تصميم گرفت کاري بکند که احتياج به سرماية بسيار زياد نداشته باشد. احمد خيامي طي مدّتي که براي رساندن اتومبيل هاي مارک هاي مختلف از تهران به مشهد و همچنين زماني که در تعميرگاهش در مشهد روي اتومبيل هاي مختلف کار کرده بود متوجه شد که وقتي موتور اتومبيلي خراب مي شود اولين کار يک تعميرکار آن است که قطعة معيوب را با يک قطعة سالم عوض کند. فروشندگان قطعات يدکي که از آن موضوع اطّلاع دارند آن قطعات را چند برابر ارزش واقعي مي فروشند، صاحبان اتومبيل ها و تعمير کاران هم که مي دانند که تا وقتي آن قطعه عوض نشود اتومبيل به صورت يک دستگاه بي مصرف در مي آيد آن قطعه را به هر قيمت که عرضه کنند، مي خرند. احمد که سرمايه اندکش اجازه نمي داد اتاق اتوبوس بسازد و يا يک تعميرگاه مجهّز در تهران تأسيس کند، تصميم گرفت، يک مغازه کوچک فروش قطعات و لوازم يدکي اتومبيل افتتاح کند. از يکي از آشنايان به نام آقاي نيکبخت يک مغازه کوچک در خيابان اکباتان اجاره کرد يک تابلو بزرگ با عنوان فروشگاه تضامني برادران خيامي بالاي آن زد و به فروش قطعات يدکي اتومبيل پرداخت. احمد خيامي بعدها دربارة آن تابلوي تضامني و عنوان کمي عجيب آن گفت: " به غير از برادران نمازي و برادران کاشانچي و فريدون سود آور که قبلاً با آنها کار کرده بودم و به من اعتماد داشتند بقية نماينده هاي اتومبيل حاضر نمي شدند جنس نسيه بدهند. تهران آن زمان نمايشگاه انواع اتومبيل هاي کشور هاي مختلف بود. من براي آن که خريداران را به سوي مغازه جلب کنم ناچار بودم قطعات و لوازم همة اتومبيل ها را بفروشم. انتخاب عنوان " شرکت تضامني برادران خيامي" به کارم اهميّت مي داد هم به عنوان شرکت تضامني به فروشنده ها نشان مي دادم که شرکت فقط در حد سهام مسؤول بدهي هايش نيست و آن ها مي توانند براي وصول مطالبات خود از ساير دارايي هاي برادران خيامي هم اقدام کنند." خوشبختانه فروشنده هاي قطعات يدکي مارکهاي مختلف اتومبيل هرگز براي وصول مطالبات خود ناچار به اقدام نشدند. کار شرکت تضامني برادران خيامي خيلي زود و خيلي زياد گرفت به طوري که يکي يکي مغازه هاي اطراف و اتاق هاي طبقات بالاي ساختمان را اول اجاره و بعد خريداري کرد. از يک مهندس آرشيتکت خواست با آهن بندي و تغيير دکوراسيون طبقي اول را تبديل به يک فروشگاه بزرگ و طبقات بالا را تبديل به آپارتمان هاي دفتري بکند. رونق کار فروشگاه آنقدر زياد بود که او تعدادي کارمند، ويزيتور و فروشنده استخدام کرد. اين فروشگاه بعدها به نام "پي.ال.پي" به صورت يکي از بزرگترين قطعات يدکي اتومبيل در ايران در آمد درآمدش آن قدر زياد بود که احمد مي توانست تا آخر عمر در ناز و نعمت زندگي کند امّا هدف احمد خيامي اين نبود او آرزوهاي دور و دراز داشت. ادامه دارد...



درآمد احمد خيامي از فروش قطعات يدکي اتومبيل در فروشگاه خيابان اکباتان زياد بود با گرفتن نمايندگي لاستيک کنيتا نتال ، باتري دنا و بعضي قطعات ديگر از خارج زيادتر شد به طوري که تصميم گرفت به آرزوي ديرينه اش در مورد ساختن اتاق اتوبوس جامه عمل بپوشاند. قطعه زميني در جادة کرج بين جادة مخصوص و اتوبان کرج به قيمت متري يک تومان خريد، يک سالن بزرگ در آنجا ساخت و وسايل کار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب کرد... شکل اين سالن شبيه پروانه بود به اين سبب اسم آن را سالن شاپرکي گذاشتند -کارگران قديمي ايران ناسيونال حتماً اين بنا را که نخستين بنا در زمين کارخانه بود به خاطر مي آورند-آن گاه از فريدون سودآور نمايندة مرسدس بنز در ايران شاسي اتوبوسهاي مرسدس بنز را مي گرفت و روي آن ها اتاق مي ساخت. اين کار تا اينجا تازگي نداشت. در آن زمان در تهران عدة زيادي به ساختن اتاق هاي اتوبوس اشتغال داشتند. و الحق اتاق هاي قشنگي هم مي ساختند. اتاق هايي که در ظاهر با اتاق هاي ساخت خارج فرق نداشت، پس احمد تصميم گرفت براي جلب خريدار دست به ابتکار هايي بزند. احمد خيامي طي مدتي که اتومبيل هاي مختلف را از تهران به مشهد مي برد. در بازگشت همين مسير را به وسيلة اتوبوس طي مي کرد اغلب مشاهده مي کرد کودکان خردسال يا مردان و زنان سالخورده يا بيماران با خواهش و التماس از راننده تقاضا مي کنند: آقا... بي زحمت چند دقيقه نگهداريد... و راننده با غر و لند نگه مي داشت و مسافر شرمزده زير يک درخت يا پشت يک ديوار خودش را سبک مي کرد. ايران کشور وسيعي است فاصلة بين شهر هاي بزرگ بسيار زياد است در آن زمان آبادي ها بسيار دور از هم بودند و اين گرفتاري مسافران همة خطوط اتوبوس راني کشور بود. بعد ها که احمد به هواپيما نگاه مي کرد با خود مي انديشيد مسافران آن ها در موارد اضطراري چه مي کنند. حتماً به خلبان نمي گويند: "آقا لطفاً يک گوشه نگه داريد.... " هواپيما ها براي اين کار ها هم مجهّز شده اند. پس چرا او در اتوبوس اين کار را نکند؟ بعد از کمي فکر در قسمت انتهايي اتوبوس ها يک دستشويي و توالت کوچک درست کرد. اين کار مثل تخم مرغ کريستف کلمب ساده بود امّا يکي بايد فكرش را مي کرد. احمد اين فکر را کرد و با همين فکر خريداران اتوبوس او چند برابر شد. اين کار به شرکت هاي مسافربري دليلي براي تبليغ و جلب مشتري مي داد. وقتي اتاق سازهاي ديگر از اين کار او تقليد مي کردند احمد يک قدم ديگر برداشت و در گوشه اي از اتوبوس يک يخچال نصب کرد تا مسافران در سفرهاي طولاني از نوشابة خنک استفاده کنند و بعد ها به همان نسبت که کارش رونق پيدا مي کرد قدم هاي ديگري بر مي داشت. به جاي به کار گيري چکش و ارّة معمولي، وسايل برقي و ماشين به کار مي برد. چند متخصص اتاق سازي از آلمان آورد. به جاي رنگ کردن اتوبوس با قلم مو اتاق رنگ درست کرد. در اين اتاق، اتوبوس وارد مي شد و رنگ پاش هاي برقي همه جايش را به طور مساوي رنگ مي کردند در کنار سالن شاپرکي يک سالن براي ساخت صندلي هاي راحت مخصوص اتوبوس ساخت تا مسافراني که چندين ساعت روي صندلي مي نشينند احساس ناراحتي نکنند. اين کارگاه صندلي سازي بعد ها الهام بخش او در ساختن نخستين کارخانه بزرگ مبل سازي ايران به نام "مبليران" شد.

زندگي بافتن يک قاليست
نه همان نقش و نگاري که خودت ميخواهي
نقشه را اوست که تعيين کرده
نقشه را خوب ببين
نکند آخر کار قالي زندگي ات را نخرند

یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام های داخل این موضوع
RE: "محمود خیامی " بنیانگذار ایران خودرو (ایران ناسیونال) - marchmaria - 01-11-2015 10:56 PM

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS