سلام
- شما ورشکست شدید؟
- شما شریک بد داشتید؟
- شما شکست خوردید؟
- شما تمام سرمایه تون رو از دست دادید؟
- سود شمارو خوردند؟
- بد حساب شدید؟
- اعتبارتونو در یک بازه ای از دست دادید؟
- کارتونو تغییر دادید؟
- تو یک کار یک بار موفق نبودید؟
- و .....
اگر هرکدوم از موارد بالا در مورد شما صادقه پس جای درستی اومدین، اینجا جاییه ک شما تجربیات تلختون رو میگید تا علاوه بر آموزش اون ها رو از آینده شاگردانی مثل من دور کنید!
این تاپیک رو هم باز کردم برای اینکه دوستان تجربه های شکست هاشونو بنویسن تا برای بقه درس باشه.
من و امثال من علاوه بر اینکه باید یاد بگیریم چطور سرمایه به دست بیاریم و کار کنیم، باید یاد بگیریم چطور از سرمایه بدست اومده محافظت کنیم.
پس! لطفا کسایی ک تجربه شکست یا هر موردی دارن اینجا بگن. هدف ما یادآوری شکست و یا جذب نیروهای منفی نیس. هدف آشنایی کسانی مثل من با عوامل شکست در کارها هست. این هم یک نوع آموزش برای مبتدی هایی مثل من هست ک خیلی هم نیازه
قوانین:
- موضوع فعالیت ای ک انجام می دادید رو بگید
- سال شروع و رخداد شکست و سرپاشدن دوباره رو بگید
- علت شکست رو با توضیح کامل بگید
- راه مقابله با اونو اگر می دانید بگید
- روش های شروع دوباره ای ک انجام دادید رو بگید
- در صورت امکان میزان شکست (مادی و معنوی) رو بگید (این مورد اختیاری)
لطفا طبق قوانین بگید تا واقعا کاربردی باشه. البته منظور از قوانین مواردی هست ک یک نفر بی تجربه مثل من نیاز داره بدونه تا یاد بگیره.
امیدوارم از این موضوع استقبال بشه و اساتید کمک کنند.
موفق و پیروز باشید.
احسنت آقا یوسف
من هم میخواستم یه تایپیک با همین موضوع ایجاد کنم که فرصت نشده بود
بنده هم از تمامی دوستان درخواست میکنم که تمامی خطرات تجارت (کسب و کار) + تجربه هایی رو که کسب کردند رو
بیان کنند تا درسی باشد برای ما که اول راهیم
متشکرم
۱- خدمات امنیت اطلاعات (تست نفوذ، مشاوره، امن سازی و ...) و تولید نرم افزار های تحت وب
۲- سال شروع اواخر ۸۷. سال شکست چندین بار بوده. اما آخرین بار ک منجر ب تصمیم ب انحلال شرکت گرفته شد ۱۳۹۱. شروع دوباره ۱۳۹۱ اما نه یک شرکت رایانه ای. یک شرکت بازرگانی، بسته بندی و پخش.
۳- من تو
این تاپیک (کلیک کنید) روش کاریمو کامل توضیح دادم. استاد قربانیان هم تایید کردند روش من رو. پس چرا این اتفاق افتاد؟
بخاطر داشتن شریک های ضعیف و ترسو. اولین شریک ۱ سال بعد از کار بخاطر ترس از شرایط مالی کنار کشید. دومین شریک هم اهل ریسک نبود. در مقابل تمام پروژه هایی ک ایده پردازی میشد مقاومت می کرد و حتی با ایده های درآمدزایی که خود قبول داشت مخالفت میکرد! به جهت اینکه احساس می کرد در کلاس کاری ایشان نیست!!!
انقدر این قضیه کش پیدا کرد تا جایی که ما هیچ پروژه ای خارج از تست نفوذ آن هم با هزار اما و اگر نمی توانستیم بگیریم. مجبور شدم برای رضایت مشتریان کم کم تنهایی پروژه ها را انجام دهم و در قالبی خارج از قرارداد و فشار مالیات و ... و کار باعث شد تصمیم به انحلال بگیرم.
۴− در قسمت تحقیق و مطالعه یک مورد رو جا انداختم ک در سال ۹۱ اونو هم اضافه کردم. اون هم اینه:
" تحقیق و مطالعه و تصمیم گیری سخت گیرانه در زمینه انتخاب شریک "
به نظرم با اضافه کردن این مورد میشه خیلی درصد ریسک رو پایین آورد. برای همین تو کار جدیدم این مورد شدیدا لحاظ کردم و از لحاظ مالی هم شریک نگرفتم. چون کسی ک سرمایه پولی وسط بگذارد فردا منم منم بازی در خواهد آورد.
۵− تحقیق کردم. کتاب خواندم. مقاله خواندم. با افراد مختلف از مشاغل و حرفه های مختلف صحبت کردم. تحلیل گوش دادم. به صورت کارورزی در یک سری از کارها حضور داشتم. و تصمیمم را نهایتا گرفتم. این بار از بهترین شریک های زندگی ام یعنی پدر و برادرم کمک گرفتم. اما با آن ها شریک نشدم. از روابط و تجربیاتشان به شدت استفاده کردم. و با یک دوستی ک نزدیک به ۲ سال است پروژه های مختلف انجام می دهیم و در روز های سخت و آسان و بی پولی و سرمایه داری و مسافرت و رفت و آمد خانوادگی و اعتقادات و ..... او را سنجیدم تصمیم ب شراکت گرفتم.
۶− شکست مادی تقریبا نداشت. چون هنوز هم پروژه ها از طرف مشتری ها میآد و من به صورت شخصی قرارداد می بندم و با کمک دوستان انجام می دهم. البته اگر ب شرکت کامل رسیدگی میشد شاید شرکتی قوی می شدیم و میزان در آمد مادی مان بیشتر میشد.
از لحاظ معنوی بیشترین شکست را متحمل شدم. برای یوسف سخت بود ک با این همه مطالعه و تخصص شکست بخورد. اولین شکست یوسف در کار بود. اما یک تجربه خیلی خوب شد. بیشترین فشار زمانی بر من وارد شد ک خواستم مسئله انحلال را با پدر، برادر، خواهر و همسرم در میان بگذارم. همه شوکه شدند:
" یوسف شکست می خورد، عقب نشینی می کند! بعد از آن همه تلاش شبانه روزی!"
برادرم با معرفی یکی از دوستانش و دادن اطلاعات و هماهنگی هایی خیلی بهم کمک کرد. پدرم هم همینطور و همسرم با اینکه در اول زندگی هستیم و سختی های زیادی را باید تحمل کند اما یک لحظه هم پشتم را خالی نکرد. در تمام مراحل و حتی در شروع کار جدیدم پشتم بود.
از لحاظ معنوی این موارد خیلی کمکم کرد:
- توکل به خدا
- زیارت اماکن مقدس
- تمرکز ذهن و تفکر مثبت
- پدر، برادر و همسر
- انجمن میلیاردر های آینده ایران!
ببخشید پرچونگی کردم.
آقا یوسف واقعا ممنون که این تجربیات گرانبهایت را در اختیار عزیزان قرار دادید.کاش در جوانی عزیزی چون شما را داشتم.سیمرغ را از قله قاف پائین می کشیدیم.موفقتر باشی.
استاد شما لطف دارید ب بنده. نظر لطفتونه.
اولین نفر خودم شروع کردم ک بقیه دوستان هم ادامه بدن.
امیدوارم بقیه دوستان و اساتید از جمله خود شما نیز تجربیات شکست هارو بگید تا برای ما یک درس بشه و من و امثال من بتونیم از دریافت شکست های سنگین جلوگیری کنیم و تا پخته شود خامی بشویم
لطفا بقیه عزیزان هم به همین ترتیب این ۵ مورد و مورد اختیاری ۶ رو با ما بی تجربه ها درمیون بزارند. خیلی ممنون میشیم.
من شکست خوردم چون به آدم ها اعتماد کردم! فکر کردم خنده هاشون واقعیه. فکر کردم مثل خودم و نزدیکانم از خوشی دیگران خوشحال میشن. "من شکست خوردم چون منتظر اقدام یه آدم دیگه موندم". این چشم دوختن به اقدام یه نفر دیگه من رو از هدف اصلیم دور کرد. دنیای منو کوچیک کرد. منو به حاشیه کشوند. و در حساس ترین لحظات زندگیم زمانی که برگشتم و به اصل نگاه کردم، دیدم اون آدم هیچ قدمی برنداشته.
این بزرگترین و آزاردهنده ترین شکست و تجربه ی تلخ زندگی من بود. برا همین همیشه به همه توصیه میکنم به وعده ی هیچ کس دل خوش نکنید و خودتون برای خودتون قدم بردارید.
از سال 86 تا اواخر 90 در این اشتباه بودم. اهداف دیگه ی زندگیم رو فدا کردم. و نهایتا فهمیدم به این مورد هم نمیرسم.
درس هایی که گرفتم: منتظر کمک هیچکس نمی مونم/ استقلال در بدترین شرایط مالی به وابستگی در رفاه می ارزه/ نمیدونم بده یا خوب. اما غیر از نزدیکان درجه 1 خودم نمیتونم محبت کسی رو باور کنم/خدا خیلی خوب صلاح بنده هاش رو میدونه. در خواستن و اجابت عجول نباشیم.
تصمیماتم: در زمینه ی همین هدف از همون فردی که منو عقب انداخت جلو خواهم زد. دیگه منتظر کمک هیچکس نمی مونم. حتی در اوج حمایت دیگران، به فکر ساختن روزهای بعد توسط خودم خواهم بود
(من نمیتونم توضیح دقیقتری بدم)
دوستان مخصوصاً آقا یوسف بحث خوبی ار شروع کرده اند .
البته من به شکست به عنوان یک تراژدی و واقعه آخر نگاه نمی کنم بلکه معتقدم که اگر کسی بگوید تاکنون هیچ شکستی نداشته است باید از او ترسید چون هنوز زمان شکستش نرسیده است .
تمامی افراد موفق این شکستها را تجربه کرده اند و از آن درس گرفته اند . آنها در برنامه خود احتمال شکست را نوعی آزمون و خطا بحساب می آورند .
مثل شیمیدان و یا ریاضی دانی که از آزمایشات و یا محاسبات غلط به نتیجه می رسد .
خب در کسب و کار و زندگی هم همینطور است . بنا به گفته کیوساکی از هر 10 کسب و کار 9 کسب و کار شکست می خورد و از هر 20 سرمایه گذاری در بورس 19 تای آن احتمال ضرر دهی دارد .
در سرمایه گذاری مسکن کسانی که تابحال آنرا تجربه کرده اند می دانند که قدرت ریسک بالایی دارد و در آغاز احتمال شکست زیاد است .
دوستان باید به خودشان تبریک بگویند که در چنین سن و سالی شکست را تجربه کرده اند ، چون می توانند با نیروی جوانی به راحتی جبران کنند .
وای به حال کسانی است که هیچ وقت شکستی نداشته اند ، چون هیچ حرکتی نداشته اند و عجیب است که در اواخر عمرشان این شکست ها را تجربه می کنند ، در حالی که فرصت جبران ندارند .
من هم در زندگی در بسیار ی از موقعیت ها شکست را تجربه کرده ام و از گفتن آن ابایی ندارم و از آن ها بسیار درس گرفته ام .
(10-29-2012 10:55 PM)پرواز نوشته شده توسط: [ -> ]من شکست خوردم چون به آدم ها اعتماد کردم! فکر کردم خنده هاشون واقعیه. فکر کردم مثل خودم و نزدیکانم از خوشی دیگران خوشحال میشن. "من شکست خوردم چون منتظر اقدام یه آدم دیگه موندم". این چشم دوختن به اقدام یه نفر دیگه من رو از هدف اصلیم دور کرد. دنیای منو کوچیک کرد. منو به حاشیه کشوند. و در حساس ترین لحظات زندگیم زمانی که برگشتم و به اصل نگاه کردم، دیدم اون آدم هیچ قدمی برنداشته.
این بزرگترین و آزاردهنده ترین شکست و تجربه ی تلخ زندگی من بود. برا همین همیشه به همه توصیه میکنم به وعده ی هیچ کس دل خوش نکنید و خودتون برای خودتون قدم بردارید.
از سال 86 تا اواخر 92 در این اشتباه بودم. اهداف دیگه ی زندگیم رو فدا کردم. و نهایتا فهمیدم به این مورد هم نمیرسم.
درس هایی که گرفتم: منتظر کمک هیچکس نمی مونم/ استقلال در بدترین شرایط مالی به وابستگی در رفاه می ارزه/ نمیدونم بده یا خوب. اما غیر از نزدیکان درجه 1 خودم نمیتونم محبت کسی رو باور کنم/خدا خیلی خوب صلاح بنده هاش رو میدونه. در خواستن و اجابت عجول نباشیم.
تصمیماتم: در زمینه ی همین هدف از همون فردی که منو عقب انداخت جلو خواهم زد. دیگه منتظر کمک هیچکس نمی مونم. حتی در اوج حمایت دیگران، به فکر ساختن روزهای بعد توسط خودم خواهم بود
(من نمیتونم توضیح دقیقتری بدم)
از اینکه اولین نفر بودید ک نوشتید خیلی ممنون و سپاسگذارم
فکر می کنم تاحدودی متوجه شدم. نیاز ب توضیح دقیق تر نیس.
از مطالب شما چند نکته یادداشت کردم. خیلی ممنون. انشاالله در این برنامه و هدفتون موفق باشید. اما یک نظر میدم امیدوارم ناراحت نشید (ب عنوان برادر کوچکتر)
جلو زدن از یک فرد اگر هدف باشد فکر نمیکنم خیلی هدف مناسبی باشد و ارزش هزینه و انرژی داشته باشد. بهتر است هدفی بالاتر اتخاذ شود ک سبقت و گذشتن از آن فرد یکی از کوچکترین نتایج در راه رسیدن به هدفتان باشد
(10-30-2012 12:08 AM)ahmad rezaee نوشته شده توسط: [ -> ]دوستان مخصوصاً آقا یوسف بحث خوبی ار شروع کرده اند .
البته من به شکست به عنوان یک تراژدی و واقعه آخر نگاه نمی کنم بلکه معتقدم که اگر کسی بگوید تاکنون هیچ شکستی نداشته است باید از او ترسید چون هنوز زمان شکستش نرسیده است .
تمامی افراد موفق این شکستها را تجربه کرده اند و از آن درس گرفته اند . آنها در برنامه خود احتمال شکست را نوعی آزمون و خطا بحساب می آورند .
مثل شیمیدان و یا ریاضی دانی که از آزمایشات و یا محاسبات غلط به نتیجه می رسد .
خب در کسب و کار و زندگی هم همینطور است . بنا به گفته کیوساکی از هر 10 کسب و کار 9 کسب و کار شکست می خورد و از هر 20 سرمایه گذاری در بورس 19 تای آن احتمال ضرر دهی دارد .
در سرمایه گذاری مسکن کسانی که تابحال آنرا تجربه کرده اند می دانند که قدرت ریسک بالایی دارد و در آغاز احتمال شکست زیاد است .
دوستان باید به خودشان تبریک بگویند که در چنین سن و سالی شکست را تجربه کرده اند ، چون می توانند با نیروی جوانی به راحتی جبران کنند .
وای به حال کسانی است که هیچ وقت شکستی نداشته اند ، چون هیچ حرکتی نداشته اند و عجیب است که در اواخر عمرشان این شکست ها را تجربه می کنند ، در حالی که فرصت جبران ندارند .
من هم در زندگی در بسیار ی از موقعیت ها شکست را تجربه کرده ام و از گفتن آن ابایی ندارم و از آن ها بسیار درس گرفته ام .
بله کاملا درست می فرمایید. لطفا در صورتی ک وقت آزاد داشتید راجع به شکست هایتان با ذکر ۵-۶ مورد فوق بگویید تا ما هم بتوانیم قبل از تجربه آن ها درس هایی از آن بگیریم
خیلی لطف می کنید اگر اینکار رو بکنید.
چون تجربه نداشتم و در بازار نبودم , از یک سوراخ بارها گزیده شدم.