آیا میدانید یکی از بهترین مناطق دنیا برای پولدار شدن ایران است؟!.....

[کامیار کاظمی]

فایل صوتی سخنرانی آقای علی اکبری در راستای مطالب کتاب خود :
( فرمت amr را با نرم افزار VLC media player قابل استفاده است و یا باید تبدیل به فرمت هایی مانند mp3 شود.)

فایل اول

فایل دوم

موفق باشید

[mallarme]

سلام

از همه دوستان و شرکتشان در این تاپیک سپاسگزارم.

فصل جدید کتاب را شروع میکنیم.

شما الان با رازهای موفق شدن اشنا شدید.
نقشه راهتان را کشیده اید و اهدافتان را مشخص و مکتوب کرده اید. .( تا اینجا تاپیک های مختلفی را معرفی کردیم برای درک بهتر مطلب..... این تاپیک پیشنهاد دیگر است برای عملگرایی و برای ادامه بهتر این کتاب است...... http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=7585 .)


بیایید اینبار عمل کنیم و تنها مطالعه کننده نباشیم.

=======================================


اکنون نوبت این میرسد که عاشق شوید........
عاشق کارتان.


فصل سه از بخش یک


در این فصل این 4 مورد ، اصلی ترین گزینه های بحثمان است.

1- اول از همه تو اون کار باید دنبال عشقت باشی
2- اول از همه تو اون کار باید دنبال تفریح ات باشی
3- اول از همه تو اون کار باید دنبال راحتی ات باشی
4- اول از همه تو اون کار باید دنبال علاقه ات باشی



حقیقت تلخ خیلی از ماهاست اگر کاری که انجام میدهیم اثری از این 4 مورد نباشد.

اگر دقت کنی خواهی دریافت شما کاری رو انجام میدی که خودت نخواستی بلکه خانواده و یا دیگران به تو تحمیل کرده اند.

این همان مرثیه ناسروده زندگی ماست.

یک سوم عمر خود را جایی سر می کنیم که هیچوقت نباید سر کنیم.

شما باید کاری داشته باشید که باعث آرامش شما شود یعنی
1- عشق و علاقه به کار
2- کاری که اگر دستت به آن بند نشود، دلت به آن بند شود.


میخو.اهم از بابک برایتان بگویم

بابک عمران خونده بود، البته نصفه چون هیچ وقت نتونست مدرکش رو بگیره!
چرا؟
چون رشته اش انتخاب مادرش نبود.

بالاخره از دانشگاه اخراج شد و تنها کاری که می تونست انجام بده این بود که بره دنبال کار.
نکته قابل تأمل این بود که بابک هم مانند برخی از خوانندگان این کتاب هرگز خبر نداشت عشق و علاقه به کار یعنی چی؟!

و نکته تأسف بارش این بود که بابک عاشق دو کار پردرآمد بود اما خودش خبر نداشت!
مکانیکی
آشپزی


بابک به خاطر عشق به مکانیکی همیشه به خودروی آمریکایی پدرش می رسید و برای تفریح با ما بیرون نمی امد. هر و قت ما رو میدید با چنان شور و هیجانی از کارش تعریف می کرد که ما تعجب می کردیم

یک روز خاطره ای تعریف کرد که ایمان آوردم بابک از مکانیک بودن لذت می بره....و درست همون کاریه که اگر دستش بهش بند نشه دلش به آن بند می شه.

او تعریف کرد:
کادیلاک بابام رو برده بودم رو چال سرویس، با گیربکس ور می رفتم که احساس کردم یک چیز روان اما سنگین از پشت سرم داخل یقه ام میریزه...دیدم پیچ کارتر رو بد بستم و تمام 6 لیتر روغن داره خالی میشه تو یقه ام.......


دارید دنبال نکته کلیدی داستان می گردید؟؟


نکته اش این است که وقتی بابک داشت راجع این کثافت کاریها ﴿عذر خواهی می کنم عین واژه کتاب است ﴾ رو تعریف می کرد، چنان برقی در چشمانش موج میزد که گویی زیباترین اتفاق لذت بخش زندگی اش را تجربه کرده است.تجربه ای که ما دوست نداریم برایمان محقق شود! روغن در یقه!!!

و این همان اتفاقی بود که برای هنری فورد در کارگاه موتورسازی و برای پیکاسو در کارگاه نقاشی اش افتاد.......

یعنی از چیزی لذت می بردند که دیگران هیچ علاقه ای به آن نداشتند.

و همین لذت بردن سبب می شود شما به جایی برسید.

همه تلاشم این بود ازاول کتاب که بگم اگر می خواهی به ثروت برسی باید اول عاشق کارت باشی، چون اگر عاشق کارت نباشی نمی توانی در اون کار شهره شهر و سپس کشورت شوی و در قبالش به ثروت برسی....﴿وسایل مقدس شاگرد احمد بخاری ساز را به خاطر داری؟﴾


بابک هنوز دنبال انواع و اقسام کارهاست،به جز دو عشق قدیمی اش.
برای همین همیشه هشتش گرو نه اش است.


حالا امیدوارم که معنی عشق و علاقه به کار رو فهمیده باشی و حاضر باشی افکارت را تغییر دهی و روی این جمله تمرکز کنی.....

هیچ وقت، هیچ جا با خودت نگو اگر کار نکنم از گرسنگی خواهم مرد...به جاش بگو اگر کار مورد علاقمو نکنم از گرسنگی خواهم مرد........

اما به نظر من باید اینگونه گفت:

هیچ وقت، هیچ جا با خودت نگو اگر کار نکنم از گرسنگی خواهم مرد...به جاش بگو اگر کار مورد علاقمو نکنم از رنجش خواهم مرد........


کافیه به رویاهای بچگیتون برگردی ............ (همان انشایی که نوشتیم: دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟)

[ahmad rezaee]

باید به هدف و کارت آنقدر عشق داشته باشی که ترا از رختخواب بیرون بکشد و اگر شبانه روز درگیر آن باشی ، شوقت فروکش نکند

[jahanagahi]

همه تلاشم این بود ازاول کتاب که بگم اگر می خواهی به ثروت برسی باید اول عاشق کارت باشی، چون اگر عاشق کارت نباشی نمی توانی در اون کار شهره شهر و سپس کشورت شوی و در قبالش به ثروت برسی....

جهان آگهی
وقتی برای کار وارد شهری می شدم :
اول عاشق آن شهر می شدم
دوم عاشق مردمانش می شدم
سوم عاشق کارم می شدم.

[سعید یوسفی]

استادی در مورد علاقه، مطلبی رو گفتند با این مضمون که، فقط عاشق و علاقمند به پیشرفت باش. یعنی ببین پیشرفت تو چیه، عاشق اون کار شو.
به نظرتون این جملات با مطالب مربوط به علاقه در بالا تناقض ندارن؟ خیلی وقتا آدم مدتی به کاری علاقمنده چون هنوز شناخت کاملی روش نداره، بعد که چند سالی کار می کنه می بینه، این خبرا هم نیست وکم کم علاقشو از دست میده. خیلی وقتها هم شخص فکر می کنه به کاری علاقمنده مثلا میگه من عاشق رانندگی تریلی هستم ،چون دوست دارم مدام از این شهر به اون شهر برم. در واقع علاقه واقعی این شخص گردشگری هست نه کار با کامیون.
من که فکر می کنم اصلا چیزی به اسم علاقه به صورت ذاتی برای کسی وجود نداره، حالا استعداد رو شاید بشه گفت اما علاقه اکتسابیه. زمانی که آینده کار رو تو ذهن پرورش بدی و نقاط مثبتش رو تو ذهن بزرگ کنی، علاقه بیشتر می شه و بالعکس.
بنابراین علاقه به پیشرفت برام قابل قبولتره. تا علاقه به کار خاص. علاقه به کار رو با مثبت اندیشی و رویا پردازی درمورد کار باید ایجاد کرد و صد البته استعداد و امکانات رو هم نباید فراموش کرد.

[mallarme]

(04-02-2013 08:29 PM)سعید یوسفی نوشته شده توسط:  استادی در مورد علاقه مطلبی رو گفتند با این مضمون که، فقط عاشق و علاقمند به پیشرفت باش. یعنی ببین پیشرفت تو چیه، عاشق اون کار شو.
به نظرتون این جملات با مطالب بالا تناقض ندارن؟

سلام
سئوال خیلی خوبیه........

ببینید من الان میدونم اگر کارم رو توی بنیاد مسکن ادامه میدادم درآمد میلیونی داشتم.چون دو سال پیش در ازای یک دفاع خوب از یک پروژه روستایی 1 میلیون میدادند...حالا اگر من کسی کمک راهم بود خب این مبلغ رو به نسبت باید به اون فرد هم میدادم.......

کافی بود به انجام بیشتر پروژه ها بپردازم و رفت و آمدهامو گسترش بدم و ........
اما فقط یکسال دووم آوردم
چون دوست نداشتمش
اون کار و رفت و آمدهای مکرر اداری و بازدیدها از مناطق و جلسات مکرر رو دوست نداشتم......

گرمای تابستون اذیتم میکرد.
نگاه پرتمنای روستاییان که فکر میکردن ما ناجی هستیم اذیتم میکرد
و جلساتی که مثلا نماینده جهاد با نماینده میراث فرهنگی به تفاهم نمیرسیدن و بحث های طولانی و............

وقتی به کاری علاقه نداشته باشی خسته میشی ...با کراهت انجام میدی و نهایت خیلی از فرصت ها رو نمیتونید خلق کنید.



اگر قرار بر خاص بودن است و اینکه علاوه بر ثروتمند شدن، موفق و نمونه باشیم باید عاشق کارمون باشیم
باید عاشق سختی هاش باشیم
باید باهاش زندگی کنیم
بخندیم
لذت ببریم و........

این نظر من بود

چون برای من، موفق بودن و نمونه بودن و حرفی برای گفتن در عرصه خاص مهمتر از حساب پر پول داشتن است.

ما اطرافمون انسان پولدار زیاد داریم، اما آیا همه آنها را موفق هم میدانیم؟!

باید با کارمون زندگی کنیم
چون دنیا واقعا تمام شدنیست.
اگر قرار است از مدت زمان زندگی بهره ببریم باید عاشقانه بهش نگاه کنیم.

شاید به همون دلیل تاپیک عاشقانه کار کردن یعنی بهتر زندگی کردن رو با استناد به منابع انگلیسی معرفی کردم.

در کشورهای اروپایی افراد رو به این سمت سوق میدهند که باید به کارت عشق بورزی.

[jahanagahi]

وقتی شروع کردم شرایط و حق انتخاب نداشتم.چون نه سنم اقتضا میکرد و نه پولی داشتم. با اجبار حرکتی را با توجه به امکانات موجود آن زمان شروع کردم.
در بالا نوشتم که :
وقتی برای کار وارد شهری می شدم :
اول عاشق آن شهر می شدم
دوم عاشق مردمانش می شدم
سوم عاشق کارم می شدم.
پس با در نظر گرفتن این تز شروع کردم. وقتی حرکتی شروع می شود باید چنان شیفته آن حرکت شویم که ایده های جدید در رابطه با آن کار به ذهنمان برسد .و با این ایده ها است که می توانیم موفقیت را در آغوش بگیریم.
این عقیده شخصی من است.ممکن است شما به این مطالب من ایمان نداشته باشید
مختارید.

[jahanagahi]

وقتی خواستم این مطلب را بنویسم اول خنده ام گرفت.حالا مطلب:
عزیزانی که می فرمایند ما کار را داریم ولی علاقه نداریم و می خواهیم آنرا عوض کنیم تا کار پر درآمدی داشته باشیم لطفا توجه فرمائید:
عزیزی فرمود تا من عاشق نشوم ازدواج نمی کنم چون می دانم زندگی فقط با عشق شروع می شود.
من عرض کردم: دوست عزیز خیلی از ازدواجهای بسیار موفق را من با توجه به اینکه زمانی مددکار اجتماعی بودم دیده ام که عشفی در بین نبود و عشق بعدا ایجاد شد.
در مورد کار هم خود سعی کنید با کارتان عاشقانه برخورد کنید تا نتیجه عالی آنرا ببنید.

[mallarme]

یک عده معتقدند باید با عشق ازدواج کرد .....یک عده معتقدند باید عشق رو بعد ازدواج ساخت.

اینکه با عشق یک کاری رو شروع کنیم ، یا بعد از شروع کار، عشق رو بسازیم شاید خیلی مهم نباشه و یک انتخاب شخصی محسوب بشه با توجه به روحیات هر فرد یا حتی شرایط اجتماع.

اما آنچه که مهم است این است که با عشق و علاقه کاری رو انجام بدیم
در غیر این صورت، کار یکنواخت، و زندگی کسل کننده میشه.و موفقیتی حاصلش نخواهد بود.

[mallarme]

فصل چهارم: کار لازم داری؟


اول باید اتمام حجت کنیم
اگر بخوای بعد خوندن مطالب تا اینجا باز هم بگی کو کار؟ بیکاری تو مملکت غوغا می کنه و.... ما را به خیر شما را به سلامت!

چون این همون فکریه که تا الان شما را بیکار یا ناموفق نگاه داشته.

و با این نوع فکر کارهای اطرافت را نخواهی دید.

خدا بیامرزه مادر بزرگمو که همیشه به عموم میگفت
حمید جان، اون نمکدون رو از اتاق بیار....
بعد از کلی غرغر، عموی ما میرفت و بدون نمکدون برمیگشت! و میگفت ك نبود!

مادربزرگم با پای دردناکش میرفت و از اتاق نمکدون رو میآورد و میگفت کور بشه این نمکدون که حمید اونو ندیده!!
حالا به نظر شما حمید دروغ می گفت یا دیوونه بود بره اتاق و دست خالی برگرده؟

خیر!

علتش فقط این بود که حمید علاقه ای به دیدن نمکدون نداشت.

افکار شما نباید مثل نمکدون ندیدن عموی من باشد.

مثلا فردی در روزنامه آگهی میده که توانایی انجام همه نوع تعمیراتی را داراست و برچسب همین آگهی رو پخش هم کرده است.

اگر همین کار رو به 100 نفر پیشنهاد بدی، 97 تاشون اگر از گرسنگی هم بمیرند حاضر نیستن اون کار رو انجام بدن!
چرا؟
چون اونا هم مثل عموی من دوست ندارند نمکدون رو ببینند.


این 97 نفر علت هایی دارند که باعث میشه هیچوقت دنبال این کارها و کارها مشابه نرن
مثلاَ
 من باید یه جای ثابت داشته باشم....مغازه ندارم که
 من باید یک خودرو داشته باشم با موتور که نمی تونم برم دم در خونه مردم
 من باید مجوز بگیرم که کار راحتی نیست و.......
شما در حال حاضر یا کار نداری یا اگر داری درآمد مناسب نداری ...

و همیشه توجیه میآورند و همیشه ناموفق باقی میمانند.


به هر حال تا اینجا فهمیدی که باید کاری داشته باشی و بعد کار مورد علاقه ات باشد تا به پول برسی.

ابتدا 4 قاعده اصلی را رعایت کنید:


قاعده اول:

از دو جبهه استفاده کنید.به عنوان مثال اگر نصاب وسایل برقی هستید اول برید سراغ مغاز های فروش این وسایل و بهشون قول همکاری بدین.دوم همزمان آگهی و برچسب چاپ کنید و هر جا رفتی یک برچسب از اگهیت را بزن


قاعده دوم:
این کتاب را تا انتها دقیق بخون...
اول اصول صحیح کار کردن و پول درآوردن را یاد بگیر و سپس به ثروت برس


قاعده سوم
یادبگیرید مشکلاتتون رو حل کنید. یعنی چی؟
اگر صاحب مغازه ای از نوع بدجنس است با او کار نکنید و فرد دیگری را پیدا کنید اما در مورد مشتری نمی توانید این کار را انجام دهید.
باید انعطاف داشته باشید و با هر مشتری بسازید چه خوشتون بیاد چه نیاد.
چون مشتری ولی نعمت شماست.


قاعده چهارم:

این موارد را رعایت کنید:
 لباس مرتب
 وسایل مرتب
 اخلاق خوب و خوش
 چسباندن برچسب اگهی در محل های مناسب
 انصاف و عدالت در گرفتن دستمزد"پایین تر از دستمزد رقبا"


و من در همین جا قسم میخورم اگر شما عزیزان این قواعد رو رعایت کنید در همین کار به ظاهر معمولی به درآمد میلیونی میرسید.


این قواعد را به خاطر بسپارید تا این فصل را با سه نکته به پایان برسانیم.