ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
مطالب مختلف زمان کنونی: 09-24-2025, 01:56 PM |
|||||||
|
مطالب مختلف
|
01-30-2013, 12:51 AM
ارسال: #251
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.
کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ ... گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. ... کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. ... ... مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود. کوروش رو به کزروس کرد و گفت : ثروت من اینجاست. اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
01-30-2013, 02:45 PM
ارسال: #252
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
جوانترین پدربزرگ ایرانی!
عبدالله عظیمی یکی از شهروندان شهرستان خاتم، جوانترین پدربزرگ ایران است. به گزارش ایسنا عبدالله عظیمی از اهالی شهرستان خاتم ساکن احمد آباد که در سن 17 سالگی ازدواج کرده و اکنون 34 سال سن دارد، دارای سه نوه است. وی در سن 32 سالگی اولین تجربه پدر بزرگ بودن را داشته و اکنون صاحب سه نوه است که اولین نوه او سه ساله، نوه دوم هشت ماهه و نوه سوم یک ماهه است. این پدربزرگ جوان در سن 18 سالگی صاحب اولین فرزند خود شد و تاکنون دارای 4 فرزند دختر است و از میان این دخترها تاکنون سه نفر به خانه بخت رفته و یک دختر دیگر نیز در کنار پدر و مادرش زندگی میکند. وی میگوید: از اینکه زود ازدواج کرده ناراضی نیست و اگر این امکان وجود داشته باشد که دوباره جوان شود، کارش را تکرار خواهد کرد. عظیمی ادامه میدهد: من و همسرم زوجی خوشبخت هستیم و امیدوارم الگویی باشیم برای جوانانی که فکر میکنند شرایط برای ازدواج کردن سخت است، زیرا زمانی که من ازدواج کردم، هیچ سرمایه مادی نداشتم ولی همیشه لطف خداوند شامل حال بنده شده است و به این موضوع اعتقاد ندارم که باید برای ازدواج از توانایی مالی بالایی برخوردار بود بلکه میتوان با حداقل امکانات زندگی خوبی تشکیل داد. این پدربزرگ جوان خاتمی، با اشتغال در حرفه کشاورزی معاش خود و خانوادهاش را تامین کرده و با دامادهای خود تفاوت سنی چندانی ندارد. |
|||
01-30-2013, 06:00 PM
ارسال: #253
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتن تا ببینن چند ساعت دوام میارن،
حداکثر زمانی رو که تونستن دوام بیارن 17 دقیقه بود. سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر 17 دقیقه می تونن زنده بمونن به همون استخر انداختن، اما این بار قبل از 17 دقیقه نجاتشون دادن. بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردن دوباره اونها رو به استخر انداختن. حدس بزنید چقدر دوام آوردن؟ 26 ساعت !!!!!!!!!!!! پس از بررسی به این نتیجه رسیدن که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودن تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستن این همه دوام بیارن. امید، قوه محرک زندگی است. من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود پس بخواه دوره توانگری و جذب |
|||
01-30-2013, 06:14 PM
ارسال: #254
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
پایتَخت یا مرکز کشور، شهر اصلی یک کشور یا یک محدوده حکومتی است که غالبا از سایر شهرها بزرگتر بوده و وزارت کشور و سایر نهادهای مهم حکومتی در آن واقع است. نهادهای اصلی حکومتی همچون وزارتخانهها و ادارات مرکزی معمولاً در پایتخت قرار دارند. پایتخت محل استقرار حکومت است و این مسئله بطور قانونی و معمولاً در قانون اساسی کشورها وضع شده است.
در کشورهای پادشاهی، شاهان و دربار ایشان معمولاً در پایتخت سکونت دارند. ریشه واژه پایتخت نیز با همین امر مربوط است یعنی "پای تختگاه شاه"، یعنی در زمانهای قدیم محل سکونت یک شاه اصلیترین شاخص یک شهر برای پایتخت شدن بود. در قدیم نامهای دیگری نیز در معنی پایتخت بکار میرفت، همچون دارالخلافه و دارالسلطنه و آستانه. منظور از آستانه، محل ورود به دربار پادشاه بود که محل این ورودی دربار رفته رفته معنای خود شهر سکونت شاه یعنی پایتخت را بخود گرفت. آستانه در زمان عثمانی لقب و مترادف شهر استانبول بود و همین واژه فارسی هنوز در زبانهای آسیایمیانه در معنی پایتخت بکار میرود. پایتختهای ایران از ابتدا تاکنون ماد: هگمتانه (همدان) هخامنشیان: شوش، پاسارگاد، شیراز اشکانیان: دامغان، اشکآباد، تیسفون ساسانیان: تیسفون، بیشابور، کازرون طاهریان: بخارا، نیشابور، مرو صفاریان: زرنج سامانیان: بخارا علویان: طبرستان زیاریان: اصفهان بوییان: همدان، ری، شیراز غزنویان: غزنین سلجوقیان: نیشابور، اصفهان خوارزمشاهیان: سمرقند، گرگانج ایلخانیان: مراغه، تبریز تیموریان: سمرقند، هرات صفویان: اردبیل، تبریز، قزوین، اصفهان، ساری افشاریان: مشهد زندیان: شیراز، کرمان قاجاریان: ساری، تهران از دوران پهلوی تاکنون: تهران من ازدرون تو حرف میزنم
اگربخواهی تابستان هم برف می آید اگربخواهی دست دراز میکنی ابری در آسمان میگیری اگربخواهی به درخت خشکیده ای خیره میشوی و انجیر بر شاخه اش میروید اگرتو بخواهی غیرممکن ها ممکن میشود پس بخواه دوره توانگری و جذب |
|||
01-30-2013, 06:59 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 01-30-2013 07:04 PM، توسط goldmen.)
ارسال: #255
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
جملات آغازین و به یادماندنی 15 شاهکار ادبی دنیا......
1. «همه خانوادههای خوشبخت مثل هم هستند؛ اما هر خانواده بدبخت به راه و روش خودش بدبخت است.» («آناکارنیا» نوشته لئو تالستوی / 1878) 2. «این حقیقت را همه دنیا قبول دارند که مرد مجردی با ثروت مناسب باید به دنبال همسر بگردد.» («غرور و تعصب» نوشته جین آستین / 1813) 3. «بهترین دوران بود، بدترین دوران بود، دوران درایت بود، دوران حماقت بود، اوج ایمان بود، اوج شک بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان یاس بود، همه چیز در یک قدمی ما بود، همه چیز را پشت سر گذاشته بودیم، همه مستقیم به بهشت میرفتیم، همه مستقیم در جهت مخالف میرفتیم.» («داستان دو شهر» نوشته چارلز دیکنز / 1859) 4. «روز سرد روشنی از ماه آوریل بود، ساعت سیزده بار ضربه زد.» («1984» نوشته جرج اورول / 1949) 5. «هیچی درمورد من نمیدانید مگر اینکه کتابی با نام «ماجراهای تام سایر» را خوانده باشید؛ اما اصلا مهم نیست. آن کتاب را آقای مارک تواین نوشته بود و تقریبا همهاش حقیقت بود.» («ماجراهای هاکلبری فین» نوشته مارک تواین / 1884) 6. «اگر واقعا میخواهید از این ماجرا مطلع شوید، حتما اولین چیزی که میخواهید بدانید این است که کجا به دنیا آمدهام و بچگی مزخرفم چطور بوده و پدر و مادرم چه کاره بودند و قبل از دنیا آمدن من چه میکردند و همه این چیزهای مسخره دیوید کاپرفیلدی، اما راستش را بخواهید من حالش را ندارم این حرفها را بزنم.» («ناتوردشت» نوشته جی. دی. سلینجر / 1951) 7. «در سالهای جوانتر و ضعیفتر بودنم پدرم به من نصیحتی کرد که از همان موقع در ذهنم میچرخد. اینطور گفت که هر وقت میخواهی از کسی ایراد بگیری فقط یادت باشد که همه مردم دنیا شانس و بختی که تو داشتی را نداشتند.» («گتسبی بزرگ» نوشته اف. اسکات فیتزجرالد / 1925) 8. «یک روز که گرگور سامسا از خوابی تلخ بیدار شد متوجه شد که در رختخوابش به یک سوسک غولآسا بدل شده است.» («مسخ» نوشته فرانس کافکا / 1915) 9. «مرا اسماعیل صدا بزنید.» («موبی دیک» نوشته هرمان ملویل / 1851) 10. «دوشیزه بروکس زیبایی داشت که انگار لباسهای کهنه به آن جلوه بیشتری میداد.» («میدل مارچ» نوشته جرج الیوت / 1871) 11. «همه بچهها به جز یکی، بزرگ میشوند.» («پیتر پن» نوشته جی. ام. بری / 1911) 12. «گریزناپذیر بود: عطر بادام تلخ همیشه او را به یاد سرانجام عشقی نافرجام میانداخت.» («عشق سالهای وبا» نوشته گابریل گارسیا مارکز / 1985) 13. «سرما با بیمیلی از زمین برمیخاست، و مه با کمرنگ شدنش سپاهی را نشان میداد که روی تپه کشیده شده بود و استراحت میکرد.» («نشان سرخ دلیری» نوشته استفن کرین / 1895) 14. «مامان امروز مرد. یا شاید دیروز، نمیدانم.» («بیگانه» نوشته آلبر کامو / 1946) 15. «پیرمردی بود که تنها در خلیج ماهیگیری میکرد و هشتاد و چهار روز بود که ماهی نگرفته بود.» («پیرمرد و دریا» نوشته ارنست همینگوی / 1952) منبع: khabaronline.ir سخنانی بسیار زیبا از اُشو ![]() سخنان اشو به مریدانش در بیش از ششصد کتاب منتشر و به بیش از سی زبان ترجمه شده است. اشو در 19 ژانویه 1990 کالبد خاکی اش را ترک گفت اما مرکز او در هندوستان همچنان بزرگترین مرکز رشد روحی در دنیاست. در زیر جملات زیبایی از اشو را می خوانید: * مسئله رفتن به بهشت نیست . آموختن هنر در بهشت بودن است در هرجا که باشی . * برای دست یافتن به چیزهای پرارزش، باید که عشق پیشه کنی . * هیچ کس لایق نیست اما هستی از روی فراوانی خود می بخشد . * تو باید ناخودآگاهی ات را به خودآگاهی متحول سازی . وقتی ذره ای ناخودآگاهی در تو باقی نمانده باشد و سرشار از نور و روشنی باشی یک عارف می شوی ، یک عارف واقعی . * همیشه خودآگاهی را برگزین و از ناخودآگاهی دوری کن . هرچه که تو را ناخودآگاه می سازد نادرست و هرچه که به تو کمک می کند خودآگاه شوی درست است . * خداوند یعنی نهایت خودآگاهی . * فقط یک چیز وجود دارد که باید از آن ترسید و آن خود ترس است . * خداوند هیچ گاه در زندگی کسی مداخله نمی کند زیرا او آفریده خود را دوست می دارد . خدا همه را آزاد گذاشته تا حتی با او مخالفت ورزند. * دیوارهایی را که دور خود کشیده ای خراب کن تا آزاد شوی . تا همه آسمان و ستارگان از آن تو شود و بتوانی جرعه ای از جام عشق ، حقیقت و خداوندی سرکشی . * هیچ گاه به پشت سر خود نگاه نکن . هیچ چیز باارزشی در پشت سر وجود ندارد. * پهناورترین ، خطرناک ترین و ناامن ترین مکان ، دنیای درون توست . به همین دلیل کمتر کسانی جرأت می کنند وارد آنجا شوند . * مراقبه یعنی فراگیری فراموش کردن تمام چیزهایی که فراگرفته ای . یعنی رها شدن از شرطی شدن ها و خواب واره ها . * لحظه ای که خدا را بشناسی خدا می شوی . زیرا شناخت خدا همچون دانش نیست که بتوانی از یادش ببری . شناخت خدا به این معناست که خدا تنفس و تپش قلب تو شده است . * در دنیا زندگی کن اما نگذار که دنیا وارد تو شود . در دنیا باش اما از دنیا نباش . * با تمام وجود در این لحظه زندگی کن تا این لحظه دروازه ورود خداوند شود . اگر دست از گذشته و آینده برداری فقط خدا باقی می ماند . * تو هر لحظه بر سر دوراهی قرار داری : راه غمگینی و راه شادمانی . انتخاب راه به تو بستگی دارد. گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ |
|||
01-31-2013, 12:55 AM
ارسال: #256
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
فقط یک نوازش !!!
روزی در روستایی کوچک معلم مدرسه از دانش آموزان خود خواست تا تصویر چیزی را که نسبت به آن قدردان هستند نقاشی کنند . او با خودش گفت که حتما این بچه های فقیر تصویر بوقلمون و سفره ای پر از غذا را نقاشی خواهند کرد وقتی داگلاس نقاشی خود را تحویل داد معلم جا خورد! او یک «دست» کشیده بود!؟! همکلاسی های داگلاس هم مثل معلمشان از این نقاشی تعجب کرده بودند .یکی از بچه ها گفت :«من فکر می کنم!این دست خداست که برای ما غذا می رساند» یکی دیگر گفت: «شاید هم دست کشاورزی باشد که بذر گندم می کارد و بوقلمون ها را پرورش می دهد.» هرکس نظر می داد تا این که معلم از خود داگلاس پرسید: «این دست کیست،داگلاس» او با خجالت و آهسته جواب داد: «خانم معلم، این دست شماست» معلم به یادآورد از وقتی که داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود به بهانه های مختلف نزد او می آمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد. شما چطور؟!آیا تا به حال بر سر کودک یتمی دست نوازش کشیده اید؟ گاهی فقط یک نوازش کافی است! |
|||
01-31-2013, 12:58 AM
ارسال: #257
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
یک روز بوش و اوباما در یک بار نشسته بودن
یک نفر میرسه و میپرسه : چیکار دارین می کنین؟ بوش جواب می ده : داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم! یارو می پرسه : چه اتفاقی قراره بیافته!؟ بوش میگه : قراره ما 140 میلیون مسلمان و آنجلینا جولی رو بکشیم... یارو با تعجب میگه : آنجلینا جولی...!؟ چرا می خواین آنجلینا جولی رو بکشید...!؟ بوش رو می کنه به اوباما و میگه : دیدی گفتم...! هیچکس تو دنیا نگران 140 میلیون مسلمان نیست...!!! منتظر نشوید هیچ زمانی مانند اکنون نخواهد بود.
|
|||
01-31-2013, 11:54 AM
ارسال: #258
|
|||
|
|||
تلاش دردناک یک پرنده برای درآوردن تیر از بدنش!!
این غاز خاکستری کانادایی توسط محیط بانان "پارک طبیعت” دنور در ایالت کلرادو آمریکا به یک کلینیک دامپزشکی منتقل شده است.
جنیفر چرچیل سخنگوی پارک با اظهار شگفتی از اتفاق رخ داده و اینکه چطور این غاز با تیری در بدنش هنوز زنده مانده است گفت برخی از علاقمندان تلاش کرده اند به این غاز کمک کنند اما تصمیم در مورد درمان و نگهداری او با مقامات پارک خواهد بود. ![]() ![]() |
|||
01-31-2013, 03:52 PM
ارسال: #259
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست، همیشه باور داشته باش
لایق بهترین هایی . کوشش اولین وظیفه انسان است.(گوته) گروه برتر،برتر از همه |
|||
01-31-2013, 04:20 PM
ارسال: #260
|
|||
|
|||
RE: مطالب مختلف
تاکسی بین شهری سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران و ... بود. اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم اما وسط های راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم که کرایه راننده رو بدم ولی نبود...! جیب چپ نبود... جیب پیرهنم! نبود که نبود ... گفتم حتما تو کیفمه! اما خبری از پول نبود... ![]() به راننده گفتم: اگر کسی را سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!! گفت: به قیافه اش نگاه می کنم! گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق برایش افتاده...!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی می رسونمت ... . خداجونم! من مسیر زندگی ام را با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم اما الان هرچه دست کردم و نگاه کردم به جیب هایم دیدم هیچی ندارم، خالیه خالی ... فقط یک آه و افسوس که مفت مفت عمرم از دستم رفت ... ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مان میکنی؟؟؟ منتظر نشوید هیچ زمانی مانند اکنون نخواهد بود.
|
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
سلام و احوالپرسی در نقاط مختلف دنیا... | mallarme | 0 | 757 |
05-13-2013 10:12 PM آخرین ارسال: mallarme |
|
نحوه خواستگاری در دورانهای مختلف! | صدفی | 3 | 1,709 |
06-13-2012 08:35 PM آخرین ارسال: sherafati |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان