پ مثل پول م مثل ميلياردر

[pulaki]

شب از نيمه گذشته است بيشتر ميلياردرهاي محترم به خوابي عميق فرو رفته اند من دهها جلد كتاب در زمينه ثروتمند شدن دور خود جمع كرده ام و دارم نت برداري ميكنم گاهي سرم را بلند ميكنم و نگاهي به صفحه كامپيوتر مياندازم چيزي تايپ ميكنم و دوباره برميگردم سراغ كتابها تا شايد به نكته اي جديد بربخورم و قفلي رو بازكنم انگار دنبال معجزه ام يا گمشده اي كه در لابلاي كتابها و يا سايتها دارم دنبالش ميگردم همسرم از اتاق ديگه صداي اعتراضش بلند ميشود رضا كامپيوترتو خاموش كن صداي كيبردت نميذاره بخوابم مگه فردا صبح نميخواي بري سركار؟ جواب ميدم (چشم الان تموم ميشه) اما تموم شدني دركارنيست تازه اولشه !بالاجبار كامپيوترو خاموش ميكنم كتابهارو گوشه اي پرتاب ميكنم اما هنوز پراز سوالم و آتشي كه دروجودم زبانه ميكشد شعري به ذهنم خطور ميكند يادگاري از يك دوست از سالهاي دور"كوه درتوست فرهاد اينت شيرينكاري تيشه را باريشه بسياربگذار بيستون بي ستون نماند!" چراغ را خاموش و با خود زمرمه ميكنم:
"هنگام تنگدستي در عيش كوش و مستي/كاين كيمياي هستي قارون كند گدارا"
ادامه دارد...