تصاویر: منزل شخصی مدیرعاملان مطرح دنیا

[3ObHaN]

جناب گل محمدی تماما با حرفتون موافقم و انگار شما حرف من رو زدید !
اقای کاظمی اتفاقا تمامی اون افراد خودشون نه تنها لذت داشتن رو نچشیدن بلکه حتی تلاش برای چشیدن هم نمیکنند !

[jahanagahi]

برجی را می سازند. نزدیک می شوم .از یکی از مهندسین می پرسم من اگر بخواهم اینچنین برجی بسازم چقدر هزینه دارد.کمی از من فاصله میگرد و لباس و وضع ظاهری من را ورنداز میکند و با پوزخند میگه : خیلی زیاد. آنچنانچه تصورش را بکنی.(چون خودش هم قبول ندارد بتواند چنین برجی بسازد.)
کمی توقف میکنم و بر حسب تصادف صاحب برج نزدیک می شود. به او میگویم آقا من اگر چنین برجی بسازم چکار باید بکنم.(چون خودش توانسته پس یقین میکند من هم می توانم) . میبیند شخصی مثل خودش پیدا شده . اول با من دست میدهد و بعد تعارف میکند به دفتر کارش بروم.
می دانید آخرش چیست؟
بله از سیر تا پیاز برای من توضیح می دهد.


زنگ تفریح :سریال ستایش
هوشنگ افتاد
بله قربان افتاد

[3ObHaN]

واو
اقای قربانیان ، با این داستان درس بزرگی به من دادید ! خیلی بزرگتر از اونچه فکرش رو بکنید !
(چون خودش توانسته پس یقین میکند من هم می توانم)

بهترین راه برای رسیدن به اهداف مشاوره با کسانی است که توانسته اند . نه مهندس و وکیل و دبیر !

[jahanagahi]

خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک من جای داری
خدا را شکر

[mostafa ghobadi]

واقعا از خوندن این همه مطالب توپ لذت بردم
من هم میتوانم و با تمام وجود میخواهم که تیلیاردر شوم

[mhdi855]

برای رسیدن به یه ادرس باید از کسی پرسید که به اون محل رفته باشه
برای فهمیدن مزه یه غذا باید از کسی پرسید که اون غذا را خورده باشه
نمیشه به طرف شرق رفت ولی به غرب رسید
برای میلیاردر شدن باید از کسی الگو گرفت که الان میلیاردر هست
این انسانها همگی دارای خصوصیات مشترکی هستند که اونا را از گروه بزرگی از ادما متمایز میکنه
از ادمین عزیز و جناب قربانیان متشکرم که با گذاشتن این تاپیک در بچه های انجمن ایجاد انگیزه میکنند

[3ObHaN]

کاملا موافقم مهدی جان

[jahanagahi]

دوستی دارم چند سال در فروشگاه تک فروشی پوشاک شاگرد بود. جوری صحبت میکرد که انگار صاحب مغازه است. جوری لباس می پوشید که انگار پسر یک میلیارد است. خودش بتنهائی مغازه ای در همان راستا اجاره کرد و تک فروشی پوشاک داشت. شاگردی هم گرفت و خودش دیر سر کار می آمد. ورشکست شد. به شهر دیگری رفت و مربی آموزشگاه رانندگی شد. بعد از مدتی طاقت نیاورد به تهران برگشت . زن و یک فرزند کوچک داشت. روزی مقداری ساندویچ درست کرد و به استادیوم آزادی رفت بفروشد. کلی او را زدند و ساندویچ هایش را پرت کردند (الان که خاطره او را می نویسم چشمم پر اشک شده .چون خیلی دوستش دارم)
رفت پیش یکی از دوستانش که وضع خوبی داشت .برای او کار میکرد. با علاقه کار میکرد (رنج نمی برد) از کار کردن لذت می برد. شریک شد. کارشان گرفت.
اکنون یک آپارتمان 120متری در نارمک دارد . با شریکش ویلائی در آبعلی خریده اند 700میلیون تومان و ماشین آذرا مشکی.
البته قبلا ویراکروز بود که من به شوخی میگفتم ویرا خروس.
همه می خندیدند وقتی میگفتم ویرا خروس.

داستان (البته واقعیت ) به پایان رسید و آقا خروسه به منزل رسید

[madar]

میدونید جناب قربانیان فشردن دکمه سپاس برای سپاس از همه بخشندگی هاتون کافی نیست

پس هزارباره : سپاس

[jahanagahi]

(07-21-2011 06:45 PM)madar نوشته شده توسط:  میدونید جناب قربانیان فشردن دکمه سپاس برای سپاس از همه بخشندگی هاتون کافی نیست

پس هزارباره : سپاس

دخترم افتخار میکنم که عزیزانی چون شما دارم. موفقتر باشی.امیدوارم شما هم با همسر گرامی در جلسه هماهنگی شرکت فرمائید.
تمام سپاسهایم را تقدیم ادمین عزیز میکنم که چنین سایت و انجمنی را پیاده کرد.