لطیفه ها

[MARYAR]

روباه به خدا میگه:چرا من رو اینقدر حیله گر و دروغگو افریدی؟
خدا میگه:
.
.
.
.
.
.
.
ناشکری نکن تو هنوز پاساژ علاالدین تهران نرفتی...:-)

[MARYAR]

رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه کم تنگ بود. فروشنده گفت: یه دوبار بپوشی جا باز میکنه!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دومی رو پوشیدم یه کم گشاد بود. فروشنده گفت: چیزی نیست یه دو بار آب بخوره تنگ میشه
لامصبا شلوارم هوشمند کردن :|

[MARYAR]

امروز داشتم با خودم فكر مى كردم
نه ﺍﻫﻞ ﺩﻭﺩﻡ ...
ﻧﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ...
ﻧﻪ ﻭﻟﮕﺮﺩﻡ ...
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻭ ﻣﻬﻤﻮﻧﯿﻢ ...
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﺎﺯﯾﻢ ...

.
.
ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍ ﻫﺪﻓﺖ ﺍﺯ ﺧﻠﻖ ﻣﻦ ﭼﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺩﻗﯿﻘﺎ ؟ !!
ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒرى برسم یه وقت دير نشه!!!

[MARYAR]

پدرها و مادران گرامی

اگر در این ایام فرزندانتان ازتون پول خاستند

















محکم بزنید تو گوششون اگرم پول داشتن ازشون بگیرید میخان برن واسه Bf یاGf شون کادو ولنتاین بگیرن

سینگلا اینقد پخش کنید تا به دست خود پدر مادرا برسه
ما که نداریم اونایم که دارن ولنتاین زهرمارشون کنیم
خواهشن کوتاهی نکنید...

[Papi llon]

(02-01-2013 08:31 PM)saeed.abdollahi نوشته شده توسط:  غضنفر دكتر راديولوژيست بوده.
به مريضش ميگه: تو عكس راديولوژیت يه شكستگی توی دنده راستتون ديدم.
ولی اصلاً نگران نباشيد،
با فتوشاپ درستش كردم !

عزیزه دله من لطیفت خیلی عالی بود ولی کاش به جا غضنفر از خنگولی چیزی استفاده میکردی
چون همونظور ک اطلا دارین غضنفر یکی از القاب حضرت علی -علیه السلام- هستش
به امید رسیدن به بهترین درجه ی دکتریه دکتر های سایت
البته من خودم عمرانیم

[دهدار]

بعضی از پسرا هنوز فکر میکنن اگه یه دختر از کنارشون رد بشه و
.
.
.
.
.
.
.
.
یه تیکه بهش نندازن امتیاز اون مرحله رو از دست میدن

[abdolhossein]

عجب آدم های کلاهبرداری تو این جامعه پیدا می شن!
طرف رفنه خواستگاری، گفته نون خشکی‌ام، تحقیق کردن معلوم شده دروغ گفته؛ دکتر بوده.»

[abdolhossein]

خدایا به من آرامش ده تا بپذیرم نرخ بنزینی را که نمی‌توانم تغییر دهم. دلیری ده تا بتوانم فیش حقوقم را به خانواده‌ام نشان دهم. بینشی ده تا تفاوت گذشتن از مبلغ سه هزار میلیاردی و درخواست انصراف از دریافت یارانه را درک کنم و فهمی ده تا متوقع نباشم که دولتمردان به فکر من و امثال من باشند. آمین یا رب العالمین.

[abdolhossein]

شرلوک هلمز ، کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند . نیمه هی شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست .
بعد واتسون را بیدار کرد و گفت : " نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی ؟ "
واتسون گفت : " میلیون ها ستاره می بینم . "
هلمز گفت : " چه نتیجه ی می گیری ؟ . "
واتسون گفت : " از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در ین دنیا حقیریم . از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست ، پس بید اویل تابستان باشد . از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است ، پس بید ساعت حدود سه نیمه شب باشد . "

شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت : " واتسون! تو ...ی بیش نیستی ! نتیجه اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند !!

[Amiraliamirali]

حیف نونﺗﻮﯼ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺎﺑﯿﻦ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯿﮕە .....
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﺮﻭ ﻓﺮﺍﻧﮑﻔﻮﺭﺕ، ﺧﻠﺒﺎﻥ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻬﺶ
ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﻣﯿﮕە ﭘﺲ ﺍﺳﻠﺤﺖ ﮐﻮ ؟؟؟؟
حیف نون[/php] ﻣﯿﮕە ﺭﻓﺎﻗﺘﯽ ﺑﺮﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻣﺖ ﮔﺮﻡ ، ﺍﯾﺸﺎﻟﻠﻪ ﻋﺮﻭﺳﯿﺖ