ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!

خرید هدیه، خرید ماگ

تابلو اعلانات سایت
میلیاردرها مرامنامه (قوانین سایت) میلیاردر هدف این سایت چیست؟ میلیاردر دانلود ماهنامه سایت
میلیاردرها اتمام حجت (حتما بخوانید.) میلیاردر راه اندازی کسب و کار توسط اعضا میلیاردر مسابقه دوبرابر کردن پول
میلیاردرها عضویت در بخش ویژه VIP میلیاردر موفقیت های دوستان بعد از عضویت در سایت میلیاردر تبلیغات و معرفی کار و شغل شما


راهنمای خرید هدیه، ماگ و فلاسک

ماگستان, اولین و تنهاترین

ماگستان, اولین و تنهاترین


کارآفرینان برتر
زمان کنونی: 09-26-2025, 10:08 AM
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان
نویسنده: کوروش بزرگ
آخرین ارسال: jahanagahi
پاسخ: 53
بازدید: 9361

ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 32 رأی - میانگین امیتازات : 3.34
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کارآفرینان برتر
01-22-2013, 01:57 AM
ارسال: #31
محمد اردکانی مالک شرکت چرم ومیش
ام و نام خانوادگی: محمد اردکانی

شرکت: چرم و میش

نام محصول: انواع مختلف کیف و کفش و لباس

تحصیلات: سیکل


در سال 1323 در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. پدرم روحانی بود و یکی از امام جماعت های شمیران بودند. در شرایط مناسبی زندگی می کردیم ولی آنقدر هم در رفاه نبودیم. از جهت اینکه دوست نداشتم کسی به من برای امرار معاش و زندگی ام کمک کند و استقلال مالی داشته باشم به همین خاطر درس ام را ادامه ندادم و بعد از کلاس ششم دنبال کار رفتم. من به پدر و مادرم بسیار وابسته بودم و این موضوع باعث می شد که دنبال یک سری کارهای خلاف نروم.

بعد از کلاس ششم به دنبال کار رفتم و شاگرد یک چرم فروش معتبر در تهران شدم در آن زمان آرزو داشتم که هر چه سریعتر برای خودم کار کنم حتی اگر کار کوچکی باشد. بعد از سه سال کار در آنجا به دنبال کاری برای خودم رفتم و یک دکه کوچک در بازار گرفتم و با یک نفر شریک شدم، در آن موقع شانزده سال داشتم.

در حین کار کردن 3-4 کلاس درس خواندم ولی امتحان آن را ندادم زبان انگلیسی را هم به مدت 10 سال خواندم ولی به طور مستمر نبود. بعد از آن به هیچ کلاس آموزشی نرفتم. اصولاً از نظر من کسی که آموزش پیدا می کند و تحصیل می کند اطلاعات و دانشی به دست می آورد که بتواند از آن دانش استفاده کند و فقط داشتن آن کافی نیست. کسانی بودند که سواد خواندن و نوشتن نداشتند ولی از یک انسان تحصیل کرده هم درک و هم آداب و معاشرت آنها بهتر بوده است ولی کسی که این توانایی را داشته باشد و تحصیلات هم داشته باشد موفق تر است.

من زندگی خوبی داشتم ممکن بود چند کاری انجام دهم و موفق نشوم ولی ناامید نمی شدم و سعی می کردم راه دیگری را انتخاب کنم روند شغلی ما همین بود تا به اینجا رسیدیم.

در ابتدای کار یک سال با شریکم بودم ولی او فرد کم تحرکی بود و من پر تحرک بودم بنابراین جدا شدیم و به دنبال کار برای خودمان رفتیم. در مسیر راهم موانع خاصی نبود فقط می رفتم به جاهایی که چرم می فروختند و وقتی نقاط ضعفشان را می دیدم بیشتر تشویق می شدم.بنابراین به این فکر افتادیم که خودمان تولید کننده باشیم ولی مسائل زیادی در تولید داشتیم سیاست گذاریها برای ما مشکلاتی درست می کرد و شرایط خوبی برای رشد مهیا نمی شد و موانعی ایجاد می کرد.

در حال حاضر فقط در بازارهای ایران هستیم و سعی داریم شعبه های دیگری ایجاد کنیم ولی مشکلات داریم.

هدف من از تأسیس شرکت چرم و میش از همان ابتدا کار صادرات بود ولی در این کار موفق نشدیم. یک سری مشکلات است که هر چه فکر می کنیم قابل حل شدن نیست و اوضاع طوری شده که در حال حاضر من فکر اگر بتوانیم موجودیت خودمان را حفظ کنیم خیلی بهتر است.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 09:17 AM
ارسال: #32
RE: این آقا شامپو و صابون شرکت داروگر رو براشون درست می کنه!!!
سلام دوست عزیز. اول تشکر بسیار به خاطر گذاشتن این مطالب زیبا و انگزیشی که واقعا به انسان انگیزه میدهد تا بلند شودو کاری بکند برای خود و جامعه اش!
اما یک خواهش!
اگر عکس این عزیزان و کارآفرینان را هم بگذارید خیلی تاثیر گذارتر خواهد بود.
متشکرم!

مهم نیست از کجا آمده اید!
مهم این است که به کجا میروید!
10_004
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 02:02 PM
ارسال: #33
RE: از سبزی فروشی این همه پول درآورده!!!!!!
انسان در زندگی هم موفقیت دارد هم شکست. در دوران جوانی اگر در کار یا زندگی شکست می خوردم سعی می کردم این شکست پلی برای زندگی آینده ام با شد و از آن درس بگیریم.

مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 02:15 PM
ارسال: #34
RE: از سبزی فروشی این همه پول درآورده!!!!!!
جناب کوروش بزرگ! پیشنهادی دارم. ب نظرم یک تاپیک باز کنید مثلا " از زبان انسان های موفق " و مطالب را در آن قرار دهید تا هم متمرکز باشد هم نظم داشته باشد

تحقیق + تصمیم = اجرا بدون وقفه!
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 04:07 PM
ارسال: #35
RE: از سبزی فروشی این همه پول درآورده!!!!!!
(01-22-2013 02:15 PM)yu3f نوشته شده توسط:  جناب کوروش بزرگ! پیشنهادی دارم. ب نظرم یک تاپیک باز کنید مثلا " از زبان انسان های موفق " و مطالب را در آن قرار دهید تا هم متمرکز باشد هم نظم داشته باشد

منم با پیشنهاد یوسف جان موافقم...اگه یه تایپیک جداگانه برای این بحثاتون ترتیب بدین خیلی بهتره...ترافیک سایتم میاد پایین

ای نســـخه نامــــهء الــــــهی که تویی
ای آیـــنهء جـــمال شاهـــی که تویــی
بیـرون ز تو نیسـت آنـچه در عـالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 10:21 PM
ارسال: #36
از دامنه تا قله
محمد علي مجتهدي مدير دبيرستان البرز در يك مهماني براي من تعريف مي‌كرد <تو نمي‌داني اين پدرت چه طور به ما درس مي‌داد خودش رفت از جيب خودش براي ما ماشين ويمشورتسي ساخت و به آزمايشگاه آورد و به فضاي آموزشي رنگ و رونق بيشتري بخشيد تا بتواند ما را سر شوق بياورد>
آقا شيخ محمود خليلي، فرزند شيخ رمضانعلي خليلي، در ارديبهشت 1284 خورشيدي در خانواده‌اي پر جمعيت، كم بضاعت و سنتي در تهران متولد شد.
در هفت سالگي به مدرسه ابتدايي و در تاريخ پانزدهم برج سرطان <تيرماه> 1336 هجري قمري موفق به دريافت پايان نامه ابتدايي از مدرسه علميه به مديريت ممتاز الاطبا شد. او هنوز چهارده سال بيشتر نداشت كه ترجيح داد به جاي نشستن در خانه و وقت گذراني‌هاي بي‌حاصل به كلاس‌هاي درس ميرزا غلامحسين راهنما كه بعدها وزير فرهنگ و معارف شد برود و به يادگيري بپردازد.
كلاس‌ها فقط كلاس دروس رياضيات و ادبيات بود. چند سالي بعد به كلاس‌هاي درس مرحوم فروغي راه پيدا كرد و با فرزندان او طرح دوستي ريخت و به شدت مورد علاقه ذكاءالملك فروغي قرار گرفت. خليلي دو سال پس از ازدواج در شهريور 1304 پايان تحصيلات متوسطه خود را با عنوان بهترين شاگرد از مدرسه علميه دريافت كرد و موفق به دريافت لوح تقدير و دو جلد لغتنامه فرانسه به نام لاروس گرديد.
چند ماه بعد وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه ملي به حكم شماره 872 او را استخدام و مامور كرد تا روند كار تدريس فيزيك، شيمي‌و رياضيات را از اول شهريور 1304 در شهر رشت آغاز كند. او در هر ماه 26 ساعت تدريس مي‌كرد و ماهيانه 55 تومان دريافت مي‌داشت. اما معلمي‌ شغلي آينده او نشد و به حكم نامه‌اي از دارالمعلمين اخراج و روانه بازار كار شد. او در سال‌هاي بعد، از تعمير ماشين‌هاي سنگين تا پر كردن باتري‌هاي ماشين و از حفاري تا وارد كردن پمپ پيرلس آمريكايي روزگار گذراند. او حتي رييس اداره كل برق تهران شد و زماني هم در مناقصه‌اي به همراه مهندس مهدي بازرگان عمليات لوله كشي آب شهر تهران را به دست آورد. اما هيچكدام نام او را ماندگار نكرد. تاسيس شركت گاز بوتان در سال‌هاي دهه چهل اين نام را جاودانه كرد. محمود خليلي در سال‌هاي دهه چهل كه به نحوي روند توسعه صنعتي نيز در ايران به تدريج شكل مي‌گرفت موفق شد گاز را به منازل مردم برساند. او بيش از سي سال است كه به درود حيات گفته اما نام او همچنان ورد زبان‌هاي مردمان اين ديار است. منصوره خليلي فرزند اول او كه در سال‌هاي پاياني حيات پدر به جمع دست‌اندركاران شركت بوتان پيوست هم اينك عضو هيات مديره شركت بوتان است. ماه گذشته به رسم يادبود صدمين سال تولد پدر كتابي به رشته تحرير درآورده كه سرنوشت پر فراز و نشيب پدر را در آن منعكس مي‌نمايد. كتاب <از دامنه تا قله> كه به كوشش انتشارات بهجت نيز منتشر شده شرح زندگاني محمود خليلي و بخشي از تاريخ صنعت در ايران است. مصاحبه زير به همين منظور انجام گرفته كه در زير مي‌خوانيد.
فكر مي‌كنم كاري كه پدرم در پنجاه سال پيش انجام داد كار ارزشمندي بود
و براي نسل‌هاي بعدي نيز يك الگويي خواهد بود كه چطور پشت يك كار را بگيرند و دنبال كنند.
پدرم از بسياري جهات الگو و اسوه نسلي بود كه ديگر چندان در جامعه ما حضور ندارد
اخيرا مراسم صدمين سالگرد تولد محمود خليلي (بنيانگذار شركت گاز بوتان) برگزار شد. شايد اگر انعكاس بيشتري مي‌يافت تاثير بيشتري نيز در اذهان مي‌گذاشت. در واقع مراسم‌هائي از اين دست باعث مي‌شود كه جامعه بيشتر به نحوه توليد و توزيع يك كالا آن هم با چنين قدمتي ارج بگذارد. در طي چند دهه پيش صنايعي در ايران پا گرفته و خود را در جايگاه قابل قبولي رسانده‌اند شركت بوتان يكي از همان صنايعي است كه اينك در تاريخ صنعت ايران يكي از ماندگارترين‌ها محسوب مي‌شود. چه انگيزه‌اي را از تدوين چنين كتابي دنبال مي‌كرديد. فكر مي‌كنم كاري كه پدرم در پنجاه سال پيش انجام داد كار ارزشمندي بود و براي نسل‌هاي بعدي نيز الگويي خواهد بود كه چطور پشت يك كار را بگيرند و دنبال كنند. پدرم از بسياري جهات الگو و اسوه نسلي بود كه ديگر چندان در جامعه ما حضور ندارد اما ما مي‌توانيم آن فرهنگ و انديشه را در بين نسل‌هاي بعدي ترويج كنيم. به گمان من بنا به تحولاتي كه در جهان صورت گرفته اين نسل بايد بيشتر از نسل پدرم كار و كندوكاو كند.
شما فرزند چندم ايشان و متولد چه سالي هستيد؟
من متولد اسفند 1302 و اولين فرزند خانواده نيز هستم. خواهرم دومي ‌و محسن‌ خان سومي ‌و بعد سعيدخان چهارمين فرزند خانواده بودند و بعد كه بچه‌هاي ديگر آمدند.
تا قبل از پدرتان صنعت گاز براي جامعه ايران چندان آشنا نبود. انگيزه‌اي كه پدرتان را به اين كار واداشت چه بود؟ چگونه شد كه آدمي ‌مثل خليلي كه در صنعت برق و حفاري شهره شده بود ناگهان وارد چنين تجربه‌اي شد؟
در آن زمان كسي گاز را نمي‌شناخت و اصولا شناختي از آن در جامعه وجود نداشت. انگليسي‌ها طوري كشور را محاصره كرده بودند كه ما ثروت‌هاي خود را نمي‌شناختيم اگر دانش آموختگان و دنياديدگان آن دوره بنگريد خواهيد ديد كه كمتر تلاشي از آنها ديده شده است. در واقع ايرانيان به فكر تامين گاز در ايران نبودند. شايد بدين جهت بود كه هيچ اطلاعاتي هم در اين مورد منتشر نمي‌شد. خليلي خود به تنهايي به فكر افتاد كه به دنبال صنعت گاز برود و اين نياز را در ايران برآورده كند. زمينه‌ايي در ايشان بود؟ يا در هر كاري همين اندازه شيفتگي به خرج مي‌دادند؟
ايشان در ابتدا به شغل معلمي ‌روي مي‌آورند معلمي‌ بسيار دانا و مشرف به كار خود بودند، طوري تدريس مي‌كردند كه آقاي يزدان فر كه چهار سال معاون وزارت آموزش و پرورش آن زمان بود، گفته بود: <هرگز معلمي ‌به شوق و شور خليلي نديده‌ام. با آن بضاعت اندك خويش آزمايشگاه مدرسه دارالمعلمين را رونق داد. شاگردان را سر شوق مي‌آورد و به شغل خويش عشق مي‌ورزيد.> عاشق معلمي ‌بود اما زمانه و تقدير شايد اين طور مي‌خواست كه به اين كار ادامه ندهد. يكي از روزها وقتي سر كلاس بود فراش مدرسه يك پاكت به دست او مي‌دهد. در داخل نامه نوشته بود <بر حسب كنترات مورخه ... شماره .... از اين تاريخ به خدمت شما خاتمه داده مي‌شود> معلمي ‌با چنين شوري آن وقت ‌يك دفعه حكم اخراجش را صادر مي‌كنند. شاگردهاي پدرم سنشان نزديك پدرم بود. محمد علي مجتهدي مدير دبيرستان البرز هم يكي از شاگردان او بود. آقاي دكتر مجتهدي در يك مهماني براي من تعريف مي‌كرد : <تو نمي‌داني اين پدرت چه طور به ما درس مي‌داد خودش رفت از جيب خودش براي ما ماشين ويمشورتسي ساخت و به آزمايشگاه آورد و به فضاي آموزشي رنگ و رونق بيشتري بخشيد تا بتواند ما را سر شوق بياورد> در آن زمان وي دو فرزند داشت كه آقاي اعتمادالدوله قراگزلو - وزير فرهنگ و معارف - به خدمت ايشان خاتمه داد، اما پدرم زير اين نامه مي‌نويسد كه <جوابا‌ عرض مي‌شود به جهنم> خليلي آنچنان اميدوار و شاداب بود كه هنگامي‌كه وارد منزل مي‌شود مادرم گمان مي‌كند همسرش اضافه حقوق گرفته است اما آقاي خليلي در جواب همسرش نامه را به او نشان مي‌دهد كه حكم اخراجي او بود. در همان زمان سه تن از آژان‌هاي رضاشاه مي‌آيند به منزل ما كه اين كارمند خاطي را به اين جهت كه به نامه پاسخ بي‌ادبانه‌اي داده بود جلب يا شايد تنبيه كنند. پدر بزرگم يك آخوند بسيار معتبري در محله بود و به وساطت او قضيه مرتفع شد. حالا پسر بيكار شده است. پدر بزرگ با گرو گذاشتن يكي از خانه‌هايش كه همسرش از پدر خود به ارث برده بود دو باب مغازه به او مي‌دهد تا بتواند از اين طريق زندگي خود را بگذراند پدرم با آنكه اخراج شده بود و براي گذران زندگي در تنگنا بود اما سربلند و با افتخار زندگي مي‌كرد. اين نوع و شيوه زندگي او بود. هيچ وقت نديدم كه از اين روش سر باز زند.
خود پدر شما تحت تاثير چه كساني بود يا كجا درس خوانده بود؟
پدرم وقتي مدرسه مي‌رفت معلم‌هاي او عمدتا فرانسوي بودند. معلم‌هاي فرانسوي بسيار دلسوز و به جهت آموزشي خوب تدريس مي‌كردند. ايشان هم بسيار گيرا و باهوش بود. خيلي چيزها را از آنها آموخت. به نظرم دومين رويداد زندگي ايشان برخورد ايشان با حاج امين‌الضرب بود. مدتي در كارخانه برق حاج امين‌الضرب كار مي‌كرد خيلي هم در آنجا فن و تخصص فرا گرفت. سپس با يك آگاهي و دانشي اين دو مغازه را باز مي‌كند.
ايشان در اين مغازه چه خدماتي به مردم مي‌داد؟ كار پدرم نصب ماشين‌آلات صنعتي، تعمير ماشين‌هاي سنگين و سبك، پر كردن باتري و بستن آرميچر بود. در انتهاي ماه شايد حقوق بيشتري نسبت به وزارت معارف در يافت مي‌كرد. خليلي با وجود اين مغازه تابلويي بر سر مغازه زده كه يك مرد فرنگي را نشان مي‌دهد كه كلاه شاپو سرش است و جلوي يك موتور بنز ايستاده نوشته است <كارخانه تعميرات الكترومكانيكي خليلي>. اين تابلو خيلي براي مردم جذاب بود. چرا كه مردم چنين چيزي نديده بودند بعدها اين تابلو سبب شد كه افرادي روزي يك ساعت در اتوبانك برايشان كار كنند.
سپس از مجلس شوراي ملي به سراغش آمدند كه برايشان شمارنده الكتريكي بسازد چيزي كه تا آن زمان در مملكت ما سابقه نداشت، حتي او را به شهرباني بردند و كارهاي مختلف به او دادند.
در شهرباني كار تاسيسات و فني راه انداخته بود؟ يا كارهاي اداري مي‌كرد؟
كارهاي فني و برقي بود. پدرم روشنايي شهرباني و زندان قصر را راه اندازي كرد. تا آن زمان روشنايي به صورت مدرن و امروزي در آنجا وجود نداشت. شايد در شهرباني يا زندان قصر لامپ بود اما خط برقي كه همه اتاق‌هاي آن را روشن نگه دارد وجود نداشت.
چگونه شد كه ايشان در دستگاه‌هاي دولت اين همه فعاليت را سازماندهي كرد؟ پدر من مي‌خواست زندگي كند. برايش فرق چنداني نمي‌كرد كه صاحب كار دولتي يا غير دولتي باشد.
دنبال كار مي‌رفت و اعتماد مردم را جلب مي‌كرد. خوب فكر مي‌كرد، خوب هم كار مي‌كرد. او نردبان ترقي را پله پله بالا رفت. وقتي كه اعتماد دستگاه جلب شد او را رييس اداره برق كردند.
محمود خليلي سوار بر موتور در كنار كارخانه الكترونيكي - 1309
در اينجا بود وي به كمبودها و نيازهاي مردم ما پي برد و براي رفع آن شروع به كارهاي ديگر كرد در ابتدا گاو داري بزرگي راه‌اندازي كرد كه از كنار آن به مردم كره مي‌داد. بعد در كنار انبار گندم يك دكان اجاره كرد و در آنجا آسيابي موتوري براي آرد كردن گندم به كار انداخت كه با سنگ آسياي معمولي بود ولي به وسيله موتور بنزيني حركت مي‌كرد و كلي به اداره غله براي تامين آرد نانوايي‌ها خدمت كرد. بعد حفاري را شروع كرد و به اين انديشه افتاد كه حفاري را در مملكت توسعه بدهد مدتي در حفاري ماند و كار كرد تا يك روز براي ماموريتي به خوزستان رفت و ديد گازهايي مي‌سوزد و در هوا اوج مي‌گيرد. اين حيف و ميل انگليسي‌ها در ذهنش جرقه‌اي ايجاد كرد.
كاري كه پدرتان در صنعت گاز انجام داد در تاريخ صنايع جزو كارهاي منحصر به فرد بود. حالا كه نيم قرن از آن روزها گذشته است شايد اين نوع اختراعات و ابداعات سهل به نظر آيد، اما واقعا در شرايط آن زمان اين نوع كارها در حد يك معجزه بود. چگونه اين تفكر در ذهنش جرقه زد؟ حال آن كه هيچ الگويي هم در آن زمان موجود نبود؟ پدرم پيش از خوزستان سفري به آمريكا رفت و در آنجا مشاهده كرد كه اجاق‌هاي تميزي وجود دارد كه بدون آنكه اطراف خود را كثيف كند با شعله‌هاي منظم و موازي غذا را در آن طباخي مي‌كند. اين سفر در كار پدرم خيلي موثر بود.
تحصيلات پدر شما چه بود؟ چگونه ايشان هم در صنعت برق تبحر داشتند و هم در حفاري و آب كار مي‌كردند، هم موجد گاز در منازل مردم شدند؟
تحصيلات ايشان فقط در مقطع متوسطه بود و براي همين اسباب تعجب همه شد. او فوق‌العاده باهوش بود و از گيرايي بالايي برخوردار بود. خيلي از كارهايي كه قصد انجام آن را داشت از ماه‌ها قبل تحقيق و مطالعه مي‌كرد و بسيار دقيق بود. به عنوان مثال در همان دوراني كه در كارخانه امين‌الضرب كار مي‌كرد با يك عده فرانسوي آشنا شد كه خيلي چيزها از آنها در آنجا آموخت. در همين زمان بود كه دولت به او پيشنهاد داد تا سازمان اداره آب را راه اندازي كند و ايشان نيز با علاقه اين كار را انجام داد. اينجا بود كه خليلي تهران را شناخت و به نيازهاي آن پي برد.
در چه زماني وارد كار حفاري و سازمان دادن آب تهران شد؟
زماني كه خليلي از اداره برق به زندان افتاد، تصميم گرفت كه ديگر كار دولتي نكند به همين جهت زماني كه از زندان آزاد شد حفاري را شروع كرد و مطالعه دقيقي را برنامه‌ريزي كرد چند دفعه به آمريكا رفت، در آنجا با حفاري آشنايي پيدا كرد. در همين زمان بود كه به فكر رفاه خانواده خويش افتاد و تصميم گرفت كه گاوداري راه‌اندازي كند. محصولات او فقط كره بود. او در اين كار بسيار موفق شد. كره‌اي كه در آن زمان به تهران مي‌آمد هنوز هم بعضي از مردم آن را به ياد دارند اما به جهت عدم مديريت عالي موجب ورشكستگي شد. پدرم سپس به اين فكر افتاد كه كارخانه چيني‌سازي راه‌اندازي كند با اين توضيح كه ما همه امكانات چيني را در كشور دارا بوديم و چيزي براي وارد كردن از خارج احتياج نداشتيم. وي مكاني را براي شروع آن مهيا كرد اما ديري نپاييد كه دست نگه داشت، شايد به اين جهت كه حمايتي از او به عمل نيامد.

کوروش بزرگ جهان را خواهد گرفت.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 10:25 PM
ارسال: #37
شیرین پارسی در روستای شاندرمن
شيرين پارسي 52 ساله؛ كشاورز در روستاي شاندرمن از توابع شهرستان ماسال در غرب گيلان زندگي مي كند.
كشت برنج مهم ترين فعاليت اين زن كشاورز به همراه خانواده اش است. او سال ها قبل وقتي به همراه همسر و دو فرزندش و پس از پايان تحصيلاتش در رشته ادبيات در كشور فرانسه به كشور بازگشت متوجه شد كه زندگي در كنار طبيعت را به شهر و شهرنشيني ترجيح مي دهد.
زمين هاي بدون حاصل به ارث مانده خانوادگي شان به آن ها نويد يك زندگي جديد در دل طبيعت را مي داد. او و خانواده اش دوران پر فراز و نشيبي را طي كردند. اما سر انجام توانستند با نوآوري هايشان در شيوه كشت مكانيزه در آن منطقه و مناطق ديگر الگوي مناسبي را به كشاورزان منطقه ارايه دهند.
او همچنين به بسياري از دوستانش نشان داد كه مي توان در روستا زندگي كرد و در عين حال انسان موفقي بود. به نظر شيرين خيلي افراد در شهر كاري ندارند، اما تصور مي كنند زندگي در روستا براي شان عقب ماندگي فرهنگي به دنبال دارد. او بر همه اين تصورات خط بطلان كشيد .
شيرين همواره در كنار كار كشاورزي و زندگي در روستا فعاليت هاي اجتماعي اش را ادامه داده است عضويت در هيات مديره انجمن زنان مدير كارآفرين، عضويت در هيات مديره انجمن دوستداران محيط زيست و مجمع عمومي كشاورزان خبره از اين جمله است.
او همچنين توانسته است در سال 83 عنوان كشاورز نمونه كشوري را به خود اختصاص دهد .
با لبخندي بر لب مي گويد:«كشاورزي همواره با بشر بوده است اما ما توانستيم شيوه سنتي كشاورزي به ويژه در كشت برنج را تغيير دهيم. تغيير اين شيوه به يك جريان مدرن آن چيزي بود كه ما را در منطقه شاخص كرد.»
شيرين در شروع كار بارها طعم شكست را چشيد اما هرگز نااميد نشد:«سال هاي بسيار دچار سوخت شديم، اما بعد از اين شكست ها اولين سوالي كه به ذهنم آمد اين كه كشاورزي كاري است كه در سراسر دنيا انسان ها به آن مشغولند و ما تنها برنج كار دنيا نيستيم .پس چگونه مي توان با اين شكست ها مقابله كرد و مقهور طبيعت نشد.»
آن ها دريافتند كه در مديريت مزرعه با ضعف هايي همراهند و در درازمدت با شناخت آن ضعف ها توانستند از شيوه هاي مكانيزه كشت بهره ببرند. در تمام اين سال ها دو فرزند پسر كوچك شيرين در تمام مراحل كار با آن ها همراه بودند. كاري كه آن ها را روز به روز به كشاورزي علاقه مندتر كرد .
«هر دوفرزندم در رشته كشاورزي تحصيل كرده اند. آن ها آنچنان با كار كشاورزي عجين شدند كه خود به خود به تحصيل در آن گرايش يافتند پسر بزرگ من اكنون در اين رشته شاخص است و تنها كسي است كه قادر به تعمير و راه اندازي برخي ماشين هاي مدرن كشاورزي است.»
اكنون تمام مراحل كشت و زرع برنج در مزرعه پارسي و خانواده اش به صورت مكانيزه انجام مي شود و نيروي انساني كم ترين دخالت را در توليد محصول دارند.
«براي نشا كاري قبلا از بيست كارگر زن استفاده مي كرديم، اما اكنون اصلا از نيروي انساني استفاده نمي كنيم و نشا كاري كاملا به صورت مكانيزه در آمده است.»
طي اين سال ها شيرين توانست بر زنان منطقه هم تاثير زيادي بگذارد:«زنان كشاورز تا پيش از اين هرگز نديده بودند كه زني اين همه در گل و باتلاق فرو برود، اما خم به ابرو نياورد و از كارش لذت ببرد. اين زنان حتي برايشان عجيب بود كه چرا من فرزندانم را در كار با خود همراه مي كنم. آن ها معمولا فرزندانشان را در عرصه وارد نمي كنند و دايما آن ها را به كار ديگري تشويق مي كنند. همراه كردن فرزندانم در كار كشاورزي براي بسياري از آن ها عجيب بود.»
به عقيده او با چنين نگرش هايي تا چند سال ديگر هيچ زني حاضر به كار كشاورزي نخواهد بود . او تنها راه مبارزه با اين نگرش را تغيير شيوه هاي كشت و آموزش مديريت صحيح مي داند.
او معتقد است:«برنج كاري هميشه محتاج ذوق زنان است و كار وجين به دليل كارا نبودن دستگاه هاي آن هنوز حضور زنان را مي طلبد.»
او به فعاليتش در عرصه محيط زيست اشاره مي كند: «بسياري از زنان گيلاني را به موضوع محيط زيست علاقه مند كرده ام آموزش در اين عرصه از فعاليت هاي اصلي ام در حوزه محيط زيست است ما به تك تك روستاها مي رويم و دوستداري طبيعت را به زنان مي آموزيم. زنان و طبيعت جدايي ناپذيرند و از آن جا كه گيلان خود كلان روستا شهر است اگر زنان روستايي آموزش ببينند مشكلات بسياري حل مي شود. جنگل ها در گيلان در حال نابودي اند و بيش تر مردم هم نسبت به طبيعت بي علاقه شده اند. بنابراين با رفتن به روستاها و صحبت با زنان روستايي صورت اين مساله را تغيير داده ايم.»
شيرين زبان تالشي آموخته است و با زنان منطقه ارتباط بسيار خوبي دارد :«زنان روستايي به من اعتماد كرده اند و همواره مشكلات و مسايل شان را با من در ميان مي گذارند.»
نوآوري در فرآوري توليد برنج از ديگر فعاليت هاي اين زن كارآفرين است:«مدتي است برنج قهوه اي توليد مي كنيم. برنج سفيد ويتامين و مواد مغذي لازم را ندارد. اين كار تجربه فوق العاده اي است و عرصه هاي جديد در اين حوزه را به رويمان گشوده است.»
منبع : سرمايه

کوروش بزرگ جهان را خواهد گرفت.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 10:28 PM
ارسال: #38
ترخینه خوردی تاحالا؟
نام و نام خانوادگی: تیمورتاج علی آبادی

نام محصول: انواع مکمل های غذایی

شرکت: ترخینه

تحصیلات: لیسانس اقتصاد


در سال 1325 در تهران متولد شدم. پدرم با گذشت زمان به تدریج تغییر شغل می دادند و بیشتر اوقات مشغول دادوستد مواد غذایی بودند. ارتباط والدین با ما بسیار پسندیده بود و خانواده ی ما همیشه سرزبانها بود.

بعد از اتمام دوره دبیرستان، وارد دانشگاه شدم و در رشته ی اقتصاد مشغول به تحصیل شدم و در دانشگاه واحدهای عمومی (بیمه) و اختصاصی رشته اقتصاد را گذراندم و در سال 1354 فارغ التحصیل شدم.

من در حین تحصیل در دانشگاه، در فعالیتهای پدرم نیز در زمینه مواد غذایی مشارکت داشتم به طوری که صبح در دانشگاه تحصیل می کردم و بعدازظهر سر کار می رفتم البته همیشه از لحاظ مالی تأمین بودم و چیزی به عنوان مستمری دریافت نمی کردم. به مرور زمان کار وسعت یافت و شکل گرفت. ما فعالیت دیگری نیز داشتیم به طوری که محصولات فعلی ما از خارج وارد می شد این انگیزه در پدرم به وجود آمد که ما هم باید به چنین محصولاتی برسیم و سپس ماشین آلاتی تهیه نمودند و در این مقطع بود که کار شکل واقعی پیدا کرد و چون سن پدرم بالا رفته بود نمی توانست حضور مستمر داشته باشد آن هنگام متوجه شدیم که باید خودمان درآمد داشته باشیم.

به طور کلی ایده ی انتخاب این شغل را پدرم به من دادند و در سال 1341 قطعه زمینی را تهیه نمودیم و دستگاهی را بنا کردیم که برای واحد غلات به کار می رفت و در موقعیت جغرافیایی که درون شهری بود این دستگاه را بنا کردیم چون کار ما مصرف غلات بود به مرور زمان ایجاد غبار، خاک و آلودگی می کرد و آن موقع ممانعت آنچنانی وجود نداشت بعد به تدریج احساس کردیم که همسایگان از این مسئله ناراحت هستند کم کم ترجیح دادیم که محیطی دیگر را ایجاد کنیم. زمینی را در کرج فراهم کردیم و فعالیت خود را آغاز نمودیم و در حال حاضر صاحب محصولات و ماشین آلات مختلف هستیم. البته قابل ذکر است به دلیل حضور مداوم خود در محیط های شغلی که خود باعث شد این کار را به طور کامل قبضه کنیم و روز به روز بهتر شویم چون کالاهایی که ما آم زمان تولید می کردیم یک کالای نو نبود ناخودآگاه مردم به این نوع تولیدات عادت کردند و این تولید و خرید محصول باعث شد در ما انگیزه به وجود آید و چیزهایی که می توانست پیوستگی محصول را کامل کند و نیز ماشین آلاتی که نیاز داشتیم بلافاصله تهیه کردیم که از مدیریت سالم برخوردار باشیم یعنی همکاران را در کنار خود دوست ببینیم به طوری که ماهیانه یک بار دوره ارتباط مسقیم باعث می شود که ما از هر رده حرفشان را بشنویم و اگر نقطه نظری در مورد کار دارند، اعمال کنیم و همیشه ایشان را در کنار خودمان به عنوان کسانی که بتوانند راههای نو و جدید ارائه دهند، استفاده کنیم. به طور کلی من کاملاً از معاشرت استقبال می کنم و خودم را به دیگران نزدیک کرده و در واقع تجمع گرا هستم.

ما دوست داریم که این واحد تولیدی روز به روز رشد کرده و نیروهای بیشتری در کنار خودمان ایجاد نمائیم و از تخصص های بیشتری برخوردار شویم و افتخار ما این باشد که یک شهرت نامی در این جامعه داریم و امیدواریم که به این انگیزه برسیم و تنگناهایی که برای واحدهای تولیدی و واحدهای تحت پوشش وجود دارد، توجه کرده و اگر بنا باشد که این تجمع منحل شود صدمه اش به طور مستقیم به خود مملکت می رسد و آرزوی ما این است روز به روز رشد کنیم که این مستلزم حمایتهای دست اندر کاران می باشد.

کوروش بزرگ جهان را خواهد گرفت.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 10:29 PM
ارسال: #39
رز پلیمر
نام ونام خانوادگی: خسرو صوفی عنایتی

تحصیلات: مهندسی شیمی و پتروشیمی

نام شركت: رز پلیمر

نام محصول: پارافین جامد، مایع، ژله، پلهای مخابراتی


آرزوها وانگیزه ها شامل ابعاد مختلف زندگی انسان به حساب می آیند. از دوران كودكی به كارهای فنی علاقمند بودم، یعنی همیشه دوست داشتم زمانی كه بزرگ می شوم به كارهای فنی اشتغال داشته باشم. در دوران دبیرستان از آنجایی كه پدرم در صنعت چای بود تابستان ها به كارخانجات سرمی زدم و علاقه زیادی به محیط فنی و كاری داشتم و حتی قبل از ورود به دانشگاه با مسائل فنی درحد ابتدایی آشنایی داشتم در مورد رشته تحصیلی ام، یك برسی اجمالی كه در مورد رشته های مهندسی انجام دادم، و متوجه شدم رشته مهندسی شیمی رشته كاملی است. هم زمان با سال اولی كه وارد دانشگاه شدم سعی كردم كه وارد بازار كار هم بشوم به همین دلیل وارد شركت های مهندسی شدم، انگیزه ام این بود كه با مسائل فنی آشنا شوم و كارهای نقشه كشی و ابتدایی را شروع كردم. عامل اصلی كه در شكل گیری این علایق در من تأثیر داشت این بود كه در دبیرستان البرز تحصیل می كردم و آقای دكتر مجتهدی مدیر آنجا بود و تلاش زیادی هم داشت كه ما سه درس ریاضی، فیزیك و شیمی را خوب فرا بگیریم و در سطح اول دنیا باشیم. زمانی كه ما دیپلم گرفتیم به راحتی می توانستیم از بهترین دانشگاه های دنیا پذیرش بگیریم. در آن زمان مهندسی شغل پول سازی بود و بیشتر دوستانم گرایش به این رشته پیدا می كردند . همه ی این ها دست به دست هم داد تا وارد این رشته شوم و از همان ابتدا هم با كارهای عملی آشنا شدیم وهمین باعث شد كه تجربه كسب كنیم. به صورت خام به صنعت نگاه نكردم واقع بینی در كار بسیار مهم است به خصوص كه در شغل مهندسی واقع بینی حرف اول را می زند. رشته مهندسی شیمی دانشگاه پلی تكنیك و نفت آبادان معروف بودند و این به خاطراساتید آن ها بود كه استادها خودشان شركت هایی داشتند كه همین عامل در روحیه ی دانشجو تأثیر فراوانی داشت. چون این رشته رشته مورد علاقه ام بود و سعی كردم خیلی عمیق درس ها را یاد بگیرم و جدی تر وارد بازار كار شوم. تنها كاری كه تا حدودی جنبه دولتی داشت نفت بهران بود كه دو پروژه بود كه روی آن برسی و كار كردیم. در شركت های مختلف به صورت مشاوره ای كار می كردیم تا این كه شركت رز پلیمر را احداث نمودیم و از آن به بعد درگیر این كار شدیم.

الگوی كاریم از لحاظ عمیق نگاه كردن به مسائل و نگاه مدریتی خاص كه مختص كشور ما باشد را از مرحوم پدر بزرگم آموختم، ایشان در آن زمان فعالیت گسترده ای را در زمینه كشاورزی داشتند و هم در كارها از یك مدیریت خاصی برخوردار بودند و هیچ مسئله ای را بدون فكر قبول نمی كرد یعنی تابع شعارها و افكار لحظه ای قرار نمی گرفت و در وهله بعد مرحوم دایی ام بود كه ایشان مهندسی ساختمان از دوره اول دانشكده فنی بود و در رشته اقتصاد و حقوق هم تحصیل كرده بود و یك جامعیت خاص علمی و فنی داشت و تاًثیر فامیل بود كه حدود تحصیل كرده می باشند، كلاً در دوره ما همه به نوعی الگو بودند. در دوران كودكی با بحران عاطفی و اقتصادی خاصی روبه رو نشدم و از نظر اقتصادی هم جزء خانواده های متوسط به بالا بودیم ولی دقیقاً به ما آموخته بودند كه هیچ حسابی از نظر مالی روی خانواده باز نكنیم. ما خودمان كارمی كردیم و پول در می آوردیم و خرج زندگیمان می كردیم و برای تحصیل و سایر نیازها استفاده می كردیم. مادرم خانه دار وپدرم شاغل بود و در كار كشاورزی و كشت چای فعالیت می كرد. هدفم از كار كردن در دوران تحصیل در سالهای اولیه بیشتر كسب تجربه بود، انگیزه كار در سالهای اولیه فرا گرفتن كار بود ولی در سالهای بعد مسائلی چون درآمد و مسئولیت به آن اضافه شد.امكان دارد كه شانس در زندگی نقش داشته باشد، ممكن است شركتی خیلی خوب احداث شود اما در همان زمان اتفاقاتی در بازار بین المللی بیفتد كه كارشان را مشكل كند. همیشه آزادی عمل را دوست داشتم ولی وقتی شما وارد هر سازمانی شوید آن آزادی را از دست می دهیم. در خانواده ما پدر بزرگم روحانی بود و انسانیت و اخلاق كه در كودكی آموخته بودم در زندگی تأثیر داشته و در خون همه ی ما ایرانی ها این وجود دارد.

در زندگی شكست خورده ام، آدم نمی تواند در زندگی شكست خورده ام ولی به هر حال زندگی دائم شكست است و تلاش كردم كه همیشه با خونسردی مشكلات را حل كنم اگر راهی برای جبران شكست بود آن كار را انجام می دهم. یكی از فشارهایی كه خیلی بیشتر از فشار كاری بود همیشه در درجه اول مسائل حیثیتی و بعد بعد مسا ئل مالی و تهدیدات اقتصادی همیشه در جنب كار، انسان را آزار می داد تا روزی كه شركت توانست موفق شود.

بنیانگذار شركت آقای اسماعیل زمانیان هستند و با هم كار می كردیم و در عین حال دوست هم بودیم، برادر كوچك ایشان هم كه همسن من هستند فارغ التحصیل پلی تكنیك در رشته ی مهندسی شیمی بودند و ما با هم كار می كردیم تا این كه پیشنهاد كاری را در این زمینه خدمت ایشان دادم و به اتفاق به بررسی آن پرداختم و قرار شد این طرح را اجرا كنیم. از آنجایی كه رشته ی تحصیلی ام مهندسی شیمی بود و چون قبل ازاین در صنعت هم فعال بودم متوجه ضایعات پالایشگاهی شدید شدم، اطلات در مملكت ما هست فقط باید ازآن استفاده كرد. الان با ابتدای كار خیلی فرق می كند، الان نسبتاً آزمایشگاه مجهزی در سطح بخش خصوصی در كارخانه ایجاد كردیم و كارهای تحقیقاتی ما را انجام می دهد، الان در شركت دوقسمت فروش داخلی و فروش خارجی داریم كه مسئولین مشخصی دارد و هم در داخل را انجام می دهد و هم بازار یابی درخارج را انجام می دهد ، در ایران در زمینه پارافین جامد تا این لحظه، دوستانی هستند كه فعالیت دارند و بخشی هم در پارافین مایع هستند ولی در مجموع در این سطح ما حالت انحصاری داریم. ما در 44 كشور فعالیت داریم كه عمدتاً آفریقایی و آسیایی هستند و چند مورد اروپایی هم داشتیم ولی مسائل كلی مملكت ما نمی گذارد در آنجا فعالیت كنیم و به اضافه استانداردهای كه در آنجا خیلی سخت شده است. باید شرایط برای جوانان و كارآفرینان شرایط اجتماع به گونه ای

می شد كه مجبور شوند برای ت‍‍أمین درآمد خود به كارهای دیگر را بیاورند، دانستن بد نیست، سعی كنند یاد بگیرند و امید خود را از دست ندهند.

کوروش بزرگ جهان را خواهد گرفت.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
01-22-2013, 10:32 PM
ارسال: #40
تایر کورد
نام و نام خانوادگی: عباس قناد رضایی

نام محصول: الیاف و نخ انواع لاستیک و تایر

شرکت: تایر کورد

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت صنعتی



عباس قناد رضایی هستم و در سال 1336 در شهرستان مشهد به دنیا آمدم. از نظر خانوادگی در سطح متوسطی بودیم. پدرم کارمند و حقوق بگیر بود و مادرم مشوق اصلی من در درس بود.

در دوران کودکی، خانواده کنترل خاصی روی من نداشت و من تقریباً آزاد بودم و کارهایی را که خودم می خواستم انجام می دادم. من بچه ی شیطانی نبودم ولی زیاد بازی می کردم و از نظر ورزشی و تفریحی تحرک زیادی داشتم. از نظر درسی هم وضعیتم خوب بود بخصوص در سه سال آخر دبیرستان خیلی خوب درس می خواندم و در کارگاه دبیرستان به مسائل پروز و طراحی هواپیما می پرداختم.

من بلافاصله بعد از انقلاب اولین کاری که شروع کردم معاونت تربیتی دبیرستان بود. ولی در دوران قبل از دبیرستان کار نمی کردم.

در سال 1355 توانستم در رشته ی مکانیک طراحی جامدات در دانشگاه صنعتی شریف قبول شوم. در سالهای ابتدای دانشجویی فقط درس می خواندم ولی در سال دوم دانشگاه که مصادف با اوایل انقلاب بود فعالیت سیاسی داشتم و در سپاه کارهای مدیریتی و طراحی ساختار انجام می دادم و اولین تجربه های مدیریتی من آنجا شکل گرفت. به دنبال این مراحل به ادامه ی تحصیل پرداختم و فوق لیسانس را در رشته ی مدیریت صنعتی گذراندم.

پروژه ی فوق لیسانسم در مورد اصول تغییر و نو آوری و بسیج منابع در سازمان و صنعت بود که تأثیر زیادی در زمینه های مدیریتی در من داشت.

بعد از اتمام تحصیل به سازمان صنایع ملی ایران رفتم و در قسمت شیمیایی، مسئول طرح و توسعه بودم. سپس به شرکت ایران یاسا رفتم و کارها و پروژه های علمی مربوط به طرح و توسعه را انجام می دادم. در آن شرکت پروژه ای زا در دست گرفتم که کارهای تحقیقاتی در زمینه ی تایر و تویوپ بود.

پس از پایان پروژه به شرکت مهندسی و تحقیقات صنایع لاستیک رفتم و در آنجا سه سال مدیر عامل بودم سپس به شرکت دنا رفتم و پنج سال عضو هیئت مدیره ی آنجا بودم. به موازات آن عضو هیئت مدیره کیان تایر و سپس به مدت سه سال هم در آنجا مدیر عامل بودم.

در همان حال پروژه ی نخ تایر را چند سالی بود که بررسی می کردیم و با شش شرکت معتبر خارجی مذاکره داشتیم که تمام مذاکرات و نتایج آن را به همراه تیمی که خودم سازماندهی می کردم، انجام می دادیم.

یکی از زمینه های پرداختن به ایده ی نخ تایر، توسعه در صنعت تایر بود که اتفاق افتاده بود و من چون اطلاعات کاملی در مورد بازارهای ایران داشتم و می دانستم که این محصول از ترکیه وارد ایران می شود، می توانستم به راحتی برنامه ریزی کنم ولی موانع بسیاری سر راه سرمایه گذاری این طرح وجود داشت که حدود 15 سال اجرای این پروژه به تأ خیر افتاد.

ولی در حال حاضر توانستیم پروژه را با حمایت از صندوق بازنشستگی و با سرمایه ای حدود 60 میلیون دلار به انجام برسانیم.

داشتن رابطه و ارتباط با دیگران بسیار مفید است ولی من هیچ وقت تمایل نداشتم که از روابط برای بدست آوردن موقعیتی استفاده کنم و همیشه سعی کرده ام که کاری را شروع کنم و شایستگی خودم را به اثبات برسانم و با اینکه ارتباطات خوبی داشتم ولی همیشه دوست داشتم که خودم باشم و از توانائیهای خودم استفاده کنم.

کوروش بزرگ جهان را خواهد گرفت.
یافتن تمامی ارسال های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان
تماس با ما | سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | آرشیو | پیوند سایتی RSS