سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: مشاعره
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22
همه می پرسند:
«چیست درزمزمه مبهم آب؟

«چیست درهمهمه دلکش برگ؟

«چیست دربازی آن ابرسپید،

روی این آبی آرام بلند،

که تورا می برد این گونه به ژرفای خیال؟

«چیست درخلوت خاموش کبوترها؟

«چیست درکوشش بی حاصل موج؟

«چیست درخنده جام؟

که توچندین ساعت

مات ومبهوت به آن می نگری؟»

-نه به ابر،

نه به آب،

نه به برگ،

نه به این آبی آرام بلند،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،

نه به این خلوت خاموش کبوترها؛

من به این جمله نمی اندیشم!

من مناجات درختان راهنگام سحر،

رقص عطرگل یخ رابا باد،

نفس پاک شقایق رادرسینه کوه،

صحبت چلچله ها رابا صبح،





نبض پاینده هستی را،درگندم زار،

گردش رنگ وطراوت رادرگونه گل،

همه را می شنوم، می بینم!

من به این جمله می اندیشم!

به تومی اندیشم!

ای سراپا همه خوبی،

تک وتنها به تومی اندیشم!

همه وقت،

همه جا،

من به هرحال که باشم به تومی اندیشم!

توبدان این را

تنها توبدان

توبیا،

توبمان با من تنها توبمان.

جای مهتاب به تاریکی شب ها توبتاب!

من فدای تو، به جای همه گل ها توبخند!

اینک این من که به پای تودرافتادم باز.

ریسمانی کن ازآن موی دراز،

توبگیر!

توببند!

توبخواه!

پاسخ چلچله ها راتوبگو.

قصه ابرهوارا توبخوان!

توبمان با من، تنها توبمان!

دردل ساغرهستی توبجوش!

من، همین یک نفس ازجرعه جانم باقی است

آخرین جرعه این جام تهی را توبنوش!
ای که تقدیر تورا دور زمن ساخت :سلام
نامه ای دارم از فاصله ها

چند شب بود که من خواب تورا می دیدم
خواب دیدم که فراری هستی
می گریزی از شهر

پا سبانان همه جا نام تورا می خوانند

جارچی ها همه جا نام تورا می خوانند

در همه کوی و گذر قصه تیعید تو بود

مردم و تیر و تفنگ

اسبهای ابک

متهم : قاتل گلهای سفید

جایزه :یک گل رز

و تو میدانی من عاشق گلهای رزم

دوست دارم بنویسی ..............به کجا خواهی رفت ؟

مردم شهر چرا در پی تو می گردند ؟

نگرانت شده ام

بی جوابم مگذار

پشت پاکت بنویس:متهم قاتل گلهای سفید

تو که می دانی من عاشق گلهای رزم .
ما ميلياردريم
دوستان عزيز اين آخرين سروده منه كه بعنوان برگ سبزي تحفه درويش بمناسبت اولين سالگرد تولد انجمن عزيزمان آماده اش كرده ام اميدوارم بپسنديد
دوستان باوربفرمائيدماميلياردريم
رهسپارراه فردائيدماميلياردريم
مهرباني رانباشدقيمتي اندرجهان
بامحبت گردهم آييدماميلياردريم
كيمياي عشق ازهرثروتي بالاتراست
مي كنيداين نكته را تاييدماميلياردريم؟
سرنوشت خويش رابادست خودامضاكنيد
صاحبان حق امضائيدماميلياردريم
هيچكس اينجافقيرومفلس ومحتاج نيست
اي همه آنها كه اينجائيدماميلياردريم
دست دردستان يكديگربسوي قله ها
جملگي ازنسل عنقاييدماميلياردريم
نقش بسته نقشه هاي گنج دردلهايتان
گنج خودهرلحظه جوياييدماميلياردريم
بازهم ازآسمان شهرمي باردطلا
چشم هاراخوب بگشاييدماميلياردريم
بالبي خندان هميشه پول خودپاروكنيد
اشك غم ازچهره بزداييدماميلياردريم
پولكي هم روز وشب باشددعاگوي شما
همرهان رفته بازآييدماميلياردريم
فوق العاده بود، بسیار عالی!
برای مراسم انجمن فکرهای خوبی برای این شعر خوبتان دارم.
موفق باشید.
آقا پولکی گل کاشتی خیلی زیبا بود
دیدم فقط زدن دکمه سپاس کافی نیست و باید نوشتاری ازتون تشکر کنم.
واقعا فوق العاده بود آقاي پولكي
آقای پولکی خیلی دوست دارم یه شعر درباره انسانیت و انسان بودن رو حفظ کنم یعنی خیلی بهش نیاز دارم.اگر از این جمله شعرها دارید.حتما بزارید تو انجمن.
(10-13-2011 03:59 PM)arshad نوشته شده توسط: [ -> ]شناسنامه
من حسینم
پناهی ام
من حسینم , پناهی ام
خودمو می بینم
خودمو می شنفم
تا هستم جهان ارثیه بابامه.
سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش
وقتی هم نبودم مال شما.
اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم
با من بگو یا بذار باهات بگم
سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو
ها؟!
آفرین از شعرای خدابیامرز پناهی خیلی خوشم میاد.اگه میتونین دکلمه همین شعرو با صدای خود حسین دانلود کنین فوق العادست گریتون میگیره.همونطور که میدونین دکلمه ش رو چند روز قبل از مرگش گفته.حس عجیبی توشه...
دردم از یــار ســــــت و درمــان نـیــز هـم

دل فــــــدای او شـد و جـــــان نـیــز هـم

ایـن که می‌گـویـنـد : آن خوش‌تـر ز حُسن

یـــار مــا " ایـن " دارد و " آن " نـیــز هـــم

یــاد بــاد آن ، کـــــــو بـه قــصـد خـون مــا

عـهـد را بـشکـست و پـیـمـــان نـیــز هـم

دوستـان ! در پــــــــرده می‌گـویـم سـخن

گـفــتــــه خواهدشد بـه‌دستان نـیــز هـم

چــون سـر آمـــــد دولـت شـبـهای وصــل

بـگـــــذرد ایـّــــــــام هـجــــران نـیــز هـم

هـر دو عـالـَـــــــم یـک فـروغ روی اوست

گـفـتـــمـت پـــیــــدا و پـنـهـان نـیــز هـم

اعـتـمـــــــــادی نـیـست بـر کـــار جـهـان

بـلـکــه بـر گــَـردون گــَـــــردان نـیــز هـم

عـاشـق از قـاضـی نتـرســد ، مــی بـیـار

بـلـکـه از یـرغــوی دیــــــــــوان نـیــز هـم

محتسب داند که حــافـــــظ عاشق ست

و آصـف مـُلـک سلـیــــــــــمـان نـیــز هـم
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22
لینک مرجع