میخوام شروع کنم...لطفا راهنمایی کنید

[roshanak]

(12-23-2013 03:17 AM)Tnia نوشته شده توسط:  روشنک جون
میخوام یه موضوعی رو برات تعریف کنم شاید بتونی ازش کمک بگیری که امیدوارم اینطور باشه.
منم مثل تو نقاشی میکنم رشته تحصیلیم مرتبط بوده.
پارسال با دوستم ... قرار بود یک نمایشگاه نقاشی برگزار کنیم حدود 6 ماه تلاش بی وقفه داشتیم تا کارها آماده بشه و بی عیب نقص باشه.
چند روز به شروع نمایشگاه که رسید با یکی از خانمای مسئول اونجا که بعدا فهمیدیم با خودشم مشکل داره و به همین خاطر اخراج شده دعوامون شد.
سر اینکه حتی میخواست رنگ مانتوی ما رو مشخص کنه و بگه هر نقاشی جاش گذاشت.
یعنی چیزی که اصلا به ایشون مربوط نبود.
ما هم در کمال اعتماد به نفس ایستادگی کردیم تا حدی که گفت مجوزتون رو باطل میکنم و ما اعتنا نکردیم.
درست چند ساعت مونده به شروع نایشگاه با ما تماس گرفتن و گفتن مجوز ندارین و بیاین کارهاتون رو ببرین. نمایشگاه میخواد آماده بشه برای گروه بعد.
متوجه شدیم که موش دوونده و کار خودشو کرده.
اشکالی نداشت، خدای ما هم بزرگ بود. اون همه هزینه و تلاش قرار نبود بی جواب بمونه. قرار بود قسمتی از عواید نمایشگاه بره برای خیره. پس طرف حساب ما خدا بود نه بنده خدا!! بهش اعتماد داشتیم. :
خیلی سریع یک فکر مثل جرقه .. و در کمال اعتماد به نفس با دوستم نقاشی ها رو کنار همون خیابون گالری حراج کردیم. به همین سادگی. :
در اون لحظه به هیچی فکر نکردم جز اینکه خدا کمک میکنه.
فقط کاری که کردیم این بود که به خانواده خودم و دوستم اطلاع دادیم نمایشگاه کنسل شده که نیان. چون دیدن ما تو این موقعیت برامون گرون تموم میشد و باید حسابی دعوا میشدیم و جواب پس میدادیم برای خانواده من حتی تصور این صحنه غیرممکن بود
در عرض یه مدت کوتاه همه جمع شدن. هر کی رد شد واستاد و محو کارامون شد. و قیمت گرفت و خرید و رفت. شاید باورت نشه که اگر نمایشگاه برگذار میشد اونقدر بازدید کننده نداشتیم و همینطور این میزان از فروش غیرممکن بود. همه تابلو ها جز یکی دو تا کار فروش رفت.
اینا رو برات گفتم که بگم همیشه در لحظه باید از ابتدایی ترین امکانات و کمترین توانایی هات استفاده کنی.
اینجوری هیچ وقت نمیمونی که باید چطور و از کجا شروع کنی.

مرسی عزیزم
خوشحالم که اون روز بالاخره به هدفت رسیدی