☼ دوست یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی
و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه
☼ دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که میگی
و خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمی شه
☼ دوست یعنی یه دل اضافه داشتن
برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره
یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه
☼ دوست یعنی وقت اضافه ؛
یعنی تو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه
☼ دوست یعنی تنهایی هام رو می سپرم دست تو
چون شک ندارم می فهمیش
☼ دوست یعنی یه راه دو طرفه٬ یه قدم من یه قدم تو ؛
اما بدون شمارش و حساب و کتاب
☼ دوست یعنی من از بودنت مفتخر و سربلندم
نه سر به زیر و شرمنده
☼ من ادعا نمی کنم که همیشه به یاد دوستانم هستم
ولی ادعا می کنم لحظاتی که به یادشون نیستم هم «دوستشون» دارم.
![[تصویر: id4ff8h5dkj8icox64c.jpg]](http://www.up.iranjoman.com/images/id4ff8h5dkj8icox64c.jpg)
اینهمه سکوت نکن؛
زمزمه کن گاهی،
قدم بزن در کوچه های زندگی،
و گاهی آرام پرواز کن ...
این آبی بیکران مال تو نباشد، مال کیست ...؟
بهارا تلخ منشین، خیز و پیش آی
گره وا کن ز ابرو، چهره بگشای
بهارا خیز و زان ابر سبک رو
بزن آبی به روی سبزه ی نو
سر و رویی به سرو و یاسمن بخش
نوایی نو به مرغان چمن بخش
بر آر از آستین دست گل افشان
گلی بر دامن این سبزه بنشان
گریبان چاک شد از ناشکیبان
برون آور گل از چاک گریبان
نسیم صبحدم، گو نرم برخیز
گل از خواب زمستانی برانگیز
بهارا بنگر این دشت مشوش
که می بارد بر آن باران آتش
بهارا بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن چون دشنه خون ریز
بهارا بنگر این صحرای غمناک
که هر سو کشته ای افتاده بر خاک
بهارا بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله گون گشت
بهارا دامن افشان کن ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن
بهارا از گل و می آتشی ساز
پلاس درد و غم در آتش انداز
بهارا شور شیرینم برانگیز
شرار عشق دیرینم برانگیز
بهارا شور عشقم بیشتر کن
مرا با عشق او شیر و شکر کن
گهی چون جویبارم نغمه آموز
گهی چون آذرخشم رخ برافروز
مرا چون رعد و توفان خشمگین کن
جهان از بانگ خشمم پر طنین کن
بهارا زنده مانی، زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش
هنوز اینجا جوانی دلنشین است
هنوز اینجا نفس ها آتشین است
مبین کاین شاخه ی بشکسته خشک است
چو فردا بنگری، پر بید مشک است
مگو کاین سرزمینی شوره زار است
چو فردا در رسد، رشک بهار است
بهارا باش کاین خون گل آلود
بر آرد سرخ گل چون آتش از دود
بر آید سرخ گل، خواهی نخواهی
وگر خود صد خزان آرد تباهی
بهارا شاد بنشین، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام
اگر خود عمر باشد، سر بر آریم
دل و جان در هوای هم گماریم
میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین توفان بر آییم
دگربارت چو بینم، شاد بینم
سرت سبز و دلت آباد بینم
به نوروز دگر، هنگام دیدار
به آیین دگر آیی پدیدار
" شیرینی های کودکی را همیشه جلوی چشم خود داشته باش " این همان قسمتی از گذشته ی توست که همیشه همراهت است و قابل دور ریختن نیست
" شیرینی های کودکی را از فرزندت نگیر" این دقیقا قسمت بزرگی از موفقیتهای آینده ی اوست که تو نیز مسئول آنی
هرچه ميخواهي آرزو كن؛
هرجايي كه ميخواهي برو؛
هر چه كه ميخواهي باش؛
چون فقط يک بار زندگي ميكني
و براي انجام آنچه ميخواهي فقط يک شانس داري.