ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
مطالب مختلف زمان کنونی: 09-26-2025, 01:22 AM |
|||||||
|
مطالب مختلف
|
01-31-2013, 06:23 PM
ارسال: #261
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد:بله. دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن دربین اونا یک عروسک باربی هم بود. مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟ و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی. اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم. مهمان با کنجکاوی پرسید:این که زیاد خوشگل نیست! دخترک جواب داد: آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ، اونوقت دلش میشکنه… |
|||
01-31-2013, 07:36 PM
ارسال: #262
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
ارزش یک سال را دانش آموزى که مردود شده مى داند
ارزش یک ماه را مادرى که فرزندى نارس به دنیا آورده مى داند ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه مى داند ارزش یک ساعت را عاشقى که انتظار معشوقش را مى کشد مردان بزرگ اراده می کنند و مردان کوچک آرزو http://s4.picofile.com/file/7806722254/emza01.png |
|||
02-01-2013, 02:11 AM
ارسال: #263
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
جان بلانکارد " از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد
و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ. از سیزده ماه پیش دلبستگیاش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا، با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود، اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد، که در حاشیه صفحات آن به چشم میخورد. دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول "جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد: " دوشیزه هالیس می نل " با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند. "جان" برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد. روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود . در طول یکسال و یک ماه پس از آن ، آن دو بتدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند . هر نامه همچون دانه ای بود که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد. " جان " درخواست عکس کرد ولی با مخالفت " میس هالیس " روبه رو شد. به نظر هالیس اگر "جان" قلباً به او توجه داشت دیگر شکل ظاهریاش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد. ولی سرانجام روز بازگشت "جان" فرارسید آنها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند : " 7 بعد ازظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک " هالیس نوشته بود : " تو مرا خواهی شناخت از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت. " بنابراین رأس ساعت 7 "جان" به دنبال دختری می گشت که قلبش را سخت دوست میداشت اما چهره اش را هرگز ندیده بود. ادامه ماجرا را از زبان خود جان بشنوید: " زن جوانی داشت به سمت من میآمد، بلند قامت و خوش اندام، موهای طلاییاش در حلقههای زیبا کنار گوشهای ظریفش جمع شده بود، چشمان آبی رنگش به رنگ آبی گلها بود، و در لباس سبز روشنش به بهاری میمانست که جان گرفته باشد. من بی اراده به سمت او قدم برداشتم، کاملاً بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد. اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد, اما به آهستگی گفت "ممکن است اجازه دهید عبور کنم؟" بیاختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم ودر این حال میس هالیس را دیدم. تقریباً پشت سر آن دختر ایستاده بود. زنی حدوداً 40 ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود. اندکی چاق بود و مچ پایش نسبتا کلفتش توی کفشهای بدون پاشنه جا گرفته بودند. دختر سبز پوش از من دور می شد، من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام. از طرفی شوق وتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبز پوش فرا میخواند و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود، به ماندن دعوتم می کرد. او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید وچشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید. دیگر به خود تردید راه ندادم. کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد، از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود. اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود. دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم. به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم. با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تأثری که در کلامم بود متحیر شدم: من "جان بلانکارد" هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید. از ملاقات شما بسیار خوشحالم. ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟ چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت: فرزندم من اصلا متوجه نمیشوم ! ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت که اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست. او گفت که این فقط یک امتحان است کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
02-01-2013, 03:33 PM
ارسال: #264
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید ... که اگر سختی راه، به تو یک سیلی زد... یک امید از ته قلب به تو گوید ... که خدا هست هنوز ...! کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
02-02-2013, 03:40 AM
ارسال: #265
|
|||
|
|||
اتفاقی مهم !!!!
عصرایران - این خبر که چند محقق ایرانی توانسته اند اختراعی کاربردی را به ثبت برسانند و حتی از مجامع علمی داخلی و خارجی برایش تأییدیه بگیرند ، برای همه ما بسیار تکراری و آشناست.
اما تقریباً همه این خبرها ، برغم تنوع محصولات و اختراعات ، در اختتامیه شان ، با یکدیگر مشترک اند: «عدم استقبال مسوولان و نهادهای مسوول از اختراعات و ابتکارات ایرانی ها.» نتیجه نیز کاملاً مشخص است: سرخوردگی مخترعان ایرانی و گاه ، روانه شدن آنها به خارج یا فروختن حق امتیاز اختراع شان به شرکت های خارجی. جالب اینجاست که بعضاً همین اختراعات ، پس از صنعتی سازی در آن سوی آب ها ، به قیمت های گزاف توسط شرکت های داخلی خریداری و وارد کشور می شود ؛ شرکت هایی که موقع مراجعه مبتکران داخلی ، آنها را پشت درهای بسته نگه داشته و طرح هایشان را مردود دانسته بودند! یکی از این موارد ، اختراع دو جوان لرستانی است که از سه سال پیش ، در بروکراسی اداری مانده است ؛ اختراعی که اتفاقاً به یکی از معضلات اصلی ایران امروز مربوط می شود: آلودگی هوا . از قرار معلوم ، این دو مخترع کشورمان ، دستگاه دودگیر خودرو و موتورسیکلت ساخته اند که با هزینه ای بسیار کمتر از کاتالیست و با شیوه ای جدید ، آلودگی ناشی از عملکرد وسایل نقلیه و حتی دستگاه های زباله سوز را مهار می کند. سه دکتر شیمی از سه دانشگاه کشور نیز اختراع آنها را تأیید کرده اند. با این حال ، خودروسازی ها و نهادهای ذیربط ، نه تنها روی خوشی به این اختراع نشان نداده اند ، بلکه حتی سازمان حفاظت محیط زیست از این دو جوان ، مبلغ 5 میلیون تومان پول نقد درخواست کرده تا اختراعشان را تحویل بگیرد و بررسی کند! واقعاً جای تأسف دارد که کشور دچار آلودگی گسترده و مرگبار هواست و روزانه تعدادی از ایرانیان دقیقاً به همین دلیل فوت می کنند ، ولی نه تنها مسوولان ، خودشان کار جدی و مهمی برای حل این مشکل انجام نمی دهند ، بلکه پیش پای کسانی هم که می خواهند قدمی در این راه بردارند ، سنگ می اندازند و حتی از آنها پول می خواهند! چه اشکالی دارد که نهادهای ذیربط ، بدون چشمداشت مالی ، این اختراع را بررسی کنند و اگر واقعاً آن را مفید تشخیص بدهند ، وارد پروسه تولید خودرو و موتورسیکلت کنند؟ آیا می ترسند هزینه خودروسازان بالا برود؟ یا مردم کمتر سرطان بگیرند؟ یا این دو مخترع ، ثروتمند شوند؟! اگر همین اختراع ، توسط خارجی ها صورت می گرفت و مثلاً مرسدس بنز آن را به کار می گرفت ، آیا در همین ایران خودمان ، آن را "بَه بَه و چَه چَه" نمی کردند و حسرتش را نمی خوردند؟ ولی حالا که دو ایرانی این کار را انجام داده اند ، حتی نباید دستگاهشان را بررسی هم کرد؟! تا کی باید مرغ همسایه غاز باشد؟! در کشوری که هر روز هزینه های میلیاردی از بودجه عمومی برای همایش و تبلیغات انجام می شود ، چرا باید از دو جوان که از علم و عمر و جیب خود برای یک اختراع هزینه کرده اند ، پول میلیونی بخواهند تا اختراعشان را بررسی کنند؟ در همه جای دنیا از چنین افرادی حمایت می شود و امکانات در اختیارشان قرار می دهند ولی اینجا ، از انهاپول هم می خواهند! چه اشکالی دارد که سازمان محیط زیست یا وزارت صنایع ، این اختراع را بدون این که پولی از مخترعان طلب کند ، بررسی نماید؟ فوقش این است که آن را رد می کنند یا اصلاحیه ای برایش می زنند! و البته فراموش نکنیم که چند دکترای شیمی از دانشگاه های معتبر کشور ، آن را تأیید کرده اند. البته ، بحث فقط اختراع اخیر نیست بلکه همه ساله ، با مخترعین و مبتکرین متعددی در کشور چنین برخوردهای زننده ای می شود. همین است که مراکز علمی و تحقیقاتی دنیا ، پر است از ایرانیانی که مدام دستاوردهای جدیدی به جهان عرضه می کنند ولی نام و نانش نصیب کشورهایی می شود که "شعور" میزبانی و رفتار درست با انسان های خلاق را دارد. ما هم حداکثر کاری که بعد از راندن این افراد از کشور انجام می دهیم این است که در رسانه های داخلی تیتر بزنیم: "فلان ایرانی در فلان کشور ، فلان اختراع را انجام داد" و سپس ، از فرط افتخار ذوق مرگ شویم و به رویمان هم نیاوریم که این اختراعات و ابتکارات می توانست در داخل محقق شود. Don't be a MAYBE ; a maybe never made History !!! ------- نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خویش ما را به ناز فروشان نیاز نیست تا خدا بنده نواز است به بنده چه نیاز است |
|||
02-02-2013, 09:58 AM
ارسال: #266
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
مهم نیست از کجا آمده اید!
مهم این است که به کجا میروید! ![]() |
|||
02-02-2013, 05:58 PM
ارسال: #267
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
طرحهای فرش تبریز بر روی لباس زنان اروپایی
فرش تبریز ایران منبع الهام جدیدترین طراحی برند «هرمس» شد. برند بینالمللی و سرشناس «هرمس» در جدیدترین طراحی لباسهای مخصوص فصل سرما به سراغ فرش تبریز رفته تا ظرافت و زیبایی هنر ایرانی را در قالب جدیدترین لباسهای خود به تصویر بکشد. در جدیدترین لباسهای طراحی شده توسط برند «هرمس» نقش و نگارهای فرش تبریز در تمامی لباسهای طراحی شده به کار رفته است تا فرش زیبای ایرانی بار دیگر منبع الهام طراحان و هنرمندان در سایر نقاط جهان قرار بگیرد. وبسایت «مت گارمون» که از معتبرترین سایتهای تخصصی در حوزه فرشهای آنتیک و قیمتی است، خبر استفاده از طرح فرش تبریز در لباسهای جدید برند «هرمس» را منعکس کرده است. فرش تبریز به سبب ظرافت خاص و لوکس بودن و در عین حال به سبب قدمت طولانی همواره مورد علاقهی هنرمندان و طراحان سراسر جهان به عنوان یک منبع الهام بوده است. استفاده از نقش و نگارهای فرش تبریز در طرح جدید کمپانی «هرمس» رنگ و بافت جدیدی به کلکسیون لباس افزوده است. منبع:خبرگزاری ایسناa http://fararu.com/files/fa/news/1391/11/...28_513.jpg http://fararu.com/files/fa/news/1391/11/...27_654.jpg |
|||
02-03-2013, 09:43 AM
ارسال: #268
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
حداقل دستمزد متناسب با خط فقر، يک ميليون و ۸۰۰ هزار تومان است
کانون عالی انجمن های صنفی کارگران ايران روز شنبه اعلام کرد که در حال حاضر، حداقل دستمزد متناسب با خط فقر، يک ميليون و ۸۰۰ هزار تومان است. به گزارش ايلنا، کانون عالی انجمن های صنفی کارگران ايران اين موضوع را به شورای عالی کار اعلام کرده است. شورای عالی کار در اسفند هر سال، حداقل دستمزد کارگران و مشمولان قانون کار را برای سال بعد اعلام می کند. حداقل دستمزد کارگران در سال جاری حدود ۳۹۰ هزار تومان است. |
|||
02-04-2013, 02:37 AM
ارسال: #269
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
يكى در پيش بزرگى از فقر خود شكايت می كرد و سخت می ناليد. گفت: خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ گفت: البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمی كنم. گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه می کنى؟ گفت: نه. گفت: گوش و دست و پاى خود را چطور؟ گفت: هرگز. بزرگ گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است، باز شكايت دارى و گله می کنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش تر و خوشبخت تر از بسيارى از انسان هاى اطراف خود می بینى. پس آنچه تو را داده اند، بسیار بیش تر از آن است كه ديگران را داده اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيشترى هستى؟ کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
02-05-2013, 12:40 AM
ارسال: #270
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
شرط استخدام یك شركت بزرگ قصد استخدام یك نفر را داشت . بدین منظور آزمونی برگزار كرده كه یك پرسش داشت ! پرسش این بود : شما در یك شب طوفانی در حال رانندگی هستید . از جلوی یك ایستگاه اتوبوس می گذرید ، سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند: یك پیرزن كه در حال مرگ است . یك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است و یك خانم یا آقا كه در رویاهایتان خیال ازدواج با او دارید. شما می توانید تنها یكی از این سه نفر را سوار كنید. كدام را انتخاب خواهید كرد؟ دلیل خود را شرح دهید . پیش از اینكه ادامه حكایت را بخوانید شما نیز كمی فكر كنید! قاعدتاً این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد: پیرزن در حال مرگ است ، شما باید ابتدا او را نجات دهید . هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد. شما باید پزشك را سوار كنید ، زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است كه می توانید جبران كنید . اما شاید هم بتوانید بعداً جبران كنید. شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار كنید ، زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممكن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا كنید. از دویست نفری كه در این آزمون شركت كردند ، شخصی كه استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد! او نوشته بود: «سوئیچ ماشین را به پزشك می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس می مانیم.» . کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
سلام و احوالپرسی در نقاط مختلف دنیا... | mallarme | 0 | 759 |
05-13-2013 10:12 PM آخرین ارسال: mallarme |
|
نحوه خواستگاری در دورانهای مختلف! | صدفی | 3 | 1,714 |
06-13-2012 08:35 PM آخرین ارسال: sherafati |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان