آیا میدانید یکی از بهترین مناطق دنیا برای پولدار شدن ایران است؟!.....

[mallarme]

(04-05-2013 08:17 PM)mallarme نوشته شده توسط:  دوستان بخش اول کتاب به پایان رسید و نویسنده پیش از پرداختن به بخش دوم کتاب یک نتیجه گیری کلی تا اینجا کرده است.

از فصل های گذشته نتیجه میگیریم

که باید اعتقادمون رو در مورد خود، پولدارهای اطرافمون و در کل در قبال کائنات تغییردهیم.
چه خوشت بیاد چه خوشت نیاد، اوضاع فعلی شما نتیجه همین اندیشه های کج دار و مریض خود شماست.


بیا با هم مروری کنیم.

اول از همه درباره اعتقادت نسبت به خودت

علی اکبری ﴿ منظور خود نویسنده﴾ یک روز از بی دست و پا ترین و بی پول ترین آدمهای گروه رفقاش بود و در خوابم نمی دید روزی دست به قلم ببره و یا به عنوان مشاور اقتصادی به استخدام کارخانجات بزرگ این مملکت در بیاد.
چرا؟
چون دوستانش به عمد یا غیر عمد او را حساب نمی کردند.

همیشه بهش گفتند تو یک انشا بلد نیستی بنویسی می خواهی کتاب بنویسی؟

تو پولدار بشی؟

بچه کارمند آموزش و پرورش؟ خواب دیدی خیر باشه و

تو نمی تونی تو نمی تونی تو نمی تونی

باور کرده بودم که نمی تونم و کم کم داشتم از فکرهای بزرگ درباره خود و آینده ام انصراف می دادم.

اما مثل یک معجزه بود زمانیکه به خود آمدم و دیدم پای دویدن دارم و از همه مهمتر حق دویدن هم دارم.
حالا تو هم پا داری و هم حق دویدن اما نادان های اطرافت پاهاتو قطع کردند و تو زمین گیر شدی.


فهمیدم باید آنقدر نه بشنوم که دیگر نشنوم
انقدر زمین بخورم که دیگه زمین نخورم......


فهمیدم که باید نظرمو نسبت به پولدارهای اطراف تغییر دهم..


فهمیدم که نباید توقع داشته باشم بی خودی و از سرشانس و اقبال پولدار شویم. هیچوقت هم نخواه و آرزو نکن از سر شانس پولدار شوی.....

نتایج یک تحقیق جامع در این زمینه رو بخونید

خانمی به نام سیرکو در کتابی به نام ﴿تو قدم بردار پل در برابرت خواهد آمد﴾ تحقیق جامعی کرده درباره ده تا از کسانی که بلیت بخت آزمایی به ارزش یک میلیون دلار برده اند و عاقبت آن ها را نوشته بود
6 تاشون ورشکست شدند و حتی از قبل هم بی پول تر و تازه دچار ناراحتی های عصبی هم شده بودند و 3 تا شونم در بیمارستان روانی بستری شدند.


پس هرگز نخواه 100 میلیون پول یک شبه و از سر شانس داشته باشی، چون بلد نیستی پولهاتو نگه داری.
اگر همین الان به تو 100 میلیون پول بدهند مثل این است که یک دیپلم ردی را ببری تو دانشگاه، سر کلاس دکترا بنشونیش....روز اول نه روز دوم نه روز سوم بالاخره گندش درمیاد و تو را اخراج میکنند.

می دونی چرا؟

چون بی سوادی.


فهمیدم که باید از پول کم شروع کنم یعنی 100 تا هزار تومانی.

از خرده فروشی شروع کنید...
یک سال فروش سی دی و بازی های رایانه ای
دو سال راننده آژانس
یکسار کارگر کارواش
6 ماه پیک پیتزا فروشی
2 ماه کارگر خدمات نظافت
و............



باور کن باید چنین دوره هایی یا حداقل مشابهش را بگذرانی.
از همین اول به تو هیچی رو مفت نمی دهند و نخواهند داد.
این شغل ها موقتی هستند.

ببین موضوع درست همینه که ما در مورد خودمون چه اندیشه ای کنیم، چه باوری داریم و چه هویتی برای خودمون قائل هستیم.


من میتونم کارگر موقت یک کارواش باشم با هویت نویسنده و کارشناس خبره مالی شرکت های بزرگ ایرانی

فهمیدم که باید وسعت فکری خود را گسترش بدهم و فقط به دنبال علایقم باشم


عباس عاشق شعر و شاعری بود...عاشق نقدهای ادبی و سینمایی و اجتماعی و سیاسی. عباس فکری باز با قدرت تجزیه و تحلیل بسیار بالا داشت و می تونست از هر رفتار و حرکتی منظور نهفته اون رو درک کنه و به بهترین شکلش تفسیر....

اما متاسفانه قبل ازدواجش مرتکب اشتباهی بزرگ شد و تصمیم گرفت دور علایقش را خط بکشد و به اصطلاح خودش بچسبد به زندگی.

چون احساس می کرد این فضا برای همسرش آزاردهند ست و ضمن اینکه باور نداشت از این طریق بتواند کسب درآمد کند.

او شاعری را کار نمیدانست و چسبید به چاپ و تکثیر
اما هر چه بیشتر تلاش می کرد کمتر نصیبش شد.

عباس از سر زور و اجبار دم اون مغازه می موند و خودش هم بی خبر بود
بنابراین هر موقع می تونست مغازه نمیرفت و صبح ها خودش رو به خواب میزد.
خوب گوش کن
این چیزها همان هایی هستند که تو را نه به پول می رساند نه موفقیت
اما افرادی که عاشق کارشون هستند اوضاعشون متفاوته


یک آزمایش ساده


چه طور بفهمیم عاشق کارمون هستیم؟


الف) هر وقت در غیر ساعت های کاری به فکر کارت افتادی و اونم نه از سر زور بلکه از سر دلتنگی
ب) هر وقت این جمله را شنیدی یا با خودت تکرار کردی بدون ، تو یا طرف مقابل تو عاشق کارشون نیستند.
اه بازم شنبه شد باید برم سر کار



کار خوب مثل جاده چالوسه
یعنی هربار از این جاده رد شدی در هر حالتی و در هر شرایطی بازم دوست داری از آن جاده عبور کنی.
فکر کن بهت بگن به جای جاده چالوس بیا بریم سازمان امور مالیاتی کشور بابت تنظیم مالیات....صدتا بهانه میاری که نری

پس فهمیدم کار خوب مثل جاده چالوسه

[jahanagahi]

چه طور بفهمیم عاشق کارمون هستیم؟

هر وقت در غیر ساعت های کاری به فکر کارت افتادی و اونم نه از سر زور بلکه از سر دلتنگی

یادم آمد وقتی از شهرستان به تهران آمدم زیاد شناختی از من نداشتند. کارمند ساده بودم. چنان عاشق کارم شدم که برای هر بخش آن برنامه ریزی کردم و شروع کردم به پیاده کردن برنامه ها در سازمان بهزیستی منطقه شرق تهران.چنان عاشق کارم شدم که وقتی 5 شنبه می شد ناراحت بودم که فردایش جمعه است و تعطیل.
از کارمند ساده شدم سرپرست واحد حمایتی بهزیستی شرق تهران.

[yu3f]

خداقوت خانم مالارمه و آقای نویسنده کتاب

[mallarme]

فهمیدم که همیشه و همه وقت باید خوب بود ﴿یکی از شعارهای آقای چاپلین... در فیلم کودک و شیشه فروش که در یک صحنه 693 بار به او کات میدهند ، برای اینکه در آن 692 بار قبل تصور می کنه خوب نبوده! ببرای همین کل دنیا او را می شناسند چون همیشه تو هر کاری خوب بود﴾.

هر کس هستی، باش
رئیس جمهوری، ناشری، دکتری، مهندسی و....
هر کس می خواهی باش
اما یاد بگیر کارها و مسئولیت هات رو خوب و تمام و کمال انجام بدی
اگر چنین نیستی مواظب خودت و آینده ات باش چون مردم می فهمند که کار خوب و تمام و کمال چیه و از چه کسی بخواهند کارشون رو انجام بدهد.


فهمیدم که باید از هر فرصتی استفاده کرد.


یک روز با خودم گفتم چطوره حالا که اینقدر راحت حرف می زنم و روی دیگران اثر می گذارم، یک کتاب هم بنویسم . علاقه شروع به نوشتن کردم.
نوشتم و اولین ناشر قبول به چاپ کرد اما وقتی نسخه آماده چاپ رو دیدم، فهمیدم کلام خودمونی من نبودن! و کتابم تغییر کرده است
با ناشر دعوام شد و نهایت نه اون حاضر به چاپ کتابم شد و نه من حاضر به همکاری با او.
سراغ ناشرهای دیگر رفتم تا اینکه 39 امین ناشر کتابمو چاپ کرد.

صحبت های من با 39 ناشر تقریبا مرا دلسرد کرد ولی این حرف ها زمینه ای رو فراهم کرد که من به جای یک کتاب، ده کتاب داشته باشم .

حالا شما
آیا در هر مصیبت و گرفتاری هم قدرت دیدن فرصت ها را داری؟


فهمیدم که غر زدن، تحقیر و سرزنش کردن و اطرافیانمون نمی تونیم به موفقیت برسیم.
اینها حربه هایی هستند که هیچوقت و هیچ زمانی جواب نداده اند.

به قدر بی پول بودم که حتی دو صابون نمی توانستم بخرم اما در تمام دوران بی پولی مرجان هیچگاه شاکی نبود.
و همین باعث شد شاکر خدا باشم و ایمان داشته باشم به جاهای بهتر می رسم.

یادم نمیره یک روز به مرجان گفتم چیزی تو خونه برای خوردن داریم؟

گفت تا دلت بخواد

گفتم شوخی می کنی؟

گفت نه به خدا یک بسته مرغ داریم، دو تخم مرغ، 6 گوجه فرنگی، 4 پیمانه برنج...اینا کمه؟
یک بسته مرغ دو تا نهار میکنم
4 تا گوجه و دو تا تخم مرغ برای دو وعده شام
تا پس فردا هم خدا بزرگه....

همسر خوب برای مردان برای رسیدن به موفقیت و ثروت یک نعمت است.
راه موفقیت راه هموار و صافی نیست و تو باید همراهی داشته باشی که در تمام این بالا پایینها کنار تو باشه....قبولت کنه.........اون هم به شکل واقعی نه به شکل آیین مگس ها.................

==========================


دوستان بخش اول کتاب تمام شد.
سعی کردم نکات مهم بخش اول رو چندبار تکرار کنم
یکبار خودم مرور کردم و اکنون نتیجه گیری عالی نویسنده را هم ذکر کردم

و دیگر لزومی به پرداختن بیشتر وجود ندارد اگر به طور کامل برایتان جا افتاده است.

اما امیدوارم پیش از پرداختن به بخش اصلی کتاب ، بگویید

تا الان چه احساسی پیدا کرده اید؟
چه تغییری را در خود احساس می کنید؟

[mohsenspring]

همیشه به یاد داشته باشید که موقعیت کنونی شما سرنوشت نهاییتان نیست، بهترین روزهای زندگی در راهند.
نیازی نیست کارهای بزرگی انجام دهید، همین که کارهای کوچک را با عشقی بزرگ انجام دهید کافیست. و
همسر خوب برای مردان برای رسیدن به موفقیت و ثروت یک نعمت است.

[yu3f]

ذهنم قلقلک داده شده. حس میکنم یک نفر ( ک شما باشید) با بیل و کلنگ از اون پایین ها و زیر لایه ها و بافت های مغزم ی سری چیزارو رو آوردید.

مثل شخم زدن زمین کشاورزی می مونه. خلاصه اینطور احساسی دارم من.

[goldmen]

(04-06-2013 03:11 PM)mallarme نوشته شده توسط:  تا الان چه احساسی پیدا کرده اید؟
چه تغییری را در خود احساس می کنید؟

فرق این کتاب با کتاب های خارجی دراین بود که نویسنده اش ایرانی بود وبه گفته خودش با سخن خودمانی داشت سخن میگفت وبسیار تمیز وعالی توضیح داده بود مطالب رو


اون ته وجودم یک جرقه زده شده از اون جرغه های آتش زا

[سعید یوسفی]

من از خوندن کتابهای مربوط به ثروت و موفقیت دیگه اشباع شده بودم، ولی ایرانیشو تا حالا نخونده بودم، حرفاش به دل می شینه، بخصوص وقتیکه هر روز یه تیکه ازش رو بخونی راحتر هضم می شه. خوندنش دسته جمعی هم که باشه، بیشتر حال میده، انگار فیلم رو تو سینما نگا می کنی. البته بهتره بگم سریال رو.

[mallarme]

بخش دوم
چطور پول پارو کنیم؟

در این قسمت از کتاب یک بخش صد در صد تخصصی ویژه جامعه ایرانی را می خونید برای اینکه از شغل و حرفه خودتون به اندازه ده تا صد برابر بیشتر از بقیه سود ببرید و بتونید در هر کاری به پول آن هم به مبلغ زیاد برسی.

فصل اول:


چرا اکثر فعالیت های اقتصادی سرانجامی نافرجام دارند؟

چرا کارهایی که انجام میدهیم راه نمی افتد؟

چرا وقتی که اینقدر مینشینیم با خودمون فکر می کنیم، نقشه می کشیم، رویاپردازی می کنیم، آینده نگری می کنیم باز هم همه چی برعکس میشه؟

ودست از پا درازتر برمیگردیم سرجای اولمون و گاهی هم هیچوقت برنمیگردیم؟

نکته جالبش اینجاست که کارش فرقی هم نداره، می خواد زدن یک مغازه باشه یا تأسیس یک کارخونه
فقط می تونم بهت بگم جوابت مشخص است:
شما گواهینامه نداری!


تو نه کاسبی نه حاضری به تجربه کاسب های اطرافت گوش بدی و بدتراز اون حاضرم نیستی بشینی 4 تا کتاب بخونی!

فقط عجله داری و دوست داری یک کاری کرده باشی آن هم بدون اطلاع و آموزش
کاسب بودن در هرکاری لازم است! پزشکی...مهندسی....سبزی فروشی

عزیزمن اول آموزش بعد حرکت.
نه اول حرکت بعد آموزش

چون اگر اول حرکت کنی به آموزش نمیرسی.


هر روز میبینیم در یک راسته خیابان سالی 20 تا کسب و کار راه می اندازند و آخر همون سال 19 تای آنها جمع می کنن و میرن!
راستی چرا؟

فرق این افراد کم با اون افراد زیاد چیه؟ (اون یکی با اون 19 تا)

اولین فرق آنها این است که اهل تفکرند و کلیه جوانب را می سنجند و کار را به صورت علمی و صحیح انجام می دهند. سپس حرکت می کنند.


آن ها همیشه برای هر کسب و کاری این سئوالات را می پرسند:
1- چقدر سرمایه دارم؟
2- چقدر توان دووم آوردن دارم، در زمان آب و خاک خوردنم؟
3- کجا می خوام کسب و کار راه بیاندازم؟ تا کی می خواهم در آن مکان بمانم و آیا آن محل مناسب کسب و کارم هست؟
4- شغل من در ایران چه فصولی دارد؟
5- توان دو شیفت کار کردن را دارم و می توانم جوابگوی همه مشتریانم باشم؟
6- بازاریابی را بلدم؟
7- آیا با واژه هایی مثل استهلاک کار، ضرر دادن در سال های اول ، دوم، سوم و حتی چهارم آشنا هستم؟
8- تا کی می خوام آنجا بمانم و کاسبی کنم؟

حال پاسخ این سئوالات را به شما داده می شود تا بتوانید کارتان را به سرانجام منطقی برسانید.

[jahanagahi]

عزیزمن اول آموزش بعد حرکت.
نه اول حرکت بعد آموزش

چون اگر اول حرکت کنی به آموزش نمیرسی.


نظر جهان آگهی:
اول تغییر نگرش بعد حرکت.
تغییر نگرش به وسیله آموزش و بررسی و تحقیق.
چنانچه این موارد در نظر گرفته شود بازدهی کار به حداکثر می رسد و موفقیت 100 در 100 است.