ماگستان، خرید ماگ، خرید فلاسک و خرید هدیه در همین نزدیکی!
مصاحبه با شکوه السادات هاشمی مخترع و تولیدکننده خمیر سوسککش "امحا" زمان کنونی: 09-24-2025, 03:01 PM |
|||||||
|
مصاحبه با شکوه السادات هاشمی مخترع و تولیدکننده خمیر سوسککش "امحا"
|
04-14-2012, 05:59 PM
ارسال: #1
|
|||
|
|||
مصاحبه با شکوه السادات هاشمی مخترع و تولیدکننده خمیر سوسککش "امحا"
مصاحبه با شکوه السادات هاشمی مخترع و تولیدکننده خمیر سوسککش "امحا"
خانم شکوهالسادات هاشمی، مخترع و تولیدکننده خمیر سوسککش "امحا" است. وی که متولد سال 1334 است در سال 1354 ازدواج کرده و دارای 3 فرزند دختر و یک فرزند پسر میباشد. مدرک تحصیلی وی در رشته علوم تجربی است، علیرغم علاقهی زیادی که به درس و ادامه تحصیل داشته به سبب مشکلات خانوادگی و بعد از آن ازدواج، موفق به ادامه تحصیل و کسب مدارک دانشگاهی نشده است. به سبب مشکلات خانوادگی، ثروت زیاد پدرش به مقدار اندکی رسید و او برای کمک به خانواده از سن چهارده سالگی به کار مشغول شد. برای شروع کار، در آموزشگاه ماشیننویسی (ایران – اقتصاد) تایپ فارسی و لاتین را به صورت رایگان آموخت. به مدت یک ماه در نمایندگی ایران خودرو، مشغول به کار شد و پس از آن به مدت چهارسال در نمایندگی ایران ناسیونال کار خود را ادامه داد. در همان سالها با همسر خود که از ازدواج قبلی دارای دو فرزند دختر در سنهای 5/2، 4سال بود آشنا شد و همین آشنایی منجر به ازدواج شد. - خانم هاشمی بعد از ازدواج کار را از چه زمانی آغاز کردید؟ - بعد از ازدواج اوایل انقلاب که کارها تعطیل شده بود و بازتاب آن در سالهای آینده بود، با مشکلات مالی مواجه شدیم، برای کمک به شوهرم و گذراندن امورات سخت زندگی و ادامه تحصیل فرزندانم به کار مشغول شدم. از آنجایی که به ورزش علاقهی زیادی داشتم، مسئولیت ورزش در پارک را بر عهده گرفتم و از معاونت ورزشی بانوان حقوق دریافت میکردم، پس از آن برای بهتر شدن اوضاع در کار خود به کلاسهای مربیگری مراجعه کردم و کارت مربیگری خود را دریافت کردم و در سال 74 به استخدام تربیت بدنی شمال شرق تهران درآمدم و بعد از مدت کوتاهی به دلیل کوشا بودن و فعالیت زیاد مسئول هیأت همگانی شدم. - از مسئولیت هیأت ورزشی تا "امحا" چه مقامهایی را کسب کردید؟ - من اولین گروه کوهنوردی بانوان را پایهگذاری کردم. در سال 76 به مناسبت ورود آزادگان دماوند را صعود کردم. در سال 77 به مناسبت تجلیل از روز شهدا (17 شهریور)، سبلان را صعود کردم و در سال 78 به مناسبت یکصدمین سال تولد امام مجددا دماوند را صعود کردم. در حین این فعالیتها گزینش آموزش و پرورش شدم و به عنوان معلم حقالتدریس 36 ساعت در آموزش و پرورش مشغول به کار شدم و در نتیجهی فعالیتهایی که در زمینهی کوهنوردی داشتم، مسئول انجمن کوهنوردی منطقهی 8 تهران شدم تا این که در سال 80- 79 "امحا" را به اوج رساندم. - چه ایدهای موجب شد که به دنبال "امحا" رفتید؟ - در محلی که من ساکن بودم، سوسکهای ریز و درشت به فراوانی دیده میشد تا جایی که در هر جایی از خانه سوسکها لانه داشتند؛ حتی گاهی در سفرهی نان و نمکدان هم دیده میشدند و چون تخم سوسک دارای مقاومت زیادی است، مانع از این میشود تا همهی آنها ریشهکن شوند و من همیشه در فکر این بودم که چگونه میتوان آنها را ریشهکن کرد و در طی مطالعات علمی و تجسس از دیگران به فکر چیزی برای ریشهکن کردن سوسکها افتادم و این خمیر را درست کردم و اما ایدهی فروش و توزیع این خمیر را همسرم به من داد. - اطلاعات را در زمینهی ریشهکن کردن سوسکها از کجا به دست آوردید؟ - بخشی از مادهی این خمیر به عنوان دانش عمومی در کتابها وجود دارد و بخش دیگر آن را با تحقیق و آزمایش به دست آوردم. - خانم هاشمی چه مراحلی را برای تهیه و تولید پشت سر گذاشتید؟ - من زمانی این خمیر را در خانه درست میکردم و داخل تیوپهای فلزی میریختم و از طریق شاگردانم به افراد متقاضی عرضه میکردم. سپس به فکر تولید وسیع این خمیر افتادم. اولین بار به وزارت بهداشت -ادارهی کل نظارت- مراجعه کردم ولی به نتیجهای نرسیدم و پس از مشورت با یکی از اقوام -جناب آقای مرتضی هاشمی- (که از بهترین وکلای ایران هستند) به ادارهی ثبت مالکیت صنعتی مراجعه کردم و فرم ثبت را دریافت کردم. ولی با مشکل فرمول مواجه شدم، زیرا برای ثبت این اختراع باید فرمول علمی آن مشخص میشد. مشکل دیگر برای تأیید شدن اختراع، گواهی از جانب یک سازمان علمی بود که ثابت کند اختراع من از قوه به فعل رسیده است. برای رفع مشکلات خود اول به بیوشیمی دانشگاه تهران، سپس به دانشگاه علوم پایه مراجعه کردم، اما کمکی به من نشد، تا این که در دانشکدهی دامپزشکی توسط دکتر میرصانع فرمول را به دست آوردم و پس از سختیهای بسیار سال 77-76 برای تأئید گواهی نوآوری به سازمان پژوهشها مراجعه کردم. به خمیر من، کد، داده شد و بعد از بررسی در مورد این که از خمیر دیگری در این خمیر استفاده نشده است خمیر را برای تأیید به پژوهشگاه صنعت نفت فرستادند. لازم میدانم از محبتهای جناب آقای سادات حسینی تشکر فراوان داشته باشم، و اما در پژوهشگاه صنعت نفت کارشناس این مسئله، در مرحلهی اول 50 درصد به این خمیر تأییدیه داد و بعد از توضیحاتی که من به ایشان دادم و در پیوست تحقیقاتی که انجام دادند، این خمیر سوسککش را 100% صددر صد تأیید کردند و این گواهی به سازمان پژوهشها فرستاده شد و نوآوری و اختراع من تأیید و ثبت شد و در سال 78-77 به فکر تأسیس شرکت افتادم. در اواخر 78 جواز تأسیس را گرفتم و در سال 79، سوله و کارخانه را خریداری کردم و بعد از رو به راه کردن اوضاع در مردادماه 79 کارخانه کار خود را شروع کرد. سختیهای زیادی را در این راه پشت سر گذاشتم و از الطاف خداوند سپاسگزارم که همیشه با من بود. - غیر از مشکلاتی که ذکر کردید، چه مشکلات دیگری بر سر راه داشتید؟ - در اینجا باید متذکر شوم که من چیزی را به نام مشکل نمیشناسم و چنان که ملاحظه کردید از کودکی تا کنون چیزی را که به آن مشکل میگویند در زندگی داشتهام ولی با توکل به خدا و پشتکار آنها را رفع کردم و در جواب سئوالتان باید بگویم که در زمان تأسیس کارخانه و شرکت، 50 درصد از سهام را به عنوان مدیرعامل به خود و 50 درصد از سهام را به عنوان رئیس هیأت مدیره به همسرم اختصاص دادم. پس از این اعتماد، همسرم به بهانهی این که پول مرا از زندگی جدا میسازد، شروع به ناسازگاری کرد که البته به صورت مقطعی این موضوع برطرف شد. از جمله کارهایی که او انجام داد: توزیع تولیدات کارخانه به طور پنهانی، سپس دایر کردن شرکت در غرب تهران بود. پس از حاد شدن این موضوع و اختلافات شدید، ایشان مانع از تولید من شدند. مسائل تولیدی کارخانه را از دست من خارج کردند و این در زمانی اتفاق افتاد که من مادرم را هم از دست دادم. باور کنید با تمام این مشکلات، در داخل شرکت به تنهابی خمیر را ساختم و در اختیار مشتری قرار دادم. پس از آن به تأسیس مجدد کارخانه در گرمسار مشغول شدم و راهی را که با مصائب فراوان پشت سرگذاشته بودم مجددا طی کردم و در حال حاضر مشغول تولید "امحا" هستم و این خمیر حرف اول را در ایران میزند. - در حال حاضر فکر میکنید چه مشکلاتی برای کارآفرینی بانوان وجود دارد؟ - یک زن باید در درجهی اول چیزی را به نام مشکل حس نکند و با توکل به خدا و تلاش فراوان آنها را پشت سر بگذارد. من معتقدم که یک زن باید در خانه مادری نمونه و همسری فداکار باشد؛ چنانچه خود من فرزندانم را استوار بزرگ کردم. دختر بزرگ من مهندس کشاورزی و دختر دوم من یک گرافیست است و همچنین همیشه در خانه وجود زنانهی خود را برای شوهرم حفظ کردم و تمام کارهایی را که یک زن خانهدار انجام میدهد اجرا میکردم. پس باید یک زن در محیط خانه و خانواده نمونه باشد و از مشکلات بیرون هراسی نداشته باشد. در صورتی که با مشکلات رفتاری در محیط کار روبرو شود با منش و رفتار شایسته این موانع را میتواند پشت سر گذارد. در نهایت من همانطور که گفتم معتقدم مشکل وجود ندارد و این واژه بیجهت به وجود آمده است. با این که من زن بودم همچنان مردانه با بازیهای روزگار جنگیدم. - "امحا" چند شعبه در ایران دارد و آیا به کشورهای خارجی نیز معرفی شده است؟ - "امحا" دو شعبه را در ایران دارا است و به صورت غیررسمی توسط فروشندگان مشهد در ترکمنستان و افغانستان توزیع میشود. - آیا فرمول "امحا" را همسر شما در اختیار دارد و آیا "امحا" رقیب دیگری هم دارد؟ - بله، ولی مواد با کیفیتی که به دست من میرسد و با قیمت مناسبی که آن را خریداری میکنم به دست هیچکس نمیرسد و در نتیجه "امحا" بیرقیب است، چنان که مدتی در قالبهای دیگر به بازار عرضه شد که این مسئله را از طریق مراجع قانونی پیگری و جلوگیری کردم و در نهایت "امحا" همچنان بیرقیب است. - چه فاکتورهای مهمی برای موفقیت وجود دارد؟ - در درجهی اول ایمان به خدا که فاکتور مهمی است و در درجات بعدی: امید داشتن، نگاه خاص و نو به مسائل، فکر برتر، انسجام و پشتکار، از فاکتورهای مهم در ایجاد موفقیت است. - خانم هاشمی سرمایهی اولیهی شما چه قدر بوده است؟ - سرمایهی اولیهای نداشتم. - حامی اصلی شما چه کسی بوده است؟ - من به صورت جدی حامی نداشتم و در پیشرفت کارهایم به تنهایی کوشیدم و در آخر باید بگویم تنها حامی من خدا بوده است. - خانم هاشمی هدف "امحا" و هدف شما چیست؟ - "امحا" به معنی محوکننده است و هدف آن ریشهکن کردن سوسکها است. چون یک معضل بزرگ بهداشتی است و سلامتی بشر را تهدید میکند و در همین راستا هدف "امحا" برطرف کردن این معضل میباشد. یکی دیگر از اهداف "امحا" افتخارآفرینی برای ایران است. چون شما مطمئن باشید "امحا" در ایران مطرح خواهد شد و هدف من به لطف خدا برطرف کردن معضلات کاری و اخلاقی جوانان است. - بزرگترین آرزوی شما در زندگی چیست؟ - تصور من از آرزو و خوشبختی پول نیست. ثروتی را که خدا در اختیار من قرار داده تنها برای خود نمیدانم و اگر این سعادت نصیبم شود که منشأ خیر شوم این کار را انجام خواهم داد و بزرگترین آرزویم در زندگی رضایت خداوند از من و کارهایم است. - با در نظرگرفتن معضلات کاری و اجتماعی برای جوانان اگر در سن و شرایط آنها بودید آیا "امحا" را تولید میکردید؟ - با بیان کردن این مسئله که هر کاری به خلاقیت و نوآوری احتیاج خواهد داشت و جوانان میتوانند با در نظر گرفتن تحصیلات و تواناییهای خود به فعالیت و کار بپردازند، اگر در شرایط سنی جوانان بودم شاید "امحا" را تولید نمیکردم و هر کار برتری را انجام میدادم. - رابطهی شما به کارمندانتان چگونه است؟ – چون من یک مرام و مسلک درویشی دارم رابطهی بسیارعالی با پرسنل خود دارم. - از این که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنیم.
کلام تو عصای معجزه گر توست سرشار از سحر و اقتدار هرچه به زبان جاری کنی متجلی میشه خواه مثبت خواه منفی
|
|||
07-08-2012, 11:03 PM
ارسال: #2
|
|||
|
|||
کیمیا گری با خمیر سوسککش
یک فنجان چای با شکوهالسادات هاشمی
![]() شکوهالسادات هاشمي زن خوشرو و خوشبرخوردی است. اگر ندانی که او چقدر ثروتمند است حتما نميتوانی از ظاهرش متوجه این قضیه شوی. او سادهپوش است و از هیچگونه زیورآلات قیمتی هم استفاده نميکند اما فکرهای بزرگی دارد و ایدههای کوچک را به اجرا ميگذارد. همینطور در عین اینکه با ما حرف ميزد حواسش به کار کارمندانش هم بود و آنها را از راه دور بررسی ميکرد. مدیرعامل شرکت «توره شیميپارس» پر است از حرفهای ناگفته اگر وقت کافی داشته باشد. جالب اینجاست او از درس شیمي در دوران مدرسه منزجر بود حالا کارش و درآمدش از طریق همین شیمي میگذرد. همچنین درباره کارآفرینی نیز ميگوید:«کارآفرین واقعی کسی نیست که با سرمایه پدری کاری را شروع کرده باشد یا شغل پدرش را ادامه دهد و اشتغالزایی کند. کارآفرین کسی است که کاری را که پیش از این وجود نداشته شروع کند و در این راه اشتغالزایی کند. » هاشمي در جشنواره کارآفرینی سال ۱۳۸۴ به عنوان کارآفرین نمونه برگزیده شد. کودکی سخت هاشمي فرزند اول یک خانواده پرجمعیت بود. او چهار خواهر و دو برادر تنی و دو خواهر و یک برادر ناتنی از همسر دوم پدرش دارد. او مجبور شد پس از ورشکستگی پدرش مشغول به کار شود تا بتوانند گذران زندگی کنند. «۱۴ ساله بودم که بر حسب اتفاق برگه آگهی آموزشگاه اقتصاد ایران را دیدم که کلاسهای آموزشی رایگان برای رشتههایی مانند ماشیننویسی فارسی و لاتین و حسابداری برگزار ميکرد. من هم در این رشتهها ثبتنام کردم و دورهها را پشت سر گذاشتم ولی فکر ميکنم چون همه را با هم اسمنویسی کردم فرصت نداشتم که تمرین کنم و خوب یاد نگرفتم. » پس از مدتی هنگاميکه هاشمي کلاس نهم متوسطه بود مجبور شد مدرسه را رها کند و به صورت جدی وارد بازار کار شود. «یکی از همسایههای محلهمان به نام آقای محمدرضا کلانتری، کسی بود که برای اولین بار قطعات یدکی پیکان را ميساخت و او مرا به نمایندگی شماره ۱۸ ایرانخودرو معرفی کرد که در خیابان ۱۷ شهریور تهران بود و به عنوان فروشنده در آنجا مشغول به کار شدم و ماهی ۳۰۰ تومان حقوق ميگرفتم. بعد از مدتی آن نمایندگی تعطیل شد و من هم آمدم در یکی دیگر از نمایندگیها در پل چوبی. در آن زمان پدرم ورشکست شده بود و موقعیت مالی بدی داشت. من هم تازه وارد کار جدیدم شده بودم که صاحب کارم بدون هیچ منتی ۷ هزار تومان به من وام داد و به مرور از حقوقم کم کرد. همان وام بخش زیادی از بدهیهای پدرم را صاف کرد. » ازدواج با یکی از مشتریها هاشمي با یکی از مکانیکهایی که مشتری نمایندگی آنها بود ازدواج کرد. همسر او از ازدواج اولش دو فرزند داشت و هاشميقبول کرد تا آنها را بزرگ کند. خودش هم در این ازدواج صاحب چهار فرزند شد. «در زندگیام همیشه جنب و جوش داشتم و ميخواستم کارهای مفیدی در جامعه انجام دهم در عین اینکه به تمام زندگی و بچههایم هم ميرسیدم. بر حسب اتفاق مربی ورزش صبحگاهی شدم و بعد هم مربی ورزش آموزش و پرورش و سال تحصیلی ۷۴-۱۳۷۳ ماهی شش هزارتومان درآمد داشتم. » او پس از مدتی توانست مسئول هیات کوهنوردی و همینطور مسئول هیات ورزشهای همگانی شمال شرق تهران شود و همزمان در سه مدرسه هم به عنوان مربی ورزش فعالیت ميکرد. بر اثر همان فعالیتها بود که به اصرار والدین دانشآموزان و همین طور اعضای گروههای ورزشیاش در نخستین دوره شورای شهر نیز نامزد شد و بیش از دو هزار رای آورد. در حقیقت او از بین چهار هزار نفری که شرکت کرده بودند نفر یکصد و پنجاه و دوم شد. داستان اختراع خانه هاشمي در محله نارمک بود. در یک آپارتمان ۱۶ واحدی مجاور یک گرمابه عمومی. جایی که سوسک و حشرات موذی برای اهالی مزاحمتهای زیادی ایجاد کرده بودند. «دیگر کلافه شده بودم از دست این سوسکها. با اسپریهای حشرهکش، آب جوش، لنگه دمپایی و خلاصه هر راهی را که به ذهنم ميرسید برای از بین بردنشان به کار بردم ولی فایده نداشت. سوسکهای ریز فوج فوج همه خانه را برداشته بودند. تا اینکه با مطالعه چندین کتاب و پرس و جو از همسایهها و دوستان به ترکیبی دست پیدا کردم که مانند خمیر بود و سوسک آن را ميخورد و از بین ميرفت. بعد از آنکه این ترکیب را پیدا کردم به کسانی هم که ميشناختم آن را پیشنهاد دادم، وقتی دیدم که تقاضا زیاد شد و همه از آن استقبال کردند تصمیم گرفتم آن را در بستههای کوچک به قیمت ۶۰۰ تومان بفروشم. خلاصه اینکه من مواد را در لگن حمام درست ميکردم، بستهبندی ميکردیم و ميفروختیم. حدود سال ۱۳۷۷ بود. »هرچند او از ترکیبات خمیر سوسککشی که اختراع کرده سخنی نميگوید و تنها به این بسنده ميکند که این خمیر مخلوطی از غذای حیوانات و همینطور مواد شیمیایی است اما بعد از این استقبال ، هاشمي تشویق شد تا محصول خود را به صورت انبوه تولید کند. پسرعموی حقوقدانی داشت که برای مشورت نزد او رفت و به پیشنهاد او تصمیم گرفت، برای این خمیر سوسککش غیرسمی، گواهی ثبت اختراع بگیرد. «حدود دو سال طول کشید چون باید اول از پژوهشکده شیمي پژوهشگاه صنعت نفت تاییدیه ميگرفتم و بعد به عنوان اختراع ثبت ميکردم. بهترین روز زندگیام هم روزی بود که سرانجام توانستم تاییدیه صد در صدی پژوهشگاه صنعت نفت را برای خمیر سوسککشی که اختراع کرده بودم، بگیرم. برایم خیلی ارزش داشت که یک سوسککشی اختراع شده که برای انسان سمي نیست و این کار را من انجام دادهام. » تولید انبوه شروع شد او پس از انجام مراحل اداری تصمیم گرفت تولید انبوه محصولش را شروع کند. «جواز تاسیس اداره کل صنایع را داشتم و از طریق سازمان پژوهشها و همین طور طرح اعطای کمکهای فنی و تکنولوژی وزارت صنایع ۲۰ میلیون تومان وام در چهار قسط پنج میلیون تومانی گرفتم و در ناحیه صنعتی فیروزکوه سولهای به وسعت ۴۷۶ متر خریدم. البته قبل از اینکه این کارخانه را راهاندازی کنم مدتها همچون گذشته در لگن رختشویی خمیر را درست ميکردیم و در تویوپ آکواریم پر ميکردیم، انتهايش را با دم باریک ميبستیم و بروشور را در داخلش ميگذاشتیم و با نایلکسهایی که از پله نوروزخان در بازار تهران خریده بودم، بستهبندی ميکردیم و ميفروختیم. » سرانجام او کارش را در مرداد ۱۳۷۹ با شش کارگر محلی در کارخانه فیروزکوه شروع کرد اما پس از مدتی با شریکی که داشت به مشکل برخورد. «شریکم پنهانی و دور از چشم من یک دفتر غیرقانونی در شهرک راهآهن تاسیس کرده بود و جنسها را ميبرد و ميفروخت. من از او شکایت کردم اما به دلیل عدم آگاهی قوه قضاییه نسبت به حقوق مالکیت معنوی و حق استفاده از علامت تجاری شکایتم به جایی نرسید. سرانجام در آبان ۱۳۸۱ کارخانه را تعطیل کردیم. » پس از این قضایا که همزمان با مرگ مادرش شده بود، تقریبا هاشمي ورشکست شد. کارخانه و سرمایهای را که به سختی به دست آورده بود از دست داد و دوباره تصمیم گرفت این ماده را در خانه تهیه کند. این بار یک دستگاه خمیرگیر برقی خرید و خمیر سوسککش را در قوطیهای اکسیدان پر و با همان برند «امحا» به بازار عرضه ميکرد. پس از مدتی توانست مجوز وزارت بهداشت را نیز برای محصولش بگیرد. «وزارت بهداشت محصول من را برای مراکز عمومي همچون بهزیستیها، زندانها، بیمارستان و مراکز بهداشتی خریداری ميکرد و در این مدت من در ناحیه صنعتی حاجیآباد کارخانهای را اجاره کرده بودم و تولیداتم را ادامه دادم. حدود سال ۸۳ و ۸۴ بود که این بار در شهرک صنعتی ایوانکی کارخانهای خریدم. سال ۸۴ بود که ژل جدیدی هم برای از بین بردن مورچهها اختراع کردم و الان هم روی موادی برای از بین بردن مارمولک، رتیل، موش کوچک ، ساس و کک کار ميکنیم که اگر نتیجه دهد آنها را هم به تولید انبوه برسانیم. » هاشمي ادامه ميدهد:«من هیچ گاه نخواستم چیزی را که سودمند و مفید است برای خودم داشته باشم و همیشه دوست داشتم سودمندی آن را با دیگران نیز تقسیم کنم. پیروزیام در این کار را هم مدیون دعای کسانی ميدانم که از محصولم استفاده کردند و به آسایش رسیدند و دعای آنها بود که به کار من خیر و برکت داد. » از حشرهکش تا سالاد هاشمي حالا غیر از کارخانهای برای تولیدات حشرهکش، کارخانهای هم برای ساخت و آمادهسازی سالادهای آماده دارد. «من در انجام کارهای خانه خیلی فرز و علاقهمند هستم اما همیشه آمادهسازی سالاد برایم کار سختی بود. اینکه مواد سالاد را بشويی، ضدعفونی کنی ، خرد کنی کار سختی برایم بود. سال ۱۳۷۸ سفری به خارج از کشور داشتم و در آنجا دیدم که سالادهای آماده ميفروشند. تصمیم گرفتم این کار را در ایران انجام دهم. چون ما پیش از این در ایران چنین چیزی نداشتیم که بتوان به عنوان پیشغذا یا همراه غذا سرو کرد. چهار سال تمام طول کشید تا توانستم مجوزهای لازم را برای تولید سالاد بگیرم و الان مجوز تولید دو سالاد الویه و پاستا را به من داده اند. اتفاقا ميخواستم سالاد سالمي باشد و از مواد مضر مانند سس مایونز در آن استفاده نشده باشد که متاسفانه هنوز مجوز دیگر سالادها را ندادهاند. کارخانه «ریحان و لیمو» هم در شهرک صنعتی عباسآباد است. خدایا شکرت هاشمي از این همه لطفی که خدا بهش کرده سپاسگزار است و به قول خودش مدام سجده شکر ميکند. «هیچ وقت زندگی گذشتهام را فراموش نميکنم. بعضی وقتها ميگویم من کجا و خانه بالای شهر و ماشین مدل بالا کجا. چند وقت پیش دخترم را با ماشین شاسیبلند به فرودگاه رساندم تا به اروپا سفر کند. وقتی به فرودگاه رسیدیم سرم را گذاشتم روی داشبورد و سجده شکر کردم. همیشه از خداوند به خاطر نعمتهایی که به من داده سپاسگزارم و شکرش ميکنم. سه بار مکه رفتهام، سوریه و کربلا رفتهام و همیشه شاکر بودهام. سفرهای اروپایی و تفریحی زیادی هم داشتم. » او به تمام دختران و زنان توصیه ميکند که هیچگاه تواناییهای خودشان را دست کم نگیرند. «برای موفق شدن باید نگاهی متفاوت داشت. هیچ وقت توانایی و تخصص خودتان را دستکم نگیرید. مسائل خاص را ببینید و درباره آنها فکر کنید و بروید و جوابش را پیدا کنید. من به لطف ایمانم اینجا هستم و هیچ چیز سختی نبوده که نتوانسته باشم به دست آورم.» منبع : کسب و کار ![]() |
|||
07-10-2012, 07:57 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 07-10-2012 07:57 PM، توسط sherafati.)
ارسال: #3
|
|||
|
|||
RE: کیمیا گری با خمیر سوسککش
انگار بد مجوز میدن
ولی خوشحالم انگار بد مجوز میدن ولی خوشحالم نباید ببینی تا باور کنی... باید باور کنی تا ببینی... ![]() |
|||
06-07-2013, 06:06 PM
ارسال: #4
|
|||
|
|||
زنی که ثروتش را مدیون سوسک است!
هیچکس نیست که نداند راز موفقیت در فعالیت اقتصادی، تمرکز روی نیاز مخاطب است، بااین حال تنها بعضیها هستند که درست به هدف میزنند. شکوهالسادات هاشمی یکی از کسانی است که نامش میان زنان موفق ایران ثبت شده و شما همین جای مطلب باید بپرسید: «چرا؟» که پاسخش میشود این: او تلاش کرد مشکل بزرگش را حل کند و از آنجایی که این مشکل برای تمام زنان جهان وجود دارد، تبدیل به یکی از ثروتمندترین زنان ایران شد. حالا باید بپرسید:«چطوری؟!» و... سوسسسسسسسسسسسسسسسسسک!
به همین راحتی! بيشتر زنان از سوسک میترسند در حد مرگ. شکوهالسادات هاشمی از همین نقطهضعف استفاده کرد و به ثروت رسید. داستانش را بخوانید و یاد بگیرید تا با دقت روی اطرافتان و البته اطرافیان، حتی در دشوارترین شرایط اقتصادی هم میتوانید به موفقیت برسید. آشنایی با بازار کار ۳۱،۴۱سالم بود که یک آگهی دیدم و جذب آن شدم. آموزشگاه اقتصاد ایران در میدان فردوسی، بهمناسبت تاسیساش اعلام کرده بود که دفترداری، حسابداری، منشیگری و تایپ فارسی و لاتین را رایگان درس میدهد. این اطلاعیه بهانهای شد که من به آنجا بروم و این دورهها را ببینم. البته در یادگیری آن دورهها زیاد موفق نبودم ولی با این حال گواهینامهاش را گرفتم. این دورانی بود که پدر کمکم داشت موقعیتش ضعیف میشد و شرایط سختی برای خانواده به وجود میآمد. نزدیک خانه ما یک نمایندگی ایران ناسیونال وجود داشت که در سال ۶۴ تاسیس شده بود. آقایی به نام محمدرضا کلانتری، آن موقع قطعات پیکان را تولید میکرد. من با درخواست از وی و کمکش، در جایی مشغول به کار شدم. سال ۹۴ بود. یادم هست روز اول مهر بغض کرده بودم وقتی میدیدم بچهها به مدرسه میروند و من باید سرکار بروم. رفتن من بهسرکار، مقارن با روز اول مهر شده بود. نزدیک به ۲ ماه در تعمیرگاه شماره ۸۱ ایران ناسیونال، در خیابان هفده شهریور شمالی فعلی کار کردم. از آنجا که بیرون آمدم فقط یک روز بیکار بودم. زنگ زدم به جایی و گفتم آیا شما «کاردکس من» میخواهید؟ کاردکس من کسی بود که موجودیهای لوازم یدکی را در برگههایی وارد و خروجیها را خارج میکرد. ۳،۴ سال هم در جای جدید کار کردم و همزمان با آن درس هم میخواندم. کلاس هفتم بودم که ۵،۶ تا تجدید آوردم و شوكه شدم. مگر میشد من تجدید آورده باشم؟ تجدیدهایم به این دلیل بود که مادرم میگفت باید همه کارها را انجام بدهم و بعد کتاب یا درس بخوانم. خانواده ما هم خانواده شلوغی شده بود. ۲زن پدرم با هم زندگی میکردند و مدام با هم درگیری داشتند. بعدتر پدرم صلاح دید که آنها را از هم جدا کند. نگهداری از ۶ بچه روزها کار میکردم و شبها درس میخواندم. در کلاس دهم همان بلای کلاس هفتم سرم آمد و بعد دوباره به خودم آمدم و تا دیپلم همه درسها، بهخصوص درسهای ریاضی نمرههایم بالا بود. در سال ۵۴ در همان محیط کار با آقایی آشنا شدم و ازدواج کردم. ماجرای ازدواج ما هم طولانی است. وی قبل از آن ازدواج کرده و دو بچه داشت. به سفارش پدرم، قرار بود من آن بچهها را قبول نکنم اما در یک مقطع دیدم لازم است و قبول کردم. ۲ بچه شوهرم داشت و ۴ بچه هم خودم به دنیا آوردم. در همین شرایط هم هر سال در دانشگاه شرکت میکردم و قبول هم میشدم اما خانواده موافقت نمیکردند. زندگی ادامه داشت تا سال ۷۳ که مقطع دیگری از زندگیام شروع شد. حمله سوسکها به ساختمان من اصولا زن بینظمی نبودم که زندگیام را کثیف اداره کنم، اما ساختمان ما یک ساختمان قدیمی در حوالی نارمک بود که سوسک زیادی داشت چون این ساختمان همجوار با یک حمام عمومی و رودخانه بود. مانده بودیم چهکار کنیم که این سوسکها از بین بروند. اعضای خانواده با هم فکر میکردیم و با همسایهها بررسی میکردیم، اما نمیشد. کتابها را بررسی و از سوسککشهای مختلف استفاده میکردیم اما مشکل حل نمیشد. کشف فرمول سوسککش به نظرم عوامل زیادی در موفقیت آدمها تاثیر میگذارد. این نیست که بگوییم، اگر یک نفر خلاق و مبتکر باشد، حتما موفق میشود. خلاقیت هم مسئله خیلی مهمی است اما تنها عامل نیست و عوامل مهمی در این مسئله دخیل هستند. یکی از آنها عوامل روانی و انسانی آن است که آدمها خالص باشند. وقتی آدمها روح خود را درگیر دروغ، سخنچینی، خیانت، بدجنسی، بدذاتی، غیبت و... نکنند و درونشان خالص باشد، خداوند به آنها پاداشهایی میدهد و آنها را به راههای خوبی راهنمایی میکند. اول دنبال مادهای بودم که سوسکهای خانه خودمان از بین برود. از هرچه که استفاده میکردیم، سوسکها از بین نمیرفتند. ساکنان ساختمان ما از لحاظ مالی قوی نبودند با این حال حاضر شدیم کل ساختمان را یکی، دو بار سمپاشی کنیم. ساختمان یکی، دو روز بوی گند سم میداد ولی بعد از این یکی، دو روز، باز سر وکله سوسکها پیدا میشد. در ذهنم بود که باید کاری انجام دهم و به صورت اتفاقی و با آزمون و خطا به ترکیبی رسیدم که سوسکها را نابود میکرد. نه، بهتر است بگویم ترکیب من سوسکها را امحا میکرد. من هم مثل ادیسون خیلی از کارهایی که بشر انجام داده از سر اتفاق است. بشر به صورت اتفاقی آتش را کشف کرد، ادیسون از سر اتفاق لامپ را ساخت. من هم از سر نیاز به فرمول خمیر سوسک رسیدم. شکل رسیدن به فرمول هم جالب بود. وقتی قورمهسبزی درست میکنید، یک نفر در آن آبغوره میریزد، یکی آبلیمو، ديگري اسفناج هم استفاده میکند و هرکس مطابق با ذائقه و سلیقهاش قورمهسبزی را درست میکند. یک نفر هم هست که میگوید چطور میشود از همه اینها استفاده کنم. او تن نمیدهد به اینکه کاری را که همه انجام دادهاند، انجام بدهد. اگر کسی به مزه معمول و متداول قورمهسبزی تن ندهد، به قورمهسبزی خیلی خوشمزهتری میرسد. ثبت اختراع یکی، دو سال طول کشید تا توانستم تاییدیه بگیرم؛ گواهی نوآوری از سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی و گواهی غیرسمی بودن فرمول. در آن گواهی نوشته شده بود: «این خمیر بدون استفاده از سموم ساخته شده و برای انسان هم هیچ مسمومیتی ندارد.» من موفق شده بودم این خمیر را ثبت اختراع کنم. از همان اول اسمش را امحا ثبت کرده بودم چون یک بار استفاده از این خمیر باعث میشود که سوسک محو شود و حتی جنازهاش هم توی محیط نیفتد. این از مزیتهای آن است چون از جنازه سوسک پروتئین مضری آزاد میشود. سوسکها وقتی خمیر ما را میخورند یک حالت تشنگی به آنها دست میدهد و میروند توی راهآبها و از بین میروند. اسم امحا یک اسم با مسما و خوب بود. وقتی رفتم لوگو را طراحی کنم، به آقایی که آن را طراحی میکرد، گفتم: این لوگو را خیلی خوب طراحی کن، چون این اسم یک روزی اسم خیلی مهمی در ایران میشود. ماجرای عرضه و تقاضا وقتی آن ماده را درست کردم و دیدم سوسکهای خانهام از بین رفت، نگفتم این خمیر مال خودم باشد. مدام این خمیر را میساختم و به در و همسایه میدادم. به شاگردان کلاس صبحگاهی و معلمهای مدرسهای که کار میکردم هم دادم. هر کس میگفت خانهام سوسک دارد، میگفتم من یک ماده درست کردم که سوسکها را از بین میبرد. یک شب در خانهمان صحبت شد، همسرم گفت میتوانید با بچههای تیم کوهنوردی جمع شوید و این را در قوطی بریزید و بفروشید اما من همینطور درست میکردم و به متقاضیان میدادم تا اینکه تقاضا آنقدر زیاد شد که من به این نتیجه رسیدم که باید سفارش بگیرم و تولید کنم. وام برای توسعه آن موقع سازمان پژوهشها به کسانی که این گواهینامه را میگرفتند وام میداد. صندوق توسعه تکنولوژی به مخترعین، مبتکرین و مکتشفین وام میداد و من هم این وام را گرفتم. البته وامی که برای من ۲۱ میلیون تصویب شده بود، شد ۴میلیون. یک وام دیگر گرفتم با عنوان «طرح اعطای کمکهای فنی و تکنولوژی» از وزارت صنایع که همیشه دعایشان میکنم. بدون بهره و بدون هیچ اذیت و آزاری این وام را به من دادند و من با قسط اول این وام توانستم در فیروزکوه سوله بخرم و کارم را گسترش بدهم. خدا مرا دوست دارد با وجود آنکه به من توصیه شده بود که شرکت نزنم، شرکت زدم و با همسرم شریک شدم اما بعدا مشکلاتی به وجود آمد. نزدیک بود دوباره صفر شوم اما خدایی که جایزه را به من داده بود، دوباره به من کمک کرد. دوباره از پستوی دفترم شروع کردم و البته این دفعه پول داشتم. رفتم یک همزن خمیر نانوایی خریدم و آنجا شروع به کار کردم. لطف خدا به من این بود که آن موقع که اسم را ثبت میکردم، این اسم را به نام شرکت نکرده بودم. وقتی که به وزارت بهداشت میرفتم که مجوز بگیرم، نوشت: «حسب ارائه مدارک و محصول توسط شکوهالسادات هاشمی، چون از سموم استفاده نشد، مشمول اخذ مجوزهای بهداشتی نیست.» در بحبوحه مشکلات ما، وزارت بهداشت گفته بود که باید پروانه ساخت بگیرید و معلوم شده بود که این سوسککش چقدر کارایی دارد. ما توانسته بودیم سوسکهای همه جا را ریشهکن کنیم. دیده بودند کمکم داریم سوسک زندانها، ادارهها، ادارههای دولتی، بهزیستیها که نمیتوانستند معلولان را تکان بدهند و همینطور زندانها را ریشهکن میکنیم، بنابراین گفتند باید مجوز بگیرید و مجوز را به کسی میدادند که اسم فرمول به نام او بود، یعنی شکوهالسادات. در آذر سال ۸۱ یک شرکت تازه به نام «توره شیمی پارس» تاسیس کردم و دوباره بلند شدم. الان حدود ۵۰ پرسنل دارم. اول در ناحیه صنعتی حاجیآباد بودم و بعد در شهرک صنعتی ایوانکی یک کارخانه را خریدم و الان آنجا کار میکنم. کارخانه خوبی است. همه چیز را هم مکانیزه کردم. فرآیند تولید خانگی در خانه یک لگن داشتم که جنس آن از روی بود و توی آن لباس ۸ نفر را میشستم و با همه این کارها و مسئولیتها که داشتم در همین لگن خمیر امحا درست میکردم و توی تیوپهای آکواریوم میریختم و با دمباریک ته آن را میبستم و توی پلاستیکهایی که از پلههای نوروزخان میخریدم، میریختم. بروشورهایی هم درست میکردیم و کنار این خمیرها میگذاشتیم. البته آن موقع دیگر در خانواده هم به من کمک میشد و آنها هم در پیشرفت کار تاثیر داشتند. من نمیخواهم بیانصاف باشم و بگویم همه کارها را خودم میکردم. |
|||
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
مصاحبه با جناب آقای دکتر آکوچکیان | اقاي ايـــده | 2 | 3,838 |
05-21-2017 11:17 AM آخرین ارسال: مدینه |
|
گفتگو با علیرضا رضایی عارف( کارآفرین برتر ملی) | minoo | 1 | 2,162 |
07-19-2014 05:58 PM آخرین ارسال: shik-poosh |
|
گفتگو با ایمان مقصودی، خالق پیتون (Python) | mallarme | 0 | 1,021 |
06-29-2013 01:36 PM آخرین ارسال: mallarme |
|
گفتوگو با محمد حسن سید شجاع، صاحب برند اریکا | ناصر صادقی | 6 | 5,736 |
06-20-2013 08:45 PM آخرین ارسال: nbpa |
|
مصاحبه با دکتر آزمندیان : موسسه پدیده فکر | صدفی | 16 | 6,739 |
10-06-2012 12:28 AM آخرین ارسال: jahanagahi |
|
پدر با وجدان و خوبم | mehdi098 | 5 | 1,669 |
09-25-2012 07:35 PM آخرین ارسال: jahanagahi |
|
نیم قرن خاطره با بیسکوئیت گرجی | کامیار کاظمی | 0 | 771 |
08-08-2012 10:07 AM آخرین ارسال: کامیار کاظمی |
|
مصاحبه با دکتر صارمی: موسس بیمارستان فوق تخصصی صارم | صدفی | 1 | 3,215 |
07-31-2012 05:59 AM آخرین ارسال: sherafati |
|
درآمد مكفي با ضريب ريسك صفر! | کامیار کاظمی | 1 | 946 |
07-29-2012 06:57 PM آخرین ارسال: sherafati |
|
گفتوگوی خواندنی با مدیر عامل گروه خدمات اول | کامیار کاظمی | 4 | 2,196 |
07-29-2012 03:37 PM آخرین ارسال: مــجــیــנ |
|
مصاحبه اختصاصی با فرشاد ولی زاده مدیر"سایت دویران" | sherafati | 0 | 1,682 |
07-29-2012 02:38 PM آخرین ارسال: sherafati |
|
مصاحبه با بنیاگذار شرکت کاله جناب آقای غلامعلی سلیمانی | صدفی | 0 | 2,216 |
05-13-2012 10:53 PM آخرین ارسال: صدفی |
|
گفتگو با ابوالفضل جوکار پدر خوانده جدید کنکور و موسس شرکت گاج | صدفی | 0 | 2,642 |
04-13-2012 10:38 PM آخرین ارسال: صدفی |
|
مصاحبه با آقای علی فرزامی (مدیر رستوران های زنجیره ای هایدا) | صدفی | 4 | 8,535 |
04-13-2012 10:33 PM آخرین ارسال: صدفی |
|
گفت و گو با کاظم قلم چي بنيانگذار بنياد قلم چي | صدفی | 2 | 1,515 |
04-13-2012 04:45 PM آخرین ارسال: ناصر صادقی |
|
مصاحبه با بهروز فروتن : شرکت بهروز | صدفی | 0 | 1,624 |
04-12-2012 12:18 AM آخرین ارسال: صدفی |
|
مصاحبه با مهدی خان محمدی: شركت پیشرفت پخت، نان سحر | صدفی | 0 | 2,367 |
04-12-2012 12:17 AM آخرین ارسال: صدفی |
|
مصاحبه با سید محمد هاشمی: شرکت کاچیران | صدفی | 0 | 2,816 |
04-12-2012 12:15 AM آخرین ارسال: صدفی |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: