می دانم که باید رفت, به کدامین سو؟, ... نمی دانم, ... فقط دوست دارم بروم, ... بعد از مدت ها هنوز اینجا ام, ... باز تلنگری به خود می زنم, ... اما فایده ندارد, ...
نه پای رفتن دارم, ... و نه جایی برای ماندن ...
هنوز اینجا ام ... هنوز مانده ام ... هنوز ...
من میخواهم و میدانم که میتوانم
باران که ببارد
با تمام وجود
زمزمه ات خواهم کرد
با تمام وجود خواهم شکست
و نبودنت را با باران خواهم بارید
آنقدر خواهم بارید
که بیایی...
با تو زیر باران
کوچه ها را
آواز سر خواهیم داد...
بقول پارسا جان عزیز , زندگی ارزش این را ندارد که عزیزی را از خود برنجانیم. همه عزیز هستندو قابل احترام. رعایت این مسئله باید از طرفین باشد.
درب این انجمن هیچ وقت بسته نیست و منزلگاه هر فردی است که کلمه عبور و رمزش را وارد کرده و قدمش را اول بر روی چشمان من بگذارد.
مهمترین مسئله در این مکان رعایت احترام متقابل است.
اگر هر عزیزی هم قهر کرد من اولین نفری هستم که بقول معروف منت کشی کرده و تقاضای بازگشتش را داشنه باشم . تا کنون ادمین عزیز و دوست داشتنی و ناظم پر تلاش انجمن رمز هیچ عزیزی را نبسته اند حتی در حالت حاد.
(12-14-2012 07:59 AM)jahanagahi نوشته شده توسط: [ -> ]بقول پارسا جان عزیز , زندگی ارزش این را ندارد که عزیزی را از خود برنجانیم. همه عزیز هستندو قابل احترام. رعایت این مسئله باید از طرفین باشد.
درب این انجمن هیچ وقت بسته نیست و منزلگاه هر فردی است که کلمه عبور و رمزش را وارد کرده و قدمش را اول بر روی چشمان من بگذارد.
مهمترین مسئله در این مکان رعایت احترام متقابل است.
اگر هر عزیزی هم قهر کرد من اولین نفری هستم که بقول معروف منت کشی کرده و تقاضای بازگشتش را داشنه باشم . تا کنون ادمین عزیز و دوست داشتنی و ناظم پر تلاش انجمن رمز هیچ عزیزی را نبسته اند حتی در حالت حاد.
خوبی این انجمن این هست که بزرگان ما خیلی مهربان هستند و همیشه هوای ما کوچکترها را دارند حتی اگر اشتباه از ما کوچکترها باشد بازهم ما را به حال خودمون رها نمی کنند . میخواهند تا پایان راه همه اعضاء باهم باشند تا قافله با هم به مقصود برسند .
برای همه آرزوی موفقیت دارم.
پروردگارا ،ارامش را همچون دانه های برف،ارام و بی صدا بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ،ببار...
گاهی سکوت می کنم, ...
گاهی می خواهم فریاد بزنم, ... اما دیگر رمقی ندارم, ...
گاهی می خواهم سخن گویم, ... اما دیگر شنونده ای نیست, ...
گاهی می خواهم پاسخت دهم, ... اما دیگر نیازی نیست, ...
...
گاه چاره ای نیست, ... گاه نتیجه ای ندارد, ... و گاه مجبور ...
و این است که باز سکوت, ... سکوت, ... سکوت, ...
ای دل کوچک من!
غصه نخور، تو خدایی داری
که بزرگ است ، بزرگ
و به قول سهراب: در همین نزدیکیست
ای دل کوچک من!
بگذار که غم و غصه ببارد،
شاید
شاید
اینبار خدا میخواد که پس از بارش غم
و پس از خواندن نامش هر دم
آسمان دل تو صاف شود
و نگاهت به همه اهل زمین پاک شود
شاید اینبار خدا میخواهد که خودش چتر تو باشد
که بمانی
نروی
و دگر باز نگویی: " سهراب،قایقت جا دارد؟"
(12-15-2012 02:05 AM)Alireza_Kh نوشته شده توسط: [ -> ]گاهی سکوت می کنم, ...
گاهی می خواهم فریاد بزنم, ... اما دیگر رمقی ندارم, ...
گاهی می خواهم سخن گویم, ... اما دیگر شنونده ای نیست, ...
گاهی می خواهم پاسخت دهم, ... اما دیگر نیازی نیست, ...
...
گاه چاره ای نیست, ... گاه نتیجه ای ندارد, ... و گاه مجبور ...
و این است که باز سکوت, ... سکوت, ... سکوت, ...
گاهی سکوت می کنم, ...
گاهی می خواهم فریاد بزنم, ... اما دیگر رمقی ندارم, ...
گاهی می خواهم سخن گویم, ... اما دیگر شنونده ای نیست, ...
گاهی می خواهم پاسخت دهم, ... اما دیگر نیازی نیست, ...
...
گاه چاره ای نیست, ... گاه نتیجه ای ندارد, ... و گاه مجبور ...
و این است که باز سکوت, ... سکوت, ... سکوت, ...
و شاید فرق زن با مرد در این باشد که زن با سکوتش آهسته و موقرانه اشک میریزد بی آنکه سکوت را بشکند.....
به این می اندیشم اگر به جای قواعد تحمیلی, درس زندگی را به ما می آموختند, اینک دنیا رنگی دیگر داشت, رنگی شبیه فردوس برین, دنیا مهربانی بود, صفا بود و معرفت ... سادگی بود, نور بود و شادی ...
اما, نشده است, ... نکرده اند, ... می دانم ...
...
و اما برای این شدن ... اینک ما ...
تنها باید از امروز زندگی را یاد بگیریم و یاد بدهیم ...
...
از امروز زیبا زندگی کنیم ...